پوريا ذوالفقاری؛ بخشهايي كه او از پشت صحنه سريالهايش منتشر كرده، نوعي جفاي ناخواسته در حق خودش بوده است. وقتي سر صحنه باشي، ميبيني آن خندههاي پشت صحنه اتفاقهاي كوچكي هستند در فضايي بهشدت جدي كه كارگردانش از هيچ نكتهيي به راحتي نميگذرد
مديري پشت مونيتور مينشيند. با دقت همه برداشتها را تماشا ميكند. او حتي ايرادهاي معروف به ناظر پخشي را هم خودش برطرف ميكند. برخي از كلمهها را تغيير ميدهد و تعدادي را حذف ميكند و پيشنهادهايي را جايگزيناش ميكند كه همه ميخندند و تعجب ميكنم چگونه در لحظه اين نكته به ذهن او رسيد؟
اينجا محل توليد سريال خبرساز يكي از جنجاليترين چهرههاي سينما و تلويزيون ايران است. مردي كه وقتي براي انجام كاري وارد اتاق روابط عمومي و با ما روبهرو ميشود، با روي باز خوشامد ميگويد و بيسروصدا پشت ميز مينشيند، باور نميكنم اين همه خبر و شايعه گرد چنين شخصيتي ميگردد و به ياد ميآورم او از معدود چهرههاي خبرسازي است كه حاشيههاي پيرامونش هيچ ربطي به رفتار و گفتار خودش نداشته است. برخلاف ساير هنرمندان خبرساز، مديري همواره از مصاحبه كناره گرفته و هيچ گاه با اظهارنظرهاي عجيب و غريب كليد حاشيهسازي را نفشرده است. اما جنجال، بخشي از زندگي او در دو دهه گذشته بوده و به نظر ميرسد خودش ترجيح ميدهد به هيچوجه به اين مساله نينديشد. دست كم اين روزها كه با فراخواندن جمع پرتعدادي از ستارههاي طنز روزهاي دور و نزديك، تصميم به احياي طنز آيتمي گرفته است.
وقتي دليل انتخاب اين قالب را براي ساخت مجموعه جديدش جويا ميشوم، ميگويد: «چون به موضوعات سياسي و اجتماعي ميپردازيم، حس كرديم بهترين قالب براي طرح آنها، آيتم است.»
ميگويم برخي معتقدند دوران اين شكل سريالسازي سرآمده و به نمونههاي ناموفق سالهاي اخير اشاره ميكنم. اما مديري نميپذيرد: «نه. قالب آيتمي ميتواند هميشه به كار آيد. پايانش را قبول ندارم.» اين پاسخ من را مطمئن ميكند كه مديري اينبار دقيقا ميداند چه خواهد كرد.
يك ساختمان استوانهيي شيك و تك و تنها كه يك طرفش تپه است و طرف ديگرش زميني باير. همين كه وارد محوطه بيروني ميشويم، گروه توليد را ميبينيم. يعني قرار است يك سكانس يا آيتم خارجي را ضبط كنند. به محل تصويربرداري نزديك ميشويم. يوسف صيادي، بيژن بنفشهخواه و محمدرضا هدايتي دور هم نشستهاند. كمي آنسوتر مهران مديري مشغول صحبت با سپند اميرسليماني است كه ميكروفني در دست دارد و قرار است نقش يك گزارشگر را بازي كند. بيشتر كه به اطرافمان نگاه ميكنيم، چهرههاي زيادتري را ميبينيم. پرستو صالحي، آرش نوذري و رضا شفيعيجم. او هم پوشش و گريمي شبيه بنفشهخواه و صيادي و هدايتي دارد. از آن پوششهايي كه حتي تصورش هم خندهدار است.
موضوع اين آيتم دروغ است و اميرسليماني با آدمهاي عجيب اين منطقه در اين باره مصاحبه خواهد كرد. ابتدا هدايتي جلوي دوربين ميآيد. يكبار ديالوگش را به خندهدارترين شكل ميگويد. مديري دو، سه مورد را در حرفهاي او اصلاح ميكند و باز همان آيتم تكرار ميشود. مديري راضي است ولي از هدايتي ميخواهد با سرعتي متفاوت ديالوگ بگويد: «تندتر هم بگو كه هر دو شكلش رو داشته باشيم. » هدايتي هم ميگويد. باز همه بيصدا ميخندند. مديري خيره به مانيتور يكبار همه برداشتها را مرور ميكند: «خوبه. بعديش كيه؟» رضا شفيعيجم كنار مديري ميآيد و او برايش ديالوگها را توضيح ميدهد. حتي اگر نخواهيم اسير نوستالژيبازي هم بشويم، باز ديدن شفيعيجم و مديري در كنار هم برايمان لذتبخش است.
شفيعيجم با بيشتر كارگردانان طنز كار كرده اما به اعتقاد بسياري، تواناييهايش در همكاري با مديري رو شده است. از كارآگاه درك ساعت خوش تا بامشاد نقطهچين و قلمراد باغ مظفر. وقتي مديري اتفاق صحنه را براي شفيعيجم توضيح ميدهد، نزديك است از خنده منفجر شويم. حيف كه ميترسيم لو دادنش عيش تماشاي اين قطعه را خراب كند. شفيعيجم هم با سپند اميرسليماني مصاحبه ميكند.
مديري اصولا در تصوير آدمهاي بيربط يك ناكجاآباد، استاد است و اين قطعه براي كسي كه شبهاي برره را ساخته، كار سختي نيست. حالا نوبت بيژن بنفشهخواه است. بسيار جدي مقابل دوربين ميايستد و با يك تغيير جزيي در چهره و صدايش، جلوگيري از خنديدن را تا پيش از پايان برداشت دشوار ميكند. اتفاقي كه عجيب نيست.
مديري بهترينها را دعوت به كار كرده است و اين بهترين بودن بايد چنين جاهايي خودش را نشان دهد. مديري يكبار همه برداشتها را نگاه ميكند و با اعلام رضايت او، اين آيتم تمام ميشود. در كنار بازيگران شناختهشده، تعدادي بازيگر جوان هم هستند كه نخستينبار در «ويلاي من» مديري حضور يافتند و اينك نقشهاي پررنگتري دارند. وارد ساختمان استوانهيي ميشويم. در هرطبقه تعدادي از عوامل ساكن شدهاند و تقريبا تمام كارهاي توليد و اداري اين سريال همينجا انجام ميشود. نزديك اتاق روابط عمومي، اتاق نويسندگان است. وارد كه ميشويم، خشايار الوند، اميرمهدي ژوله، حميد برزگر و الهه زارعنژاد مشغول صحبتند.
ژوله ميگويد راجع به متنهاي مختلف حرف ميزنيم و هر آيتم را يكنفر مينويسد. بعد مهران مديري متنها را ميخواند. بعضي را متناسب با نظر او تغيير ميدهيم و گاهي چند متن هم بهكل كنار گذاشته ميشود.
ژوله به شوخي ميگويد: «خشايار آيتمي نوشتن را دوست ندارد.» از الوند دليلش را ميپرسم و پاسخ قابل دركي ميدهد: «اينجا بايد جوك بسازيم و جوك ساختن كار سختي است.» حميد برزگر هم يكي ديگر از نويسندگان است. همان كسي كه آيتمهاي پرطرفدار مريم و رامين جنگ 77 را مينوشت. او با اين قالب راحتتر كنار آمده است و الهه زارعنژاد كه در ويلاي من نامش به عنوان دستيار نويسندگان آمده، اينبار يكي از نويسندگان ثابت سريال است. از آنها ميپرسم با توجه به حضور اين تعداد بازيگر شاخص با تواناييهاي متفاوت، آيا براي بازيگران هم متن مينويسيد؟
ژوله ميگويد:«لزوما نه اين شكلي ولي پيش آمده كه آقاي مديري بعد از خواندن متنها مثلا گفتهاند براي بازيگران زن هم آيتمي نوشته شود. يعني حواسشان هست كه قسمتها خيلي مردانه نشوند.» يعني گاهي خود ايشان پيشنهاد ميدهند.»
او نقل قول جالبي هم از پيمان قاسمخاني مي آورد: «پيمان ميگويد معمولا به عنوان نويسنده اميدوارم كارگردان هفتاددرصد متن را در اجرا دربياورد. تنها دو نفر هستند كه نه تنها متن را به خوبي اجرا ميكنند بلكه چيزي هم به آن ميافزايند. رضا عطاران و مهرن مديري. من با عطاران كار نكردهام. ولي مديري واقعا چنين كاري ميكند.»
برزگر هم صحبتهاي ژوله را پي ميگيرد: «در 77 من آيتمي درباره يك پسر آدامسفروش نوشتم كه نيما فلاح بازي ميكرد. مديري ايده را گرفت و چنان آيتمي ساخت كه هنوز هم برخي آن را با جمله معروف فلاح كه دستش در جيب مديري بود وميگفت يه آدامس بخر، به ياد دارند.»
ژوله هم با خنده ميگويد:«الان خيلي ظريف گفت آن آيتم را من نوشتهام.» فضاي اتاق نويسندگان مفرحتر از چيزيست كه توقعش را دارم. با اين كه در چهره همه خستگي ديده ميشود ولي شوخي و خنده جزء جداييناپذير آنهاست.
مثلا ژوله آنقدر درباره دشواري كاري آيتمي توضيح ميدهد كه در انتهايش ميگويد:«الان به اين نتيجه رسيدم كه كار بسيار سخت و سنگيني ميكنيم. اصلا الان بيخيال كار شدم و استعفا ميدهم.» او بين صحبتها عطسهاش ميگيرد و الوند به او ميگويد:«اين عطسه رو بده يكي ديگه بزنه كه فقط صداي خودت تو مصاحبه نباشه!»
به همراه وفا ملكزاده، مدير روابط عمومي اين مجموعه، عازم محل ضبط ميشويم. از مقابل اتاق گريم ميگذريم. مهرداد شكرابي مشغول انجام گريم مهران مديري است. پس از پايان كارش از او كه از باغ مظفر طراحي گريم همه آثار مديري را برعهده داشته، درباره تفاوت اين سريال با كارهاي قبلي ميپرسم: «اينجا به تناسب متنها، هرروز بايد گريمهاي متفاوتي انجام دهيم. در كارهاي قبلي هر بازيگر نقش مشخصي داشت و ابتدا بر اساس نقش تست گريم ميزديم و بعد همان را هر روز قبل از شروع تصويربرداري آماده ميكرديم اما اينجا به طور متوسط روزي 12 گريم جديد انجام ميدهيم.» اين از تفاوتهاي سريال آيتمي است. شكرابي و دستيارانش بايد در اين مجموعه 60 بازيگر اصلي و تعداد زيادي بازيگر فرعي را به شكلهاي مختلف گريم كنند. در اتاق لباس هم وضعيت مشابهي حاكم است. طراحي صحنه و لباس سريال را خود مديري برعهده دارد.
وقتي از شادي رستگار دستيار لباس، درباره تعداد لباسهاي اين مجموعه ميپرسم، اشارهيي اطرافش ميكند و ميگويد: «فعلا اينهاست ولي بايد ببينيم در ادامه چه آيتمهايي نوشته ميشوند و براي آنها لباسهاي اضافه بياوريم. » اين از آن وضعيتهايي است كه اگر كارگردان ديگري غير از مهران مديري مديريتش را برعهده داشت، خيلي زود به عامل تنش بدل ميشد. اما آرامش كمنظيري در فضاي كار حاكم است. تا جايي كه هنوز باورم نشده قرار است تا چند دقيقه ديگر تصويربرداري يكي از آيتمها آغاز شود. در طبقه اول در اتاقي چند ميز و صندلي چيده شده و اليكا عبدالرزاقي، سيامك انصاري و اميركاوه آهنينجان متنهايشان را ميخوانند. بله. واقعا قرار است تصويربرداري آغاز شود. تجربه به من ميگويد الان بايد همه بدوند، يكي داد بزند، چيزي كم باشد و... ولي از اين خبرها نيست.
محمودرضا جوانشير كه نامش را در تيتراژ آثار مديري به عنوان مدير تداركات ميبينيم، در اتاقش نشسته است. از او درباره اجاره اين ساختمان ميپرسم. ميگويد: «قبلا هم اينجا را پروژههايي ديگر براي چند روز اجاره كردهاند اما اين نخستين كاري است كه توليدش كاملا در اين ساختمان مستقر شده و چندماه اينجا خواهند بود.» جوانشير و گروهش هم مثل ساير عوامل اين مجموعه، بايد هر روز براي رفع ضرورتهايي تازه و پيشبينينشده بكوشند.
در طبقه پايين سولهيي است كه دكورهاي مختلف آنجا ساخته شده است. اليكا عبدالرزاقي و اميركاوه آهنينجان ميآيند و مشغول مرور متنهايشان ميشوند. مديري پشت مونيتور نشسته است. با تصويربرداران و بازيگران صحبت ميكند. محمود خرسند، صدابردار مجموعه، از بازيگران ميخواهد بخشي از ديالوگشان را بگويند. ولي باز هم هيچ صداي بلندي شنيده نميشود.
از منوچهر مظفري كه از جنگ 77 تا امروز به عنوان تصويربردار با مديري همراه بوده و به همراه جمال شمس و كامران جمشيديان تصويربرداري شوخي كردم را انجام ميدهد، ميپرسم: «هميشه اينقدر ساكت است؟» و جواب ميدهد: «شما دو ساعت است، آمدهايد. اگر دو هفته ديگر هم هر روز بياييد، باز همين وضع حاكم است. احترام و آرامش حاكم بر فضاي كارهاي مديري يكي از مشخصههاي آنهاست.» راست ميگويد. حتي سه، دو، يك معروف ضبط را هم دستيار مديري اعلام ميكند تا هيچ كس حتي صداي بلند كارگردان را نشنود.
پوپك مظفري كه دستيار مهران مديري است، ميگويد چند آيتم ثابت در هر قسمت هست و اين يكي از آنهاست. اطرافيان مديري هم برخوردي صميمانه و محترمانه دارند. به ياد مصاحبهيي قديمي از او ميافتم كه گفته بود در انتخابهايش به خوب بودن آدمها بيش از تخصصشان اهميت ميدهد. به شهادت برخوردهاي عوامل اين مجموعه، بايد گفت او هنوز هم به اين اصل پايبند است. مديري و دو بازيگر ديگر مقابل دوربين مينشينند.
مديري به شوخي به دستيارش ميگويد: «دو دقيقه من نيستم ها! ببينم چي كار ميكنيد.» دوربين به سمت مديري حركت ميكند. ديالوگهايش را ميگويد. همه در پشت صحنه خندهشان گرفته است. كار دشواري است. بازيگران بايد رو به دوربين و بدون قطع ديالوگهايي بهشدت عجيب و غريب را بگويند و در صورت قطع شدن ضبط به دليل خنده يا هر چيز ديگر، همهچيز از صفر آغاز ميشود. چون كاتي در كار نيست. كار مديري تمام ميشود. با پايانش همه ميخندند. از نوشتههايي كه بهناز تاجيك، منشي صحنه، در دست دارد، ميفهمم نويسنده آن اميرمهدي ژوله است. اشاره بيشتر به آنچه در اين آيتم ميگذرد، امكان لذت بردن از آنها را هنگام تماشا از بين ميبرد. مديري پشت مونيتور مينشيند. با دقت همه برداشتها را تماشا ميكند.
او حتي ايرادهاي معروف به ناظر پخشي را هم خودش برطرف ميكند. برخي از كلمهها را تغيير ميدهد و تعدادي را حذف ميكند و پيشنهادهايي را جايگزيناش ميكند كه همه ميخندند و تعجب ميكنم چگونه در لحظه اين نكته به ذهن او رسيد؟ تنظيم دوربين روي هريك از بازيگران براي گفتن ديالوگهايشان زمان قابل توجهي را به خود اختصاص ميدهد. مديري و تصويربرداران حساسيت زيادي دارند و چندبار دوربين را جابهجا ميكنند تا بهترين جاي ممكن را براي آن بيابند. اين اتفاق در آيتمي ميافتد كه قرار است بازيگرانش روبه دوربين حرف بزنند ولي مديري حواسش به پس زمينه هم هست. حس ميكنم بخشهايي كه او از پشت صحنه سريالهايش منتشر كرده، نوعي جفاي ناخواسته در حق خودش بوده است.
بارها هنگام تماشاي آن پشت صحنهها در جمعهاي مختلف اين اظهارنظر را شنيدهام كه مديري چه لذتي ميبرد و چقدر به همهشان خوش ميگذرد اما وقتي سر صحنه باشي، ميبيني آن خندههاي پشت صحنه اتفاقهاي كوچكي هستند در فضايي بهشدت جدي كه كارگردانش از هيچ نكتهيي به راحتي نميگذرد. او حتي در ادامه ضبط همين آيتم، چندبار آكسانها را به بازيگرانش يادآوري و يكبار حتي به اين دليل ضبط را قطع ميكند. ضبط آيتمي كه زمانش به زحمت به پنج دقيقه ميرسد، بيش از يكساعت زمان ميبرد. مديري در پايان ضبط از تصويربرداران ميخواهد كل آيتم را برايش پخش كنند. عبدالرزاقي و آهنينجان هم پشت مونيتور ميآيند.
مديري جاهايي ميخندد و در انتها به همه خسته نباشيد، ميگويد. تصور ميكنم گروه براي استراحت آماده خواهند شد اما مديري به دكور كناري ميرود و با تصويربردارانش حرف ميزند. آيتم بعد هم يكي از بخشهاي ثابت مجموعه است. او در تمام كارهاي آيتمياش بخشهاي ثابت و موفقي داشته است. از ساعت خوش تا پلاك چهارده، اين موفقيت ادامه داشته و آنچه ديدهام، به من اميد ميدهد كه ادامه هم خواهد داشت. آيتم بعدي را حميد برزگر نوشته است. دوربينها در محل مدنظر مديري قرار ميگيرند. سپند اميرسليماني، سيامك انصاري و سام نوري به همراه دو دختر جوان از بازيگران جديد سريال مديري سر صحنه ميآيند.
اينجا ميتوان به راحتي دليل موفقيت مديري و فاصله و تفاوت مهم او را با بسياري از طنزآفرينان دريافت. ضبط اين آيتم دوساعت زمان ميبرد. مديري از زاويههاي مختلف آن را ضبط ميكند كه هيچ واكنش مهم يا خندهداري را از دست ندهد. دو بار تصويربرداري را قطع ميكند و به سمت يكي از بازيگران ميرود. به آرامي چيزي به او ميگويد و در ضبط دوباره حس ميكنم خيلي وضعيت عوض شده است. مشتاقم بدانم آن چند جمله كوتاه او به بازيگرش چه بوده است. بعد ميخواهد يكبار بخش ضبطشده را ببيند. پيش از تماشا به بازيگران ميگويد: «بچهها استراحت كنيد. سرپا خسته ميشيد.» بازيگران در گوشهيي مينشينند.
چندبار جاي دوربينها عوض ميشود. معمولا در اين مرحله رفتارهايي ناشي از خستگي و عصبيت ديده ميشود اما اينجا خبري نيست. همه آراماند و مديري آرامتر از همه. در گوشهيي نشسته و مشغول مرور متن است. گاهي كسي را صدا ميزند و با اشاره به متن نكتهيي به او ميگويد. ساير عوامل هم سري به صحنه ميزنند. مهرداد شكرابي به آيتمهاي ضبط شده نگاهي مياندازد و ميخندد. مديري دارد خاطره بهترين كارهايش را زنده ميكند. اين روزها مشغول احياي قالبي است كه خودش پيشگام شكلگرفتن آن بوده است و از آرامشاش ميخوانم كه خوب ميداند چه ميكند. دو روز بعد از حضور ما سر صحنه، آخرين قسمت سريال ويلاي من هم به بازار ميآيد. او پاسخ ناكامي قهوه تلخ را با ويلاي من داده و با يك خوشقولي بيسابقه در شبكه خانگي (دست كم تا الان) آرامش لازم را براي توليد سريال جديدش بازيافته است.
مديري همواره پاسخ حاشيهها را با كارهاي جديدش داده و به نظر ميرسد شوخي كردم، پاسخ اوست به كساني كه دوران طنز آيتمي را سپري شده ميدانند. ساعت از نه شب گذشته. با وفا ملكزاده كه در طول اين گفتوگوها بهترين همراهي ممكن را با من داشته، خداحافظي ميكنم و مديري و ساير عوامل را ميبينيم كه در دكوري ديگر براي ضبط آيتم بعدي آماده ميشوند. هنوز همهچيز آرام است.