دکتر محمود سریع القلم استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی یادداشتی درباره "پوپولیسم" و نسبت امام موسی با این پدیده سیاسی منتشر کرده است.
پوپوليسم، واژهاي است كه در امريكاي لاتين متولد شده و از واژه «پوپولاسم» گرفته شده است. اين واژه در مقابل خردگرايي، عقلانيت و نخبهگرايي است؛ به عبارتي زماني كه در جامعهاي بخواهند درباره موضوعي تصميم بگيرند به جاي اينكه سراغ خردمندان، بزرگان فكر و انديشه و كارشناسان و افراد داراي تخصص بروند، با توجه به مزاج عمومي تصميم ميگيرند. در واقع پوپوليسم يك نوع مزاج كوتاه مدت است؛ تصميمگيري بر اساس آنچه كه امروز و احتمالاً ديروز و شايد هم فردا ميخواهد اتفاق بيفتد! پوپوليسم فاقد دوره زماني است، نه با گذشته كاري دارد و نه با آينده، نه با استدلال و نه با مطالعه؛ بلكه نوعي عوام فريبي است در جهت راضي نگاه داشتن مردم جامعه براي مثلاً سه هفته آينده! يك دوره زماني است براي اينكه گروهي يا شخصي بتواند آنچه را كه در ذهن دارد پياده كند و مردم را در يك فضاي محدود زماني، مكاني و فلسفي محصور كند تا بتواند اهداف خود و گروه خاص خود را پيش ببرد.
اين مفهوم ارتباطي تنگاتنگ با ديكتاتوري امريكاي لاتين دارد؛ بهطوري كه در آن منطقه رهبران سياسي اقتدارگرا براي اينكه بتوانند حمايت مردم را در دوره كوتاهي داشته باشند به پوپوليسم روي آوردند.معمولاً پوپوليسم بيثباتي بسياري به همراه دارد. در دوران نازيسم در آلمان و همچنين در ژاپن، اين وضع را شاهد بودهايم. زماني يك سيستم، يك شخص، يا يك گروه، فضاهاي رواني جامعه را تحت انحصار خود در آورده و به قدري اغراق ميكنند و مسائل را خارج از تناسب ارائه ميدهند كه ميتوانند روح مردم را تسخير كنند و قوه استدلالي آنان را به تعطيلي بكشانند. پوپوليسم براي دنياي پيچيده امروز جريان فكري و سياسي بسيار خطرناكي است و ميتواند مردم یک كشور را هر چند در دورهاي كوتاه، راضي نگاه دارد؛ اما در واقع آينده آن كشور را تخريب ميكند و موجب ميشود از پيشبينيهاي منطقي فاصله بگيرند و وارد فضاهايي شوند كه بعضاً برگشت ناپذيرند. در اين مقاله تلاش شده است تا ضمن اينكه پوپوليسم به لحاظ مفهومي و نظري بيشتر مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد، از زاویه زندگي، اندیشه و عمل امام موسي صدر نيز بررسی شود. ضمن اينكه به این پرسش اساسی بپردازد چرا ما در فرهنگ ايراني، يك لايه خفته و بعضاً فعال پوپوليستي داريم و گاهي اوقات تحت تأثير اين پوپوليسم قرار ميگيريم.
پوپوليسم در ايران حداقل دو منبع يا دو ريشه تاريخي دارد؛ نخست، «فقر اقتصادي» و دوم، «فقر فرهنگي و فكري».
اگر سوابق كمونيستهاي ايران را طي هشتاد سال گذشته مورد توجه قرار دهيد، خواهيد ديد كه بسياري از كمونيستهاي ايراني از خانوادههاي بسيار فقيري بوده اند؛ از مناطق دورافتاده كشور و همراه با دغدغه و نارضايتي از اوضاع اجتماعي. آنان كه از شرايط به تنگ آمده بودند در فضاهايي كه خلأ وجود داشت به سراغ كمونيسم رفتند تا بتوانند آن فلسفه و چارچوب عملي خود را پيدا كنند. كمونيسم در لهستان، مانند كمونيسم در ايران عمل نكرده است، بلكه در آنجا تبديل به جرياني اجتماعي شد؛ در حدي كه از آن چارچوب، تشكل به وجود آمد و با مليگرايي لهستاني مخلوط شد و در نهايت زماني كه شرايط لازم به وجود آمد، موفقيت لهستانيها را براي ايجاد نظام دموكراتيك و جامعه مدني موجب شد اما كمونيسم در ايران با پوپوليسم همراه شد؛ در تاريخ عملكرد كمونيستهاي ايراني ميبينيم كه به ميزان بسياري به سمت پوپوليسم روي آوردند؛ چرا كه ما همواره در كشور و در طول تاريخ امپراتوري ايراني، به علت حاكميت ظلم و ستم و سركوب اقوام و جامعه خود دغدغه «توزيع نابرابر» را داشتيم؛ توزيع نابرابر امكانات و درآمدها و... اينكه ما ايرانيان به واژه «عدالت» علاقه منديم، هم بعد واقعي دارد و هم رواني؛ و اين از ظلمي سر چشمه ميگيرد كه در بسترهاي عميق اين جامعه و تاريخ اين كشور حضور داشته است.
كمونيسم گرچه در ایران ریشهای پیدا نکرد نه تنها براي كمونيستهاي ايراني يك چارچوب فلسفي نشد بلكه بستري شد براي مبارزه با نظم و وضع موجود و علاقه آنان به اينكه امكانات كشور بايد بومي شود و ما بايد از جهان فاصله بگيريم. مبارزه با امپرياليسم از نوع كمونيستي در كنار لايههاي پوپوليستي چپ ايراني آمد و به اينجا رسيد كه آن نگاهها حتي شايد با منطق سوسياليستي كمونيستها در ايران هم نتوانست پياده شود و با همان سبك و سياق احساسي ايران، اين جريان كمونيستي ادامه پيدا كرد.
اما منبع دوم كه «فقر فرهنگي» است، ريشه در آن دارد كه ايرانيان از نظر تعامل فكر و انديشه با يكديگر مشكل دارند و اين مشكل به دليل برخورداري از افكار متفاوت نيست؛ براي كشوري كه از قدمت تاريخي سترگي برخوردار است، نبايد تا به اين اندازه سخت باشد كه مردمانش ديدگاههايي متفاوت را بپذيرند؛ اما مسأله «شخص» و «متكي بودن افراد به آنچه كه خودشان ميخواهند» است كه اين بازتاب تاريخ استبداد و شاهنشاهي در ايران است. فقدان تعامل فكري، ريشه شخصيتي و خلقي در ميان ايرانيان دارد به عنوان مثال حتي در كشوري مانند چين كه در آن دموكراسي وجود ندارد، مردم به راحتي دور يكديگر جمع ميشوند، حرف هايشان را ميزنند، به حرف و نظر يكديگر احترام ميگذارند و در نهايت بر اساس يك هرم حزبي يا خانوادگي يا اجتماعي به يك نظر متمايل ميشوند و به آن عمل ميكنند اما متأسفانه در فرهنگ كشور خودمان به محض اينكه با يكديگر اختلافات فكري پيدا ميكنيم از يكديگر فاصله ميگيريم؛ و نتيجه اين ميشود كه نتوانيم با يكديگر كار كنيم، حزب تشكيل دهيم، تشكل ايجاد كنيم، به تفاهم برسيم، اجماع ملي ايجاد كنيم و به همين دليل است كه تاريخ انشعاب در ميان هر آنچه كه «تحزب» در ايران بوده بسيار جدي است.
كسي كه براي تحقق بخشيدن به باورهايش، زمان صرف كرد
مسأله پوپوليسم بازمي گردد به تصميمگيري در مديريت و حكمراني. ما چگونه تصميم ميگيريم؟ در مديريت يك سازمان، شهر، خانواده، سيستم و در نهايت يك كشور؛ چگونه حكمراني ميكنيم؟
امام موسي صدر، شخصيتي است كه 16سال كار فكري، تربيتي، عقيدتي و اجتماعي كرد و اين نشان دهنده برخورداري وي از يك منظومه فكري است. اگر نگاهي به جامعه خود بيندازيم، افرادی با ظاهر دینی را میبینیم که عملشان در تناقض با دينداري است و عملكرد آنان به صراحت اين باطن را به نمايش ميگذارد. عملكرد امام موسي صدر بيانگر آن است كه وي بهطور جدي براي باورها و اعتقادات زمان صرف كرد و نه براي حفظ ظاهر. در آن مقطع با نظم فكري خود، برنامهاي عملي و علمي داشته و به دنبال كادرسازي، يا به عبارتي تربيت گروهي بوده است تا اهداف بزرگي را كه در سر ميپروراند، تحقق بخشد. امروز در جامعه ايران تحولاتي روي داده است كه با آن دوره قابل قياس نيست چرا كه حتي تا همين چند ماه پيش شاهد آن بوديم كه هر كسي به راحتي ميتوانست از هرم مديريت بالا برود و اگر كسي از اين مهارت برخوردار بود كه ظواهري را حفظ كند و هر چند وقت يكبار حرفهايي را بر زبان آورد به راحتي صعود ميكرد. ظرفيتها و توانمنديهاي شخصي آنچنان معيار تعيينكنندهاي در رشد افراد نبود.
پوپوليسم در تقابل با مشورت
پوپوليسم، ضد مشورت است و همچنين ضد تبادل فكر و با استدلال كار كردن. امام موسي صدر بهطور دائم ميان افراد و جريانها در حال رفت و آمد بودند تا اينكه موضوعي را به اجماع برسانند. وي سعي ميكرد كه به ارتباط افراد با يكديگر استحكام بخشد و اين درست نقطه مقابل پوپوليسم است. امام موسي صدر تمام تلاش خود را به كار ميگرفت تا همگي را به سمت اجماع دعوت كند. وي تعبيري دارد كه در آن مخالفين خود را خطاب قرار داده است و ميگويد: «من تحمل نخواهم كرد اگر خاری در چشم يكي از مخالفان من باشد.»
در علوم انساني، كساني ميتوانند بهتر عمل كنند كه از انسان، شناخت عميق تري دارند. مستقل از جغرافيا، نظام فكري، تاريخ و ويژگيهايي كه در يك ساختار ميتواند باشد، فهم «خود انسان» بسيار مهم است. اينكه ما درك كنيم چرا انسان طغيان ميكند، چرا راستگو نيست چرا خود محور است و بسياري از چراهاي ديگر.
يكي از ويژگيهاي امام موسي صدر، انصاف وي است؛ به قول مرحوم دكتر صديقي، جامعه شناس بزرگ كشور ما، انصاف كالايي بسيار كمياب و خصلتي است كه در ميان ايرانيان ضعيف است. در اين دوران كمتر كسي را ميتوان يافت، همچون امام موسي صدر از اين توانايي برخوردار باشد كه تمام وجوه يك نفر را باهم ببيند. به عنوان مثال، بگويد فلاني بد قول است، اما خطاط برجستهاي است؛ سياه و سفيد بودن ذهن ما، بسيار آسيب رسان است و موجب شده شناخت ما از افراد، شناخت ناقصي باشد. بايد از روانشناسي، جامعه شناسي و انسان شناسي مدد گرفت تا اين خصلت را در ميان خود اصلاح كنيم. انسانهاي عميق، آناني هستند كه تفاوتها را خوب ميبينند و اين خصلت امام موسي صدر بود.
امام موسي صدر قواعد را به خوبي رعايت ميكرد
پوپوليسم يعني اينكه ما در زندگي قاعده نداريم. امام موسي صدر قواعد را به خوبي رعايت ميكرد. تشكيل حركتالمحرومين از كارهاي با ارزش او بود كه يك ويژگي غير ايراني و غير خاورميانهاي در آن ديده ميشود و آن عبارت است از اينكه وي ميگفت: «هركس كه «محروم» است؛ حال تفاوتي ندارد سني باشد يا شيعه، مسيحي باشد يا غير مسيحي؛ و مهم اين است كه به عنوان يك انسان بايد مورد توجه ما باشد.» امام موسي صدر به همه افراد احترام ميگذاشت كه اين خصلتي غير خاورميانهاي است و ما همه در يك جغرافياي فكري بسيار محدودي، خوب يا بد بودن انسانها را مورد قضاوت قرار ميدهيم؛ در حدي كه حاضر نيستيم به ديگر ويژگيهاي فرد نيز توجه كنيم. پوپوليسم ضد قاعده است و نهايتاً بازميگردد به خواستههاي يك فرد يا گروه براي اينكه بتواند در يك مقطع كوتاهي به اهداف خود برسد.
امام موسي صدر نشان ميداد كه حداقل به صورت يك نقشه ذهني، نگاهي دراز مدت به مسائل دارد و اين در مخالفت با پوپوليسم است. ويژگي ديگري كه در پوپوليسم وجود دارد اين است كه اگر يك سیاستمدار پوپوليستي ببيند كه مردم حرف اشتباهي را ميزنند، وي نيز با آنان همراه ميشود براي اينكه اهداف خود را در قالب آن تعريف كند؛ چرا كه خودمحوري ملاك است. در حالي كه امام موسي صدر فكر و روش اشتباه مردم را با روش و مرام خود اصلاح ميكرد و اين نشان ميدهد كه وي پوپوليست نبود.
تربيت عقلي كجاست؟
بنده به عنوان يك دانشجوي علم سياست كه به كشورهاي بسياري سفر كردهام سؤالي همواره ذهنم را درگير كرده است و آن اينكه ما ايرانيان در كجا تربيت عقلي ميشويم؟ در مدارس بسياري از كشورهاي پيشرفته، صندلي دانشآموزان به گونهاي دور هم چيده شده است كه آنان روبه روي يكديگر مينشينند و از هفت سالگي بهطور ناخودآگاه اين آموزش را ميبينند كه سرنوشت و زندگي هر كدامشان در تعامل با ديگران گره خورده است! در اين كشورها حتي از نحوه چينش صندليها استفاده ميكنند تا تعامل انسانها را به آنان آموزش دهند.
چرا كه ميخواهند انسان تربيت كنند و قوه عقلاني را تحريك كنند. تنها اين نيست كه معلم، دادههايي را به دانشآموزان منتقل كند، همه بنويسند، حفظ كنند و سه ماه بعد هم امتحاني بدهند و بروند! به همين علت است كه من نوعي، در دانشگاه بايد دائم تلاش خود را به كار گيرم تا به دانشجويان بگويم: «لطفاً سؤال كنيد؛ لطفاً مرا نقد كنيد و بگوييد كه من اشتباه ميكنم؛ بگوييد كه من به اندازه كافي استدلالم مستحكم نيست؛ تمام دانشجويان به من نگاه ميكنند و كمتر كسي سؤال ميكند! چرا كه ما ايرانيان سؤال نميكنيم و هرگز جايي نبوده است كه سؤال كردن را آموزش ببينيم؛ چه كسي و كجا به من ياد ميدهد، كه دوبل پارك نكنم، در صف به جلو نروم و حق كسي را تضييع نكنم؛ تربيت عقلي كجاست؟ ما در خانوادههاي خود فرزندانمان را بشدت، احساسي تربيت ميكنيم. والدين عموماً فرزندان خود را تأييد ميكنند و نقد نميكنند.
نقد نيز به معناي حمله كردن نيست؛ نقد به اين معناست كه من بگويم در چه جاهايي با «عمل» و «فكر» يك نفر موافقم، در كجا با آن مشكل دارم، و به چه دليل؛ تا جايي كه از همكاران خود در علوم تربيتي شنيده و خوانده ام، سقف تربيت عقلي انسان 12 سالگي است. به عبارتي اگر قرار است كه من ياد بگيرم به كشور خود تعهد داشته باشم اين آموزش بايد پيش از سن 12 سالگي صورت بگيرد و نه اينكه در سن 45 سالگي به فكر فهم منافع ملي بيفتم! ايرانيان در دوجا تعهد دارند؛ نخست به خانوادهشان و دوم،به گروهي كه در آن هستند؛ من، كجا ياد ميگيرم كه به كشور تعلق داشته باشم؟!
در چه جايي منطقي بودن را به من آموزش ميدهند؟ در كشور ما تربيت عقلي بسيار ضعيف است. در خانواده كه بسيار كمرنگ است، در مدرسه كه جايگاهي ندارد، در صحنه عمومي و رسانهها هم كه ديده نميشود! در نتيجه بسيار طبيعي است كه من نوعي، احساسي، غريزي و پوپوليستي تربيت شوم.
عقل يا هوش!
بديهي است كه ميان واژگان، تفاوت معنايي بسياري وجود دارد. واژه «عقل» با «هوش»، تفاوت چشمگيري دارد. يك «هوش تحصيلي» داريم كه از اين نظر، ايرانيان جزو بهترينهاي دنيا هستند؛ و يك «هوش اجتماعي»، كه مردم جامعه ما از اين نظر بسيار با ضعف مواجهند؛ امام موسي صدر، با «اخلاق» و همچنين با «تربيت»، هوش اجتماعي را در دوره خود تقويت كرد. هوش اجتماعي ما ايرانيان پوپوليستي است. هوش اجتماعي به اين معناست كه جايگاه من در اين جامعه چيست؟ كجاها حق ورود دارم؟ كجاها حق ندارم وارد شوم و اظهار نظر كنم؟
فاصله ميان فكر و عمل
يكي از برجستهترين و مهمترين ويژگيهاي امام موسي صدر اين است كه فاصله ميان «عمل» و «فكر» در وي بسيار كم است. زماني كه عملكرد امام موسي صدر را مورد توجه قرار ميدهيد و وقايع را كنار يكديگر ميگذاريد، ميبينيد كه چقدر با نظام عقيدتي كه وي دارد و آنچه كه من و شما به عنوان مسلمان در متون ديني خواندهايم، تناسب دارد. فاصله «فكر» و «عمل» در ميان ايرانيان بسيار زياد است.
اين در سيره امام موسي صدر نشان ميدهد كه وي معتقد بود نه تنها بايد به صحنه اجتماعي وارد شود، بلكه خود نيز مقيد بود كه درست عمل كند؛ امام موسي صدر تعبيري دارد كه ميگويد: «دين نبايد در قرنطينه باشد؛ دين آمده است براي تغيير.» اگر كل سيره امام موسي صدر را در يك واژه خلاصه كنيم، آن واژه «تغيير» است. او به دنبال تغيير بود و براي «تغيير»، صرفاً از سخنراني استفاده نميكرد؛ ساختار ميساخت و خود نيز سعي ميكرد درست عمل كند. اگر ما در يكي دو قرن اخير، مصلحان ديني و اجتماعي را جست وجو كنيم، چند نفر را مييابيم كه متدين بودند، عملكردشان نيز به دين نزديك بوده است، و از خود يك الگو بر جاي گذاشته اند؟!
نپذيرفتن تفاوت ها
يكي از ويژگيهاي پوپوليسم نپذيرفتن تفاوتهاست؛ پوپوليسم، همه را يكسان ميبيند؛ انسانها را در يك چارچوب مشترك ميبيند؛ اما در منظومه فكري امام موسي صدر ديده ميشود كه هر فردي، هر گروهي، يا هر طايفهاي و... جايگاه خاصي دارد و او از روشهاي متفاوت در برخورد با افراد متفاوت استفاده ميكرد كه چنين كاري نياز به حضور ذهن بسيار دارد. در برخي از نقلها گفته شده است كه امام موسي صدر در آن واحد، چندين مسأله را مديريت كرده و جزئياتش را دنبال ميكرد، كه اين ويژگيها همگي ضد پوپوليسم است. پوپوليستها افرادي هستند كه ميخواهند همه چيز را يكسانسازي كنند؛ در نگاه آنان انسانها يكسانند، جريانها يكنواختند، و در كل، پوپوليستها، يك خصلت را ميگيرند و آن را به همه اطلاق ميكنند.
در روش تحقيق علوم انساني گفته ميشود كه اوج متدولوژي در علوم انساني اين است كه هر موردي را خاص ببينيد و خود را قائل به آن بدانيد كه تا ميتوانيد آن مورد را تعميم ندهيد. اگر كسي ميخواهد بهطور دقيق، موضوعي را بفهمد نبايد تعميم دهد، تعميم ميتواند شكل بگيرد اما فوقالعاده جزئيات ميخواهد. پوپوليستها بسيار تعميم ميدهند بدون اينكه آن تفاوتها را ببينند.
پوپوليستها به روش اعتقاد ندارند. اگر جزئيات سفرهاي امام موسي صدر را به اروپا بخوانيد خواهيد ديد كه براي مردم احترام قائل بود و به فكر آنان بود. براي مشكلات مردم برنامهريزي ميكرد؛ گرههاي زندگي بسياري را باز ميكرد؛ سفر ميكرد تا منابعي را به دست آورد، براي مردم هزينه كند و مشكلاتشان را حل كند؛ اما زماني كه به حوزه فكر و برنامهريزي ميرسيد با بهترينها مشورت ميكرد. اين مرز بين كسي است كه پوپوليست است با كسي كه پوپوليست نيست. كساني كه نزديك به امام موسي صدر بودند همگي اجماع نظر دارند كه وي براي هر تصميمي با دهها نفر مشورت ميكرد و موضوعي را مدتها در ذهن خود نگاه ميداشت تا اينكه به يك جمع بندي برسد و به آن عمل كند.
نمونه عقلانيت
پوپوليستها كساني هستند كه با دانشگاه، متنهاي علمي و نخبگان فكري كاري ندارند؛ با نظر كارشناسي كاري ندارند. اين در حالي است كه امام موسي صدر در كليسا سخنراني ميكرد يا اينكه در دانشگاه لبنان و خلاصه اينكه وي با همه گروهها ارتباط داشت و براي هر كدام جايگاهي را تعريف ميكرد. اگر اين نظام فكري را مبنا قرار دهيد ميبينيد كه امام موسي صدر خود يك نظام حكومتي بود؛ به اين معنا كه بهطور همزمان مسائل اقتصادي، نظامي و... را پيگيري ميكرد، فكر و مشورت ميكرد، تصميم ميگرفت و با گروهي نسبتاً كوچك بسياري از مسائل را پيش ميبرد. اين بعد از شخصيت فكري امام موسي صدر كه واقع بين بود و در آن مدار اهداف خود را پيش ميبرد بسيار منحصر به فرد است، چرا كه كمياب است يافتن كسي كه هم مجتهد دين باشد؛ اهداف بلندي داشته باشد؛ اوضاع زمان هم او را به دايره لبنان براي عملكرد آورده باشد و در ضمن با تمام منطقه هم ارتباط داشته باشد. بنابراين اين نشان دهنده آن است كه امام موسي صدر نمونه عقلانيت است؛ عقلانيت نه تنها عرفي، بلكه ديني كه بسياري از كارهاي بزرگ را در اين چارچوب ميتوانست انجام دهد.
تغيير در نگاه امام موسي صدر
همچنين گفته شده است كه امام موسي صدر بسيار به تغيير علاقه داشت؛ پوپوليستها به تغيير علاقهمند نيستند و به دنبال حفظ وضع موجود و بهرهبرداري از امكانات براي منافع فردي و گروهي خود هستند. امام موسي صدر به دنبال تغيير بود و براي اين كار علاوه بر اينكه عدهاي را تربيت ميكرد، ساختار نيز ميساخت و اينها نشان دهنده آن حدود متمايز وي با مسائل و نگاههاي پوپوليستي است.
و نتيجه اينكه، تفكر ديني اصالتاً ضد پوپوليسم است و پوپوليسم نشأت گرفته از استبداد تاريخي ايران و سنتهاي استبدادي انباشته شده در تاريخ ايران است.
وپوليسم و بيتوجهي به خرد و فكر و برنامهريزي و آينده نگري موجب ميشود كه آينده را از دست بدهيم و از گذشته عبرت نگيريم. پوپوليسم در واقع چارچوبهاي منطقي تصميمگيري را مختل ميكند؛ مردم را براي يك دوره زماني كوتاه راضي نگاه ميدارد و منابع را تلف ميكند و از اين جنبه، زماني كه مجموعهاي از عملكردها، سخنرانيها و ويژگيهاي امام موسي صدر را مورد توجه قرار ميدهيم، ميبينيم كه او در دوره خود جهان را در حد عالي فهميده است، برنامهريزي كرده و قدم به قدم به دنبال اهداف عالي خود گام برداشته است.
بنابراين نه تنها ما نظام فكري امام موسي صدر را پروسه محور و عقل محور ميبينيم؛ بلكه اين گونه برداشت ميكنيم كه وي براي هر امري قدم به قدم و با برنامهريزيهاي انباشتي حركت ميكرد. اين وجوه ذهن امام موسي صدر براي من دانشجوي علم سياست كه جهان جديد صنعتي آي تي محور را مطالعه كردم بسيار جذاب بوده است، چون هيچ كدام از اين ادبيات در زمان امام موسي صدر نبوده؛ و اينكه يك فردي با دانش اقتصاد دانشگاه تهران در اوايل دهه 30 شمسي بتواند اين نظم فكري را پيدا كند و اينگونه عمل كند نه تنها در عصر خود حائز اهميت است، بلكه ميتواند براي همه ما در دورههاي فعلي و آينده الگو باشد.
منبع: روزنامه ایران