چند سالی است که سریال «حریم سلطان» یا همان «سده باشکوه» که دوره حکومت سلطان سلیمان قانونی، مقتدرترین پادشاه عثمانی را به تصویر میکشد، تقریبا به صورت همزمان با پخش در ترکیه، از چند شبکهٔ ماهوارهای فارسی زبان پخش میشود. با گشت و گذاری در میان وبلاگها و شبکههای اجتماعی میتوان فهمید این سریال مخاطبان خودش را هم در جامعه ایرانی پیدا نموده است.
البته پخش کنندگان شبکههای فارسی زبان، برای جلوگیری از تکدر خاطر احتمالی بینندگان از سکانس ضد ایرانی آن، تغییرات زیادی در نسخه اصلی ایجاد نمودهاند به گونهای که در نسخه دوبله شده به فارسی، از ایران به دیار ازبکان یاد میشود و از شاه تهماسب صفوی به عبدالله ازبک! و به طبع جنگهای ایران صفوی با آناتولی عثمانی میشود جنگ عبدالله ازبکان با سلطان سلیمان. این تغییرات در حالی صورت گرفته که هرکس اندک آشنایی با جغرافیای منطقه داشته باشد، میداند دولت عثمانی در غرب ایران اساساً مرز مشترکی با ازبکان در شرق دریای خزر نداشته که جنگی داشته باشد، و در تاریخ هم نقل شده که ازبکان از نظر سیاسی با عثمانیها متحد محسوب میشدند و زمانی که جنگی میان ایران و حکومت عثمانی در میگرفت ازبکان هم شیطنتهایشان در شرق ایران از سر میگرفتند تا فشار همه جانبه به دولت صفوی وارد آورند.
اما در قسمتهایی از سریال که این روزها در حال پخش از شبکههای ماهوارهای است سازندگان (و نه پخش کنندگان) چشم سفیدی و دریدگی در تحریف یک واقعه تاریخی به حد کمال رساندهاند و هر آنچه را توانستند برای ارایه تصویری مخدوش از ایران عهد شاه تهماسب صفوی به میدان آوردهاند.
در ادامه توضیحات بالا شاید بهتر باشد ابتدا به اصل وقایع براساس کتاب «شاه تهماسب اول» اثر ارزشمند دکتر منوچهر پارسادوست، از محققان برجسته تاریخ ایران زمین، بپردازیم:
واقعیات آن برهه تاریخی از این قرار است که پسر کوچک شاه عثمانی پس از آنکه در جنگ با ینی چریهای تحت فرمان پدر و برادرش شکست میخورد، راه مرز ایران را در پیش میگیرد تا به شاه تهماسب صفوی پناهنده شود.
در آن برهه، دولت نوپای صفوی با دولت عثمانی حاکم بر آنتولی بعد از بیست سال جنگ که منجر به ویرانیهای بسیار و جدا شدن بخشهایی از سرزمین ایران از جمله بغداد شده است. قرارداد صلح آماسیه را امضا نمودهاند و جو دوستانهای بر روابط دو کشور حاکم بوده به گونهای در زمان پایان احداث بنای مسجد سلیمانیه، همسر شاه تهماسب در پیامی به خرم (زن عقدی سلیمان عثمانی) ضمن تبریک پایان این بنا از آمادگی دولت ایران برای تأمین فرشها و زیور آلات این مسجد خبر میدهد.
زمانی که خبر حرکت شاهزاده عثمانی به مرزهای ایران به گوش پادشاه صفوی میرسد شخصاً به سمت مرز حرکت کرده و استقبال گرمی از بایزید به عمل میآورد.
شاهزاده عثمانی در همان بدو ورود از شاه طهماسب قول میگیرد که وی را به پدرش تحویل ندهد. و شاه طهماسب هم میپذیرد و مبالغ قابل توجهی جهت هزینههای سپاهیان خسته از نبرد در اختیار با یزید عثمانی میگذارد.
البته این نوع پناهندگی در دوره شاه طهماسب دارای سابقه هم بوده است از جمله همایون، پادشاه هند که بعد از خیانت برادرانش ناگریز ار فرار به ایران میشود و مورد تکریم دولت صفوی قرار میگیرد و پس از مدتی هم با سپاهی که شاه طهماسب در اختیارش گذاشته به هند باز میگردد و حکومت به تاراج رفته خود را دوباره در دست میگیرد. که شاید این مسئله در تصمیم شاهزاده بایزید برای سفر به ایران بیتأثیر تبوده باشد.
شاهزاده عثمانی بعد از استقرار در پاییتخت به تحریک شاه تهماسب برای شکستن عهدنامه صلح و لشکرکشی به عثمانی میپردازد واطمینان میدهد پاشاها (وزرا) و سران ینی چری (ارتش خونریز عثمانی) با وی همراهی کنند. ولی پادشاه ایران که آن روزها بیشتر به تثبیت و تحکیم بنیانهای دولت صفویه میاندیشید رقعی بر این تلاشها نمیگذارد و از طرف دیگر چون زمانی که برادر کوچکترش «القاس میرزا» در اوج روابط خصمانه دو کشور به دولت عثمانی پناهنده شده و توانسته بود سلیمان را به چنگ با ایران تحریک کند در نامهای تحت تأثیر قرار گرفتن سلیمان از یک خاین را مورد عتاب قرار داده است به هیچ وجه راضی نمیشود به امری که خودش تقبیح کرده تن در دهد.
بعد از رسیدن خبر پناهندگی بایزید به دربار عثمانی، سلیمان نمایندگانی را به ایران میفرستد تا برای تحویل بایزید مذاکره کنند. شاه طهماسب که این فرصت را برای گرفتن امتیاز از عثمانیها مغتنم میداند خیرخواهانه از سلطان سلیمان برای بایزید طلب عفو میکند و با هوشمندی تلاش میکند تا قسمتی از سرزمینهای جدا شدهٔ ایران در طول بیست سال جنگ را در ازای تحویل بایزید بازپس بگیرد که البته توفیقی نمییابد.
در همین اثنا، بایزید که از امکان لشکرکشی به آناتولی با کمک ایران ناامید شده و از طرفی هم از محدودیتها پناهندگی به تنگ آمده، تصمیم میگیرد تا شاه طهماسب را با حلوای مسموم به قتل برساند و با سپاهیانش قزوین را فتح نماید و کلید شهر را به امید عفو پیشکش پدرش کند. ولی بخت یاریش نمیکند و شاه طهماسب از مسموم بودن حلوا مطلع میشود و بایزید را به زندان میاندازد و هر کدام از پسرانش را به یکی از حاکمان ولایات میسپارد تا نگهداری کنند وسپاهیانش را نیز متفرق میکند.
بعد از این ماجرا و در حالی که مذاکرات با نمایندگان عثمانی به دستآوردی منجر نشده. نگرانی از مشتعل شدن جنگ بیحاصل دیگر میان دو دولت، موجب میشود شاه تهماسب بالاخره موافقت کند در قبال دریافت مقدار قابل توجهی پول و هدایای گرانبها، بایزید را تحویل دهد. ولی از آنجایی که در مرز به بایزید قول داده بود او را تحویل پدرش ندهد قرار میشود شاهزاده سلیم (پسر بزرگتر سلیمان) ایلچیانش را بفرستد و بایزید و پسرانش را تحویل گیرد، ایلچیان حسب دستور، با یزید و پسران نونهالش را در میدان اصلی شهر قزوین و در جلوی انظار بازاریان با طناب خفه میکنند و جنازهها را با خودشان میبرند که این اقدام ناجوانمردانه با واکنش مردم قزوین رو به رو میشود تا کاروان عثمانی را با سنگ بدرقه کنند.
چند سال بعد از این اتفاق و پس از مرگ سلیمان، تنها وارثش سلیم بر تخت مینشیند و از آنجایی که وی شاهزادهای عیاش و شرابخوار بوده است تصمیم میگیرد به جزیره قبرس که آن زمان گواراترین مشروبات را تولید میکرده حمله کند. دولت قبرس که خود را در تنگنا میدیده نمایندگانی به دول غرب اروپا میفرستد تا ارتشی متحد برای مقابله با عثمانیها تشکیل دهند و از طرف دیگر نمایندگانی نزد شاه تهماسب میفرستد برای ترغیب وی به لشکرکشی به آناتولی و فشار بر دولت عثمانی، شاه ایران که سالهای آخر حکومتش، که از ۴ سالگی آغاز شده و طولانیترین دوره حکومت در میان شاهان صفوی است و از آن به عنوان دوره ثبات سلسله صفوی یاد میکنند، را میگذارند بر این پیشنهادات هم رقعی نمیگذارد.
هرچند سلیم موفق میشود قبرس را فتح کند ولی در ادامه پیشرویهایش از نیروهای متحد اروپایی شکست میخورد و مورخان این شکست را آغازی بر پایان سلسله عثمانی در آناتولی میدانند.
در مورد مرگ سلیم هم نقل شده وی در اوج مستی و در حالی که به دنبال سوگلانش در گرمابه زنانه میدویده به زمین میخورد و بر اثر شدت جراحات وارده چند روز بعد از دنیا میرود. پس از دروران سلطنت هشت ساله او پسرش مرات یا مراد بر تخت سلطنت مینشیند. و سرزمینهای ایرانی تا زمان سلطنت پر اقتدار شاه عباس اول صفوی در اشغال عثمانی باقی میماند.
این وقایع در حالی در کتب مورد وثوق تاریخ نگاران ثبت و ضبط شده است که تولیدکنندگان سریال حریم سلطان با نشان دادن تصویر پر دود و گردُ خاک گرفته از کاخ فرانروای ایران و چهرهای فرصت طلب از شاه تهماسب، وقایع تاریخی را هم به گونهای دیگر روایت میکنند تا جایی که در یکی از سکانسها بایزید که با ده هزار سپاه به ایران پناهنده شده و چیزی برای از دست دادن در دولت عثمانی ندارد در مقابل درخواست شاه تهماسب برای لشکرکشی به سرزمینهای عثمانی از کوره در میرود و از جا برمیخیزد و مخالفت میکند (البته در نسخه دوبله شده به فارسی، شاه تهماسب، عبدالله ازبک معرفی میشود و قزوین، هرات!) و شاه تهماسب هم بعد از ناامیدی از همراهی بایزید در جنگ با سلیمان، وی و پسرانش را بیدلیل به سیاهچال میاندازد و دور از چشم شاه سلیمان با شاهزادهاش سلیم، در حال مذاکره برای فروش بایزید به سلیم است و البته این یکی از صدها سکانس توهین آمیز و دروغ سریال در طول فصلهای پخش شده است.
این تحریف تاریخی زمانی برای ما ایرانیها مهمتر میشود که بدانیم این سریال که موفقترین پروژه وزارت فرهنگ ترکیه نامیده شده، در بیش از سی کشور جهان از اروپا و فرانسه گرفته تا بیخ گوشمان عراق و ترکمنستان پخش شده و شاید بتوان تمام دانش ۲۰۰ میلیون بیننده ثابت در این ۳۰ کشور را از آن برهه تاریخی همین اراجیف دانست.
و موضوع زمانی غم انگیزتر میشود که نیم نگاهی هم به عملکرد وزارت فرهنگ خودمان در این پنج شش سال اخیر بیندازیم وزارت خانهای که در برههای تمام هم غمش شده بود ساخت پروژه پرهزینه «لاله» توسط یک کارگردان ... هالیوودی و افتخارش کسب اسکار فیلمی سراسر سیاه نمایی از اوضاع ایران و این روزها هروله میکند برای پخش دو سه فیلم رده چندمی مثل «خانه پدری»!
به راستی این تذهبون