مردی جوان، پس از بازگشت از سفر طولانی، با چهره عملکرده همسرش روبرو میشود و از شدت عصبانیت، او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد.
به گزارش شهروند، مرد جوان وقتی از ماموریت دوهفتهایاش به مالزی بازگشت صحنهای را دید که نمیتوانست آن را باور کند!
با حمله این مرد خشمگین، همسرش که با رویی خندان به پیشباز وی رفته بود راهی بیمارستان شد.
مسئولان یکی از بیمارستانهای پایتخت وقتی دیدند که زن ۲۸سالهای با کتکهای شوهرش بهشدت آسیب دیده است پلیس را در جریان قرار دادند.
دقایقی بعد، ماموران کلانتری بر بالین زن گریان حاضر شدند و شنیدند وی از سوی شوهرش کتک خورده و از وی شکایت دارد.
این زن گفت: ۴ سال پیش با مدیر امور مالی یک شرکت خصوصی که از دوستان شوهرخواهرم بود آشنا شده و با وی ازدواج کردم. هر دو همسن و سال هستیم و خیلی زود به همدیگر علاقهمند شدیم. خانهای در بالای شهر داریم و از لحاظ مالی زندگیمان ایدهآل است.
وی افزود: شوهرم هیچگاه مخالفتی با خواستههایم نداشت حتی وقتی از وی خواستم به این زودیها بچهدار نشویم پذیرفت. هروقت به هر میزان پول لازم داشتم به من میداد و اصلا نمیپرسید چه کردهام. من نیز با دوستانم به گردش و حتی مسافرت میرفتم و شاید در مدت یک ماه دو بار آرایشگاه بودم اما هیچ مخالفتی نمیدیدم.
زن که بغض کرده بود، ادامه داد: دو هفته پیش شوهرم به همراه مدیران شرکت به مالزی رفتند و من برای اینکه وی را غافلگیر یا به قول امروزی سورپرایز کنم برنامهریزی کردم تا زیر دست یک جراح پلاستیک تغییراتی را در چهرهام انجام دهم و مقداری خودم را لاغر کنم. همان فردای سفر شوهرم زیر تیغ جراحی رفتم و نهتنها بینیام بلکه گونههایم، دور چشمها و... را عمل زیبایی کردم و بعد در خانه منتظر ماندم تا ورمهای بعد از عمل جراحی از بین برود.
دو هفته کافی بود تا به چهره تغییریافتهام برسم. شوهرم شب گذشته از ماموریت مالزی بازگشت و این درحالی بود که در آخرین تماس تلفنی کلی ابراز دلتنگی کرده بود و وعده سوغاتیهای عالی هم از وی گرفته بودم. در خانه ثانیهشماری میکردم تا او از راه برسد. وقتی زنگ خورد خواهرم که خانه ما میهمان بود در را باز کرد و من در اتاقم منتظر شدم تا شوهرم وارد خانه شود تا باز هم غافلگیرش کنم. او داخل آمد و من با کلی شادی و با حالتی خندان از اتاقم خارج شدم و به سمتش دویدم. او ابتدا شوکه شد بعد قدمی به عقب برداشت اما خیلی زود فهمید که من همسرش هستم و عمل جراحی زیبایی انجام دادهام. درحالیکه تصور میکردم شوهرم مثل همیشه خوشحال شود و به تعریف و تمجید از من بپردازد ناگهان کیف و سوغاتیها را روی زمین انداخت و به من حملهور شد. وی خیلی من را کتک زد. تنها توانستم از در به بیرون فرار کنم و خواهرم هم لباسهایم را پشتسرم آورد و من را به بیمارستان رساند. آخرین حرفش هنوز در گوشم است که فریاد زد حق بازگشت به خانهاش را ندارم.
با این ادعاها و تشکیل پرونده قضایی، بازپرس دادسرای ناحیه یک تهران دستور داد تا شوهر زن بازداشت شود. این مرد شیکپوش وقتی پیش روی تیم تحقیق ایستاد، گفت: من شوهر بدی نبودم که حالا متهم به همسرآزاری باشم. به نظرم آزار دادن روحی گناه بیشتری نسبت به آزارهای جسمی و کتک زدن دارد و حالا همسرم مجرم است و من بیگناهم!
وی افزود: ۴ سال پیش من با دختری ساده، مهربان، بامنطق آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم. افتخارم این بود که همسرم ایدهآل است تا اینکه برای فرار از تنهاییاش خودم پیشنهاد دادم به باشگاه برود و همان بلای جان من شد.
همسرم جنبه این آزادی را نداشت. هر روز تغییر کرد. حتی دستپختش که روزی بین فامیل به آن میبالیدم خراب شد اما چون دوستش داشتم اعتراضی نکردم و همیشه حمایتش کردم.
وی افزود: زنم حتی برخلاف روزهای نخست که اصرار داشت بچهدار شود دیگر تمایلی به مادر بودن نداشت و چند باری شنیدم که میترسید زیباییاش بهخطر بیفتد. من تنها ظاهری از او در خانهام داشتم و به همان دل خوش کرده بودم تا اینکه از سفر کاری مالزی به خانه برگشتم و دیدم همسرم کل صورت و اندامش را زیر تیغ جراحی پلاستیک سپرده و دیگر همان ظاهر را هم از من گرفته است.
مرد گفت: او دیگر همسرم نیست چراکه من دختری با شکل و قیافهای دیگر و منطق و منش دیگری انتخاب کرده بودم که حالا دیگر از آن خبری نیست. بهخاطر همین اجازه ندارد به خانهام برگردد و طلاقش خواهم داد.
این مرد خشمگین ادامه داد: مهریهاش و اگر الان دیهای هم دارد میپردازم و مطمئن هستم از یک زندان نجات خواهم یافت.
وقتی این زن و شوهر پیش روی بازپرس پرونده قرار گرفتند زن درحالیکه سر به زیر انداخته بود، گفت: من شوهرم را دوست دارم. این مرد حق دارد. همه نوع حمایت از من کرد. الان دو هفتهای است که به این رفتارش فکر میکنم و مطمئن هستم خیلی عصبانی شده بود که به من حمله کرد. حتی اگر نخواهد با من زندگیاش را ادامه بدهد من شکایتی ندارم اما اگر من را ببخشد قول میدهم اگر ظاهرم تغییر کرده است باطنم را به همان روزهای نخست ازدواجمان برگردانم و احساس میکنم در خانهمان جای یک بچه خیلی خالی است.
مرد نیز که دیگر زیاد خشمگین نیست، گفت: شاید اگر زودتر به همسرم اعتراض و محدودترش میکردم کار به اینجا نمیکشید. من اصلا اهل دعوا نیستم و آن روز واقعا دلم را شکست و کنترل خود را از دست دادم. حالا که همسرم میگوید همان همسر ۴سال پیش من میشود به او میگویم که دوستش دارم و امیدوارم او هم مرا ببخشد.
بنا بر این گزارش، پرونده این دعوای خانوادگی باتوجه به پایان خوش آن در همان مرحله اول دادرسی مختومه شد.