پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
1- چهاردانشآموز از مهاجران همسایه یادشان میرود دفتر مشقشان را ببرند مدرسه.
آمبول: این اتفاق برای اولینبار نیست که در دنیا میافتد. در باقی جاهای دنیا خیلیها ممکن است دفتر مشقشان یادشان برود. خود ما وقتی بچه بودیم دفتر مشقمان را هرروز جا میگذاشتیم. خود شما هم شاید. حالا تا اینجای کار ایرادی ندارد. بروید بند بعدی ببینیم چی میشود.
2- معلم برای تنبیه میفرستدشان به دستشویی مدرسه.
آمبول: فهمیدید چی شد؟ الان به جایی رسیدیم که بچه دفتر مشق یادش برود، میفرستندش دستشویی. زمان ما اینطوری نبود. والا ما یک معلم بداخلاق داشتیم که از ترس تنبیهش همیشه کارمان میکشید به توالت. الان شیوه تربیتی طوری شده که خود معلم، کار را یکسره میکند.
3- معلم مذکور بچهها را مجبور میکند دستشان را در توالت فروکنند.
آمبول: فهمیدید چی شد؟ بچه دفتر مشق نیاورد دستش را فرو میکنند توی دستشویی. ما بچه بودیم میگفتند سر کلاس دستبهسینه بنشینیم، عاقبتمان شد این. الان توی مدرسه، دست بچه را میکنند توی دستشویی، بزرگ بشود چی میشود؟ ما بچه بودیم میگفتند هر کی به گل دست بزنه شاهپره نیشش میزنه. الان چی میگویند؟ هرکی به چی دستنزنه معلم چوبش میزنه؟
4- معلم معلوم، یکی از بچهها را وادار کرده تا دستش را بخورد.
آمبول: فهمیدید چی شد؟ بچه دفتر مشق نیاورد دستش را فرو میکنند در دوجا، اول دستشویی بعد دهان. زمان ما اینطوری نبود. یعنی زمان ما فقط حرفش را میزدند. اگر معلمی بداخلاق بود ممکن بود به ما فحش بدهد و بگوید: «آشغال» خوردی. الان انگار از علوم نظری به علوم عملی رسیدهایم و جای اینکه حرفش را بزنند، بچه را میفرستند دستشویی و میگویند دستش را بکند دهانش.
ما نمیدانیم. ولی شاید حسن این کار این باشد که بچههای ما با هدایت معلم مذکور، از بچگی کار با دست را یاد میگیرند. البته اگر ما جای پدر بچهها بودیم و کسی همچینکاری با بچه ما میکرد، ما هم یککاری میدادیم دستش.
5- مادر یکی از دانشآموزان کلاسسوم مدرسه و عضو پیشین انجمن اولیا و مربیان این مدرسه وقوع این تنبیه را تایید کرده است.
آمبول: نمردیم و یکی یکچیزی را تایید کرد.
6- مدیر اداره آموزشوپرورش پاکدشت تنبیه دانشآموزان در مدرسه این شهر را تایید میکند اما گفته «معلم مدرسه، این چهاردانشآموز را تنبیه کرده اما نه به شکلی که این دانشآموزان تعریف کردهاند.»
آمبول: طبق معمول، مسوولان ضمن تایید، تکذیب هم میکنند. که در این صنعت به خودکفایی رسیدیم.
7- غلامعلی خانی، مدیر اداره آموزشوپرورش پاکدشت میگوید: «معلم آن روز به این چهاردانشآموز گفته که بروند سالن را تمیز کنند.»
آمبول: پس فهمیدیم طبق نظر مدیر آموزشوپرورش اگر بچه دفتر مشقش را نیاورد نباید بفرستیمش دستشویی و دستش را فروکنیم توی توالت. چون کار بدی است. اما میتوانیم بگوییم بروند سالن را تمیز کنند.
7- اما، مدیر این مدرسه وقوع هر نوع تنبیه در این مدرسه را تکذیب میکند. او میگوید: «در مدرسه ما هیچ اتفاقی نیفتاده و این موضوع شایعه است.»
آمبول: فهمیدید چی شد؟ رییس آموزشوپرورش تایید کرده، اما مدیر مدرسه از اساس تکذیب میکند. آخرش هم میافتد گردن خود بچهها که معلم را بهزور برده بودند دستشویی. میگویید نه؟ صبر کنید و ببینید.
8- مدیر مدرسه میگوید این معلم اخراج نشده و بهدلیل ناراحتی قلبی به یکی دیگر از مدارس پاکدشت منتقل شده است.
آمبول: والا حق دارد ناراحتی قلبی داشته باشد. ما که خبر را خواندیم قلبمان گرفت. بچههای بدبخت که قلبشان از ترس ایستاده. خانواده بچهها که قلبشان ترک خورده. آنوقت معلم مذکور ناراحتی قلبی نداشته باشد؟ اصلا قلبش هم از شرم میایستاد چیز عجیبی نبود.
9- مدیر مدرسه میگوید: «بنده خدا را به مدرسه دیگری فرستادیم تا کار سبکتری انجام دهد.»
آمبول: ما ماندیم طرف کار سنگینش این بوده که بچه را بفرستد دستشویی و دست بچه را فروکند توی توالت، حالا بخواهد کار سبکتر انجام دهد چهکار میکند؟ ما نمیدانیم.
10- 340هزاردانشآموز غیرایرانی در ایران میروند مدرسه.
آمبول: من شرمندهام. شرمنده همه این 340هزارنفر. یک لحظه فکر کردم اگر همه معلمها بخواهند از شیوه تدریس این معلم مذکور استفاده کنند الان 340هزاردستشویی لازم است.