«سیدسعید ویرانی» آتشنشان
مشهدی است که هفته جاری تندیس «شجاعت و ایثار» دریافت کرد. او در جریان
عملیات اطفای حریق در خانهای برای نجات جان پسری نوجوان جان خودش را
بهخطر انداخت و دچار سوختگی شدید شد. ویرانی در گفتوگو با «شرق» از
جزییات حادثه میگوید:
ماجرا چطور اتفاق افتاد؟
در ایستگاه آتشنشانی بودیم که به ما گزارش دادند خانهای سه طبقه دچار
آتشسوزی شده است. وقتی ما رسیدیم حجم آتش گسترده شده بود اما هنوز جای
گسترش داشت چون داخل حیاط، پارچه و شیلنگ، دپو شده بود. قبل از اینکه ما
برسیم چند نفر از داخل آتش بیرون آمده بودند ولی مردی آنجا بود که میگفت
هرچه گشته پسرش را پیدا نکرده و به احتمال زیاد هنوز در آتش گرفتار است. من
اولین نفر داخل رفتم و آن پسر را در راهپلهها پیدا کردم، قصد داشتم او
را بیرون بیاورم یا به پشتبام ببرم که نسبت به داخل ساختمان امنتر بود.
در حال انجام این کار بودم که ناگهان آتش گسترش پیدا کرد و من تنها کاری که
میتوانستم انجام دهم این بود که آن پسر را با سرعت بیشتری به پشتبام
بفرستم اما خودم در فلشآور (مرحلهای از آتشسوزی که شعلهها ناگهان زیاد و
سپس خودبهخود کم میشود) گیر کردم و لباس و کلاهم ذوب شد.
درباره لحظاتی توضیح بدهید که با مرگ دستوپنجه نرم میکردید.
وقتی آن پسر را به پشتبام هدایت کردم خودم در آتش گیر افتادم اما پس از
کمشدن آتش، موفق شدم بیرون بیایم. قبل از رسیدن اورژانس با خودرو سواری
یکی از اهالی محل به بیمارستان رسانده شدم و بلافاصله زیر دوش نشستم. چون
سوختگی من شدید بود و عمق زیادی داشت داروهای متعددی تزریق کردند و از آنجا
به بعد را یادم نیست تا اینکه در بخش مراقبتهای ویژه به هوش آمدم.
وقتی برای نجات جان آن نوجوان اقدام کردید فکر میکردید ماجرا به اینجا ختم شود؟
آن لحظه اینطور فکر نمیکردم اما من و همکارانم هر روز صبح که سر کار
میرویم به چنین چیزهایی فکر میکنیم. ما فقط با نیت بازی والیبال و صبح
را شبکردن سر کار نمیرویم. ما هر روز در مراسم صبحگاه متنی را میخوانیم و
قسم میخوریم هرجا که نیاز باشد از جانمان بگذریم، نهتنها من بلکه همه
آتشنشانان همینطور هستند و اتفاقی که برای من رخ داد تنها حادثه در میان
آتشنشانان نیست. خیلی از همکارانم سوخته یا از ارتفاع پرت شدهاند.
روند درمان چطور پیگیری میشود؟
یکماهوچندروز در بیمارستان بودم از این مدت 10تا 15روز بیحرکت بودم.
چون پوست پایم را برداشته و روی صورتم گذاشته بودند و راهرفتن برایم خیلی
مشکل بود. بعد از آن هم انگشتانم محدودیت حرکتی داشت و الان با فیزیوتراپی
بهتر شدهام اما هنوز بخش عمده درمانم که جراحیهای پلاستیک است انجام نشده
و ششماه تا یکسال دیگر آغاز خواهد شد چون سوختگی من از نوع درجهسه بود و
پوست باید به حالت بهبود نسبی برسد تا بتوان مراحل بعد را آغاز کرد.
هزینههای درمان چطور تامین میشود؟
تا الان سازمان آتشنشانی، استانداری و فرمانداری حمایتهای خوبی کرده و
از نظر مالی کم نگذاشتهاند اما اصل ماجرا از این به بعد است چون
سنگینترین هزینههای مراحل درمانم باید پرداخت شود. همه جراحیها، جراحی
پلاستیک هستند و چون جزو جراحی زیبایی به شمار میروند حتی بیمه ما که
بیمه طلایی است آن را پوشش نمیدهد. رییس سازمان و رییس شورای شهر قولهایی
به من دادهاند که امیدوارم به وعدههایشان عمل کنند.
چندسال داری و چندسال است که در این شغل مشغول هستی؟
26سال دارم. سال89 در رشته مکانیک فارغالتحصیل شدم و سال90 به استخدام آتشنشانی درآمدم و مهرماه، سابقهام سهسال شد.
چه شد که آتشنشان شدی؟
یکی از دوستانم آتشنشان بود و من چندباری به ایستگاهشان رفته و با
دوستانش صحبت کرده بودم و شناخت مختصری از این شغل داشتم. این ماجرا ادامه
داشت و من دنبال این کار بودم تا اینکه دوستم به من گفت سازمان استخدام را
شروع کرده، من هم برای استخدام اقدام کردم و وارد سازمان شدم.
بهخاطر علاقه شخصی وارد این شغل شدی یا امرارمعاش مجبورت کرد؟
وقتی تصمیم گرفتم وارد سازمان شوم، حدود پنجماه بود که دنبال کار
میگشتم و شغل مناسبی پیدا نمیکردم. سرانجام وقتی دیدم استخدام آتشنشانی
شروع شده است، اقدام کردم. در مرحله اول امرارمعاش مجبورم کرد؛ اما بعد
که وارد شدم بهشدت علاقهمند شدم طوری که الان آن را با هیچ شغل دیگری عوض
نمیکنم. اگر بخواهم صادقانه بگویم اولش مجبور شدم و بعد علاقهمند.
الان چه میکنی؟
احتمال دارد یکی، دوماه دیگر سر کار برگردم اما تا آن موقع محدودیتهایی
دارم و مجبورم لباسهای مخصوصی بپوشم و ماسک بزنم. گرد و خاک و آفتاب برای
پوستم ضرر دارد.
روزهایت را چطور سپری میکنی؟
روزها از خانه بیرون نمیروم تا آفتاب به پوستم نخورد. الان دانشجوی
فوقلیسانس هستم و ششواحد درسیام مانده. آنها را میخوانم و روی
پایاننامهام کار میکنم و آخر شب از خانه بیرون میروم و ورزش و
پیادهروی میکنم.
وقتی این شغل را شروع کردی به چنین روزهایی فکر میکردی؟
بههرحال هر کاری سختیهای خاص خودش را دارد من از کمککردن به مردم لذت
میبرم. همه آتشنشانان اینطور هستند. ریسک این کار زیاد است و مجبوریم آن
را بپذیریم. الان هم پشیمان نیستم و حتی نمیگویم کاش نرفته بودم. اتفاقات
خیلی بدتر از من هم برای آتشنشانان افتاده است. یکی از همایستگاهیهای
من شب ازدواجش از ارتفاع سقوط کرد و دست، کمر و صورتش بهشدت آسیب دید با
وجود این بعد از آن باز هم سر کارش برگشت اما چیزی که باعث میشود من و
همکارانم این شغل را ترک نکنیم پول نیست چون الان یک شاگرد مغازه هم 800،
900هزار و حتی یکمیلیونتومان میگیرد اما چیزی که باعث میشود ما این
خطرها را به جان بخریم عشق و علاقه است. پول نمیتواند ما را نگه دارد.
آیا فکر میکنی سهلانگاری و بیتوجهی خودت یا خطای انسانی دلیل این
اتفاق بود؟ به هر حال در امداد، یک اصل وجود دارد که اول باید خودت زنده
بمانی تا بتوانی کسی را نجات بدهی.
اگر در همان لحظه اول تعلل میکردم ممکن بود اصلا برای پیداکردن آن پسر
نروم؛ اما فقط 10درصد احتمال داشت حریق اطفا شود و برای کسی هم اتفاقی
نیفتد. گفته شما کاملا درست است، احتمال داشت من در این حادثه کشته شوم. در
آن لحظه از لحاظ عقلانی یک چیز درست است ولی در عین حال شرایط جوری است که
نمیتوان عقلانی رفتار کرد. توضیحش سخت است، به هر حال من این کار را
کردهام و پشیمان هم نیستم.
آیا احتمال این وجود داشت که اگر تو این کار را نمیکردی آن نوجوان نجات پیدا میکرد؟
احتمالش وجود داشت اما در چنین شرایطی نمیتوان ریسک کرد. وقتی من رسیدم
آن نوجوان در پاگرد گیر کرده بود بنابراین او را به پشتبام هدایت کردم و
وقتی خودم میخواستم بروم، آتش زبانه کشید و من نتوانستم خارج شوم.