یک موسسه مردمی غذاهای اضافه مهمانیها را به کارتن خوابها میرساند.
موسسه طلوع بینشانها بعد از حدود ده سال فعالیت به عنوان تنها حامی تخصصی در زمینه معضل کارتنخوابی و حمایت از معتادان برای بازگشت به زندگی پاک به یک برند بدل شده است.
چند وقتی است که این موسسه علاوه بر فعالیتهای سابقش،طرح جمعآوری غذاهای مازاد مهمانیها را هم به راه انداخته است تا ضمن جلوگیری از اسراف، عدهای از نیازمندان به نان شب را با این غذاها سیر کنند. طرحی که به مدد شبکههای اجتماعی، در عرض مدت کوتاهی حسابی میان مردم سر و صدا کرده است و باعث شده خیلیها دست یاریشان را به سوی طلوع بینشانها دراز کنند. ما هم یک شب با مردان و زنان با محبت موسسه همراه شدیم تا به قدر وسعمان در مهرورزیشان سهیم شویم.
تلفن که زنگ میخورد کار هم شروع میشود. خانم پاسخگو ضمن نوشتن آدرس، زیر لب تعداد غذاها را تکرار میکند. «سی و چهار پرس زرشک پلو با مرغ و ده دوازده تایی هم کوبیده» به غیر از ایام خاص مثل محرم، شنبهها که مهمانیها و عروسیها تمام شدهاند، زنگ خورشان بیشتر است. اینطور نیست که روی نمایشگر تلفن فقط شمارههایی با کد دو بیوفتد و اتفاقا آدرس بیشتر حامیان این طرح مربوط به قشر متوسط جامعه است. تا یک ماشین برای دریافت این سری از غذاها اعزام شود، یک پراید سفید غذاهای مازاد یک مهمانی جمع و جور را میآورد. غذاها را همان شبي كه تحويل ميگيرند توزيع ميكنند ولي اصل كار سهشنبهها است و غذايي كه مردم و همياران طلوع در كنار هم ميپزند تا غذاي تازه به دست كارتن خوابها برسانند.
بستههای غذا را داخل نایلکسهای سفید در صندوق عقب ماشینها چیدهاند، تا کمکم آماده حرکت شوند. امیر داد میزند «بچههای آزادگان جا نمونن.» غروب که میشود پنج ماشین پشت سرهم با فلاشرهای روشن از نواب شروع به حرکت میکنند. چنان شور و هیجانی درون هر ماشینی نهفته است که اگر برای مدتی فراموشی به سمتت بیاید گمان میکنی با آرامش تمام در جادههای شمال در حرکت هستی. اما کمی بعد دقیقا پشت کورههای آجر پزی از خیال در میآیی، جایی که احساس میکنی ته تهران است و دیگر چشمت کسی را نخواهد دید و با دنیایی از آدمهای به آخر خط رسیده مواجه میشوی.
نبوديد از گرسنگي ميمرديم
هوا کاملا تاریک شده. از ماشینها که پیاده میشویم، سرما سیلی سوزناکی بر صورتهایمان مینوازد. کارتن خوابها بلند سلام میکنند، انگار منتظرمان هستند. یکی از دخترها با شور داد میزند: «بیدار شین مگه شام نمی خورین؟» کارتن خوابها کمکم از دیوارهای فرو رفته و پناهگاه شبانه خود بیرون میآیند. ظاهر همه شان ژولیده و نامرتب است و معلوم است که حداقل چند ماهی است که رنگ حمام را به خود ندیدهاند. با این حال بچههای طلوع با خوشرویی باهاشان برخورد میکنند و دست هر کدام یک ظرف غذا میدهند. کارتن خوابها گوشهای مینشینند و غذا را میل میکنند.
یکی از مردان پا به سن گذاشته که رگههایی از اعتیاد هم در ظاهرش مشخص است با خوشحالی میگوید «ما اگه شما رو نداشتیم از گشنگی دلدرد میگرفتیم.» پرده دیواری را کنار میزنم، دو دختر کوچک مشغول خوردن غذا هستند و خواهر دیگرشان آن پشت خوابیده است. با عکاسی مشکلی ندارند فقط کمی خجالت میکشند. «اشکالی نداره فقط ببخشید خونه ما بهم ریخته اس.» خانهشان از اتاق معمولی هم کوچکتر است و از امکانات اولیه هم خبری نیست. یکی از دخترها به بچههای طلوع میگوید. «خاله کاپشنی که اون دفعه برام آورده بودی رو دزدیدن الان خیلی سردمه.» بچهها از درون ماشینها لباس گرم پیدا میکنند ولی سوز سرما تند و تیزتر از این حرفها است.
هنوز اميد هست!
بچههای طلوع به کارتن خوابها پیشنهاد میدهند که از این خرابه دل بکنند و به مرکز منتقل شوند تا از شر اعتیاد خلاص شوند و به جامعه برگردند ولی اکثرا امتناع میکنند.
- ستاره نمیای با ما بریم
- نه
-چرا؟
-من با مامانم میام، قراره با هم بیایم
-مامانت کجاست؟
- شوش
- بیا بریم، تو بیای مامانت هم میاد؟
سرش پایین است و خیره به زمین نگاه میکند. بعد از یک مکث طولانی زیر لب «نه» آرامی میگوید و میرود.
کمی جلوتر یک حفره بزرگ شبیه غار، محل تجمع اصلیشان است. فضا به شدت ترسناک و هولآور است؛ انگار پرت شدهای وسط فیلم سنتوری. ۳۰ نفری درون غار چمباتمه زدهاند و به اعتبار دوستانمان در موسسه طلوع وارد یکی از مخوفترین بخشهای پایتخت میشویم. پسری از کاوه شماره می خواهد،کاوه می گوید: هفته پیش که بهت دادم، از جیبش شماره را در می آورد و می گوید: هنوز دارمش برای یکی از دوستانم می خواهم.کاوه می گوید: دمت گرم که شماره رو نگه داشتی. مردی تنها به دیوار تکیه داده است. باز یکی از دخترهامی رود جلو سلام می کند. بی آنکه سرش را بالا بگیرد جواب سلام را می دهد.
-نمیای با ما بریم
-نه
-هنوز خسته نشدی؟
-نه
دو مرد از دوستشان جواد شکایت می کنند. «به خدا از هفته پیش تصمیمش برای اومدن قطعی بود نمی دونیم چی شد از۲ ساعت پیش سیماش قاطی شد و گفت نمیخوام برم.» قبل از پایان کار از دخترهای کارتن خواب تصمیماش را میگیرد، از دوستانش خداحافظی میکند و همسفر ما میشود تا زندگی جدیدی برای خودش بسازد. اما یکی دیگز از بچه ها بین ماندن و رفتن دو دل است. میگوید: «من فردا میام ولی پول برای آژانس ندارم.» بچهها اطمینان میدهند که هر وقت بیاید هزینه آژانس را کمپ پرداخت میکند ولی هنوز دل نکنده است بهانه دیگری میآورد و به سمت اتاقش میرود تا شاید همسفر هفته بعد باشد، شاید هم هرگز...
گرسنگي را ريشهكن كنيم
خانم چرتابیان مسئول روابط عمومی موسسه طلوع از نحوه شکلگیری این پروژه عظیم میگوید:
ابتدا درباره موسسه و اهدافش توضیح می دهید؟
تقریبا حدود سال ۸۴ بود که تعدادی از افراد مهرورز با ایمان به بهبودی و با نیت و انگیزه حمایت و جلب اعتماد آسیبدیدگان اجتماعی و افراد بیخانمان و در نهایت کمک به آنها برای بهبودی، با پخش تعداد کمی غذا در میان آنها، فعالیت این موسسه را آغاز کردند. توزیع غذا درواقع بهانهای شد برای ایجاد ارتباط موثر با افرادی که به طور همزمان با معضل کارتنخوابی و بیماری اعتیاد درگیر هستند. و پس از آن با رشد این موسسه، بخشهای دیگر مثل سرای امید و مهر هم به این مجموعه اضافه شد تا فعالیت آن را کامل کنند.
در پشت تمام این فعالیتها که به صورت عینی انجام می شود، هدف ضمنی این مجموعه ایجاد تغییر در تفکر رایج نسبت به کارتن خوابی در جامعه است. طلوع با شعار مهر و صلح، در عرصه ای قدم گذاشته است تا با تکیه بر حس انسان دوستی و خردجمعی، برای بازگشت انسان به خود فراموششده خویش تلنگری باشد. از این طریق میخواهیم به سوی ساختن جهانی عاری از بیتفاوتی برویم.
فعالیتهای موسسه فقط به پخش غذا در میان کارتن خوابها محدود میشود؟
فعالیت اصلی این موسسه در هفت حوزه اصلی انجام میشود. اولین مرحله همان جذب یا آیین مهرورزی است. در این مرحله که با پخش غذا بین کارتن خوابها آغاز میشود، آنها به این مجموعه پیوسته و وارد مرحله دوم یعنی درمان میشوند. در بخش درمان علاوه بر سم زدایی، درمانهای روانی و فیزیکی دیگری از جمله دندانپزشکی و... صورت می گیرد. پس از آن قسمت آموزش که مقدمه اشتغالزایی و تکمیل فرایند درمانی آنهاست شروع میشود. فضاهای آموزشی روانشناسی و فنی حرفهای از جمله این کلاسها هستند. سپس برای افراد بهبودیافته اشتغالزایی شده و آنها وارد بازار کار میشوند تا بتوانند درآمدزایی کنند. این مجموعه کارگاههای مختلفی در جهت اشتغالزایی دارد. از جمله نجاری، قالیبافی، نانوایی، تولیدی لباس، بستهبندی و.... . پس از آن این افراد توسط تیم وصل، به خانوادههای خود بازگردانده شده و درنهایت برای بازگشت به جامعه که آخرین مرحله است، آماده میشوند.
ایده ی استفاده از غذاهایی که در مراسمها اضافه میآید و اکثرا دور ریخته میشود و رساندن آنها به دست افراد نیازمند از کجا شکل گرفت؟
باوجود نفی شدن اسراف در بین ایرانیان، روزانه مقدار زیادی مواد غذایی و غذا راهی زبالهدانیها میشود که میتواند نیاز تعداد زیادی از هموطنان ما به غذا را مرتفع سازد. اما به دلیل فاصله میان این افراد و جامعه و دردسترس نبودن آنها، کمتر پیش میآید که یکی از همشهریان این غذای اضافی را به دست آنها برساند. با این پیشفرض و از آنجایی که حدود ۱۰سال است جمعیت طلوع بینشانها در حال پخش غذا در میان افراد نیازمند و کارتنخواب است و همچنین در این مدت گروههای پژوهشی نقاط اسکان آنها را شناسایی کرده و اعتماد نسبی میان این مجموعه و کارتنخواب ها بوجود آمده است، این موسسه با بررسیهای انجام شده به این نتیجه رسید که میتواند واسطه ای میان شهروندان و افراد کارتن خواب برای رساندن غذا و کمکها به دستشان باشد.
معمولا این غذاها در کدام مناطق و بین چه افرادی توزیع می شود؟
در مناطق حاشیه شهر و مناطقی که بیشتر افراد کارتن خواب تجمع دارند و همانطور که ذکر شد این مناطق توسط گروه پژوهشی-کارشناسایی موسسه شناسایی شدهاست.
چرا با این که موسسه طلوع فعالیتهای خیریه دیگری را هم پوشش میدهد، جریان انتقال غذا این اندازه خبرساز شد؟
من فکر میکنم دلیل عمده استقبال از این طرح این بود که اسراف و غذای اضافه یکی از دغدغههای بزرگ شهروندان تهرانی است و ناگفته نماند که هموطنان عزیز در انتشار خبر همت والایی به خرج دادند و موسسه را بسیار یاری کردند.
از وقتی که این جریان در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته شده پیشرفت آن چگونه بوده و چند درصد به اهدا کنندگان اضافه شدند؟
خوشبختانه بعد از انتشار این خبر رشد هواداران و بازدیدکنندگان سایتهای اجتماعی ما بهطرز چشمگیری افزایش یافت به نحوی که در هر محفلی حداقل یک نفر اسم این موسسه را از طریق این طرح شنیدهاست.
شرایط انتقال غذا به موسسه چگونه است؟
درواقع روی سخن موسسه در این تبلیغ با رستوران ها و تالارها بود و البته جمعآوری غذا از ۲۰ پرس به بالا از منازل است. استقبال آنقدر زیاد بود که ما سریعا طرح فاز دوم جمعآوری غذا را با نام "تهران؛ شهر بدون گرسنه" نوشته و به شهرداری تقدیم کردیم که انشاالله به زودی به مرحله اجرایی میرسد. بنا بر این طرح پایگاههای جمعآوری غذا در ۵ نقطه اصلی در نقاط مختلف شهر تعبیه شده تا همشهریان هرروز به راحتی به نزدیک ترین پایگاه به منزل خود رفته و غذاها را به آنجا انتقال دهند و در نهایت هرشب موسسه این غذاها را جمعآوری کرده و به دست نیازمندان آن میرساند.
چند نفر در حال حاضر شامل این طرح دریافت غذای گرم و رایگان هستند؟
به طور متوسط روزانه حدود دو هزار نفر از طریق این طرح غذا میخورند، اما بسته به غذایی که هرروز جمعآوری میشود این رقم متفاوت است.
بهترین حمایتی که از این طرح شده از طرف چه شخص یا ارگانی بوده است؟
هیچچیز بهتر از واکنشنشان دادن فراگیر مردم نسبت به این طرح نبود و تحقق بزرگترین هدف این موسسه که دعوت انسان ها به بیتفاوت نبودن نسبت به هموطنانشان و در نهایت کارتن خوابها است. شایان ذکر است که پس از انتشار این طرح چند رستوران و تالار بزرگ در تهران شروع به همکاری مستمر با این موسسه کردهاند. همچنین تماسهایی در رابطه با ایجاد این طرح در دیگر استان ها و شهرهای ایران نیز دریافت کردیم.