در شب يلدا خورشيد متولد ميشود، شب و تاريكي به پايان ميرسد و با تولد خورشيد روشنايي آغاز خواهد شد.
از اين شب به بعد بر ساعات روز افزوده ميشود و رفتهرفته روزها طولانيتر ميشوند. چنين شبي، شب وداع با تيرگي است. بيشك يلدا را ميتوان تنها آيين باستاني ايراني دانست كه گذر زمان چندان بر آن تاثيري نداشته است.
نه مانند جشنهاي مهرگان و تيرگان كه جشنهاي رسمي ايرانيان بودند، كمرنگ يا بيرنگ شده و نه مانند جشن چهارشنبهسوري شكل و ظاهرش تغيير كرده است. تا بهآنجا كه ديگر نميتوان آن را يك جشن باستاني به حساب آورد. يلدا همچنان، به مانند ايران باستان برگزار ميشود. شايد براي آن كه يلدا فراتر از يك جشن ملي است.
نمادهاي يلدا در اقوام مختلف
همه رسمها و آيينهاي شب يلدا را تا آنجا كه پژوهشگران نوشته و گفتهاند ميتوان در جايجاي ايران سراغ گرفت. امروز نمود برگزاري آيين رسم شب يلدا را ميتوان در روزهاي پاياني آذرماه در بازارهاي ميوه وآجيلفروشيها ديد. اين خريدها حتي تا پاسي از شب يلدا نيز ادامه دارد.
اما به دليل پهناوري ايران و رواج خردهفرهنگهاي گوناگون، گاهي به آدابي برميخوريم كه فقط ويژه يك منطقه خاص است. در گيلان مرسوم است كه در اين شب، خانه را آب و جارو ميكنند و از دختران دمبخت ميخواهند كه با خريدن آجيل مشگلگشا برآورده شدن آرزويشان را از خدا طلب كنند.
همچنين مردمان شرق گيلان، خوردن آب ميوه «ازگيل» جنگلي كه خودشان آن را «كونوس» مينامند، در اين شب خوب ميدانند. بعضي از مردمان اين خطه نيز خوردن كلهپاچه گوسفند در اين شب را براي غلبه بر سرما بسيار مفيد ميدانند. اما از همه مهمتر حافظخواني است.
كمتر گيلاني را ميتوان سراغ گرفت كه ديوان حافظ را زينتبخش سفره يلدايش نكند و به نيت روزها و شبهاي خوش براي خانوادهاش تفألي به آن نزند.
در تبريز نيز در موسم يلدا «عاشيقها» مينوازند. عاشيقها خنياگران محلي هستند كه اشعار و موسيقي آنان برگرفته از موسيقي مردمي است. آنها هنگام اجراي برنامه داستان ميخوانند، فيالبداهه شعر ميسرايند و ساز ميزنند.
قصههايي كه عاشيقها در شب يلدا ميگويند، ريشه در افسانههاي كهن ايراني دارد. قصههايي مثل «كوراوغلو» و قصههاي مهر و محبت شبيه «قربانيوپري» از قصههاي مشهور عاشيقهاست.
در لرستان و همدان هم مردم در شبچله «گندمشيره» ميخورند. گندمي كه در شيره ميخيسانند و زردچوبه و نمك را با آن مخلوط ميكنند. سپس آن را روي ساج برشته ميكنند و همراه خلال بادام، گردو، كشمش، سياهدانه و كنجد ميخورند. از ديگر رسوم زيباي همدانيها هم اين است كه پسران كوچك و نوجوان، شب يلدا بر بام خانهها ميروند و كيسهاي را به همراه طنابي از سوراخ دودكش خانهها به داخل آويزان ميكنند و شعري محلي ميخوانند با اين مضمون كه صاحبخانه، انشاءالله خير به خانهات ببارد و كدخداي خانهات نميرد، چيزي بده اين پسر كوچك بياورد. صاحبخانه نيز از تنقلاتي كه براي شبچله تدارك ديده است، داخل كيسه ميگذارد.
اما كردنشينان ايلامي معمولا هندوانه را از يك ماه پيش خريداري و براي شب يلدا نگهداري ميكنند. معمولا همه اقوام در منزل يكي از بزرگان فاميل جمع ميشوند و اين شب را با گفتن داستانهاي قديمي سپري ميكند.
زيارت اهل قبور
در الموت قزوين هم حضور بر سر مزار درگذشتگان قبل از غروب آفتاب يكي از مهمترين رسوم است. البته با روشن كردن شمع يا فانوس و روشن گذاشتن چند نقطه به كمك آتش. اين رسم هنوز هم در بيشتر روستاهاي الموت باقي است.
در شهر خوي آذربايجان غربي نيز هديه دادن شيريني و پشمك در اين شب مرسوم است. اين كار گويا به مناسبت شباهت پشمك با برف است.
در كرمان و خراسان هم در شب يلدا گاهي مردم تا صبح بيدار ميمانند و ميپندارند كه در اين شب قارون به شكل هيزمشكني كه پشتهاي هيزم بر پشت دارد به خانه نيكوكاران مستمند ميرود و به آنها هيزم ميدهد و اين هيزمها تبديل به شمش طلا ميشوند.
اما اگر شب يلدا را در ميان قوم بختياري بگذرانيد به جاي حافظ هميشگي سفره يلدا، شاهنامه فردوسي را ميبينيد. در اينجا به جاي فال حافظ بساط شاهنامهخواني برپاست. ميگويند در
شب يلدا در استان چهارمحال و بختياري كه بيشتر بختياريهاي ايران آنجا سكونت دارند، چند خانواده دور هم جمع ميشوند و كساني كه شاهنامه را از حفظ هستند، براي ديگران ميخوانند. خيلي پيش آمده كساني كه شاهنامه را از بر ميخوانند حتي سواد خواندن و نوشتن نداشته باشند!
در فارس و مازندران نيز مردم خوردن كلمپلو و نوعي شيريني به نام «بشته زيك» كه تركيبي از آرد، كنجد و شيره است را بسيار خوب ميدانند. اما در تهران يكي از اعتقادات مردم پايتخت كه در شب يلدا نمود بيشتري پيدا ميكرد، اعتقاد به «بختگشايي» است.
آنگونه كه ميگويند كار و بار شغل به «پنبهزني» و افراد پنبهزن در چند روز مانده به اين شب رونق پيدا ميكرده است. حكايت جالبي كه در اين باره نقل شده اين است كه خانوادههايي كه دختر دمبخت دارند، علاوه بر سپردن تشك و متكاهاي خود به پنبهزن، هدف خاصي را دنبال ميكردهاند كه آن هدف هم چيزي جز اعتقاد به رسم بختگشايي نبوده است.
از معروفترين خوردنيهاي ويژه شب يلدا نيز كه در همهجا يكسان است ميتوان هندوانه و انار را نام برد. هرچند ميوههاي ديگر فصل تابستان نيز گاهي میهمان محفل شب يلداست.
خوردن آجيل و شبچره هم كه شامل دانههاي گندم و نخودبرشته، تخمه هندوانه و كدو، بادام، پسته، فندق، كشمش، انجير و توت خشك است در بسياري از شبنشينيهاي اين شب متداول است. اما نكتهاي كه درباره هندوانه و انار وجود دارد آن است كه اين ۲ميوه گرد و سرخفام نمادهايي از خورشيد هستند با اين حال در هيچ كجا غذاي ثابتي را براي اين شب معرفي نكردهاند.
يلدا، بهانهاي براي دوباره ديدن
در جايي درباره يكي از مراسم اين شب خواندم: اگر دختري هستيد كه به تازگي ستاره بختتان درخشيده و با يكي از معدود شاهزادگان موجود پيمان همراهي بستهايد، اما «خرمراد» هنوز شما را از منزل پدري جدا نكرده و به خانه اميدتان نرفتهايد، به احتمال زياد با رسم و رسوم دوره نامزدي آشنا هستيد. بنابراين از اين که در بلندترين شب سال، مثل شبهاي ديگر زنگ خانهتان به صدا درآيد و آقاي داماد اينبار بدون حضور ساير اعضاي خانواده با طبقهاي ميوه و آجيل و هديه در آستانه در ظاهر شود، چندان شگفتزده نخواهيد شد، چون شب يلدا بهانهاي تاريخي است براي دور هم جمع شدن و بهانهاي تازه براي ديدار عروس و دامادهايي كه هنوز طعم با هم زندگي كردن را نچشيدهاند.
قديميترها خوب به ياد دارند، روزهايي كه خانههاي عروس و داماد به هم نزديك بود و ميشد اين فاصله را پيمود، چه چيزي بهتر از اين بود كه اين فاصله با دست پر طي شود.
«شب يلدا» يكي از همين شبهاي «دست پررفتن» بود. خانواده داماد ميوههاي مخصوص اين شب يعني «هندوانه» و «انار» را كه خون زندگي در آنها جاري است و «آجيل شيرين» به همراه هديهاي كه بيشتر وقتها شال، روسري و يا پارچه بود در طبق ميگذاشتند، تزيين ميكردند و به خانه عروس ميفرستادند، تا داماد هم به كمك اين هديهها راهي پيدا كند و ساعتي را در خانه همسر آيندهاش بگذراند.
هرچند اين روزها شايد بسياري از عروس و دامادها حتي قصه اين خاطرهها را نشنيده باشند. اما تقويم ميگويد كه «يلدا» هست و خواهد بود و هرسال نيز زيباتر از گذشته برگزار خواهد شد.
منبع: روزنامه شهروند