مصطفی عابدی در سرمقاله شهروند نوشت:
از ابتدا میپذیریم که بیطرفی محض و اظهارنظر منصفانه و عادلانه کار سادهای نیست. به عبارت دیگر، چندان غیرطبیعی نیست که انسان خطاهای نزدیکان، اقوام و همفکران خود را نبیند و خوبیهای آنان را دو چندان کند و برعکس، خطاهای دیگران و افرادی که اندیشههای آنان نسبت به او دور است یا درواقع غیرخودیها را بیش از حد ببیند و از خوبیهای آنان چشمپوشی کند. تازه این بهترین حالت است و بدتر از این وقتی است که بدیهای خودیها را خوب و خوبیهای غیرخودیها را بد جلوه دهیم که البته این کار ناپسند و غیراخلاقی است.
ولی میپذیریم که در عمل روزانه، تا حدی جانبدارانه داوری میشود البته نه در مقام دادگاه که قضاوت ناعادلانه بسیار زشت است، بلکه در مقام فعالیت سیاسی از جانبداری گریزی نیست. ولی وقتی این جانبداری به حد افراط میرسد مسأله فرق میکند و اثرات مخربی را بر جامعه میگذارد.
چند روز پیش یکی از سایتهای خبری مهم و طرفدار دولت پیشین و منتقد دولت فعلی، به یاد آن افتاد که گزارشی از نمایش خودروهای مدل بالای خارجی در سطح شهر تهران و رانندگی جوانان پولدار با آنها؛ در کنار فقر و ناتوانی گروههای دیگر بهتصویر بکشد.
واقعیت این است که شکاف فقیر و غنی و در سالهای اخیر و نیز به نمایش گذاشتن و حتی به رخ کشیدن این شکاف در جامعهی ایران بهویژه در شهرهای بزرگ به نسبت آزاردهنده است و به هیچ وجه مطابق با معیارهای انقلاب نیست.
از این نظر اقدام مذکور به لحاظ خبری و حرفهای قابل دفاع است ولی وقتی میبینیم که این حساسیت از طرف کسانی ابراز شده که طرفدار «دولت عدالتخواه» بوده و برای دفاع از آن سنگ تمام میگذاشتند، در این صورت آیا حق نداریم بپرسیم که آیا این نابرابری فقط محصول یکسال گذشته است؟ یا آنکه به سالهای گذشته مربوط است و حتی میتوان گفت که بخش مهمی از این نابرابری و شکاف عمیق و نمایش ثروت حتی محصول ۲۵سال گذشته هم نیست، اتفاقا بخش مهمی از اینها در سالهای ٨٤ تا ٩٢ به وجود آمده و برخلاف شعار عدالتخواهانه آن دولت؛ نابرابری و شکاف عمیق و به رخ کشیدن ثروت در این دوره از همیشه بدتر بوده است، چرا این دوستان آن موقع سکوت کردند؟ آیا دوگانگی تا این حد مجاز است؟
چند روز پیش عکسی از پسر جوانِ (احتمالا زیر ۲۵سال) یک مربی فوتبال انداخته بودند که در کنار پورشهی سفید رنگ و آخرین مدل خود ایستاده بود و به اصطلاح پز آن را میداد و فقط برای اینکه مورد غضب ظاهربینان قرار نگیرد با خط نستعلیق زیبا و به رنگ قرمز روی آن نوشته شده بود «لبیک یا حسین»!
وقتی جامعه را به جایی رساندهایم که یک جوان کم سن و سال بهوسیله یک پورشه به امام حسین(ع) لبیک میگوید! تا صدای کسی در نیاید، دیگر اعتراض به نابرابری و شکاف فقر و غنی چه وجهی دارد؟ این دوگانگی فقط در عرصههای اجتماعی و اقتصادی نیست، بلکه در زمینههای سیاسی نیز با شدت دیده میشود.
ولی چون این تعریضها در جهت نقد آقای هاشمی است سکوت همراه با تأیید پیشه میشود!
اگر بخواهیم از این دست دوگانگیهای رفتاری و گفتاری نزد منتقدان دولت پیدا کنیم، مثنوی هفتادمن کاغذ خواهد شد. البته تا حدی از آن را میتوان تحمل کرد و غیرطبیعی ندانست ولی وقتی که تا این حد آشکار و شدید رفتار میشود، اعتماد جامعه را نسبت به همه چیز از میان میبرد. به نظر میرسد که برخی از فعالان باید تکلیف خود را با ۸سال گذشته مشخص کنند.
تا وقتی که این پرونده مختومه نشود و مسئولیت آنان در شرایط به وجود آمده طی این ٨ سال؛ برای خودشان روشن نشود، نمیتوانند هرازگاهی با نعل وارونه زدن مجددا خود را طرفدار عدالت و برابری و مخالف فساد معرفی کنند و درعینحال نسبت به رفتار دولت پیش سکوت کنند. آنان باید پیش از هر چیز مسئولیت خود را در بروز بیعدالتی و فساد ناشی از سیاستهای دولت پیشین روشن کنند.
چون اگر فسادی باشد مسئولیتش خواه ناخواه با مفسدین و حامیان آنهاست و با مسئولیت پذیری آنها دردی دوا نمیشود.
اینها باید به دست قانون و عدالت سپرده شوند و پذیفتن این مسئولیت باید توام با جبران و کوتاه شدن دست مفسدین باشد.