نماینده مجلس هفتم با بیان اینکه دولت فعلی، دولت یک دستی نیست، گفت: من وقتی میخواهم این دولت را داوری کنم نمیتوانم یک دست داوری کنم برخلاف دولت گذشته که من یک دست میتوانستم داوری کنم چون اصلا دولتی نبود یک شخص بود اینجا نه، وزارتخانهها باهم فرق میکنند.
مهمان امروز شناسنامه شخصی است که تنها 4 سال حضور مؤثرش در عرصه سیاسی و در مجلس شورای اسلامی باعث شد تا از این عرصه فراری بشود و بسیار محکمتر از گذشته به عرصه فرهنگ و دانشگاه بیاندیشد و به رغم همه اصرارها دیگر خیلی علاقه ندارد که عرصه سیاسی را بار دگیر تجربه کند. و باوجود این تجربه تلخ از عالم سیاست همچنان نظرات انتقادی سیاسیاش تکانی به عرصه سیاست میدهد و به عرصه سیاست شوک وارد می کند. مهمان امروز برنامه شناسنامه دکتر عماد افروغ است.
متن گفتگوی محمد حسین رنجبران، مجری و سردبیر برنامه شناسنامه با عماد افروغ به طور کامل در متن زیر آمده است:
ممنونم که این وقت را به ما دادید.
من تعجب کردم که چرا من را انتخاب کردید چون صبغه شما در برنامه شناسنامه بیشتر حکایت از این داشت که بیشتر سراغ رجال سیاسی رفتهاید حالا نمیدانم چه تغییر جهتی در برنامهتان صورت گرفته است؟
نخیر بالاخره شما هم به نوعی هم از اوایل انقلاب در عرصه سیاسی بودهاید و کماکان نیز نظراتتان در عرصه سیاسی مؤثر است و در هر حال ما هم سعی داریم که در شناسنامه نیز سراغ چهرههای فرهنگیتر هم برویم. آقای دکتر واقعا چرا بعد از مجلس هفتم تا این اندازه از عالم سیاست فراری شدید؟ من شنیدم که شما یک خانه طرف سوادکوه گرفتهاید و بیشتر آنطرفها هستید.
قبل از این که به سؤال شما بپردازم میخواستم بگویم خوشحالم که سیاست و شناسنامه انقلاب اسلامی رو منحصر به سیاست آن هم در عرصه رسمی نکردهاید و سراغ حقیر آمدهاید این خودش مایه مسرت است اما اگر از این منظر نگاه کنیم که سیاست اعم از رسمی و غیر رسمی است و قدرت فقط منحصر به قدرت رسمی نیست بنابراین جای تعجب نیست که بنده بیایم عرصه اصلی مربوط به سیاست ورزی را پوشش بدهم و به روشنگری بپردازم من احساس کردم یک چیزی در جمهوری اسلامی مغفول واقع شده است و آن نظارت است و نظریه پردازی. واقعا گفتمان انقلاب اسلامی به سیاست و آن هم به سیاست رسمی تقلیل داده شده است ما سخن از آسیبشناسی می کنیم اما عملا آسیبشناسی نمیبینیم اگر سخن از آسیب شناسی به میان بیاید در واقع باید مکانیسمی برای آسیبشناسی، برای طبابت و توجه به اینکه چه فاصلهای از آرمانها و مبانی و صبغه اصلی انقلاب اسلامی گرفته شده است قرار دهیم.
من احساس میکردم ما بعد از انقلاب اسلامی به خاطر برخی کج اندیشیها و فقدان نظریه پردازیهای متناسب و متناظر مطابق با انقلاب اسلامی تمام تخممرغهایمان را در سبد قدرت رسمی ریختهایم این واقعا حتی اگر گفتمان ما فقط سیاسی هم بود و ابعاد فرهنگی و اخلاقی و اقتصادی هم نمی داشت کاری نبود که باعقل سیاسی سازگار باشد حتما باید مکانیسمهای اطمینان بخشی وجود داشته باشد که ما طبق قاعده و اهداف و آرمانهایی که به مردم قول دادهایم عمل کنیم ما نمیتوانیم اعتماد مفرط و مطلق به رجال سیاسی بکنیم و بعد هم برویم بخوابیم و خیالمان آسوده باشد که اینها به احسن وجه کارشان را انجام میدهند حتی اگر ساختار سیاسی معیوبی هم نداشتیم. میدانید که ما بارها گفتهایم که یک تمرکزگرایی از قبل به ما به ارث رسیده است که متکی به اقتصاد نفتی است و این دو وجه خودش باعث میشود که خود به خود رجال سیاسی ما در معرض یک بیماری قرار بگیرند.
الان که 6 سال است از مجلس فاصله گرفتهاید آیا از این نظارت راضی هستید چون برخی میگویند تا تریبون رسمی نداشته باشی نمیتوانی مؤثر باشی.
من خوشحال شدم چون شما در همان ابتدا گفتید که هراز گاهی بنده یک تلنگری میزنم و این تلنگر باعث میشود که عدهای تکانی بخورند پس معلوم میشود که بیاثر نبوده است نه من واقعا نمیتوانم از سیاست کنار بکشم در نظم تئوریک من معنا ندارد که ما از یک تفکر غیرمنظومهای وسندیت گرا دفاع بکنیم و حداقل توجه را به دلالت سیاسی آرا و نظراتمان نداشته باشیم اصلا به این اعتقاد ندارم که کسی نظریهورزی و نظریهپردازی میکند ولی کاری به سیاست ندارد این حرف اصلا حرف موجهی نیست حالا یا دلالت مستقیم سیاسی دارد یا دلالت غیرمستقیم سیاسی.
من از شما خواندم که در یک خانواده متوسط روبه پایین در شیراز متولد شدهاید که فرزندانی صبور تربیت کردهاند ولی شما در رابطه با سیاست خیلی صبور نیستید.
بله خیلی صبور نیستم ولی دارم تمرین میکنم که صبوری کنم ولی زاویهای که باعث شده تا تمرین صبوری را تمرین کنم نمیپسندم احساس می کنم دارم فردی بیتفاوت میشوم. احساس میکنم هرچه گفتیم فایدهای نداشت.
اصلا به شما هم بیتفاوتی نمیآید.
بله واقعا هم به بنده نمیآید ولی تمرین میکنم تا کاری به سیاست نداشته باشم عذرخواهی میکنم این را میگویم دوست ندارم این را بگویم ولی احساس میکنم دیگر گوش شنوایی نبود، خیلی از پیشبینیهای ما درست از آب درآمد ولی چرا از این به بعد گوش نمیکنند برای همین است که اگر دقت کرده باشید مدتی است من نه مصاحبه و صحبت و سخنرانی میکنم و نه مناظرهای شرکت میکنم احساس کردم که در هاون کوبیدن است برای آنکه آنهایی که باید وارد عرصه بشوند نمیشوند. من هزینهاش را میدهم میآیم طرح مسأله میکنم اما آنهایی که توقع دارم پی این سرنخها را بگیرند متأسفانه میبینم که مصلحت اندیشانه و محافظهکارانه پی آن را نمیگیرند.
ان شالله که اینگونه نباشد و اثر میگذارد.
من امیدوارم که حداقل بیایند ببینند آنچه در گذشته بودهایم چه بوده است آیا پیشبینیهایمان درست بوده آیا حسن نیتی بوده یا نبوده و از این به بعد نه به حرفهای بنده بلکه به حرفهای امثال بنده توجه کنند کسانی هستند که هیچ چشم داشتی هم ندارند و یک عهد و اخوتی با اصل نظام دارند. امیدوارم اینگونه شود.
به نظرات و نظریهپردازیتان خواهیم رسید اما دوست داریم از خودتان بیشتر بدانیم چه شد که قبل از انقلاب به انگلستان رفتید؟
من همانطور که در کتاب دیالیتیک خرد و جامعه آماری مفصل در آزمون انگلسیس شرکت کردم و موفق شدم آن زمان امکاناتی در اختیار دانشجویانی قرار می گرفت که میخواستند به خارج کشور بروند و من نیز دوست داشتم از این امکانات استفاده کنم.
مبارزه را شروع کرده بودید؟
نه من آن موقع فردی سنتی مذهبی بودم و مقید به دعای توسل و کمیل بودم و شاید عجیب باشد که جوانی به سن من 18 بار به زیارت امام رضا(ع) رفته باشد اما چندان سیاسی نبودم و شناخت زیادی نداشتم اما فقط مادرم رساله امام را داشتند البته با جلد فرد دیگری. در این حد بودم که حس میکردم اتفاقی باید رخ بدهد و احساس بحران هویت وجود دارد و یک چیزی کم است این احساس را داشتم و به این امید میخواستم وارد دانشگاه شوم که مبارزه کنم اما این که خودم مستقیم دستی بر آتش داشته باشم نه این گونه نبود.و عضو تشکیلات و جریانی نبودم.
ولی در انگلیس جدی وارد شدید.
بله به شدت جدی وارد شدم.
نقطه آغاز این ورود چه بود؟
نقطه آغاز به این دلیل بود که من قابلیت داشتم و این قابلیت هم به این دلیل بود که من فردی مذهبی بودم بنابراین وقتی که گروهها و جریانها خود را نشان دادند من جذب گروههای اسلامی شدم البته همان جا هم عضو گروهی نشدم همان طور که هنوز هم عضو گروهی نیستم و درکلیه تظاهرات، راهپیمایی ها، اعتصاب غذا حضور داشتم و جز محدود افرادی بودم که کارش به دستگیری اعتصاب غذا و زندان و اخراج هم کشیده شد و حتی در این بین من لبنان هم رفتم و آموزشهای نظامی هم دیدم.
بله رفتنتان به لبنان برایم جالب بود، قضیه آن چه بود؟
من از فرصت تعطیلات ژانویه استفاده کردم تا در راهپیماییها حضور داشته باشم زیرا واقعا نمیتوانستم درس بخوانم.
آمدید تهران؟
بله آمدم تهران، رفتم به شیراز و در راهپیماییها شرکت کردم و حضور فعال هم داشیم و چند کار هم انجام دادیم مثلا ماشین پپسیکولا را که آن موقع نماد وابستگی به صهیونیست میدانستند به آتش کشیدیم یک کارخانه آبجوسازی هم در شیراز بود به نام شمس حالا یا در انجا نگه داری میشد یا تولید میشد آن را به آتش کشیدیم و یکبار امام مطلبی فرمودند که شاید ما بد استنباط کردیم که کار به مبارزه مسلحانه نیز بکشد ما احساس کردیم که باید کاری کرد بعد تعطیلات ژانویه برگشتم انگلستان و از آن طریق رفتم سوریه شب رفتیم دانشگاه موقع نماز آنها فهمیدند که اتفاقی رخ داده و این ها عرب نیستند یکی از آقایان آمد گفت شما کجایی هستید گفتیم ایرانی هستیم پرسیدیم می توانیم به شما اعتماد کنیم گفت بله گفتیم ما امدیم از این طریق راهی لبنان بشویم و آموزش نظامی ببینیم آن مرد گفت می توانم کمکتان کنم و از طریق او شبی راهی لبنان شدیم و از طریق راه های غیر تعریف شده از این طریق با گروه امل آشنا شدیم. تجربه خوبی بود و7 ماه آنجا بودیم بعد که به حمدالله انقلاب پیروز شده بود.
در زمان پیروزی انقلاب آنجا بودید؟
برگشتم و بعد دوباره رفتم به انگلستان که ادامه تحصیل بدهم.
در لحظه پیروزی انقلاب تهران بودید یا لبنان؟
نه لبنان بودم بعد که برگشتیم انقلاب مستقر شده بود و باز بودیم تا یک مدتی که دوران تحصیلی شروع شد دوباره برگشتم و یک سال بودم که آن اتفاقات افتاد.
رفتید جلوی سفارت آمریکا؟ چه اتفاقاتی افتاده بود؟
تعدادی از دانشجویان ایرانی خارج کشور در آمریکا بنا به دلایلی اعتصاب و تظاهراتی داشتند و توسط آمریکا دستگیر شده بودند و این شد که وج اعتراضی در دانشجویان خارج کشور ایجاد کرد از جمله در لندن. جمع شدیم جلوی سفارتخانه آمریکا در انگلیس که آنها را آزاد کنید تا ما هم برویم به هر حال کار به درگیری کشید و تعدادی از دانجشویان را گرفتند معمولا رسم انگلیس هم این است که وقتی میخواهد تظاهراتی را کمرمق بکند میگذارند کسانی بیرون بروند مثلا یکی میخواهد شیر برای بچهاش تهیه کند یا مثلا مشکلاتی وجود دارد میگذارد اینها از تظاهرات بیرون بروند و بعد از برگشت آنها جلوگیری میکند من به تعدادی از دانشجویاین که هیکل درشت از ما داشتند گفتم شما بروید بیرون وقتی خواستید برگزدید و جلویتان را گرفتند درگیر شوید تا ما را هم بگیرند و همین اتفاق هم افتاد و ما را گرفتند و ما بالافاصله وارد اعتصاب غذا شدیم.
17 روز؟
17 روز من اعتصاب غذای خشک داشتم حتما خواندهاید که من خودم در زندان 5 بار زندانی شدم شاید تنها دانشجویی که درخارج از کشور 5 بار در زندان زندانی شد بنده بودم.
چرا؟
چند تا دلیل داشت یکی اینکه یکی از بچه های ما در اعتصاب غذا خبر رسید که در سلول خود بدجور از حال رفته است من می خواستم بروم ببینم حالش چه طور است موقع هواخوری من پاشنه کفشم را خواباندم آن جا رسم بود که حتما پاشنه کفش را مرتب کنی اما من پاشنه را خواباندم پلیس گفت کفشت را درست کن اول صدایم زد من گفتم خودت بیا بعد گفت می گویم بیا. گفتم چی شده؟ گفت کفشت را درست کن. گفتم چشم اما درست نکردم رفتم. گفت برو. گفتم من درست نکردم چرا میگویی برو؟ من دنبال فرصت می گشتم برای همین گفت بیا هواخوری ممنوع سلولت کجاست برو به سلول. من هم دروغ مصلحتی گفتم و رفتم به سمت آن بنده خدا و ملاقاتش کردم و آنها هم فهمیدند که من دروغ گفته ام. آمدند گفتند بیا بیرون و وسایلت را از سلولت بیاور باید به انفرادی بروی.رفتم انفرادی و یک قرآن با خودم داشتم که هنوز هم دارم قرآنی بود که بچه های انجمن به من داده بودند نوری در سلول بود از آن استفاده کردم و شروع کردم به خواندن سوره آل عمران پلیس آمد گفت قرآن را نخوان و بده به من و قرآن را با احترام از من گرفت. من شروع کردم همین طوری قرآن خواندم گفت قرآن بخوان صوتت با قرآن بهتر است یعنی همان قرآن را بخوان.
مورد دیگر این بود که یکی از دانشجویان پایش معلول بود رفت دستش را بشوید یک زندانی محکم زد تو سینه این دانشجوی ایرانی خیلی به غیرت من برخورد آمدم یک سیلی به این آلمانی بزنم که شلوغ شد و پلیس ها نگذاشتند گفتم اشکال ندارد بالاخره فردایی هم هست فردا در هواخوری به بچههایی که یک مقدار هیکل مند بودند گفتم بیاید برویم من صحبت میکنم چون من هم بیانیه بچهها را مینوشتم هم رشتهام علوم انسانی بود، گفتم من با این فرد آلمانی صحبت میکنم اگر عذرخواهی کرد که هیچ اگر نه که ممکن است اتفاقاتی پیش بیاید، رفتم سراغ این فرد آلمانی دیدم هیچ کس نیامد یعنی دانشجویان خودمان هم پشت ما رو خالی کردند ولی من رفتم و گفتم فقط به من توضیح بده چرا رفیق ما رو زدی؟ ایشان فحش بدی به من داد و گفت میخواهی من به تو توضیح بدهم مشتی هم به سمت من پرتاب کرد و من کشیدم کنار همه لطف خدا بود من با پای چپم زدم به صورت طرف، صورتش چاک خورد و افتاد. من تازه اعتصاب غذا هم داشتم آمدم یک چک بزنم که شلوغ شد بعد من رفتم پلیس به من هم شک نمیکرد.
فکر کرد همان دانشجویی زده که کتک خورده بود؟
نه رفتند سراغ همان دانشجوی هیکلی که من رویش حساب کرده بودم آنهم به راحتی گفته بود که من نبودم فلانی بوده است.
شما را به انفرادی بردند؟
بله به انفرادی بردند و 15 روز از هواخوری محروم بودم اما خوب به 15 روز نکشید که حکم اخراج ما صادر شد اینجا... زمانی که ما می خواستیم دیگر مراحل پایانی بازگشت از انگلیس را پشت سر بگذاریم، نماز ظهر شد و ما نماز را خواندیم. پلیسی که علیه من شهادت داده بود و من تا میخوردم مرا کتک زده بود آمد به من گفت یه خواهش میتوانم بکنم؟ این قبل از دستگیری ما بود که در تظاهرات آمده بود و یک شهادتی داده بود، دستی هم پیچانده بود. گفت از خدا بخواه من را ببخشد. و اشکی هم در چشمانش حلقه زد. من او را بغل کردم و گفتم من از تو دلخوری نداشتم و همیشه دعایت کرده ام، مسئله من چیز دیگر است.
این پیام انقلاب است. او از رفتار و سکنات دانشجویان متحول شده بود و گفت من را ببخشید. این پیام انقلاب است که متأسفانه تحت تأثیر شعاع سیاستزدگی و اقتصادزدگی و بعضا ایجاد یک سری تمدنهای کاذب قرار گرفت.
شما سال 72 مدیر گروه اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری بودهاید.
بله
چه طوری؟ با پیشنهاد چه کسی و چه کسی حکمتان را زد؟
بله، مشکلی نبود من آن موقع دانشجوی دکتری تربیت مدرس بودم و به من گفتند بیا و به عنوان همکار تحقیقاتی در آنجا مشغول به کار شو.
رئیس چه کسی بود آن موقع؟
آن موقع که همکاری طرح بود آقای خوئینیها بود بعد که مسئولیت من مطرح شد ریاست آنجا عوض شد و آقای روحانی شد.
آقای دکتر روحانی؟
بله و من در این تغییر فاز مسئولیت را به عهده گرفتم.
درست است که میگویند همان سالها آنجا مرکزی شد برای تئوریسینها و جریان اصلاحات؟
ببینید من باید نکتهای را باید بگویم و آن اینکه آنجا یک دست نبود، گروهها متفاوت بودند در هر گروهی هم شما نمی توانستید بگویید همه یک فکر بودند در ان مرکز تحقیقات استراتژیک بنده که در بخش فرهنگی اجتماعی بودم مقالات من هست بیشترین دغدغههای من درباره نابرابری و فقر بود که تمام مقالات راهبرد را نگاه کنید راهبرد یک و دو و سه مقالات من هست یک جا بحث جامعه شناسی فقر را داشتم یک جا بحث طبقات اجتماعی در دوره پهلوی را داشتم که ترجمه بود و یکی دو کار این گونه ...
و یکی از منتقدان سفت و سخت دولت سازندگی هم بودید.
من همان موقع هم بودم. خوب آنها هم بودند آنها هم منتقد بودند حتی خودشان میدانند که من منتقد برخی از مواضع که توسط برخی از دوستان مطرح میشد بودم.
من یک مرام خاصی دارم این مرام خاص از تربیت خانوادگی به ارث رسیده مرا وا نمیدارد برای این که از خودم دفاع کنم به دیگری بد و بیراه بگویم، نیمه پر لیوان را میبینم. من نگاه میکنم ببینم مرکز استراتژیک چه به من داد نه اینکه بعدها چه تهمتهایی به من زده شد. من آن تهمتها را غیراخلاقی میدانم اما نگاه میکنم می بینم آنجا باب جدیدی، شناخت جدیدی و حرف جدیدی و همین که امروز بتوانم بگویم یک عده آنجا یک حرفهایی میزدند که تناسب و سنخیتی با انقلاب نداشت. این یک تجربه است.
یک سال آنجا بودید؟
حدودا دو سال.
علت این که من از آنجا آمدم بیرون به این برمیگردد که من در ارتباط با اسلامشهر یک پروژهای داشتم میخواستم تصویب بشود دیدم درد محرومین نیست همان جا در همان جلسه فی المجلس استعفای خودم را نوشتم دیگر هم نرفتم. من میدیدم که بعضیها آنچنان که باید و شاید در چهارچوب گفتمان انقلاب اسلامی به فکر طراحیهای استراتژیک نیستند و به نوعی تحت تأثیر افکار لیبرالیستی و سکولاریستی هستند اما این شمولیت نداشت بعضی اینگونه فکر میکردند و برخی نیز به گونهای دیگر میاندیشند و هیچ کس هم در مرکز تحقیقات استراتژیک بینی و بینالله بنده را به عنوان یک اصلاح طلب متعارف نمیشناخت.
همان زمان من مطلبی نوشتم تحت عنوان " آیا ما عقب ماندهایم" که سرمقاله روزنامه سلام شد این مقاله در نقد میزگردی بود که در دولت سازندگی ایجاد شد و یکی از آقایانی که عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی شریف هم هست گفت ما در همه چیز عقبماندهایم از تخممرغ گرفته تا تعداد کشتی گیر و غیره.
من مطلبی در نقد این نگاه نوسازی به توسعه نوشتم، این مقاله هم در روزنامه سلام چاپ شد که حتی روزنامه سلام میگفتند که به اسم شما نزنیم گفتم نه به اسم خودم بزنید که اگر کسی جواب داد بنده بتوانم دفاع بکنم. این تنها یادداشت من در روزنامه سلام بود علاوه بر یادداشت دیگری که نوشتم در خصوص یک سرقت علمی که از اثر من انجام شده بود و 90 صفحه من توسط یکی از اساتید شیراز به سرقت رفته بود.
حالا اگر این یادداشت من را آنها چاپ کردند دلیل بر این میشود که من عضو هیئت تحریریه هستم! من در عمرم عضو هیچ هیئت تحریریه نبودهام. اگر به صرف دو یادداشت من عضو هیئت تحریریه میشوم شما نگاه کنید روزنامههای به اصطلاح مخالف بارها یادداشت من را به کرات چاپ کردند و مصاحبه های من را چاپ کردند چرا به اعتبار این وفور و تکرار جز تحریریه آنها تلقی نشوم؟ این بداخلاقیها چیست؟! و ضمنا شما نگاه نکنید کجا نوشته شده ببینید چی نوشته شده است.
من اخیرا بعد از این که یکی از مشاورهای ریاست جمهور موضعی گرفت شبیه همان موضعی که من علیه آن یادداشت نوشته بودم(موضع گرفته بودم) همان را دوباره چاپ کردم موضع 73 خودم را در نقد نظریه نوسازی و به ویژه فرهنگ توسعه که اخیرا یکی از اساتید مطرح کرده بود دوباره بیان کردم گفتم این همان مطلب بنده در سال 73 است که مرا متهم میکردند که شما روزنامه سلامی هستید این آن موقع آنجا چاپ شد حتی روزنامه سلام حاضر نشد بنده یک یادداشتی نوشته بودم در نحوه دستگیری یکی از هیئت تحریریه آن روزنامه اما روزنامه سلام قبول نکرد و میگفتند این یادداشت تند است. بنده به نحوه دستگیری اعتراض داشتم که این چه وضع و چه رسمی است؟ طرف که فرار نکرده که با 4 تا ماشین میپیچید جلوی خودرویش. انگار گانگستر گرفتهاید.همیشه من دغدغه نحوه مواجه صحیح و قاعدهمند حتی با مخالفین را داشتم.داشتهام و هنوز هم دارم.
آقای دکتر افروغ رنگ و بوی جبههها را هم درک کرده است؟
آنقدر رزمنده واقعی که با خلوص نیت رفته است آن قدرعظمت دارد که نمیتوانم بگویم واقعا من هم بودهام اما میتوانم بگویم که عطر جبههها به بنده هم خورده است و دو سالی ما کم و بیش آنجا بودهایم.
شما مجلس ششم نامزد شدید و رأی نیاوردید. هدفتان برای کاندید شدن چه بود؟
حساسیتهای من در آثارم هست. شما ببیند چه آثاری قبل از سال 76 از من به چاپ رسیده است حساسیتهای من حساسیتهای مشخصی است.
بیشتر روی بحث عدالت اجتماعی؟
عدالت اجتماعی، مباحث آزادی، دموکراسی اصلا سبک و سیاق خاصی است.من به عنوان یک اصول گرایی که نه به عنوان اصول گرای سیاسی و جریانی بلکه به عنوان اصول گرای فکری شناخته شده بودم مستقل مستقل هم آمدم و سیصد هزار تومان هم خرج کردیم البته اگر اضافه نگفته باشم. خودمان یک بروشور با 4 تا عکس چاپ کردیم دوستان قدیمی هم آمدند در میدان آزادی 22 بهمن توزیع کردند و رأی هم نیاوردیم بعضی میگفتند رأیت بیشتر از آن بود که اعلام شد البته اینها حرف بود و شایعه. من گفتم من به این کارها کاری ندارم به ظاهر که رأی نیاوردم مشکلی هم نیست.
بالاخره به عنوان کسی که کاندید مجلس ششم هم بودید مجلس ششم را هم رصد میکردید؟ قطعا به عنوان یک آدم سیاسی این رصد را انجام میدادید درست است؟
کامل رصد میکردم و در آثارم هم هست.
چگونه دیدید و اگر در مجلس ششم بودید در برابر اتفاقات آن مجلس چه میکردید ؟
موضع میگرفتم. یک نکته هم هست همیشه معتقد بودم که این مجلس ششم روی چهارتا تئوریسین آن میچرخد که اگر طرف مقابل هم تئوریسین بود شاید این اتفاقات رخ نمیداد ما طرف مقابلشان را در حد نظریهپردازندیدیم.
شما سؤال را به گونه ای میپرسید که ....!! من اکراه دارم از اینکه اسم بیاورم.رئیس محترم جمهور آن زمان گفتند اقلیت مجلس آن زمان اقلیت نجیبی بود. من کاری به عبارت ایشان ندارم اما چرا باید اقلیت نجیب باشد یعنی چه نجیب باشد. اقلیت باید خودش را نشان بدهد. حضور خودش را نشان بدهد. یعنی چه نجیب است؟ یعنی ساکت است. اگر در برابر این اتفاقاتی که من از همان موقع یادداشت دارم. یادداشتهای زیادی دارم درباره نقد برخی اتفاقات مجلس ششم. مثلا تحصنشان، اعتصاب غذایشان، استعفای دست جمعیشان. من همان موقع یادداشت نوشتم الان نمیگویم که موضعم این است موضع را بروید ببیند در آرشیو هست اگر اقلیت منسجمی بود و سفت بودند و محکم. مسلما بعضی اتفاقات آن زمان تعدیل میشد.
من خودم آن به عنوان خبرنگار آن جا بودم. این را هم قبول کنید که آن قدر مجلس ششم پرتنش بود که اگر این اقلیتی که شما میگویید جلوی آنها موضع میگرفتند خیلی اتفاقات بدتر هم ممکن بود صروت بگیردیک نکته! چه شد که مجلس هفتم شکل گرفت؟ عدهای احساس کردند آنها که باید در مجلس ششم باید ادای وظیفه میکردند نکردند و آمدند خودشان را کاندیدا کردند بنده به هیچ وجه قصد کاندیداتوری نداشتم اما آمدم و حتی پیغامی برای برخی از به اصطلاح رجالی که ان کارها را می کردند پیغامی فرستادم که هل من مبارز می طلبید، آمدیم. بجنگید تا بجنگیم.
جدی پیغام فرستادید؟
بله، ما میخواستیم سرمان در درس و مشقمان باشد و حتی یکی از عزیزان گفت خود آقای نادران یک جا مصاحبه کرد بعد از آنکه قائله پارک ملت ایجاد شد ایشان یک یاداشتی نوشت هم اشاره کرد به ملاقاتی که با مقام معظم رهبری در یکی از همین نشستهای راهبردی داشتیم که به نقل از خود آقای نادران آقا داشتند رد میشدند به بنده که رسیدند لطف کردند و سلام علیکی کردند و آقای نادران اشاره کردند.
بعد هم گفت که ما خواستیم این آمد و اتفاقاتی رقم خورد خودم نمیتوانم اینها را بگویم میخواهم این را عرض بکنم که ماها آمدیم من به خیلی از دوستان گفتم ما کاری نداشتیم اما انگار خیلی امر بر شما مشتبه شده ما میآییم و آمدیم. گفتنش از زبان من سخت است باید دیگران بگویند که ما چه جایگاهی در مجلس هفتم داشتیم. ما به رغم این که اکثریت بودیم هیچ گاه چشممان را به روی واقعیت و حقیقت نبستیم و دیدید که از جدیترین منتقدهای دولت مستقر هم شدیم چون دیدیم چیزی که میگفت نبود.
بسیار پرحرارت صحبت میکنید و انسان لذت میبرد. درباره این چیزی که درباره مجلس هفتم گفتید یک تصویری از شما در ذهنم است. آن زمان ما دورادوربه عنوان خبرنگار اسم شما را شنیده بودیم و تازه وارد عرصه سیاسی شده بودیم فکر میکنم رأی اعتماد آقای شریفزادگان بود اولین وزیر رفاه و تأمین اجتماعی که آقای خاتمی معرفی کرده بود.
بنده یکی از مخالفان بودم.
بله، اسم مخالفان را خواندند و شما یکی از مخالفین بودید خیلی تند صحبت کردید و اصل دلیلتان هم این بود که ایشان عضو شورای مرکزی حزب مشارکت است که الان از منحله مشارکت هستند. بعد آن زمان میگفتند الان مجلس هفتم تازه آمده به عنوان مجلس اصولگرا نیاز به تعامل با این دولت در سال آخر دولت دارد چرا آقای افروغ اینقدر تند صحبت میکند. ممکن است این را بگویید که آیا شما به نوعی میخواستید اعتراضهای قبلی خود را به روشهای قبلی آنها برسانید؟
نه من یک بحثی داشتم که اگر مشارکتی هستید و بیشتر بر حق فردی و سیاسی اصرار ورزیدید جایی در وزارت رفاهی که بایستی روی عدالت اجتماعی و حق اجتماعی اصرار بورزد نباید داشته باشید موضع خود را معلوم کنید، یا تأکیدتان روی حقوق فردی است یا تأکیدتان روی حقوق اجتماعی است. من بحث کاملا آکادمیک داشتم این یک بحثی است دیگر. لیبرالها تأکیدشان روی آزادی است، روی حق فردی است. سوسیالیستها و عدالتخواهان تأکیدشان روی حقوق جمعی از جمله عدالت است بنابراین ما باید بدانیم که کسی که صبغه لیبرالی دارد چه نسبتی با دولت رفاه دارد.
حالا بالاخره گرایش شما به کدام یک از سلایق سیاسی نزدیکتر است؟ گفتید که به لحاظ فکری اصولگرا هستید.
الان دیگر نمیدانم چه بگویم. یک زمانی فکر میکردم به هر حال شاید به اصولگرایان نزدیکترم، اما رفتارهایشان را دیدم خدا را شکر کردم که تاکنون مستقل بودهام و کماکان نیز مستقل خواهم ماند و الان هم مستقلتر شدم. احساس کردم داستان، داستان دیگری است یعنی آن طایفه که ما دیدیم حالا چه اصلاح طلب چه اصولگرا احساس کردیم که خلأ تئوریک زیادی دارند و در یک جهاتی و عطف به برخی از آنها الگوی رفتاریشان هم یکی است و به اصطلاح دعوا سر لحاف مولانصرالدین است. بنابراین من اگر گفتمان انقلاب اسلامی را معیار قرار بدهم این گفتمانی است که هم میتواند اصولگرایی و هم میتواند اصلاح طلبی را با عنایت به ربط درونی اصولگرایی و اصلاح طلبی در خودش جابدهد اما الان واقعا اگر بخواهید مصداقا من رو جایی قرار دهید خواهشا من را در این گروهها قرار ندهید.
هیچجا قرار ندهیم؟
هیچ جا قرار ندهید.
شما به نوعی صاحب نظریه نقد درون گفتمانی هستید.
یک نوع نظریه من این است. این همه نظریه دادهایم.
بالاخره یکی از نظریههایی که خیلی دربارهاش صحبت شده است نقد درون گفتمانی است. اصلا این نظریه چه میخواهد بگوید؟ آیا این نتیجهگیری درست است که به نوعی محصول این نظریه نقد همواره دولتها با هر سلیقه و هر گرایشی است؟
اولا من برای نجات انقلاب اسلامی این نظریه را دادم، با توجه به شناختی که از گفتمان انقلاب اسلامی و جامعیت آن داشتم و با توجه به شناختی که از سیاستها و رفتارهای دولتمردان و فقدان نظریه پردازی و فقدان نقد ونظارت داشتم آمدم نقد درون گفتمانی را مطرح کردم بر اساس این حرف روشن که آن دسته از سیاستها و رفتارهایی که در چهارچوب انقلاب اسلامی تعریف میشود و موجه است نعم المطلوب و میپذیریم اما آن دسته از سیاستها و رفتارها که با معیارهای به دست آمده از گفتمان انقلاب اسلامی انطباقی ندارد باید چه کرد؟ باید توجیهش کرد؟ باید نقدش کرد. این نقد را برای این میکنیم که انقلاب اسلامی کماکان سالم بماند، حفظ شود، بازتولید شود.
عدهای به اسم این که اگر سیاستمداری نقد شود باعث تضعیف انقلاب اسلامی میشود اولا باب نقد را بستند این خطرناک است آن وقت نگاه میکنید میبینید از دل انقلاب اسلامی به تدریج یک جریانی زاده میشود که زاده هم شده که هیچ نسبت و سنخیتی با انقلاب اسلامی ندارد مگر در صدر اسلام این طور نبود؟
شما میدانید که در همین دوران گذشته که جریان اصولگرایی حاکم بود اگر همین نقدهای درون گفتمانی نیمبند هم نبود من نظرم این است که امروز از اصولگرایی نام و نشانی نبود چون همه بستند، همه رفتند و خلاصه به گونه ای یا توجیه کردند و یا وابسته شدند. اخیرا در جایی گفتم آقای احمدینژاد هیچ خدمتی که نکرده باشد یک خدمت کرد، نشان داد ما چند تا مرد در جامعه داریم در واقع نامردها را نشان داد. همه شناگرهای خوبی بودند، آب نمیدیدند.
به عنوان یک شخصیت نقاد فضای این سی و پنج ساله نقد را بخواهید دسته بندی کنید چگونه این دسته بندی را انجام می دهید؟
دسته بندی کردهام، به 4 دسته تقسیم کردهام. همیشه می گویند روشنفکر نقد حال میکند آن کسی که رفته آدم برای چه باید نقدش کند؟ مهم این بود که در زمانی که حاکم بود من نقدش میکردم یا نمیکردم. من در زمان آقای هاشمی گفتم این نظریه شما چند تا اشکال دارد اولا فرهنگی نیست، توسعه فرهنگی نیست بیشتر فرهنگ توسعه است. ثانیا جامع نیست ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی فرهنگی را توأم دربرنمیگیرد، ثالثا شتابان است. حالا این سه وجه را من تاکنون میبینم یعنی دولت بعدی هم همین بود. آن تأکیدش روی اقتصاد بود این تأکیدش روی سیاست. دولت بعدی هم همین بود، دولت بعدی نیز همین را داشت توسعهاش فرهنگی نبود، شتابان بود، دولت قبلی را میگویم و در واقع یک سویه بود یعنی عدالت را به توزیع فروکاست و از تولید غافل شد و از ابعاد فرهنگی سیاسی متناظر با این تحولات به اصطلاح عدالتخواهی هم ما دور شدیم. بنابراین ما نقدهای خودمان را مطرح کردیم ممکن است شما بگویید نقدتان به دولت فعلی چیست؟ اگر دقت کرده باشید من ابتدای این دولت خیلی چیزها را گفتم خیلی حرفها زدم و خیلی سرنخها را بیان کردم. و خیلی مواضع را گرفتم. اما از آن به بعد دیگر از این باب که کسی فکر نکند ما لجاجتی داریم و با توجه به حساسیتی که الان ما واقعا از آن برخوردار هستیم احساس میکنم که یک کمی باید صبر کرد.
و زمان داد.
بله، باید زمان داد. نکتهای که باید عرض کنم این است که نباید توقع داشت یک نفر بیاید در این فضا یک شب بتواند مسائل را حل بکند این را به لحاظ اصولی دارم عرض می کنم منتهی باید مراقبت کرد، هشدار داد، گفت و اگر جایی دیدیم که یک موضعی دارد گرفته میشود که به هر حال دارد به خطا میرود باید گفت. مثلا جایی رئیس جمهور آمدند گفتند که منتقدین ما کم سواد هستند اولین کسی که موضع گرفت بنده بودم دیدید که موضع گرفتم. یا ایشان گفتند بنده حقوقدان هستم سرهنگ نیستم بنده گفتم که اگر حقوقدان هستید میدانید که یکی از حقوق شناخته شده حق امنیت است و حق امنیت در وجوه سختافزاری اش با سرهنگ تعریف میشود ضمنا بیشترین سرهنگگرایی را در اقتصاد در دوران سازندگی داشتیم و الان هم در کابینه شما و در تیم تبلیغاتی شما بوی سرهنگگرایی به مشام میرسد. اینها را من گفتم اما الان احساس میکنم که باید به جامعه ما مقداری زمان بدهیم. چون جامعه ما خیلی آسیب دیده و نقد بیش از حد هم ممکن است این آسیبدیدگی را بیشتر کند.
آقای دکتر شما در مجلس ششم گفتید با هیچ ائتلافی نبودید چه طور شد با ائتلاف اصولگرایان در مجلس هفتم وارد شدید؟
اولا رأی من آن گونه بود 5، 6 تا از جریانات ما را کاندیدا کردند بله، از میان آنها که ما را کاندید کردند جریان اصلاح طلب نبودند اما فقط به اسم آبادگرا نبودند جمعیت خدمتگزاران اسلامی بود حالا اسمها من یادم رفته خیلی جریانات5، 6 تا بود.
چند تا فهرست بود.
بعد که بررسی میکردند می گفتند فلانی اسمش درچندین لیست است.
من سؤالم این نیست که با کدام جریانات بودهاید. برای این میپرسم که در مجلس ششم جز هیچ ائتلافی نبودید و رأی نیاوردید گفتید بهتر است جز ائتلافی باشم؟
خیر از من دعوت کردند. من قصد کاندیداتوری نداشتم.
ششم دعوت نکرده بودند؟
هیچ کس دعوت نکرد. دعوت نکردند و ما هم نمیشناختیم ولی در مجلس هفتم دعوت کردند و دعوتهای زیادی هم کردند من اتفاقا یک روز مانده بود به ثبت نام مشهد بودم که به من گفتند بیا ثبتنام کن گفتم ما مشهد هستیم و اینجا سخنرانی داریم. گفتند بیا ثبتنام کن و برگرد.گفتم نه. گفتند برو همان جا ستاد انتخاباتی ببین میتوانی از مشهد ثبتنام کنی؟ رفتم ثبت نام انتخاباتی مشهد. گفتند بیا از خود مشهد کاندیدا شد. گفتم نه رأی می آورم نه اصلا درست است. سریع برای من بلیط تهیه کردند و من ثبتنام کردم و بالافاصله هم برگشتم و عصر هم سخنرانی کردم. یعنی جمعه رفتیم ثبتنام کردیم و سریع هم برگشتیم به خاطر دعوتی که اقایان میکردند و ما هم پذیرفتیم.
جایگاهتان درمجلس هفتم جایگاه کمی نبود، رئیس کمیسیون فرهنگی بودید.
یازده طرح داشتیم.
میخواندم که میگفتید شیرینتر خاطرهام قانون مد و لباس بود و تلخترینش هم تسهیل ازدواج جوانان بود که اجرا نشد.
بله، اجرایی نشد. یعنی تصویبش کردیم اما همزمان شد با روی کار آمدن آقای احمدینژاد. ایشان رفت مشهد و بعد هم صندوق مهر و بالافاصله هم نائب رئیس وقت مجلس یک طرح فوریتی دادند به امضای 50 نفر که این طرح ما را از دستور خارج کنند. من نزدیک بود سکته دوم بزنم. ما دوسال روی آن طرح کار کرده بودیم، از تمامی کارشناسان استفاده کرده بودیم کلیات آن تصویب شده بود، یکدفعه چه قدر دولتگرایی پارلمانی! که من آنجا بحث کردم. وکیل الدوله بودن هم حدی دارد. خیلی ناراحت شدم، عصبانی شدم رفتم بالا آنجایی که هیئت رئیسه مینشیند. که جلوی ما را گرفتند و گفتند بذار کارشان را بکنند اگر ما به این رأی دادیم!
اینها 50 تا امضا کردند و فرستادند بالا که از دستور خارج شود فقط 50 تا رأی آورد و نشد. اما من یک چیزی بگویم که در قدرت نگرش رادیکال که سال 75 ترجمه کردم میگویند صاحبان قدرت اگر نخواهند چیزی مطرح شود در همان جامعه جلویش را میگیرند. اگر نتوانستند از این که وارد دستور کار شود جلویش را میگیرند اگر وارد دستور کار مثلا مجلس شد از تصویبش جلوگیری میکنند اگر تصویب شد در واقع از ابلاغش جلوگیری میکنند. و اگر ابلاغ شد از اجرایش جلوگیری میکنند و این مصداق بارز همین طرح تسهیل ازدواج جوانان بود. طرح بسیار مترقی که امروز میتوانست بسیاری از مشکلات ازدواج جوانان را حل کند طرحی بود که دوسال روی آن کار شده بود، مرکز پژوهشها کار کرده بود. انطباقی به تمامی کشورهایی که در این امر تجربه خوبی داشتند انطباق داده بودیم. چه شد که اینگونه شد؟
میتوانم بپرسم 84 به چه کسی رأی دادهاید؟ ریاست جمهوری نهم.
احمدینژاد.
به آقای احمدینژاد رأی دادید؟
84 که رقابت بین آقای هاشمی رفسنجانی و احمدینژاد بود به احمدینژاد رأی دادم.
هر دو مرحله به آقای احمدینژاد رأی دادید؟
نه مرحله اول خیر. مرحله اول کلا موضعی نگرفتم به کسی هم نگفتم به چه کسی رأی دادم ولی مرحله دوم به آقای احمدینژاد رأی دادم چون منتقد آقای هاشمی بودم و آقای احمدینژاد شعارهای بنده را میداد. من که ایشان را نمیشناختم اما به شعارهای خودم رأی دادم و اگر به شعارهای خودم رأی نمیدادم به خودم خیانت میکردم اما اگر شناخت بعدی را داشتم و برمیگشتم به سال 84 رأی سفید میدادم.
دولت نهم و دهم را چه طور دیدید؟ به نظرتان بین دولت نهم و دهم چه تفاوتهایی بود و در کل دولت آقای احمدینژاد را چگونه دیدید؟
بگذارید هر که هرچیزی دوست دارد بگوید چون در جامعه ما بداخلاقی سکه است. میگویند آن چیزی که جوان درآیینه ببیند پیر در خشت خام می بیند. ما در خشت خام چیزی دیدیم که بعدها در آیینه دیده شد. این که میگویند دولت نهم با دهم فرق داشت نه به نظر من فرقی نداشت.
چه قدر با این نظر موافقید که برای ارائه نظرات کارشناسی باید به آن محل و محفل آن جمع توجه شود به خصوص در طرح برخی از مسائل کارشناسی علمی و فنی باید با تریبونهای خاص و کارشناسی بیان شود نه عمومی؟
عمومی و خصوصی کردن تریبونها یک مقدار مشکل است، نباید نگاه توده بار هم به مردم داشت زیرا همین مردم رگههای مختلف و تخصصهای مختلف دارند اما حداقلش این است که من به جمعهای تخصصی خیلی اعتقاد دارم و معتقدم برخی از مسائل را باید در جمعهای تخصصی مطرح کرد اما این جمعهای تخصصی بدون عقبه عمومی امکانپذیر نیست یک مسئله باید متعین شود و بعد بیاید در عرصه خصوصی.شما نمیتوانید بدون توجه به ملزومات آن تعین عمومی تعریفی از آن محفل خاص داشته باشید.
به همان برنامه هم اشاره کردید بعضی میگفتند اگر کسی جز آقای افروغ این مواضع را میگرفت...
دستگیر میشد؟
حسابش با کرام الکاتبین بود.خودتان هم گفتید من این مطلب را با غسل شهادت مطرح میکنم.
من این را برای متولیان اصلی نگفتم، من این را برای کسانی گفتم که پشت سر متولیان اصلی نان میخورند آنها ممکن است این کار را بکنند و الا من تصور نمیکنم که آنهایی که من متهم هستم که نقدشان کردهام آن افراد دست به این کار بزنند. نمیخواهم وارد مصادیق شوم در آن پیامکهای ناجوانمردانه من را متهم میکردند به ضدیت با ولایت فقیه که من میگفتم کجای این مطلب من ضدیت با ولایت فقیه است. گفتم کشور باید فقهی اداره شود، گفتم رهبر باید پاسخگو باشد. اینها صحبتهای امام(ره) و حتی مقام معظم رهبری است.
بعد از آن حضرت آقا شما را جایی ندیدند یا صحبتی؟ نکتهای نفرمودند؟
چرا فکر میکنم همان شورای راهبردی بود. ببینید من خوشم نمی آید که بگویند مثلا من میخواهم بگویم بله من هم مورد تأیید هستم.
من پرسیدم.
بعد از نشست عدالت که من مقالهای دادم، ارائه نشد ولی مکتوب شد، نماز جماعت بود که من در صف اول کنار آقای نادران بودم آقا که رد شدند ما را که دیدند یک توقفی کردند یک احوالپرسی کردند و گفتند مقاله تو کجاست؟ گفتم آقا مقاله دادیم ولی ظاهرا آقایان گفتهاند آنها که دفعه اول حرف زدند (که من مقاله هم نداشتم و حرف زدم) ظاهرا اینها اسمشان نباشد.
مقاله من تحت نظر عدالت بود و بعد در نشست بعدی که بحث ازادی بود من دو تا مقاله ارائه کردم.
انحراف کسانی که به نوعی سران فتنه شناخته میشوند از کجا شروع شد؟
اصلا فتنه به معنای درهم آمیختگی حق و باطل است یعنی آنجایی که حق و باطل از همدیگر تمیز داده نمیشوند اما دقت باید کرد که فتنه یک سر ندارد فتنه چند سر دارد. شما فقط یک عده را میبینید، شما آن طرف و عقبه را هم ببینید ریشهها را هم ببینید، شما مناظرههای آن چنانی را نمی بینید، من خیلی روی اخلاق حساسم. نگاه کنید ببینید اسم برده میشود آبروی افراد برده میشود. کسی که اولین بار است اعلام نتایج انتخابات کرد به نظر من کار خطایی کرد، هرکس که میخواهد باشد مخصوصا که یکی از کاندیداها باشد. مخصوصا کاندیدایی که خیلی زودهنگام اعلام نتیجه انتخابات بکند خواه ناخواه بازتابی ایجاد میکند.
قبل از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم گفتید که ما یک رئیس جمهوری میخواهیم کشور که نگاه مدیریتی مانند زمان جنگ داشته باشد و یک رئیس جمهور هم میخواهیم که دید فرهنگی داشته باشد آیا چنین چیزی محقق شد؟ آیا باز هم معتقدید که باید صبر کرد و زمان داد؟
نه جواب میدهم، من ابتدا گفتم این دولت فعلی دولت یک دستی نیست بنابراین من وقتی میخواهم این دولت را داوری کنم نمیتوانم یک دست داوری کنم برخلاف دولت گذشته که من یک دست میتوانستم داوری کنم چون اصلا دولتی نبود یک شخص بود اینجا نه، وزارتخانهها باهم فرق میکنند چون شعار اعتدال داده شده است و شعار اعتدال هم تا روشمند و ضابطهمند بشود نیاز به زمان دارد. یک تعبیر از اعتدال این بوده که از گروهها و جناحهای مختلف بیاوریم. من درباره اعتدال زیاد صحبت کردم که به لحاظ نظری چه مشکلاتی دارد و چه قوتها و قابلیتهایی دارد برای همین من نمیتوانم داوری صفر و یکی بکنم یک جاهایی خوب عمل شده، یک جاهایی در شرف خوب عمل شدن است، یک جاهایی هنوز به نتیجه نرسیده است، یک جاهایی میتوانست بهتر عمل بکند. این دولت به مراتب به نسبت دولت گذشته مشورتپذیرتر است. دست نیاز دراز میکند و ما به کرات این را دیدیم.
چندی پیش آقای حجاریان یکی از این نظریه پردازهای اصلاح طلب نظری را مطرح کرد مبنی بر دادن اختیار به دولت برای انحلال مجلس که شما شدیدا موضع گرفتید و آن را فاشیستی دانستید.
بله
ممکن است توضیحی بدهید که شما تحلیلتان چیست و به نظرتان هدف از ارائه چنین نظری چه بود؟
هدف را از خودشان سؤال کنید بنده با این نظر به عنوان یک مفهوم تئوریک برخورد کردم. گفتم ما مردم سالاری دینی داریم و مبنای مشیتی ما مردم سالاری دینی است یعنی فلسفه سیاسی ما یا مشروعیت ما دو مؤلفهای است حقانیت و مقبولیت. حقانیت برمیگردد به ویژگی حاکم و مقبولیت برمی گردد به رضایت عامه. این دو باید باهم باشند این دو، دو بال به هم مرتبط و به هم پیوسته یک مقوله واحد به نام مشروعیت هستند. یعنی مشروعیت در برابر مقبولیت نمیایستد. مشروعیت تابع دو مؤلفه شرعیت و مقبولیت است. مقبولیت از آن مردم است یعنی مردم اگر مسلمان نبودند و اگر رأی نمیدادند هیچ نظامی استقرار قانونی پیدا نمیکرد. مجلس مظهر مقبولیت است، مظهر رأی است هیچ کس نمیتواند مجلس را منحل کند، رئیس جمهور که سهل است ما در قانون اساسیمان رهبر معظم هم این اختیار را ندارد. می دانید.
مبدأ مشروعیت به معنای حقانیت و شرعیت ما مقام معظم رهبری است، ولایت فقیه است. ما در قانونمان ندیدهایم که در قانون این اختیار را داشته باشد، بعد این اختیار را بدهیم به رئیس جمهور؟!! که تازه رئیس جمهور ما هم باز منتخب مردم است. یعنی مظهر شرعیت و حقانیت ما نیست.جلوهای از مقبولیت است.
چه تحلیلی بوده است؟
نه اینها واقعا حرفهای واقعا فاشیستی است. یعنی چه؟ یعنی ما بیاییم در واقع اختیار انحلال مجلس را بدهیم به رئیس جمهور که چه بشود؟ حتی اگر میخواستیم پارلمان تاریستی فکر کنیم که مردم نمایندهها را انتخاب میکنند و آنها رئیس جمهور را پس باید برعکس باشد یعنی برعکسشم هست و مجلس میتواند رئیس جمهور را میتواند عزل کند که ما در واقع در گذشته درمورد بنیصدر هم داشتیم. اما این یعنی چه؟! یعنی چه که رئیس جمهور بتواند مجلس را منحل کند. این چیست؟ یعنی چه تفسیر سیاسی و مفهومی میتوان از این برداشت کرد؟
چه تحلیلی از این میشود کرد؟ چه کاری میخواست از این نظریهپردازی برداشت شده و انجام شود؟
من احساس میکنم که یا یک حرف نسنجیده زده شده و بعدها شاید پشیمانیهایی هم آورده که البته من نمیدانم و برایم هم مهم نیست شاید هم آنها تصور خاصی از آقای روحانی داشتهاند، میخواستند آن تصور را تقویت کنند. بعدها هم دیدیم که تصور درستی از نزد آنها نبوده است. عرض من منتقل شد؟
بله.
میخواستند به این وسیله یک هدایتی بکنند که این اتفاق هم نیفتاد و برخی از منتصبان آقای روحانی هم موضع گرفتند.
مشکل کجاست که جبهههای سیاسی ما گاهی نظراتی را میدهند که 180 درجه با مرامی که ازخودشان میخواهند به مردم نشان بدهند فرق دارد؟ مثل رئیس جمهوری مادام العمری آقای مهاجرانی مطرح کرد برای آقای هاشمی و یا همین نظریه. گیرشان به نظر کجاست؟
زیرا گیرشان این است که یک تفکر پراگماتیست، عمل زده و عمل گرا دارند که قبل و بعدشان فرق دارد وقتی در قدرت نیستند یک چیز میگویند اما وقتی به قدرت میرسند حرفها عوض میشود به همین خاطر است که ما میگوییم قدرت الی الابد نقادینه و نظارت میخواهد. یعنی یک واقعیت ساختاری در قدرت در جمهوری اسلامی ایران است که قدرت و ثروت قبل از انقلاب به قدرت و منزلت هم تسری پیدا کرده و اگر مراقبانی نباشند، ناظرانی نباشند امر بر آقایان مشتبه میشود و مست قدرت میشوند. یعنی میخواهم بگویم ریشههای ساختاری مستی قدرت در کشور فراهم است. بساط پهنی است برای مست شدن در قدرت.
خیلی گفتگوی خوبی بود. ممکن است شما به عرصه سیاست رسمی برگردید؟
نه.
واقعا؟
من آن قدر لذت میبرم از وضعیتی که دارم. کیف میکنم از این وضعیت رهایی.
چند فرزند دارید؟
3 پسر دارم.
خانواده نگران شما نیستند این قدر حرص میخورید؟
چرا اما معمولا میگویند دخترها حرص میخورند، من هم که دختر ندارم. خواهر برادرهایم بیشتر نگران میشوند که مراقب خودت باش.آن ها بیشتر نگران هستند.
حاج خانم نگران میشوند؟
بله، برای مجلس هشتم که گفتند کاندید شوم فشارها زیاد بود با خانواده که مشورت کردم به اتفاق همه گفتند نه