پرویز اسماعیلی در خبرآنلاین نوشت: سه دزد ناشی مالزیایی در روستای "بوکیت مرتاجام" از روش عجیبی برای دزدیدن 4 گاو استفاده کردند.
این سه دزد پس از آنکه این 4 گاو را از یکی روستایی به سرقت بردند، برای انتقالشان از یک اتومبیل پروتون استفاده کردند.
اگرچه دزدها توانستند با برداشتن صندلی های عقب دو گاو را در آنجا و دو گاو دیگر را در صندوق عقب جا بدهند اما اتومبیل توان حمل مسافران سنگین وزن خود را نداشت و در میانه راه خراب می شود. دزدهای ناکام فقط توانستند در فرصت اندک تا سر رسیدن مردم با یک موتورسیکلت خودشان را از مهلکه دور کنند.
این خبر جالب، آموزه هایی هم دارد. از جمله:
یک. رویداد فوق حداقل از دو ارزش خبری برخوردار است. شگفتی و تازگی. چنین رویدادهایی بخش اعظم مخاطبان رسانه های امروز را تشکیل می دهند. و البته مجالی فراخ برای ظهور شهروندان در قالب یک خبرنگار پیش رو می گذارند. اغلب هیچ خبرنگار حرفه ای در کنار چنین رویدادی نیست، اما به احتمال زیاد شهروندی (با تعریف جدید از جامعه اطلاعاتی) با یکدستگاه تلفن همراهِ متصل به شبکه های اجتماعی حضور خواهد داشت تا صحنه، بدون روایت خبری باقی نماند.
دو. واقعیت این است که اگر پنهان کردن 4 گاو در یک پروتون توسط دزدان مالزیایی ممکن شد؛ پنهان نمودن سایر رویدادهایی که بزرگ اند، رخ می دهند و ارزش خبری برای جامعه دارند هم ممکن می شود.
سه. من چند قدم جلوتر از مک لوهان می گذارم. عمده چنین شهروندانی دانشجو و شهرنشین نیستند، اما فقط اگر حداقلی از «مهارتِ ارتباطی» در شبکه را داشته باشند، باید فراتر از یک روزنامه نگار و چه بسا در قامت یک رسانه تعریف شوند.
چهار. در عصر جدید و نظام نوین ارتباطی، رسانه های بزرگ به طور مداوم مجبور به عقب نشینی در برابر خبرهای بزرگ خواهند شد. خبرهایی که چه بسا یک روستا نشین در یک شبکه اجتماعی محلی به اشتراک می گذارد.
پنج. در میان تلاش بنگاههای بزرگ رسانه ای برای خوراندنِ یک گزارۀ سیاسی خاص در قالب خبر به افکار عمومی، رسانه های اجتماعی و شبکه های مجازی با انتشار رایگان این دست خبرها برای جامعه فضای تنفس می سازند. نمادی از وجه مثبت روزنامه نگاری زرد که آرام آرام به عنوان یک ژانر جدی خبری، شهروندانِ برخوردار از دسترسی های ارتباطی را از نظرِ جلب مخاطب به رقبایی قدرتمند برای روزنامه نگاران حرفه ای تبدیل می کند. آنها احتمالا پیروز میدان خواهند بود. بویژه اگر مجاورتی که با رویداد دارند، با تصویر پیوند بخورد. چرا که ارتباطاتِ موفق، ارتباطاتِ عینی تر و مستندتر است.
شش. از سوی دیگر؛ فرصت هایی که شبکه های اجتماعی به اطلاع رسانی می دهند به معنی نادیده گرفتنِ تهدیدهایی که برای جامعه ممکن می کنند، نیست. اما باید توجه داشت که این شبکه ها فقط یک ابزارند. فناوری فرصت و تهدید را در ذات خود دارد. مثل انرژی هسته ای. این آدمها هستند که از این فناوری یا بمب اتم می سازند و یا چون ما برق و داروی حیات. و مثل چاقو که از زندگی بشری قابل حذف نیست. اگر انسانی بدن همنوع خود را با چاقو درید، هیچ محکمه و قاضی ای برای چاقو مجازات تعیین نمی کند و فرمان به توقیف چاقوهای بازار نمی دهد.
هفت. درست که به قول عزیزی «دست روی دست نمی شود گذاشت»، ولی درست هم نیست که چون ما تحرکی در شناختِ ابزار رسانه ای از خود نشان نمی دهیم، اطلاعات و فرصت های مفید آن را از مردم دریغ کنیم.
هشت. تجربه ابزارهای رسانه ای (از ویدئو تا ماهواره و از اینترنت تا شبکه های اجتماعی) به ما ثابت می کند که ظهور فناوری هایی چنین فزاینده تر و دسترسی به آنان آسانتر خواهد شد. پس بهتر است به شناخت درست از ابزار رسانه ای همت کنیم و برای ترویج فرهنگ صحیحِ استفادۀ شهروندان از فرصت های فناوری برنامه ریزی کنیم. تنها وقتی برنده ایم که اینگونه فناوری ها را در قالبِ «سبک زندگی اسلامی - ایرانی» خود «حل و مدیریت» کنیم.
(در حالی که تحریریۀ عمدۀ سایت های خبری ما با زره بین حکایت دزد و پلیس هایِ عرصه سیاست را رصد می کنند، نگاه تیزبین و حرفه ای سایت فرارو در برجسته کردن این خبر شیرین بود.)