bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۸۴۳۶۱

فرهنگ معلوم‌الحال!

تاریخ انتشار: ۰۴:۰۴ - ۰۶ فروردين ۱۳۹۳
مطلب زیر را آقای حمید لطفی به سایت فرارو ارسال نموده‌اند:


فرهنگ چیست؟ آیا فرهنگ هم مرز و محدوده دارد که از فرهنگ خاصی مثلاً فرهنگ ایرانی نام ببریم یا فرهنگ فرامرزی و جهانی‌ست؟

ملاک و معیار یک فرهنگ چیست که بر اساس آن عده‌ای را با فرهنگ بنامیم یا بی‌فرهنگ؟

فرهنگ در ایران از جمله لغات معلوم‌الحال و معطل و از جمله کلمات مرموزیست که هرکسی تلقی خود را از آن دارد از این رو به آن معطل می‌گوییم؛ چون یکسری کلمات در کشور ما زیاد مستفاد می‌شوند حال آن که کمتر کسی به عمق و معنای واقعی آن‌ها می‌اندیشد و معمولاً هرکس تفسیر به رای خود را در آن زمینه اعمال می‌کند. البته ظاهرا کسی هم از این وضعیت ناراضی نیست و ترجیح می‌دهند این وضعیت همین گونه ادامه یابد تا به موقع از این آب گل‌آلود ماهی مقصود خود را بگیرند! وجالب اینکه کلمه آزادی هم کم  و بیش چنین وضعی دارد...

فرهنگ کلمه‌ایست که هرکس با شنیدنش تصور و گمانش این است که به خوبی معنای آن را می‌داند. حال انکه همه تنها یک معنای سطحی و عامیانه از آن بیشتر نداریم! در کشور ما گروهی فرهنگ را معادل مذهب می‌دانند و فرهنگ معادل اسلام استعمال می‌شود و عده‌ای دیگر از فرهنگ ایرانی سخن می‌رانند و دسته سومی هم هست که دوتا را با هم تلفیق کرده و فرهنگ ایرانی اسلامی را فرهنگ معیار می‌دانند و حال ما باید در این وادی تار به دنبال فرهنگ خویش بگردییم تا از ان دفاع کنیم و شاید هم به طریقه دسته چهارم برویم و از فرهنگ جهانی بگوییم که تمام فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌ها را در درون خود هضم می‌کند و پرچم سفید بلند کنیم...

کمی که در پیرامون خود سیر می‌کنیم، می‌بینیم فرهنگ اسلامی تا حدود بسیاری روشن‌تر و عیان‌تر از فرهنگ ایرانی توانسته برای خود مرز و محدوده‌ای بچیند. حال آن که واژه فرهنگ ایرانی خودش همان بلاتکلیفی و پیچیدگی‌های واژه عام فرهنگ را دارد. ایران کشوری متشکل از از اقوام مختلف است که هرکدامشان فرهنگ خاص خود را دارند. مثلاً اگر همه یکسان فارس بودند، می‌توانستیم از یک فرهنگ یکنواخت سخن برانیم حال آن که فرهنگ ایرانی این‌گونه نیست در واقع ما فرهنگ ایرانی بدان شکل نداریم و ما در واقع خرده فرهنگ‌های ایرانی داریم!

خرده فرهنگ‌هایی که باهم تفاوت دارند اما در یک چیز مشترکند و آن اینکه حال و روز وخیمی دارند و هر روز کمرنگ‌تر از دیروز و در واقع در حال محو شدن هستند!

خرده فرهنگهای ایرانی از آن گذشته‌ی باشکوهشان بسیار فاصله گرفته‌اند و تنها می‌توان به یک سری خصوصیات اخلاقی باقی مانده و معماری و ابنیه در حال فروپاشی دل خوش کرد همین! شاید تنها راه نجات این خرده فرهنگ‌ها را بتوان در گره زدنشان به عامل قدرتمندی بنام دین و مذهب جست که ریشه در باورهای عمیق مردمان دارد. البته باید اعتراف کرد یکی از درخشان‌ترین دوران فرهنگی کشور همین تلفیق ایران و اسلام در قرون اولیه هجری دانست که یک تمدن ایرانی اسلامی باشکوه را رقم زد.

خرده فرهنگ‌ها هرکدامشان مختص به قومیست که رفته رفته در حال از دست دادن جایگاه سابق خویشند و تنها میان افراد سنتی و وفادار باقی مانده‌اند. این روزها جوانان و تحصیل کردگان اقوام، رغبت چندانی به احیا و حفظ سنن و فرهنگ خویش ندارند و در واقع بیشتر متمایل به فرهنگی هستند که از پایتخت صادر می‌شود. البته سرآغاز و خواستگاه این موج، پایتخت نیست بلکه تهران خود نیز یک مصرف کننده بزرگ فرهنگی‌ست؛ زیرا تهران هرگز توانایی تولید یک فرهنگ را نداشته و ندارد و تازه خود همواره مجنون‌وار شیفته فرهنگ‌های وارادتی بوده است که در برابرشان احساس خودکمتربینی داشته است.

در واقع پایتخت سال‌هاست که استحاله شده است و مثل یک بیمار از حکیم جواب شنیده امیدی به بهبودی‌اش نیست. لیک بحث ما خرده فرهنگ‌هایی‌ست که این روزها در حال فروپاشی هستند و بدجور گرفتار تب تهرانیزه شده‌اند. زبان‌ها و گویش‌های اقوام در باتلاق مرگ دست و پا می‌زنند و کسی به فریادشان نمی‌رسد. تحصیل‌کردگان ونخبگان اقوام این روزها تنها مشغله ذهنی که ندارند حفظ سنن و فرهنگ خویش است و حتی تا مرز بیگانگی و ستیزه و انکار فرهنگ خویش نیز رفته‌اند! آیا راه علاجی هست یا باید تسلیم شد؟
مجله خواندنی ها
مجله فرارو