مردی که به خاطر برقراری رابطه با زنی او و اعضای خانوادهاش را به قتل رسانده بود پای میز محاکمه رفت.
به گزارش شرق، متهم که مرد 37سالهای است و پیش از این به قتل سه عضو خانوادهای اعتراف کرده بود در جلسه دادگاه مدعی شد مرد دیگری هم در این قتلها دست داشته است.
نماینده دادستان تهران صبح دیروز در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده در جایگاه شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران حاضر شد و کیفرخواست را علیه متهم خواند. او گفت: متهم به نام مسعود سه عضو خانوادهای را به اسامی سعید، میلاد و شراره با ضربات چاقو به قتل رسانده است. او در مراحل مختلف بازجویی به قتل اعتراف کرده و گفت: درخواست مجازات متهم براساس خواسته اولیایدم را دارم.
در ادامه مادر سعید به عنوان ولیدم پسر و نوهاش در جایگاه حاضر شد و درخواست کرد متهم در ملأ عام قصاص شود. سپس مادر شراره نیز به عنوان ولی دم دخترش درخواست صدور حکم قصاص کرد و گفت تفاضل دیه را هم میپردازد.
در این هنگام قاضی عزیزمحمدی-رییس دادگاه- از متهم خواست در جایگاه حاضر شود. این مرد فقط اتهام قتل شراره را قبول کرد و گفت: مرد دیگری به نام محمود هم در آن خانه بود و میلاد کودک 10ساله را او به قتل رساند به سعید هم او ضربه زد، البته من هم ضرباتی زدم اما محمود ضربات اصلی را وارد کرد.
او درباره وقایع شب حادثه گفت: روز حادثه شراره با من تماس گرفت و من را به خانهاش دعوت کرد. مدتی بود که با هم رابطه داشتیم چون با نیسان کار میکردم به همسرم گفتم باری را باید به شمال ببرم و شب به خانه نمیآیم. او خواست همراهم بیاید اما قبول نکردم و گفتم صاحب بار خودش هست. به خانه شراره رفتم و فهمیدم با شوهرش دعوا کرده است. گلایههایی داشت اما موضوع جدی نبود. چند ساعت بعد سعید آمد. ما همشهری بودیم و او من را میشناخت، به من گفت چرا تنها آمدی و همسرت را نیاوردی؟ حرفی نزدم با هم در خانه بودیم که محمود آمد او را هم شراره دعوت کرده بود شب با هم تخته بازی کردیم و خوشگذراندیم بعد همگی خوابیدیم. شراره پیش من آمد و ما با هم رابطه برقرار کردیم. وقتی سعید متوجه این موضوع شد به سمت من حمله کرد، من دو ضربه به او زدم یکی به دستش و یکی هم به سینهاش خورد. بعد فرزندش جلو آمد محمود در حمایت از من چاقو کشید و سعید و پسرش را زد. شراره پرسید حالا باید چه کار کنیم؟ اینطور پلیس ما را بازداشت میکند. من گفتم این کار تو بودهاست و تو مقصر هستی جروبحث کردیم و من با ضربات چاقو شراره را زدم، به محمود گفتم حالا سه جنازه روی دستمان است تصمیم گرفتیم اجساد را در کمد بگذاریم و خانه را تمیز کنیم محمود همه خونها را پاک و مبلها را جابهجا کرد. جسدها را در کمد گذاشتیم و هردو از خانه خارج شدیم.
متهم ادامه داد: من و محمود با هم از خانه خارج شدیم. در راه محمود به من گفت اگر بازداشت شدیم تو قتلها را گردن بگیر اینها فامیل من هستند و میتوانم برایت رضایت بگیرم، وقتی بازداشت شدیم من به این امید که میتوانم رضایت بگیرم اعتراف کردم اما حالا میبینم اشتباه کردم و از همان ابتدا باید واقعیت را میگفتم.
در این هنگام قاضی عزیزمحمدی خطاب به متهم گفت: در بازجوییهای اولیه خودت به قتل سعید اعتراف کردی و گفتی ضارب بودی و تنها کسی که چاقو را زده است تو بودی. او به نحوه بازداشت متهم اشاره کرد و گفت: یکی از همسایهها تو را دیده است که با شیرینی وارد خانه مقتولان شدی و چند ساعتی هم آنجا بودی همین هم سرنخی بود برای اینکه بازداشت شوی، همچنین مادرسعید گفته که تو با عروسش در ارتباط بودی بنابراین پلیس اطمینان حاصل کرد تو مرتکب قتل شدی و بازداشتت کرد بعد هم اقرار کردی. چندینبار با دستخط خودت نحوه قتلها را توضیح دادی و بیان کردی بعد از اینکه سعید همسرش را در بستر تو دید به سمتت حمله کرد و تو او را کشتی و بعد هم پسر 10سالهاش را به قتل رساندی چون شراره از دیدن قتل فرزندش ناراحت شده بود به سمت تو حمله کرد و اینبار او را هم زدی و به قتل رساندی. اگر شخص دیگری در این پرونده بود چرا در مراحل قبل در موردش صحبت نکردی و حالا آن را مطرح میکنی؟ تو که چندینبار سعی داشتی تحقیقات ماموران را منحرف کنی چرا آن موقع موضوع قتل توسط فرد دیگری را مطرح نکردی.
متهم گفت قبول دارم اشتباه کردم. باید زودتر میگفتم اما محمود به من وعده داده بود رضایت میگیرد.
سپس قاضی از متهم خواست تا با صداقت صحبت کند و از او درباره سرقت طلاهای شراره توضیح خواست. متهم گفت: این پیشنهاد محمود بود، او گفت اگر طلاهای شراره را بدزدیم همه فکر میکنند قتلها به خاطر سرقت بوده است به همین دلیل هم اینکار را کردیم بعد هم طلاها را در ماشین من جاسازی کردیم.
سپس ادامه رسیدگی به پرونده که مربوط به رابطه نامشروع متهم میشد به صورت غیرعلنی ادامه پیدا کرد.
بعد از گفتههای متهم وکیل مدافع او در جایگاه حاضر شد و از موکل خود دفاع کرد در پایان هیات قضات برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.
.
.
.
............شراره؟...........
.
.
.