روزنامه اعتماد نوشت: حالا اين حميد روحاني است كه علي مطهري را به «تحريف» سخنانش در ديدار با
مقام معظم رهبري متهم ميكند، ديداري كه البته كمحاشيهساز نشد. از سوال
علي مطهري درباره موضوع حصر گرفته تا روايتهاي متفاوت حضار از آن جلسه.
اما دنبالهدارترين اين حاشيهها به روايتهاي حميد روحاني و علي مطهري
برميگردد. بعد از آنكه علي مطهري توضيحاتي درباره سوالش از رهبري در آن
جلسه درباره موضوع حصر را بيان كرد، حميد روحاني هم بعد از آن با ياد كردن
از او با عناويني چون «يكي از نزديكان باند قدرتطلبان كه متاسفانه عنوان
فرزند شهيد را يدك ميكشد و نان آن شهيد را ميخورد و آش فتنهسازان را هم
ميزند» تاكيد كرد كه وي از رهبري خواسته تا براي سر و سامان دادن به اوضاع
موتورسواران دستوري بدهند و مقام معظم رهبري هم فرمودهاند كه حل مشكل
ترافيك موتورسواران چه ارتباطي به ايشان و دفتر دارد. بعد از آن علي مطهري
در پاسخي به حميد روحاني گفت كه «مشكل جنابعالي اين است كه فكر ميكنيد در
مواجهه با رهبر انقلاب فقط بايد دل ايشان را شاد كنيد و از مطرح كردن
واقعيات و نقاط ضعف جامعه براي برطرف كردن آن خودداري نماييد.»
علي مطهري
تاكيد كرده بود «اگر تاريخنگاري شما از نهضت اسلامي به همين منوال بوده و
در نقل وقايع و اقوال به همين ميزان امانت و انصاف را رعايت كردهايد،
بسيار مايه تاسف و شرمساري است.» حالا اما حميد روحاني باز هم پاسخ مطهري
را داده و او را متهم كرده كه اخبار آن جلسه را غلط منتقل كرده است. گفتني
است امكان دارد كه پاسخهاي آقاي روحاني ، حاوي مطالب توهين?آميزي باشد اما
روزنامه «اعتماد»در راستاي وظيفه اطلاعرساني خود به نشر اين پاسخ اقدام
كرده و آمادگي انتشار پاسخ آتي آقاي مطهري را نيز دارد.
جوابیه حمید روحانی به علی مطهری
رژيم پوسيده طاغوتي و پادشاهي بيش از يك ربع قرن است كه از كشور ايران
برچيده شده و به زبالهدان تاريخ رفته است ليكن متاسفانه فرهنگ كثيف
شاهنشاهي هنوز در ايران به كلي ريشهكن نشده و از ميان نرفته است. يكي از
آثار شوم آن فرهنگ پوسيده انتقادناپذيري است. عناصر خودخواه و گمراهي كه
هنوز از فرهنگ جاهليت دوران طاغوتي دل نكندهاند از انتقاد و خردهگيري سخت
آشفته ميشوند، به خشم ميآيند، به هوچيبازي و پشت هم اندازي دست ميزنند
و تلاش ميكنند با دو حربه كهنه و زنگ زده اهانت و اتهام، انتقادكنندگان
را از صحنه بيرون برانند، دهانها را ببندند، قلمها را بشكنند و ضعفها و
ناتوانيهاي خود را لاپوشي كنند.
برخي از روزنامهها در تاريخ 22 تيرماه 1393 نوشتهيي از آقاعلي مطهري
انتشار دادند كه در آن نامبرده اين حقير را به جرم انتقادي كه از او در
حضور مقام معظم رهبري در تاريخ 26 خردادماه گذشته به عمل آوردم، سخت مورد
تاخت و تاز قرار داده و انتقادهايم را «جملاتي كه ناشي از تملق و چاپلوسي
كه تعفن آن بسياري از حضار را متاذي كرد» دانسته است!
لازم به يادآوري است كه نامبرده در ديدار با مقام معظم رهبري در روز 26
خرداد دو موضوع را مطرح كرد: نخست اينكه موتورسواران با عدم رعايت مقررات
راهنمايي و رانندگي مايه زحمت و دردسر براي مردمند و در اين باره وقتي با
اداره راهنمايي و رانندگي گفتوگو كرديم گفتند از دفتر رهبري سفارش شده است
كه موتورسواران را كه از قشر مستضعفند مورد تعرض قرار ندهند كه اين ادعا
در همان جلسه از سوي مسوول دفتر رهبري تكذيب شد. موضوع دومي كه مطرح كرد
پيشنهاد آزادي يا محاكمه و مجازات آقايان كروبي و موسوي (از عوامل فتنه)
بود. پاسخ مقام رهبري در يادداشتي زير عنوان «در ديدار با رهبري چه گذشت»
در سايت بنياد تاريخ پژوهي و دانشنامه انقلاب اسلامي آمده است و به تكرار
آن در اين نوشته نيازي نيست، ليكن انتقادي را كه در ديدار با رهبري از
نامبرده كردم به گونه خلاصه بازگو ميكنم تا روشن شود كه چرا آقاعلي از
انتقاد مشفقانه من آنگونه آشفته شده و طاقت و توان از كف داده و به
ناسزاگويي و پيرايهتراشي پرداخته است. انتقادهاي من از نامبرده در حضور
رهبري در اين سه محور بود كه در پي ميآيد:
1. با اشاره به آيه شريفه ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا ان تصيبوا فوما
بجهاله... كه اصل عقلايي تحقيق و تفحص را پيرامون خبرهايي كه شنيده ميشود
مورد تاكيد قرار ميدهد، از او نقد كردم كه چرا بايد درباره خبري كه دريافت
ميكند بدون پرس و جو و تحقيق باور كند و حتي به خود زحمت ندهد كه دست كم
با يك تلفن از دفتر رهبري بپرسد كه آيا چنين سفارشي درباره موتورسواران شده
است يا نه. و يادآور شدم كه اين روش كه آنچه را ميشنود بدون تحقيق باور
كند و به آن ترتيب اثردهد، برخلاف موازين شرعي و عقلي است و از عوامل فريب
خوردن و آلت دست شدن است و يك انسان باخرد، فهيم و متعهد بدون تحقيق و پرس و
جو خبري را نميپذيرد و باور نميكند.
2. در شرايطي كه ايران امروز با مشكلات گوناگون اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي
مواجه است و بيكاري، تورم و گراني، مفاسد اجتماعي و اخلاقي و فرهنگي و
تجاوز به ارزشهاي اسلامي، ملت ما را رنج ميدهد، از يك مسوول آگاه و مردمي
انتظار است كه در ديدار با رهبري درباره پيچيدهترين و بغرنجترين معضلات
اجتماعي طرح بدهد، نظرخواهي كند و رهنمود بگيرد، آيا از نظر آقاعلي، امروز
مردم ايران مشكلي بغرنجتر، كمرشكنتر، فوريتر و حياتيتر از ناهنجاريهاي
موتورسواران ندارند؟! آيا تنها مشكل يا مهمترين و ضروريترين مشكل مردم
ما نابساماني موتورسواري و حصر فتنهگران است؟!
3. يك نماينده مجلس شوراي اسلامي، نماينده عموم ملت ايران است، نه نماينده
دسته و گروه ويژه! چگونه است كه اين نماينده محترم در هر محفل، مجلس و
مناسبتي از فتنهگران و فتنهآفرينان ياد ميكند و به اصطلاح معروف هميشه
به يك سو غش ميكند؟ آيا از ديد او در ميان مردم ايران ديگر كسي يا كساني
نيستند كه استحقاق دفاع داشته باشند؟ آيا همه مردم ايران به حق و حقوقشان
رسيدهاند و تنها آقايان كروبي و موسوي هستند كه در برزخ بلاتكليفي به سر
ميبرند؟ يكسونگري و گرايش باندي دور از شأن مسوولي است كه خود را نماينده
عموم ملت ميداند.
اين خلاصه انتقادهايي است كه در ديدار با رهبري در برابر اظهارات آقاعلي
مطهري مطرح كردم، اكنون بايد ديد كدام يك از اين سه محوري كه به عنوان
انتقاد در آن ديدار مطرح شد «جملاتي ناشي از تملق و چاپلوسي» بود! «كه تعفن
آن بسياري از حضار جلسه را متاذي كرد»؟!! اميدوارم آقاعلي آن «جملاتي» را
كه در اين سه محور آمده است و جنبه «تملق و چاپلوسي» دارد مشخص كند تا
خوانندگان، او را خداي ناخواسته به عنوان يك آدم بيمسووليت، ياوهگو، دروغ
پرداز و هوچي باز نپندارند و گفتهها و نوشتههاي او را بر اين نسق ندانند
و نخوانند.
نامبرده ادعا كرده است كه «بسياري از حضار جلسه» از آن «جملاتي كه ناشي از
تملق و چاپلوسي» بود، متاذي شدند! ليكن به نظر ميرسد منظور او از «بسياري»
جز خود او كسي نباشد. او در آن جمع از عطر فضاي معنوي و مشك نصيحت و
انتقاد، سخت در رنج و در شرف مدهوش شدن بود! به گفته مولوي:
آن يكي دباغ در بازار شد
تا خرد آنچه ورا در كار شد
ناگهان افتاد و بيهوش و خميد
چونكه در بازار عطاران رسيد
...
هر كه را مشك نصيحت سود نيست
لاجرم با بوي بد خو كردني است.
برخلاف ادعاي او حاضران آن جلسه پس از پايان سخنان انتقادآميزم و پايان
ديدار، شتابان به سوي من شتافتند و صورتم را غرق بوسه كردند و تقدير و تشكر
قلبي خود را از سخنانم اظهار داشتند، فراموش نميكنم آن مرد دردمندي را كه
نميشناسم و نام او را نيز نپرسيدم، گويا از كرمانشاه بود دستانم را فشرد و
در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود اظهار كرد سخنان شما در پاسخ
اظهارات او آبي بود كه بر روي آتش درونم ريخته شد كه اگر سخنان شما را در
رد و نقد او نميشنيدم عقدهيي از حرفهاي او در دل من ايجاد شده بود كه تا
كرمانشاه بايد زجر ميكشيدم و اشك ميريختم. او از عمق قلب براي من دعا
كرد.
خوب است آقاعلي مطهري لحظهاي از برج عاجي كه براي خود ساخته به زير آيد
تا با چشم سر ببيند كه اين ديداركنندگان با رهبري نبودند كه از انتقادهاي
منطقي و پندآميز من به او «متاذي شدند»، اين مردم غيرتمند، انقلابي و
پيروان ولايت هستند كه از تعفن سخنان ناپخته، نسنجيده، ضدمكتبي و انحرافي
او آزار ميبينند و خون جگر ميخورند.
خشم و كين آقاعلي مطهري از اينجانب به جرم چند انتقاد تا آن پايه است كه
ناسزاها و نسبتهاي ناروايي كه به من داده نتوانسته است او را آرام كند و
خشم او را فرو نشاند. از اين رو، به تحريف و تفسير من درآوردي دست زده تا
بتواند انتقادهايي را كه بر او وارد شده كمرنگ سازد و از اهميت آن بكاهد.
تحريف و تفسير نادرست سخنان اينجانب از سوي آقاعلي مطهري عدم امانت و صداقت
او را در بازگو كردن گفتار ديگران به نمايش ميگذارد و نشان ميدهد كه
نامبرده راوي امين و صادقي نيست. تفسير و تحريف سخنانم از سوي نامبرده
خواندني است:
... جنابعالي مطرح كردن يك مساله فرهنگي مرتبط با ساماندهي موتورسواران در
آن جلسه را مورد نقد قرار داديد كه اصلا چرا مطرح شده است. يعني در حضور
مقام رهبري نبايد درباره انضباط اجتماعي و فرهنگ عمومي و حل يك معضل
اجتماعي و يك نقطه ضعف جامعه صحبت كرد، بلكه فقط بايد از وضع موجود تعريف و
تمجيد كرد و احيانا به تملق و چاپلوسي پرداخت»!!
او در اين نوشته خود دست و پا زده است كه با رديف كردن جملههايي مانند
«انضباط اجتماعي»، «فرهنگ عمومي»، «حل يك معضل اجتماعي»، «يك نقطه ضعف
جامعه» و... ترافيك موتورسواري و موتورسواران را از مهمترين و معضلترين
مشكلات اجتماعي بنماياند و توجيحي براي مطرح كردن آن در نزد مقام رهبري
بتراشد. اينجانب روي اين پرسش اصرار و پافشاري دارم كه آقاعلي به صورت
شفاف، روشن و صريح پاسخ دهد كه راستي از كجاي انتقادهاي من به دست آورده
است كه «در حضور مقام رهبري فقط بايد از وضع موجود تعريف و تمجيد كرد و
احيانا به تملق و چاپلوسي پرداخت؟!! آيا او به راستي به مباني اسلامي
پايبند است كه ميتواند اينگونه راحت اتهام بزند و نسبت ناروا بدهد؟!
آقاعلي مطهري افزون بر خوي انتقادناپذيري كه از فرهنگ شاهنشاهي به ارث برده
است چند مشكل ديگر هم دارد كه مايه به چالش كشيده شدن او ميشود:
1- بيگانگي از مردم
آقاعلي مطهري راه مردم را گم كرده و از ملت جدا شده است، با مردم پابرهنه،
پاكباخته، فداكار و انقلابي سروكار ندارد، آنان را نميشناسد، خواست و
برداشت و ايده و آرمان آنان را برنميتابد، از دردها، رنجها و گرفتاريهاي
مردم بيخبر است، از ناهنجاريها و گرفتاريهاي گوناگون اقتصادي، معضل
بيكاري، رنج تورم و گراني و... كه به علت سوء مديريت و بيتدبيري برخي از
مسوولان و دولتمردان، گريبانگير مردم شده است آگاهي ندارد. او چه ميداند
جواناني كه چند برابر سواد و معلومات او دانشآموخته و تحصيل عاليه را به
پايان بردهاند، امروز از نابساماني، سرگرداني بيخانماني و بيكاري چه
ميكشند و چه رنجي ميبرند؟ آقاعلي مطهري شايد گمان ميكند مردم ايران همان
ورشكستههاي سياسياند كه دور او را گرفته و او را آلت دست كردهاند و
نوشتهها و گفتههاي او را براي تضعيف نظام جمهوري اسلامي و ضربه زدن به خط
امام و رهبري و ارزشهاي انقلاب اسلامي با آب و تاب پوشش ميدهند و منتشر
ميكنند.
آقاعلي مطهري شايد بر اين باور است كه مردم ايران امروز همانند خود او از
زندگي نسبتا آميخته با رفاه برخوردارند و جز حصر خانگي دو تن از عوامل فتنه
غم و غصهيي ندارند، قهرا در چنين اوضاع مطلوب! او در ديدار با رهبري جز
مشكل ترافيك موتورسواران و حصر فتنهسواران حرفي براي گفتن ندارد و معضل
ديگري نميبيند تا با رهبر در ميان بگذارد.
2- وابستگي باندي
دومين مشكل آقاعلي مطهري دنبالهروي كوركورانه او از باند قدرتطلب و
فزونخواهي است كه در راه آز نفساني خويش فتنه 88 را كليد زدند و در راه
سازش با امريكا و پايان دادن به آرمانهاي انقلاب اسلامي و همدستي با
مرتجعترين و خونريزترين دولتهاي منطقه مانند آل سعود كه موجوديت آن براي
نگهباني از كيان صهيونيسم است سر از پا نميشناسند، راهشان از راه امام،
رهبري و ملت انقلابي ايران جداست و تئوريسينهاي آنان برآنند كه با قلمهاي
زهرآگين و ننگين خود، غيرت، عزت، شرافت و انسانيت انساني را از ملت ايران
بگيرند، استقلالخواهي را با دستاويز اينكه دوره، دوره ارتباطات است نه
استقلال به زير سئوال ببرند، نوعدوستي، همدردي با ستمديدگان و اتحاد و
انسجام اسلامي را آرمانگرايي بيهوده و پوچ بنمايانند و ملت ايران را براي
تن دادن به هر ذلت، رذالت و وادادگي آماده سازند، كتابهاي «بامسووليت
سردبير» و نيز كتاب «ايران و جهاني شدن» در واقع مانيفست اين باند است.
آقاعلي مطهري كه گويا دريافته است ديگر در ميان ملت انقلابي ايران و
فرزندان امام جايگاهي ندارد به دنبالهروي از اين باند خطرناك پرداخته و
مطالبي بر زبان و قلم ميآورد كه اين سياست بيوطنان واداده را استواري
ميبخشد و خوراك تبليغاتي چرب و نرمي براي بوقهاي تبليغاتي دشمنان
سوگندخورده اسلام و ايران تدارك ميبيند. دم زدن آقاعلي مطهري از كروبي و
موسوي در هر فرصت و مناسبت و بيمناسبت و پشتيباني از شيخ حسينعلي منتظري
براي اين است كه بتواند در دل دگرانديشان و گروهكهاي ضد انقلاب و بيگانه
از اسلام و ايران «به هر حيله رهي» بيابد و از پشتيباني آنان برخوردار
باشد.
3- فقر علمي و فرهنگي
مشكل ديگر آقاعلي مطهري، محروميت از انديشه و فكر و علم و دانش والا ـ به
ويژه علوم اسلامي ـ است. او تا آن پايه از علوم اسلامي بيبهره است كه تمسك
من به آيه شريفه «ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا» را به عنوان «تهمت فسق به
يك شخص مومن»! دانسته و معركه گرفته است! چنانكه پيشتر اشاره شد اين آيه
شريفه يك اصل عقلايي را مورد تاييد و تاكيد قرار ميدهد كه خبرها و
گزارشها ـ به ويژه واحد خبر واحد ـ را بدون وارسي و پرس و جو نبايد باور
كرد و به آن ترتيب اثر داد و جمله شرطيه در اين آيه براي بيان موضوع است و
داراي مفهوم نيست. آقاعلي مطهري نه تنها از علوم اسلامي بيخبر است بلكه
رساله عمليه را نيز مطالعه نكرده و مسائل شرعي خويش را نيز نميداند و هنوز
نتوانسته دريابد كه غيبت و تهمت در كجا معنا و مفهوم پيدا ميكند و اگر
احيانا به يك مقام ناشناخته و بينام و نشان نسبتي داده شد غيبت و تهمت به
شمار نميآيد مانند اينكه ميگوييم برخي از آقازادهها سوءاستفادهچياند،
برخي از مقامات دولت خيانتكارند. او اگر اهل فكر و انديشه بود، اينگونه
بيگدار به آب نميزد و به مصداق «پسته بيمغز اگر لب واكند رسوا شود»،
فرودستي و ميانتهي بودن خود را به نمايش نميگذاشت. اين كوتهبيني و
سطحينگري است كه او را به موضعگيريهاي شتابزده و نسنجيده واميدارد و
با وجود بلندپروازيهايي كه دارد، هر روز بيش از گذشته در ميان ملت ايران
ضايع ميشود و اعتبار خود را از دست ميدهد.
آقاعلي مطهري اگر به جاي رو آوردن به سياستبازيهاي نفرتانگيز و كودكانه و
جاهطلبيهاي ناشيانه به دنبال درس و تحصيل ميرفت و پايههاي علمي خود
را استواري ميبخشيد، شايد اينگونه آلت دست نابكاران نميشد و دين و دنياي
او دستخوش هوسهاي آني و آرزوهاي دستنيافتني قرار نميگرفت.
آقاعلي مطهري از روي كوته بيني و سادهانديشي گمان كرده است كه با مطرح
كردن مشكل ترافيك موتورسواران و پيشنهاد آزادي يا محاكمه فتنهكاران، به
اصطلاح معروف «شاهكار» كرده و «واقعيات جامعه را به اطلاع رهبر» رسانيده
است! غافل از اينكه دير زماني است كه جريانهاي ضد انقلاب و فتنهجويان
بيوطن و عاشقان يقه چاك امريكا مانند برخي از ملي - مذهبيها،
سلطنتطلبها، تجزيهطلبان منافقان و ديگر عناصري كه رو به قبلهگاه كاخ
سفيد به نياز و نيايش ايستادهاند در سايتها، بولتنها، شبنامهها و
روزنامههاي خود جريان حصر خانگي عوامل فتنه را دستاويزي براي آسيب رساندن
به نظام جمهوري اسلامي قرار داده و از آن سوءاستفاده فراوان كردهاند و
مقام رهبري با اين ترفندها ديرزماني است كه آشنايي دارند و نيز از
ناهنجاريهاي گوناگون و رنجهاي مردم نيز بيش از هر مقام ديگري باخبرند و
به مسوولان مربوط در مورد مشكلات مردم رهنمودهاي لازم را ميدهند و حتي در
سخنرانيهايشان نيز ميبينيم كه بسياري از مشكلات كشور، حتي كوچكترين معضل
اجتماعي مانند نابساماني ترافيك مطرح شده است كه از اشراف كامل ايشان به
اوضاع كشور نشان دارد.
هنر عناصر كوتهفكر و سطحينگر اين است مانند مگسي كه روي زخم مينشيند،
تنها به بازگو كردن گرفتاريها و ناهنجاريها ميپردازند، در خلوت و جلوت،
بيمناسبت و بامناسبت، در حضور رهبري، در جمع مردمي، گرفتاريهاي اجتماعي
را كه براي همگان عيان است جار ميزنند و براي خود بازارگرمي درست كنند اما
آن سوتهدلان و خيرخواهاني كه به ياد مردمند و درد مردم را به درستي درك
ميكنند، به جاي جار و جنجال، دنبال علاج ميروند، براي چارهجويي به تدبير
و تامل مينشينند، طرحهاي كارشناسي ميدهند و به اين گونه در راه رفع
مشكلات به سهم خود گامي عملي برميدارند. خيرخواه رهبر، ملت و كشور آنهايي
هستند كه دنبال راه علاج هستند، نه آن بيهنراني كه تنها هنرشان جار زدن و
جاروجنجال كردن است.
4- فقدان معنويت
ديگر مشكل آقاعلي مطهري اين است كه به مرز تقوا و پرهيزكاري پايبند نيست،
او در نامه خود بيپروا و بدون واهمه چند نسبت ناروا و دور از موازين
اسلامي به اينجانب داده است كه مسووليت شرعي دارد. او براي اينكه بتواند
انتقادهايي را كه به او كردهام بياعتبار كند و ضعف فكري و فرودستي خود را
كه در ديدار با رهبري به نمايش گذاشت پوشيده دارد، به تحريف و دروغ دست
زده و ادعا كرده است كه من گفتهام «در حضور مقام رهبري... فقط بايد از وضع
موجود تعريف و تمجيد كرد و احيانا به تملق و چاپلوسي پرداخت»!! دروغ ديگري
كه در نامه خود به من نسبت داده اين است كه «... فكر ميكنيد در مواجهه با
رهبر انقلاب فقط بايد دل ايشان را شاد كرد و از مطرح كردن واقعيات و نقاط
ضعف جامعه براي برطرف كردن آن خودداري نماييد، اصل النصيحه لائمه المسلمين
راعمدا فراموش كردهايد...»! نيز آورده است «...چگونه به يك شخص مومن
فرهيخته محترم تهمت فسق ميزنيد...»! بيترديد يك انسان متعهد و معتقد به
خدا و روز جزا اين گونه راحت و بيپروا به تحريف و «تفسير به راي» سخنان
ديگري نميپردازد و نسبتهاي ناروا نميدهد، بگذريم كه او اصولا معناي
«النصيحه لائمهالمسلمين» را نيز درنيافته است، چنان كه مسائل ديني خود را
نيز فرانگرفته و سخن گفتن درباره «يك شخص» بينام و نشان كه تنها در درون
او شناسايي شده است را «تهمت فسق» پنداشته است! بايد از او پرسيد اين «شخص
مومن» پنهان در درون شما چقدر مومن است كه به دفتر رهبري نسبت دروغ داده
است و به دروغ ادعا كرده است كه «از دفتر رهبري سفارش شده است كه
موتورسواران را كه از قشر مستضعفند مورد تعرض قرار ندهند»!! و جنابعالي
چقدر مومن و مومنشناسي كه اين شخص را با وجود دروغ آشكار و تهمتزني به
دفتر مقام رهبري مومن ميداني؟!
بايد از جناب آقاعلي مطهري پرسيد: اكنون كه به تعبير ما طلاب «مصنف» زنده
است و انتقادهاي او به جنابعالي در ديدار با رهبري ضبط شده و نوار آن موجود
است، شما به خود جرات ميدهي كه به چنين تحريفها و تفسيرهاي «مالايرضي
صاحبه» دست بزني و نسبتهاي ناروا بدهي، بايد ديد در مورد نوشتهها و
گفتههاي آن بزرگاني كه ديده از جهان فروبستهاند و حضور ندارند چه خواهي
كرد. مصيبت براي آن شهيد بزرگواري است كه آقاعلي مطهري متولي آثار ايشان
باشد، بايد گفت انالله و انا اليه راجعون.
نامبرده در پايان نامه خود آورده است: «نحوه رفتار با امام و پيشوا را بايد
در نحوه رفتار شهيد آيتالله مطهري با امام خميني جستوجو كرد»! بايد
دانست آنچه از شهيد مطهري در دست است و در سيره ايشان آشكار است پيروي از
ولايت و تعبد نسبت به امام است آن شهيد از مردان ولايتمداري بود كه هيچگاه
از مرز ولايت گامي بيرون نگذاشت و نسبت به امام تعبد داشت. اگر امروز نيز
در قيد حيات بود بيترديد يكي از پيروان راستين مقام رهبري بود و افتخار
همراهي با ايشان را داشت و لقمان گونه به فرزند خويش توصيه ميكرد:
«واقصد في مشيك و اغضض من صوتك ان انكرالاصوات لصوت الحمير.»