سیدعلی صالحی میگوید هوشنگ گلشیری تجربههایش را به نسلهای بعدی انتقال داد، اما احمد شاملو تجربههایش را زیرِ خاک برد. او همچنین عنوان میکند: هیچ مدرسی قادر نیست از طریق کارِ کلمه و کارگاهِ شعر، قهرمان وزنهبرداری را به شاعر تبدیل کند، اما میتواند به رشد و بروزِ بیمحابایِ نبوغ یک شاعر خام و جوان اما علاقهمند به رشد یاری برساند.
این شاعر در گفتوگو با ایسنا، درباره ذاتی یا اکتسابی بودن شعر اظهار کرد: در کار شعر، این دو «معنا» در عین استقلال، از یکدیگر جدا نیستند. من به هر دو حادثه باور دارم، طبیعی است که اولویت با امرِ ذات است و بعد بازیِ اکتساب به تقویت و استحکام و زایا بودنِ ذاتِ مورد نظر میآید. و این تازه شرطِ کافی و غایی و وافی نیست. مهمتر از هر چیزی، شرایط است. شرایطِ محیط و موقعیتِ حیاتِ انسان! شاعری، عطیهای معنوی و ذاتی است، اگر در موقعیتِ مناسب قرار گیرد، به کشفِ خود میرسد. تازه این کشفِ خام به جایی نمیرسد اگر هزاران پدیده دیگر به تشویق و بلوغ و تعریف و تکامل این «کشف» برنخیزند.
او ادامه داد: چه بسیار کسانی که صاحب این امر ذاتی بودهاند، اما شرایط زندگی به آنها فرصت بروز و ظهور نداده است تا از طریقِ تمرین و تحصیل و علوم اکتسابیِ مربوطه، به فرافکنی این فهم ویژه برسند. ذات، زبورِ زندگی است، اما اکتساب، فرایند است.
صالحی همچنین درباره نقش کارگاههای شعر در فرایند اکتساب گفت: همه چیز علم است، شهود در شعر، و شعر در شهود هم علم است. شعر علمِ ذهن است. به صورت نسبی و مشروط بر این باورم که اگر فایزِ دشتستانی، در این رشته، صاحب تحصیلات میشد، میآمد و در سفرِ تاریخِ کلمه، همطراز حافظ میشد و به عکس؛ اگر حافظ از درس و مشق و مکتب، بویژه دانش و صنعتِ صوری شعر دور میماند، میرفت همصحبت فایز میشد.
او افزود: شکی نیست که هیچ مدرسی قادر نیست از طریق کارِ کلمه و کارگاهِ شعر، قهرمان وزنهبرداری را به شاعر تبدیل کند، اما میتواند به رشد و بروزِ بیمحابایِ نبوغ یک شاعر خام و جوان اما علاقهمند به رشد یاری برساند تا به آفاق تازهتر و نامکشوفاتِ پیش رو نزدیکتر شود. شاعری که میتواند از طریق کارگاه شعر، زودتر به استعدادهای مخفی خود پی ببرد، چرا منزوی و تکرو باقی بماند و این مسیر را به سختی و با هدر دادن عمر، طی کند؟!
این شاعر اضافه کرد: یک نکته مهم را باید برای اولینبار ثبت کنم: من در کارگاهِ شعرِ خود (که سال بیستم آن را طی میکنم) شاعر تربیت نمیکنم که به شعر برسد، بلکه به عکس؛ شعر را تربیت میکنیم تا از آن طریق شاعر به خودباوریِ خلاقانه نزدیک شود. بیست سال است که این «تجربه» توأم با توفیق بوده است. ما شاعر تربیت نمیکنیم چون غیرممکن است. ما در کارگاه، شعر تربیت میکنیم؛ شیوهای که فانوسِ راهِ شاعر میشود.
او همچنین در پاسخ به این پرسش که شرطِ موفقیتِ افراد در کارگاههای شعر چیست، گفت: کسی که با تفکر «موفقیت» یا «شکست» پا به کارگاه شعر من بگذارد، خیلی زود متوجه میشوم، و او را از این دوقطبی دیدن زندگی – بویژه در حوزه هنر و شعر - دور میکنم. ما برای پیروزی نفس نمیکشیم که برای شکست خفه شویم. زندگی در شعر، پیروزی و شکست ندارد. شعر عینِ شفاست، عشق است، آزادی است، امید است. کسی که میماند تا به تثبیتِ اجتماعی برسد، فرقی ندارد با او که شعر را رها کرده است. مهم درست و زیبا و آزاده زیستن است، این یعنی شعر، وگرنه چیدمان عجیب واژهها به هدفِ رسیدن به نوعی شعر، که کاری ندارد. من به عزیزانم در کارگاه شعر یادآوری میکنم که حتی فکر کردن به دروغ، شعر را در شما میکُشد. ما اول باید خودمان، وجودمان، شاعر شود، بعد واژههایمان!
صالحی سپس در پاسخ به این پرسش که مدرس کارگاه شعر باید چه ویژگیها و شرایطی داشته باشد، اظهار کرد: من به خودم اجازه نمیدهم «حکم» صادر کنم، اما حق دارم تجارب نسبی خودم را با مردم در میان بگذارم: کارگاهِ شعر من، نوعی کلینیک تخصصیِ کلمه است. یک موضوع خیلی مهم است در این کار، انتقالِ دانشِ تجربی بسیار مهم و سرنوشتساز است، و نه دانش نظری و تئوریهای آکادمیک و محفوظات اینترنتی که البته خوب است.
او در ادامه درباره کسانی که بلافاصله پس از حضور در یک کارگاه، به انتشار کتاب اقدام میکنند، گفت: مسأله، مسأله تمرین است، مسأله آزمون و خطاست. اما بچههای خودم را هدایت میکنم که عجله در این کار ممنوع است و به عکس: به بعضی از دوستانم در کارگاه میگویم: وقتِ چاپِ شعرهای شما فرارسیده است. نگرانِ ناشر و مخاطب و پیروزی یا شکست نباش. قدم اول البته همان قصه آخر است.
صالحی افزود: متأسفانه موقعیت نشر کتاب شعر در ایران، بسیار اندوهبار است. دیگر هیچ مرکز پخشی، کتابهای شعرِ نسلهای بااستعداد امروز را برای توزیع نمیپذیرد. حالا چه شود، در مرحله اولِ توزیع بین ده تا سی چهل نسخه را بپذیرد. اصلا زحمت لیست کردنِ نام کتاب را به خود نمیدهند. مسأله اقتصادِ مسموم در این حوزه است. میگویند موتوری حقوق میخواهد - حق دارند. میگویند به هزینه بنزین و راه دور و ترافیک و تصادفش نمیارزد. میگویند اجاره انبار کتاب سنگین و کمرشکن است، این نوع «کالا»ی کمچرب، مشتری ندارد!! واقعا آدم درمیماند از دست این روزگار. ما از هزار سو با بنبستهای ممیزی روبهرو میشویم. من نخستین حرفم با یک عضو تازهوارد به کارگاه این است: «شعر در این سرزمین و در طول تاریخ، مخمرِ اضطراب بوده است. شعر چه دارد جز هزینههای عجیب و غریب...؟؟»
این شاعر درباره تأثیرات مثبت و منفی تعددِ کارگاههای نویسندگی و شاعری گفت: تنوع و تکثر، ملاتِ آزادی است. عیبی ندارد این امور! «خانههایِ خوبیها» محلِ تبادلِ وحدت است. بار سنگینی که باید فرهنگ و ارشاد، دانشگاهها و اماکنِ آموزشیِ دیگر تحمل کنند، افتاده روی دوش چند نفر خیرخواه، که البته چند دستاوردِ خوب هم دارد: انتقالِ تجارب به نسلهای بعدی. کار خوبی کرد هوشنگ گلشیری، اما شاملو تجاربش را برد زیرِ خاک. باید تشویق کرد که با هر بضاعتی و دانشی، این کارگاهها بیشتر شوند. بعضی مدرسها از شاگردان خود هم یاد میگیرند، یکی از آن میان، خودِ منم! محیط را باید معصوم، صمیمی، و عاری از اضطراب نگاه داشت، اول تمرینِ زندگیِ دُرُست، بعد تمرینِ کلمه و شعر و... .
او ادامه داد: آیا این دانشکدههای زندگیآموزِ قابلِ اعتماد، میتوانند زیانی داشته باشند؟ من زیانی را پیشبینی نمیکنم. جوانان مشتاق ما بسیار عاقل و هوشمندند. تشخیص نهایی با آنها و تصمیم نهایی نیز با آنهاست. یکی از آرزوهای من تأسیس مدرسه عالی شعر است، آن هم به صورت رسمی و در سطح کشور. من در سفرهای فرهنگیام به غرب، همواره در همان فرصت، کارگاه شعر راه انداختهام، و استقبال هم عالی بوده است. کارگاههای مؤثر، زیانی ندارند! یاری رساندن به جامعه امیدوار ماست.