سیام اردیبهشتماه زادروز 74سالگی احمدرضا احمدی است؛ شاعری که میگوید هیچوقت نخواسته از کسی تقلید کند و از همان ابتدا راه خود را یافته است.
به گزارش ایسنا، احمدرضا احمدی در یک گفتوگو میگوید: «اگر هر کسی از تجربه شخصی خودش صحبت کند، میشود مکتب؛ یعنی تحت تأثیر مطلبی نباشد که دیگران گفتهاند. در واقع، یک جور فرار از سنت و آن چیزی که حاکم است. اخوان ثالث تا لحظهای که فوت کرد، هیچ وقت از شعر من خوشش نمیآمد. یک بار با ابراهیم گلستان صحبت کرده بود و به ابراهیم گلستان گفته بود تازه داشت سبک نیمایی جا میافتاد که این آمد و همه اینها را به هم زد. اصلا ما در دورهای قرار نداریم که یک مکتب، صد سال عمر داشته باشد. من همیشه این را میگویم. الآن کسانی خوشبخت هستند که بتوانند در اینترنت ده دقیقه روی صفحه باشند. یعنی اینقدر جهان سرعت گرفته و ما چون متوقف هستیم، چون تنبل هستیم و چون زود به ما استاد عالیقدر میگویند، زود در زمان حال یخ میزنیم و میمانیم. نمیتوانیم درک کنیم. من در این مملکت سی سال است که شاعر نو هستم. من اصلا نباید سی سال شاعر نو باشم. باید سه نسل بعد از من آمده بود و این مشعل المپیکی را که دست من بوده، به دست میگرفت. آنها باید حرکت کنند و بروند جلو. ولی به دلیل اینکه ما مردم، وقتی به چیزی عادت میکنیم و خو میگیریم، بهسختی از آن دل میکنیم، دشمن کسی میشویم که بخواهد عادت ما را عوض کند.»
این شاعر میگوید ترجیح میدهد خودش باشد و از دیگران تقلید نکند: «من مطلقا دلم نمیخواهد غذای مانده کسی را بخورم؛ یعنی حتا اگر نان و پنیر هم باشد، ترجیح میدهم مال خودم باشد. جوان هم که بودم خودم را شکل رمبو یا ورلن یا صادق هدایت درنمیآوردم که آن موقع مد بود. الآن هم سعی میکنم چیز خاصی برای خودم داشته باشم. حتا نوع سخن گفتنم، نوع رفتار و واکنشهای اجتماعیام هم سعی میکنم مال خودم باشد. نخواستم ادای کسی را دربیاورم. توصیهام این است که هر کسی از تجربه خودش بگوید.» (کتاب «یک ضیافت خصوصی»)
30 اردیبهشتماه سال 1319 کودکی در کرمان زاده شد که بعدها جریانی نوین را با عنوان «موج نو» در شعر معاصر ایران پدید آورد. احمدرضا احمدی دوره آموزشهای دبستانی را در زادگاهش و دوره دبیرستان را در دارالفنون تهران به پایان رساند.
او با آشنایی با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیمایی حرکتی متفاوت را در شعر معاصر آغاز و پیریزی کرد. از 20 سالگی به طور جدی به سرودن شعر پرداخت و نخستین مجموعه شعرش را با عنوان «طرح» در سال ۱۳۴۰ منتشر کرد.
احمدرضا احمدی درباره کتاب «طرح» میگوید: «سی و یک سال از چاپ کتاب طرح میگذرد، در یک بعد از ظهر ماه آذر از چاپخانهای در خیابان خانقاه بیرون آمد. جوانی بود با یک کت مخمل سبز که میخواست با آن جهان را فتح کند. میخواستم جهان را ویران کنم. دوره شعرهای رمانتیک بود که «مهتاب در ناودانها میماسید». گرفتاری فقط قصیدههای بلند در کشف حرف «م» نبود. گرفتاری در نقد ادبی هم بود که میخواست سیاست را در قالب شعربیاورد. من اندوختهای جز رویا و خوابهای شبانه نداشتم. اما مکاشفهای لذتبخش بود. به آن سالها نگاه میکنم، از ابتدا راهم را یافته بودم. میدانستم شاعر اگر ابداع نکند، صنعتگر است نه شاعر، پس از ابداع است که شاعر به شعر محض میرسد. شعر محض، یعنی انسان از تجربه خویش بگوید. شاعر باید از جادهای برود که انبوه از خار مغیلان است و شاعر عریان و از کفش تهی. از جادههای آشنا رفتن تلف عمر است و توهین به خویش و دیگران. از راههای هموار رفتن در شاعری بردگی است. مرا عمر دیگر بود و جادهای دیگر بود.» (همان کتاب)
احمدی سال ۱۳۴۹ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد، تا سال ۱۳۵۸ مدیر تولید موسیقی بود و از سال ۱۳۵۸ تا زمان بازنشستگی یعنی سال ۱۳۷۳ در بخش انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به ویراستاری مشغول شد. تدوین ردیف موسیقی ایرانی، آوازهای محمدرضا شجریان، شعرخوانی و ضبط صدای شاعران مهم (با آثاری از نیما یوشیج، احمد شاملو، نادر نادرپور، فروغ فرخزاد، یدالله رویایی، نصرت رحمانی و...) از جمله فعالیتهای او در کانون بوده است.
کتابهای «طرح»، «روزنامه شیشهیی»، «وقت خوب مصائب»، «من فقط سفیدی اسب را گریستم»، «ما روی زمین هستیم»، «نثرهای یومیه»، «هزار پله به دریا مانده است»، «قافیه در باد گم میشود»، «همه آن سالها»، «لکهای از عمر بر دیوار بود»، «ویرانههای دل را به باد میسپارم»، «از نگاه تو در زیر آسمان لاجوردی»، «عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود»، «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود»، «گزیده ادبیات معاصر 72»، «یک منظومه دیریاب در برف و باران یافت شد»، «کتاب منتخبات»، «نثرهای یومیه»، «عزیز من»، «ساعت 10 صبح بود»، «چای در غروب جمعه روی میز سرد میشود»، «میوهها طعم تکراری دارند» و مجموعه سهجلدی «همه شعرهای من» از جمله مجموعه شعرهای منتشرشده این شاعرند.
«حکایت آشنایی من» اثر منثور اوست و کتابهای «من حرفی دارم که فقط شما بچهها باور میکنید» با نقاشی عباس کیارستمی، «هفت کمان هفترنگ» با نقاشی هوشنگ محمدیان، «هفت روز هفته دارم» با نقاشی محمدرضا دادگر، «تو دیگر از این بوته هزار گل سرخ داری» با نقاشی فردوس ابراهیمیفر و مینا ضرابی، «نوشتم باران، باران بارید» با نقاشی فردوس ابراهیمیفر، «عکاس در حیاط خانه ما منتظر بود» با نقاشی نسرین خسروی، «روزهای آخر پاییز بود» با نقاشی فرح اصولی، «در بهار پرنده را صدا کردیم، جواب داد» با نقاشی فرح اصولی، «خرگوش سفیدم همیشه سفید بود» با نقاشی فرح اصولی، «حوض کوچک، قایق کوچک» با نقاشی نفیسه شهدادی، «در بهار خرگوش سفیدم را یافتم با نقاشی نفیسه ریاحی که از سوی شورای کتاب کودک کتاب به عنوان کتاب سال برگزیده شد، «خواب یک سیب، سیب یک خواب» با نقاشی ابوالفضل همتی آهویی، «شب یلدا قصه بلندترین شب سال» با نقاشی فرح اصولی، «اسب و سیب و بهار» با نقاشی کریم نصر، «در باغچه عروس و داماد روییده بود» با نقاشی مرجان وفاییان، «رنگینکمانی که همیشه رخ نمیداد» با نقاشی محمدعلی بنیاسدی، «روزی که مه بیپایان بود» و «نشانی» با نقاشی شراره خسروانی از آثار احمدی در زمینه ادبیات کودک و نوجوان است.
در کارنامه این شاعر چند فعالیت سینمایی ثبت شده و ناصر صفاریان هم فیلمهای مستندی را درباره او ساخته است.
*در این نوشتار از کتاب «یک ضیافت خصوصی» (گفتوگوهای احمدرضا احمدی با مطبوعات)، برگزیده رسول رخشا، نشر قطره استفاده شده است.