واکاوی نگاه ایرانیها به افغانها
افغانستانیها را شاید بیش از هرچیز، در قشر کارگر میبینیم. آنها شاید در ذهن ما با نگاهی مجرمانه نقش بسته باشند. کودکان افغانستانی را بیش از همه شاید در خیابان و مترو در حال دستفروشی دیده باشیم. بسیاری ازخانوادههای افغانی نگهبانان ساختمانهای شهری ما بودهاند و شاید همه ما کمتر از هر چیز، به افغانستانیهایی برخورده باشیم که مانند میلیونها ایرانی زندگیای همچون دیگران دارند؛ زندگیای فارغ از تبار و تابعیتی با برچسب "افغانی".
گذشته از این که مایل به ادامه حصور این میهمانان ناخوانده هستیم یا نه، به هیچ وجه نباید از دایره رفتار و افکار انسانی خارج بشیم
فراموش نکنیم که عده ای از مردم ما هم میهمان دیگر کشورها هستند. آیا همین برخورد رو با اونها هم میپسندیم؟
غروب در نفس گرم جاده خواهمرفت
پیاده آمدهبودم، پیاده خواهمرفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد
و سفرهای که تهی بود، بسته خواهدشد
و در حوالی شبهای عید، همسایه!
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه!
همان غریبه که قلک نداشت، خواهدرفت
و کودکی که عروسک نداشت، خواهدرفت
**
منم تمام افق را به رنج گردیده
منم که هر که مرا دیده، در گذر دیده
منم که نانی اگر داشتم، از آجر بود
و سفرهام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود
به هرچه آینه، تصویری از شکست منست
به سنگسنگ بناها، نشان دست منست
اگر به لطف و اگر قهر، میشناسندم
تمام مردم این شهر، میشناسندم
من ایستادم، اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم، اگر دهر ابنملجم شد
***
طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد
و سفرهام که تهی بود، بسته خواهدشد
غروب در نفس گرم جاده خواهمرفت
پیاده آمدهبودم، پیاده خواهمرفت
***
چگونه بازنگردم، که سنگرم آنجاست
چگونه؟ آه، مزار برادرم آنجاست
چگونه بازنگردم که مسجد و محراب
و تیغ منتظر بوسه بر سرم آنجاست
اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود
قیامبستن و اللهاکبرم آنجاست
شکستهبالیام اینجا شکست طاقت نیست
کرانهای که در آن خوب میپرم، آنجاست
مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم
مگیر خرده، که آن پای دیگرم آنجاست
***
شکسته میگذرم امشب از کنار شما
و شرمسارم از الطاف بیشمار شما
من از سکوت شب سردتان خبر دارم
شهید دادهام، از دردتان خبر دارم
تو هم بهسان من از یک ستاره سر دیدی
پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی
تویی که کوچهی غربت سپردهای با من
و نعش سوخته بر شانه بردهای با من
تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم
***
اگرچه مزرع ما دانههای جو هم داشت
و چند بوتهی مستوجب درو هم داشت
اگرچه تلخ شد آرامش همیشهیتان
اگرچه کودک من سنگ زد به شیشهیتان
اگرچه سیبی از این شاخه ناگهان گم شد
و مایهی نگرانی برای مردم شد
اگرچه متّهم جرم مستند بودم
اگرچه لایق سنگینی لحد بودم
دم سفر مپسندید ناامید مرا
ولو دروغ، عزیزان! بحل کنید مرا
تمام آنچه ندارم، نهاده خواهمرفت
پیاده آمدهبودم، پیاده خواهمرفت
به این امام قسم، چیز دیگری نبرم
بهجز غبار حرم، چیز دیگری نبرم
خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان
و مستجاب شود باقی دعاهاتان
همیشه قلک فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان ـ هر که هست ـ آجر باد
که چند روز اخیر درگیری هایی هم در نقاطی از شهر بین افغانها و کارگرهای ایرانی صورت گرفته است.
آیا در آلمان و انگلیس هم اینگونه هرج و مرج وجود دارد؟؟ آیا مردم و دولت آلمان حاضر می شوند هم وطن خودشون در بدر بشه و یک غریبه در شهرشون با خوشی زندگی کنه؟؟؟
امید وارم این پیام رو منتشر کنید تا زوایای دیگر حضور افغانها در کشورمان مشخص بشود . نه فقط ظلم و جوری که ما در حق این بندگان خدا صورت داده ایم رو منتشر کنید.