از تدارک چند ده تن غذا برای میهمانان از راه رسیده تا کشتار بی حد و حسابشان، تالابهای شمالی کشورمان اسیر آنچنان تعارضی است که در دنیا بیمثال و چه بسا بیسابقه است؛ اینقدر که میتوان پرسید آیا دسته اول برای رونق کاسبی دسته دوم تلاش نمیکنند؟!
به گزارش تابناک، هر چه نگرانیها از شیوع دوباره آنفلوانزای مرغی و اخباری که از جان باختن چند تن بر اثر ابتلا به آن در شرق آسیا به گوش میرسید، برای دوستداران حیات وحش کشورمان با اهمیت بود و نوید تعطیلی صید و شکار را به همراه داشت؛ اما اخبار رسیده حکایت از آن دارد که این امیدها سرابی بیش نبوده است.
البته یکی دو ماه است، صید و شکار در استانهای شمالی کشورمان ممنوع شده است؛ در استانهایی که هر ساله میزبان چندین هزار انواع پرندههای مهاجر از مدارهای شمالی کره زمین هستند، ولی چد سالی است سابقه میهمان نوازیشان خراب شده است.
چند سالی است، صیدهای سنتی جایشان را به شیوههای کشتار جمعی و قتلعام پرندگان بومی و مهاجر دادهاند تا برخی از محل فروش انبوه پرندگان صید شده، پر رونقترین شغل فصلی در کشور را تجربه کنند و برخی دیگر که عظمت خلقت را در کوچ هر ساله این پرندگان به منطقه میدیدند و شکر بجا میآوردند، به این نتیجه برسند، آنچه به جایی نرسد، فریاد است!
این روند زمانی دردناکتر میشود که میبینیم توصیه مسئولانی چون وزیر دادگستری ـ که در سفر به مازندران، خواستار مقابله مسئولان با شکار و صید غیر مجاز پرندگان مهاجر شده بود ـ یا گردهمآیی مسئولان اجرایی، انتظامی و قضایی برای چارهجویی در این باره هم راه به جایی نمیبرد و حتی صید و فروش لاشه پرندگان حرام گوشت و کشتار گونههایی که به شدت در معرض انقراض هستند هم موجب شکلگیری واکنشی درخور نمیشود.
اوضاع هنگامی دردناکتر جلوه میکند که میبینیم برخی مسئولان به جای انجام وظایفشان، با طرح سخنانی چون «مقابله با شکارچیان (بخوانید قانون شکنان) با شیب ملایم» و یا «سنت خواندن نسلکشی پرندگان در تالاب به دست اشرار»، عملا راه را برای تداوم کشتار پرندگان باز گذاشته و به نوعی با متخلفان هم مسیر میشوند.
از همه اینها بدتر، سیاست یک بام و دو هوای برخی دیگر از مسئولان است که تالابهای حفاظت شده کشور را همزمان به بهشت و جهنم میهمانان زمستانی تبدیل کرده است؛ میهمانانی که هزاران کیلومتر برای رسیدن به این تالابها پرواز میکنند و در مقصد با پذیرایی جانانه برخی مواجه شده و به دست بعضی دیگر به زندگیشان پایان داده میشود.
ماجرا به این صورت است که با آغاز فصل سرما و فرا رسیدن موسم کوچ پرندگان ساکن نواحی شمالی کره زمین، جمعیت کثیری از پرندگان مهاجر، راهی مناطق گرمتر در مدارهای جنوبیتر زمین، از جمله تالابهای خوش آب و هوای شمال کشورمان میشوند؛ جایی که بسیاری از دوستداران طبیعت برای میزبانیشان ماهها تدارک دیده و توانستهاند با گردآوری دهها تن دانه، بزرگترین ضیافت ممکن را برایشان فراهم آورند؛ ضیافتی که هر ساله با ورود پرندگان مهاجر آغاز میشود و تا موسم کوچ و بازگشتشان به سرزمینهای شمالی ادامه دارد؛ مراسمی که تبدیل به نوعی آیین استقبال شده و توجه خبرنگاران و عکاسان را به خود جلب کرده تا برخی مسئولان را نیز برای حضور و گرفتن عکس یادگاری در آن ترغیب کند.
اما این مراسم زیبا در حالی برگزار میشود که کمی آن سوتر، آنقدر دامهای مختلف برای شکار پرندگان خسته از راه پهن شده که تقریبا هیچ موجودی از آنها جان سالم به در نمیبرد. البته کمتر عکاس و خبرنگاری یارای ورود به این شکارگاههای مخوف را دارد و در نتیجه سوژه خوبی برای مسئولان علاقهمند به عکس یادگاری نیست!
بدین ترتیب تعارضی به چشم میخورد که به غایت دردناک است. آنقدر دردناک که میتوان از نابودی گونههای رو به انقراض و کشتار گونههای در معرض انقراض در مقابلشان صرف نظر کرد و پرسید، چگونه است که در ذرت پاشیدن برای پرندگان خیلیها مسئولیت دارند و در صحنه حاضر میشوند، ولی در مقابله با کشتارشان، کسی قبول مسئولیت نمیکند؟ آیا این بیمسئولیتی، تنها گریبان حیات وحش را میگیرد یا نوبت خودمان هم در این دنیای وارونه خواهد رسید؟!