فرارو- محمدرضا لطفی - نوازندهی پیشکسوت تار - صبح امروز (جمعه، 12 اردیبهشتماه) از دنیا رفت. این هنرمند که مدتی بود با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می کرد، بامداد روز جمعه 12 اردیبهشتماه در سن 68 سالگی و در بیمارستان پارس دار فانی را وداع گفت.
17 دی ماه 1997 برنامه بزرگداشتی برای لطفی در شهر کلن آلمان برگزار شد. در این بزرگداشت هوشنگ ابتهاج (سایه) شاعر و غزلسرای معاصر غزلی را که برای دوست و همکارش محمد رضا لطفی سروده بود، خواند.
این غزل به شرح زیر است:
پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم
ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم
صبر کن ای دل غمدیده که چون پیر حزین
عاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم
شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
کی بود باز که شوری به جهان در فکنم
نی جدا زان لب و دندان جه نوایی دارد؟
من ز بی همنفسی ناله به دل می شکنم
بی تو آری غزل «سایه» ندارد «لطفی»
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
افسوس که قدر بزرگان هنر را ندانستیم . صدا و سیمای میلی دشمن هنرمندان اصیل و در واقع دشمن ملت است