میثم قهوه چیان- پس از پیروزی محمود احمدینژاد اصلاحات در تلاطم افتاد. اصلاحطلبان نتوانستند در انتخاباتهای بعدی جایگاه مناسبی کسب کنند و پس از سال 88 حلقه اخراج تنگتر شد. اصلاحطلبان توانستند در دوره دوم محمود احمدینژاد با بازگشت به اصول اصلاحطلبانه و تاکید بر آنها اعتماد عمومی را جلب کنند.
آنها سعی کردند تا حق عمومی را پاس دارند و از آن عقب ننشینند. اگر چه نامزدهای اصلاح طلبی مدام رد صلاحیت شدند اما با قلع و قمعی که احمدینژاد در جناح اصولگرایان با افشاگری و شعار «بگم بگم» راه انداخته بود، عملا حذف شدگان را به یکدیگر نزدیک کرد. همافزایی نیرو که به سبب ائتلاف سید محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی انجام شده بود، باعث شد تا انتخابات 92 نه تنها وحدت را جایگزین کثرت در این اردوگاه کند بلکه با ائتلاف نیروهای معتدل در جناح اصولگرایان، پیروزی در انتخاباتی را به دنبال آورد که اصلاحطلبان را به گود سیاست وارد ساخت.
هر جناح سیاسی دارای اصول و اهدافی است. بزرگان جناحهای سیاسی ایران نظریهپردازان اصولاند و سیاسیون به دنبال رسیدن به اهداف. مقام اصول متعلق به حوزهی نظر است و مقام اهداف در ذیل مقوله عمل گنجانده می شود. جناح سیاسی میتواند به بقا خویش ادامه دهد که در هنگام حمله اصول خود را حفظ کند و آن را فدای بقای خویش نسازد، اما در مقام اجرا یک جریان سیاسی باید بتواند ملاحظات عملی را در نظر گرفته و با توجه به اصول خویش به عمل بپردازد. اصول آرمانها را در بر میگیرد و اخلاق را و عمل نتایج را در نظر میگیرد و وسایل رسیدن بدانها را. در اصول اصل بر بقاست و در عمل اصل بر تغییر.
هر جناح سیاسی برای حیات خویش نیازمند امکان شرکت در حوزهی سیاسی است و امکان شرکت در حوزهی رسمی سیاست نیازمند جوازهای لازم از سوی مراجع رسمی، حضور حسن روحانی نیز با کسب چنین مجوزهایی امکان شرکت در حوزه سیاست را به دست آورد. اصلاحطلبان که پیشتر بر گزینه خاتمی و هاشمی دل بسته بودند با حضور دو گزینه مواجه شدند. گزینهای اصلاحطلب و گزینهای که اگرچه به لحاظ تشکیلاتی اصولگرا بود، اما در گذار زمان به اصلاحطلبان نزدیک شده بود. آنچه باعث شد تا روحانی بماند و عارف به نفع وی کنار بکشد، ملاحظاتی عملی بود. نظریهپردازان اصلاحطلب تشخیص دادند که شیخ دیپلمات در حوزهی شمول اصول اصلاحطلبانه قرار میگیرد و چون میتواند رای بیشتری داشته باشد، برای سرمایهگذاری آن جناح، گزینهای مناسبتر است. حاکمیت عقلانیت عملی بر عقلانیت تشکیلاتی نشان از آن میداد که اصلاحطلبان نه تنها به عقلانیت بقا دست یافته بودند که میتوانستند بین مقام اصول و عمل تمایز قائل شوند.
عملگرایی برای یک جناح سیاسی به تنهایی کافی نیست. مرز عقب نشینی برای یک جناح سیاسی باید اصول باشد، اصولی که بدون آن هویت یک جناح از بین میرود اما همواره اصول نیز کافی نیست. عملگرایی هم برای یک جناح سیاسی لازم است. این عملگرایی است که دایره سیاسیونی را که میتواند مورد اعتماد و عمل آن جناح باشند را گستردهتر از معتقدان به اصول آن جناح بداند.
در فقدان احزاب این جناحها هستند که معبر و دروازههای ورود مردم به دولتاند و هر جناح سیاسی در پی آن است که دروازهی رسمیتری برای دولت باشد. اما تنگشدن دروازه آنجا رخ میدهد که پای اصول به میان آید. رقابت درون جناحی برای کسب مقامهای دولتی وقتی آغاز میشود که ادعای راست کیشی قوت یابد و اعضا هر جناح از یاد ببرند که اهداف باید عملی شود. آنها خود را داعیه دار اصول میدانند و دیگران را هرچند به آنها نزدیک باشند، از اصول گریزان و نامناسب.
نگاهی به انتخابات راهگشای خرداد امسال نشان میدهد که همین اصولگرایی باعث شد تا اصولگرایان در انتخابات شکست بخورند. هر یک از اصولگرایان خود را معتقد و وفادار واقعی به اصول خواندند و برای عملی کردن اصول مناست، اهداف جناح فراموش شد، شکست نتیجه آن. سرنوشتی که اصلاحطلبان در سال 84 تجربه کرده بود. حال اصلاحطلبان باید در ملاحظات عملی خود تفکیک این دو مقام را به یاد بسپارند و اکنون که وقت رسیدن به اهداف اصلاحطلبانه در عمل است، ملاحظات عملی را جایگزین ملاحظات اصولی کنند، ملاحظاتی که شاید نیاز به حوصله بیشتری داشته باشد.
پس از پیروزی شیخ دیپلمات برخی از دلسوزان اصلاحطلبی سخن از بالا نبردن توقعات از دولت به میان آوردند. دولت اخیر آنقدر مشغله بازسازی دارد که کمتر بتواند به ساخت و سازهای جدید بپردازد، اما پیشرفت و تحقق دولت جدید، برخی از اصلاحطلبان را ناراحت کرد. حاکمیت منافع شخصی که شاید موتور محرکهی تاریخ باشد و ملاحظهی آن در مقام عمل لازم، به فراموشی سپرده شد و اصول اخلاقی جایگزین ملاحظات سیاسی گردید. در انتخاب شهردار تهران، به جای یک بازی سیاسی دقیق بر اخلاقیات تاکید شد و سیاستمدارانی که توسط خود اصلاحطلبان، اصلاحطلب معرفی شده بودند بنا به اصول اخراج شدند، اصلاحطلبان خیانت را عامل شکست خود معرفی کردند و از آسیبشناسی شکست خود شانه خالی کردند.
پاشنهی فهم اصلاحطلبان در دورهی اخیر، باید از ملاحظات اخلاقی که بخشی از اصول است، بر ملاحظات عملی منتقل شود. نفس تغییر جهت دولت از امور غیر معقول به امور معقول و انتخاب بر مدار شایستگی به جای میزان تبعیت و فرمانبرداری، میتواند جای امید باشد. سیاست تنها امروز نیست و قرار هم نیست همه به اخلاق عمل کنند. نمیتوان بر وجدان اخلاقی افراد در سیاست تکیه کرد و نمیتوان منافع شخصی را فراموش ساخت.
عملگرایی زمانهای بدل به ناسزای سیاسی میشود که انگار اصولی وجود ندارد و تنها منفعت شخصی تعیین کننده است، اما عملگرایی در روزگاری که اصول سرجایشان هستند، میتواند و باید محترم شمرده شود. افزودن چاشنی عملگرایی به اصلاحطلبی تا به اینجا جواب داده است. اکنون که دروازه اصلاحطلبی راه ورود به حوزه قدرت است، باید بر اشتباهات گذشته واقف شد و اصول را مصون دانست. اگر اصول نمیماند حالا خبر از اصلاحطلبی نبود اما اصول بیعقلانیت عملی، بنیاد عمل را ویران میکند. نگاهی به سوریه و مصر نشان میدهد در این کشورها سیاسیون اصول را بهانه حذفهای مداوم قرار دادهاند. هیچ کس انگار در جنگ مدام اصول، به جایی نمیرسد. هم بشار اسد و هم مخالفان یکدیگر را به خیانت به اصول متهم میکنند.
باری عمل نیازمند سازش است و اصول نیازمند مقاومت، اما باید به یاد داشت که تکیه بر اصول و یا عمل باید بر اساس مقتضیات زمانه با هوشیاری انتخاب شود. اگر اصلاحطلبان در دوران کنونی که چاشنی عملگرایی را در عمل سیاسی خود قبول نکنند، آینده شکست دیگری را نوید میدهد.