فرارو- مرتضی واعظ، به لحاظ فلسفی «من» همواره در مقابل «دیگری» مطرح می شود. در واقع تا انسان به «دیگری» التفاتی نداشته باشد به «من» هم بی توجه خواهد بود. بر این اساس موسیقی ایرانی در طول تاریخ صد ساله اخیر خود چهار وضع در برابر «دیگری» داشته است:
اول آن دسته از موسیقی دانانی که هیچ برخوردی با دیگری (در اینجا موسیقی غرب) نداشته اند. بنابراین اساسا نمی توان ایشان را واجد خودآگاهی دانست. شاید بتوان تا پیش از میرزا عبدالله ( 1222-1297) و تا اندازه ای هم نسلان او را در این طبقه جای داد.
دوم گروهی که آشنایی نسبی با فرهنگ و موسیقی غرب در زمان آنها اتفاق افتاده است. در این گروه کلنل وزیری، روح الله خالقی و دیگرانی حضور دارند که حاصل این برخورد گاه نقد کل سنت موسیقایی و طرد ویژگی های آن و گاه مدرنیزه کردن ساختار موسیقی ایرانی بود. این رویکرد با تفاوت هایی تا زمان حاضر باقی مانده است. افرادی مانند مرتضی حنانه و محمد رضا درویشی با بهره گیری از ساختار موسیقی غرب درصدد خلق یک نوع هارمونی بومی برآمدند.
سوم مجموعه ای از موسیقی دانان هستند که با رنسانسی فرهنگی در جستجوی یافتن ریشه های اصیل در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی گرد هم آمدند. این دسته با آشنایی و تاثیر از موسیقی غرب سعی در بازگشت به خویشتن و سنت داشتند.
مرکز حفظ و اشاعه با بکار گیری اساتید قدیمی، فارغ التحصیلان فضای آکادمیک را از نزدیک با موسیقی سنتی آشنا کرد. شاگردانی که در این مرکز تربیت شدند بعدها طیف وسیعی را از سنت گرایان تا تجدد طلبان را در بر گرفت. شاید بتوان مجید کیانی و حسین علیزاده را دو سر این طیف دانست. علیزاده با تعریف وسیعتر «من» و بهره گیری از موسیقی نواحی یا پیرامونی ایران دست به تجربیات ارزنده ای زده است.
و گروه چهارم آن دسته از موسیقی دانانی هستند که با دیگران تعامل داشته اند و در آثارشان می توان تاثیر پذیری و تاثیر گذاری را به طور همزمان مشاهده کرد. فرد شاخص این گروه کیهان کلهر است. کلهر در مواجهه با فرهنگ های مختلف چه در پروژه جاده ابریشم و چه در نواخته های دونفره با نوازندگان هند و ترک تعاملی از ارتباط «من» با «دیگری» را به نمایش گذاشته است.