فرارو- پدر حبيب يكي از معروفترين موسيقي دانهاي دوره ناصرالدين شاه بود كه از استادان زبردست زمان به شمار مي رفت و ملقب به « سماع حضور » بود اين استاد بزرگوار از شاگردان « محمد صادق خان رئيس » نوازنده نامي سنتور بود ، سماع حضور مردي بود قوي بنيه و ورزشكار كه عمر دراز يافت و پسر خود حبيب را از سن چهار سالگي به موسيقي آشنا كرد . حبيب چهار ساله وقتي پدرش در مجالس سنتور مي زد با دستهاي كوچك خود ضرب مي گرفت و چون نمي توانست تنبك را در بغل گيرد ضرب را روي بالش مي گذارد با اين ترتيب يكي از مهمترين مباني اوليه موسيقي يعني وزن را در اوان كودكي بخوبي فرا گرفت و اين تشخيص و آشنايي او به وزن ، بعدها در ساز او اثر مهم داشت .
حبيب در شش سالگي به خوبي در پاي سنتور سماع حضور ضرب مي گرفت. سپس پدرش او را به نواختن سنتور آشنا كرد و تمام كوشش خود را در تعايم او به كار برد به طوريكه در ده سالگي ساز حبيب كاملا شنيدني بود و مورد تحسين استادان فن مانند نايب السلطنه ني زن و ميرزا حسينقلي قرار گرفت . حبيب مي گفت وقتي در سن دوازده سالگي ساز خود را با استادان معروف زمان هم كوك مي كرد و مي نواخت مورد شگفتي بود و حتي يكي از نوازندگان مشهور آن عصر روزي به سماع حضور گفت : « تو دو گرز چوبي به دست اين طفل داده يي كه به مغز من بكوبد و مرا عاجز كند ».
سماع حضور در اواخر عمر با خانواده خود به مشهد رفت و در جوار حضرت رضا ( ع ) معتكف شد . حبيب نيز در اين مسافرت همراه بود و سنتور او در مشهد شهرت يافت و طولي نكشيد كه لباس نظام علاقه حبيب را به خود جلب كرد و به خدمت ارتش در آمد . حبيب عشق فراواني به پوشيدن لباس نظام داشت و تا پايان عمر با اين كه شهرت او به ساز موسيقي بود خدمت نظام را ترك نكرد .
حبيب پس از انتقال از مشهد به تهران به راهنمايي دوست هنرمند خود آقاي ابوالحسن صبا آگهي به روزنامه داد و كلاس سنتور افتتاح كرد و علاقمندان را براي فراگرفتن اين ساز دعوت نمود ولي چون اين ساز مهجور مانده بود استقبال زيادي از او نكردند .
البته بايد گفت كه اگر برخي هم استقبال كردند وضع تدريس سماعي براي همه كس قابل تحمل نبود و شاگردي مي توانست از او استفاده كند كه خيلي حوصله به خرج بدهد و عاشق اين فن باشد و چون داوطلبان فراگرفتن موسيقي معمولا پشت كار زيادي ندارند تنها بعدها سه نفر كه علاوه بر جنبه استاد و شاگردي با حبيب دوست شدند توانستند از او استفاده كنند و حبيب هم هميشه اين سه نفر را شاگرد خود مي دانست .
اين سه تن كه عشق مفرطي به فرا گرفتن سنتور داشتند تمام ناملايمات را تحمل مي كردند و هر چه حبيب مي خواست آماده مي كرد مي ساختند شايد پس از چند جلسه مضرابي از استاد خود فرا گيرند ولي چون هيچ كدام كار منحصر به فردشان موسيقي نبود و گرفتاريهاي ديگري نيز داشتند هيچ وقت خود را به نام نوازنده سنتور معرفي نكردند ، تنها به صرف عشق و علاقه سنتور مي زدند. حبيب خود هميشه مي گفت: « فقط مهندس قباد ظفر و مرتضي عبدالرسولي و نور علي برومند شاگردان واقعي من هستند كه حوصله به خرج مي دهند و ابراز علاقه مي نمايند و گرنه ديگران فقط هوس نواختن سنتور دارند و جز مدت كوتاهي با من كار نمي كنند و هنوز چيزي فرا نگرفته مجلس درس را ترك مي گويند.»
وقتي كه مركز پخش فرستنده تهران بكار افتاد، حبيب كه بنام سماعي معرفي شد جزء اولين دسته نوازندگاني بود كه در راديو شروع به نوازندگي كرد . از اين وقت سماعي ديگر نوازنده عموم شد و همه او را شناختند و براي ساز او كه ارزش بسيار داشت قدر و قيمت ديگري قائل شدند و عاشقان موسيقي ملي براي آشنايي با او رغبت بيشتري به خرج دادند و كسي نبود كه سارز او را بشنود و مجذوب نشود.
سماعي مدتها در راديو تهران نوازندگي مي كرد و چون موسيقي راديو را موسيقي كشور اداره مي كرد و هنرمندي سماعي براي آن اداره قابل ترديد نبود و علاقه جوانان ديگر كه مشتاق فرا گرفتن سنتور بودند بخوبي مشهود بود، اداره مزبور در صدد افتاد سماعي را راضي كند كه از مقام افسري صرفنظر كرده با رتبه خود به وزارت فرهنگ منتقل شود و به سمت هنر آموز سنتور در اداره موسيقي مشغول كار شود و كلاسي براي تعليم سنتور زير نظر او تاسيس گردد كه در هفته چند ساعت به اين كار مشغول شود و يادگاري از خود بگذارد.
سماعي در بادي امر استقبال شايان كرد و هنوز به وزارت فرهنگ منتقل نشده مدت دو سه ماه مرتبا در كلاس حاضر مي شد و چند شاگرد هم از بين داوطلبان انتخاب كرد و مشغول تعليم آنها شد ولي همين كه مقدمات انتقال فراهم شد و به وزارت فرهنگ منتقل شد پشيمان گرديد و كلاس درس را ترك گفت و به اصرار زياد مجددا به وزارت جنگ انتقال يافت و نظر به علاقه يي كه به لباس افسري داشت معلمي موسيقي را مناسب ندانست.
سماعي مردي بود بسيار با ذوق و هنردوست. دو صفات ممتاز او ميهمان نوازي و صميميت و خلوص باطن بود. كمتر از ساز كسي تعريف مي كرد و از ميان استادان و موسيقيدانهاي همزمان خود براي شخص ابوالحسن صبا كه از دوستان ممتاز او بود ارزش بسيار قائل بود . سنتور سماعي يعني مجموعه يي از استعداد و لطف و ذوق و مهارت و تبحر و زيبايي بود.
در جشن هزاره حكيم ابوالقاسم فردوسي شاعر گرانمايه ايران، مستشرقين وقتي نواي سنتور او را در نمايش رستم و سهراب شنيدند بسيار او را تشويق كردند و يكي از آنها كه گويا « هانري ماسه » بود اظهار داشت: «موسيقي ايراني همانطور كه منشاء موسيقي مشرق زمين است بايد روزي موجب افتخار ايران باشد و اين همالن روزي است كه موسيقي ايراني جايگزين موسيقي تمام دنيا شود، ايراني ها به جاي تقليد از موسيقي فرنگي بايد همت كنند امثال سماعي و ديگر نوازندگان را به جهانيان معرفي كنند و اين نواي جانبخش را به گوش عالميان برسانند».
سماعي در بهمن ماه 1324 در اثر سرماخوردگي مبتلا به ذات الريه شد و به بستر بيماري افتاد . جديت خانم او كه مدت شش ماه از پرستاري و درمداواي او هر چه مي توانست دريغ نكرد و كوشش پزشكان بالاخره به جايي نرسيد در نتيجه يك جوان هنرمند بي مانند ، يك موسيقي دان زبده استاد و يك صنعتگر بي نظير فوق العاده كه از دست و پنجه او يك دنيا ذوق و لطف جاري بود در اواخر شب پنجشنبه بيستم تير ماه 1325 خورشيدي چشم دنياي فاني بر بست و خسارتي جبران ناپذير به عالم موسيقي ايران وارد آورد .