«مرگ همواره هیبت ترسناکی ندارد.گاهی اوقات بسیار خونسرد و معمولی با آدمها رو به رو می شود و در کمال آرامش جان آنها را می گیرد.» این جملات توصیف مرگ تقریبا 30 زن است که از سال 59 تا سال 64 به قتل رسیدند.
به گزارش قانون، قتلگاه تمامی آنها یک شورولت سبز رنگ بود که قاتلی به نام «مجید سالک محمودی» راندن آن را به عهده داشت.مدت زمان زیادی طول کشید تا مجید دستگیر شود اما طولی نکشید که راز انگیزه اصلی تمامی این قتلها برای همیشه سر به مهر باقی ماند.
خودکشی مجید سالک در زندان باعث شد تا هیچ وقت دلیل واقعی کشته شدن این زنها مشخص نشود. نخستین برگ پرونده قتلهای مجید با خبر گم شدن زنی به نام اختر و دو فرزندش به نامهای محمد و فرحناز تشکیل شد.مادر اختر 8 ماه پس از گم شدن آنها به اداره آگاهی رفت و خبر گم شدن آنها را اعلام کرد.
مادر اختر در اظهاراتش گفته بود: «بعد از آنکه از دخترم خبری نشد در محله مان شایعه شد که او را دستگیر کرده و به زندان انداخته اند. وقتی برای گرفتن بچه ها دنبالش گشتم متوجه شدم که او در هیچ یک از زندانها نیست.»
یکی از همکاران اختر نیز به ماموران گفت که آن اواخر اختر با یک مرد در ارتباط بود و دائم با ماشین او این طرف و آن طرف می رفت.پس از کسب مجوز تفتیش خانه اختر قراردادی کشف شد که به موجب آن شخصی به نام مجید سه دانگ از یک تاکسی را با اخترشریک شده بود و قرار بود هر ماه نصف کارکرد تاکسی به اختر داده شود. اگرچه این نوشته می توانست سر آغاز تحقیقات جدی باشد اما از آنجایی که هیچ مورد مشکوکی در این قسمت از ماجرا وجود نداشت همه چیز مسکوت ماند و باعث شد تا یک قاتل آزادانه دست به قتلهای متعدد بزند.
هنوز هیچ ردی از اختر و بچه هایش به دست نیامده بود که خبر گم شدن زنهای بیشتری به اداره آگاهی گزارش می شد. این اخبار همزمان بود با کشف اجساد زنهایی که اکثر آنها با طنابی سفید رنگ خفه شده و در مکانهای متروک رها شده بودند.تنها رد باقی مانده از قاتل ردی از لاستیک های پهن یک ماشین بود که ثابت می کرد پیکان نیست و همین رد توانست قاتل را به تله بیندازد.از سال 59 تمامی قتلها جسته و گریخته صورت می گرفت اما از تیرماه سال 64 تا بهمن ماه همان سال همه چیز شدت و سرعت بیشتری گرفت.تبریز،اردبیل،تهران و کرج مکانهایی بودند که اجساد خفه شده زنها در آنجا پیدا میشدند اما هیچ ردی از قاتل یا انگیزه اش برای این کار پیدا نمی شد.تا اینکه بهمن ماه سال 64 جسد زنی 40 ساله به نام معصومه در منطقه اوین تهران پیدا شد.خواهر معصومه از مردی به ماموران گفت که سوار بر شورولت ایرانی سبز رنگ و با استفاده از یک بی سیم مزاحم خواهرش می شد.
یک هفته پس از اظهارات خواهر معصومه ماموران گشت آگاهی در میدان بهارستان تهران به شورولت سبزرنگی مشکوک شدند که شیشه هایش شکسته بود.شماره پلاک خودرو برای ارومیه بود و مرد راننده که فردی معقول به نظر می رسید لهجه ترکی داشت.همه چیز معمولی بود تا اینکه ماموران در جستوجوی داخل خودرو تعدادی لباس زنانه و مقدار قابل توجهی طناب سفید رنگ کشف کردند.
مجید سالک که بود؟
مجید سالک محمودی پسر یک سرایدار مدرسه بود که سال چهارم دبستان به خاطر بی علاقگی به درس و مدرسه مردود شد و برای همیشه مدرسه را ترک کرد. او از آن به بعد زندگی اش را با کار در بازار گذراند. سال 55 او پس از پایان خدمت سربازی با یک معلم به نام فرخ ازدواج کرد.
مجید سال 59 ورشکست شد و به خاطر کشیدن چند چک بی محل مجبور شد به طرف تهران فرار کند. فرخ، همسر مجید برای جلوگیری از ضبط اموالشان به مجید پیشنهاد کرد که تمامی اموال را به نام او بزند و او را طلاق بدهد. مجید که قبول کرده بود این کار را کرد و دو سال زندانی شد اما بعد از 2 سال دیگر فرخ حاضر به زندگی با مجید نشد.
یکی از افرادی که در جریان پرونده قتل مجید بود در این باره گفته بود: «او بعد از آزادی از زندان، از ارتباط همسرش با پسرخاله خود آگاه شد. اینکه چرا این دو نفر را نکشت هیچوقت مشخص نشد؛ ولی او به همین دلیل تمام زنانی را که فکر میکرد و در عمل میدید به شوهرانشان وفادار نیستند به همین روش به قتل میرساند.»