bato-adv
کد خبر: ۱۵۷۳۶۱

رويکرد جديد امریکا در مقابل ايران

تاریخ انتشار: ۱۰:۴۲ - ۰۳ مرداد ۱۳۹۲
اين مقاله توسط کارشناسان و سياستمداران آمريکايي نوشته شده است که پيش از اين در مراحل مختلف، دولت «اوباما» را تشويق به گسترش روابط ديپلماتيک با ايران کرده‌اند. اين مقاله از نظر زبيگنيو برژينسکي و برنت اسکوکرافت به واسطه ارايه طرح استراتژيکي و خلاقانه ديپلماسي با ايران تحسين شده است.
 
 «دولت من هم‌اکنون متعهد به پيگيري ديپلماسي و پيوندهاي سازنده ميان ايران و ايالات‌متحده‌آمريکا و جامعه بين‌المللي است. جلو اين فرآيند نبايد با طرح تهديدات گرفته شود. ما به‌دنبال روابطي هستيم که صادقانه است و ريشه در احترام متقابل دارد.»
باراک اوباما مارس 2009

امسال مي‌تواند سال آغاز رابطه «صادقانه‌اي با ايران باشد که ريشه در احترام متقابل دارد.» اين پيشنهاد همانند پيشنهاد چهارسال پيش اوباما نيست؟ به‌نظر مي‌رسد اين هدف نمي‌تواند بدون چرخشي در تفکر ايراني‌ها و بدون تغيير در استراتژي سياسي و ديپلماتيک آمريکا تحقق پيدا کند. اما دو متغير يکي در ايران و ديگري در منطقه، زمينه‌ساز شرايط مثبتي است که ما را به امکان موفقيت پيشرفت‌هاي ديپلماتيک اميدوار مي‌کند. 

اولين متغير، انتخابات رياست‌جمهوري ايران است که به انتخاب «حسن روحاني» منجر شد؛ نامزد پيروزي که مديون ائتلاف جناح‌هاي اصلاح‌طلب و ميانه‌رو است. با کنار رفتن احمدي‌نژاد، احتمالا شانس آغاز مرحله‌اي جديد در روابط با ايران براي دولت اوباما فراهم خواهد شد.

متغير دوم، جنگ در سوريه است که به‌صورت بالقوه منطقه را به‌سمت منازعه‌اي ميان سني‌ها و  شيعيان مي‌برد. اين تهديد مستقيمي عليه منافع حياتي ايران و مشوق تهران براي کاهش تنش با جامعه بين‌المللي است.

ايران و ايالات‌متحده اختلافات مهمي با هم دارند اما يک توافق بر سر توانمندي هسته‌اي ايران بايد در درجه اول باشد. اين مي‌تواند گشايش‌گر گفت‌وگوهايي با ايران با توجه به مسايل عراق و البته افغانستان هم باشد.

يک رابطه موثر و کارآمد ميان ايران و ايالات‌متحده مي‌تواند به پيشبرد تلاش‌هاي ديپلماتيک در سوريه نيز کمک کند.

برخلاف فرصت‌ها و انگيزه‌هاي جديدي که به‌وجود آمده است، آمريکا و ايران بدگماني‌هاي عميق و قابل‌توجيهي نسبت به يکديگر دارند. در تاريخ مشترک هر دو کشور نيز فرصت‌هاي ازدست‌رفته و سوءتفاهم‌هايي ديده مي‌شود. براي غلبه بر اين بي‌اعتمادي نياز داريم تا در زماني اينچنين پرمخاطره، مدير توانمندي در ميدان باشد.

برنامه هسته‌اي ايران درحال پيشرفت است و وقايع سوريه در حال از کنترل‌خارج‌شدن. بدون تغيير در جهت‌گيري فعلي، آمريکا مي‌تواند جنگ ديگري را روبه‌روي خود در خاورميانه ببيند؛ جنگي که به تضعيف اقتصاد و نفوذ سياسي آمريکا منجر خواهد شد.

در اين مقاله ما مسير بازنگري‌شده ديپلماتيکي را براي رسيدن به حداقل محدوديت‌هاي قابل پذيرش در برنامه هسته‌اي ايران پيشنهاد مي‌کنيم؛ محدوديت‌هايي که اطمينان قابل‌قبولي را فراهم مي‌کند که بر آن مبنا تهران به بمب اتم دست پيدا نخواهد کرد. ما خطرات موجود در اتخاذ اين رويکرد را چه در سطح بين‌المللي و چه ملي، کمتر از آنچه بايد ارزيابي نکرده‌ايم؛ با اين حال بر اين باوريم که مسير کنوني نشان‌دهنده خطرات بيشتر و احتمالا هزينه‌هاي فاجعه‌بارخواهد بود.

ما کجاي رابطه ايران و آمريکا ايستاده‌ايم: برنامه هسته‌اي

آمريکا دلايل متعددي دارد که درباره اقدامات ايران نگران باشد. تهديد ايران عليه اسراييل، حمايت از حزب‌الله، حماس، مسايل داخلي ايران و در يکي از آخرين نمونه‌هاي اين نگراني مداخله به‌نفع بشار اسد در سوريه. اما با همه اين تفاسير بزرگ‌ترين نگراني، برنامه هسته‌اي پيچيده و گسترده ايران است. ايران مشغول ساخت بمب اتم است؟

برخلاف بعضي اظهارنظرها، ارزيابي‌هاي اطلاعاتي آمريکا و اسراييل و ديگر کشورها نشان مي‌دهد که رهبران ايران تصميمي براي ساخت بمب‌اتم ندارند. ايران داراي عناصري از برنامه تسليحات اتمي در دهه 1990 بود اما ايران اين عناصر را در 2003 متوقف کرده است. از آن تاريخ به‌بعد، ايران شروع به بالابردن توان غني‌سازي اورانيوم کرده اما تا آنجايي که ما مي‌دانيم تلاشي براي ساخت بمب‌اتم نداشته است. اين موضوعي است که مدير اطلاعات ملي، «جيمز کلپر» دوبار آن را تاييد کرده است.

در حالي که واشنگتن جدا درباره انگيزه‌هاي اتمي ايران دغدغه دارد، تهران هم دغدغه‌ها و البته بدگماني‌هاي مختلفي دارد. رهبران ايران مي‌گويند که انگيزه واقعي آمريکا حذف نظام سياسي ايران است. اگر هر دو طرف، به جاي تکيه بر گمانه‌زني‌هاي تاييدنشده درباره نيات طرف ديگر به واقعيت‌ها تمکين کنند، شانس بهتري را براي رسيدن به توافقي شفاف، قابل‌قبول و قابل اجرا خواهند داشت.

دستاوردهاي جديد، فرصت‌هاي جديد
با توجه به سه دهه بدگماني متقابل بين ايران و آمريکا رابطه فورا نمي‌تواند تغيير کند. هنوز حداقل دو عامل ديگر وجود دارد که احتمال چرخش گرايش‌ها و رفتار دو کشور را مطرح مي‌کند: انتخابات اخير ايران و تغيير اوضاع و احوال در خاورميانه.

انتخاب «حسن روحاني» به‌عنوان رييس‌جمهوري جديد، زمينه‌ساز آغاز برخي تغييرات در روابط ايران-آمريکاست. اين به اين معنا نيست که با احمدي‌نژاد و انکار هولوکاست کنار آمده باشيم. اما از طريق نتيجه اين انتخابات فضاي سياسي بازتري براي مذاکره شکل گرفته است.

رييس‌جمهوري منتخب، فرد مطلعي درمورد مذاکرات پيشين است و رابطه خوبي با رهبري عالي نظام دارد. رهبري تصميم‌گيرنده نهايي برنامه هسته‌اي است. انتخابات نشان داد که مردم ايران گزينه ميانه‌رو را انتخاب مي‌کنند حتي زماني که آنها از ميان نامزدهاي مورد تاييد حکومت انتخاب مي‌کنند. بيش از 70درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و بيش از 50‌درصد به روحاني راي داده‌اند. مشارکت مردم شامل تعداد بالايي از جوانان، قطعا بيانگر حمايت اصلاح‌طلبان است. آراي اصلاح‌طلبان در انتخابات شوراي‌شهر نيز پرشمار بوده است.

حمايت شکل‌گرفته از روحاني، باعث شده است تا خوشبيني نسبت به امکان لغو تحريم‌ها براي همه کساني که تضعيف اقتصاد، استاندارد زندگي‌شان را پايين آورده، به‌وجود بيايد. انتخاب روحاني، تحليلگران را درخارج از ايران شگفت‌زده کرد. در مبارزه انتخاباتي، او نماينده جناحي شد که «عملگرا-ميانه‌رو» خوانده مي‌شد و مورد حمايت رييس‌جمهوران پيشين ـ‌خاتمي و هاشمي ـ قرار گرفتند.

در جريان مبارزات انتخاباتي، روحاني خواستار فضاي باز سياسي و ارتباط بيشتر با جامعه بين‌المللي بر سر پرونده هسته‌اي شد. او همانند اکثر ايراني‌ها، مدافع برنامه صلح‌آميز هسته‌اي است. پيش از اين گفته بود: «ما آماده ارايه شفافيت بيشتر بر سر پرونده هسته‌اي هستيم.» موضوع تسليحات اتمي هرگز در مبارزات انتخاباتي مطرح نشد. در سال 2011 يکي از پژوهش‌هاي «رند» دريافته بود که اکثر پاسخ‌دهندگان موافق برنامه هسته‌اي به منظور اهداف غيرنظامي هستند و تحليل «پي‌پا» 2008 عنوان کرده بود که 58‌درصد از پاسخ‌دهندگان فکر مي‌کنند «ساخت تسليحات اتمي برخلاف اصول و موازين اسلام است.»

در آمريکا طرفداران سياست ستيزه‌جويانه‌تر، دو گروه هستند: گروه نخست معتقدند روحاني صادقانه بازي نمي‌کند. گروه دوم مي‌گويند او صادقانه صحبت مي‌کند اما بر ساختار، نفوذ چنداني ندارد.

گروهي که از برقراري رابطه با ايران حمايت مي‌کنند خوشبيني محتاطانه‌اي ابراز مي‌کنند اما در عين حال نگرانند که رييس‌جمهوري جديد با بي‌اعتمادي جامعه بين‌المللي روبه‌رو شود يا اينکه مورد انتقاد عناصر شديدا محافظه‌کار داخل ايران قرار گيرد.

رييس‌جمهور منتخب روحاني است، فردي از دورن نظام و معامله‌گري است که با توقف غني‌سازي درسال 2004 براي نظارت‌هاي پروتکل الحاقي 2003 توافق کرده است. پس از انتخابات، سخنراني روحاني اميدبخش بود. او بلافاصله بعد از انتخابات گفته بود «من سياست مصالحه و صلح را پيش خواهم گرفت و با دنيا تعامل خواهيم داشت» و در عين‌حال از آمريکا خواست تا دخالت در امور داخلي ايران را متوقف کند و دست از اقدامات سرکوبگرانه -احتمالا منظورش تحريم‌هاست- بردارد.

در اين مرحله، هيچ‌کس نمي‌تواند با اطمينان بگويد روحاني تمام و کمال موفق خواهد شد يا خير. اظهارنظر محتاطانه مي‌تواند در آزمودن فرصت پيشرفت و تلاش براي ايجاد شرايطي براي موفقيت ارزيابي شود. ما چنين مسير اقدامي را در اين مقاله با جزييات طرح خواهيم کرد.

عامل دوم، وضعيت پرآشوب خاورميانه است که با سقوط «بن‌علي» در تونس شروع شد و با خشونت‌هاي ويرانگر در سوريه همچنان ادامه دارد. مي‌شنويم که موقعيت [با ثبات] ايران در اين فضاي آشوب‌زده محکم‌تر شده است و آمريکا نفوذ خود را هر چه بيشتر از دست مي‌دهد.

در بدترين حالت اينکه، آشوب سوريه بدون توجه به اينکه چه کسي برنده خواهد بود، در حال شعله‌ورکردن منازعه فرقه‌اي در سراسر خاورميانه است. شورشي‌هاي سوريه مورد حمايت قطر و عربستان هستند. اينها همگي تهديد مستقيمي عليه منافع ايران هستند.

در عين حال درگيرکردن ايران در چنين منازعاتي مي‌تواند تقابل ايران با اسراييل را هم کمرنگ کند. در چنين اوضاعي اسراييل مي‌تواند از کشمکش‌هاي داخلي گروه‌هاي مسلمان سود ببرد.

در افغانستان هم، ايران و آمريکا منافع مشترک دارند. بعد از 11 سپتامبر هر دو کشور براي استقرار دولت حامد کرزاي تلاش کردند. امروز بعد از يک دهه، هر دو کشور از دغدغه مشترکي رنج مي‌برند: ظهور طالبان و خطر بازگشت آنان به قدرت. اين در حالي است که براي سال‌هاي متمادي ايران و آمريکا گفت‌وگوي موفقيت‌آميزي براي يافتن زمينه‌هاي مشترک در افغانستان را تجربه نکرده‌اند.

با انتخابات رياست‌جمهوري در افغانستان و خروج آمريکا از اين کشور، نياز به گفت‌وگو، جدي‌تر شده است. تحولات چندلايه منطقه‌اي، تفکر «بازي با حاصل‌جمع صفر» ايران و آمريکا را، تحت‌تاثير قرار داده است. هر دو کشور بايد احتمال ظهور مجدد القاعده طالبان را بازسازي‌شده و چشم‌انداز جنگ فرقه‌اي را از سوريه تا عراق و از ترکيه تا غزه مدنظر داشته باشند. همه اينها را در کنار به‌قدرت‌رسيدن رييس‌جمهوري جديد ايران در تهران بگذاريم، اين چرخش‌هاي تهديدزا و جدي، نياز به طرح مسيري جديد براي رابطه ميان دوکشور را بار ديگر، مورد تاکيد قرار مي‌دهد.

اقدام بر مبناي فرصت؛ انتخاب يک: ديپلماسي فشار
واشنگتن مي‌تواند رويکرد فعلي را که از زمان سقوط شاه بر آن محور حرکت کرده، باز هم ادامه دهد. رويکردي که به سياست «دو مسيره» اول تحريم و بعد انزوا استوار است و البته ديپلماسي را هم کنار نمي‌گذارد. درحالي‌که تحريم‌هاي تصويبي آمريکا در کنار جامعه بين‌المللي اقتصاد ايران را تضعيف کرده است و تقابل جهاني با برنامه هسته‌اي ايران را نشان داده است با اين حال کار چنداني براي تغيير کنش‌ها و سياست‌هاي ايران نتوانسته است انجام دهد.

يک دليل مي‌تواند افزايش فشارها باشد. بعضي از مروجان ديپلماسي فشار معتقدند که چنين رويکردي به «جان.‌اف.‌کندي» براي تحت فشار گذاشتن «نيکيتا خروشچف» در بحران موشکي کوبا کمک کرد. اما بايد به ياد داشته باشيم که توافق نهايي زماني به دست آمد که کندي براي خروشچف راه گريزي با حفظ اعتبار شوروي فراهم کرد؛ زماني که آمريکا هم موشک‌هاي «ژوپيتر» را از ترکيه در مقابل اقدام مشابه شوروي در کوبا برچيد.

چند سال پيش از آن، زماني که چين در اقدامي براي تحقير و تهديد تايوان، جزاير «ماتسو» و «کوئموي» را تصرف کرد، «آيزنهاور» شخصا نشان داد که علاقه‌اي به دادن اولتيماتوم ندارد. آيزنهاور به جاي اينکه به تعريف نقطه‌اي بپردازد که آمريکا دست به حمله نظامي بزند، گفت که تنها تلاش مي‌کرده است زماني که از تصميم او براي رويارويي با اين موضوع پرسش مي‌شده است، «رسانه» را گيج کند.

آيزنهاور به قلب اين توصيه کلازويتس راه يافته بود: آنجايي که مي‌گويد ملتي که براي بقا مي‌جنگد بدون توجه به فشارها، ثابت‌قدم مي‌ماند. فشار بيشتر تنها اين باور را در ميان رهبران ايران تقويت مي‌کند که هدف آمريکا تخريب نظام سياسي ايران است و اين رويه مقاومت ايراني‌ها را بيشتر و پيشرفت ديپلماتيک را محال‌تر مي‌کند.

در مورد گزينه نظامي لازم است آنچه مشاور امنيت ملي جانسون، «مک جرج باندي» در دهه 1990 درباره جنگ ويتنام گفته بود را يادآوري کنيم: آنچه او را بيش از هرچيز شگفت‌زده کرده بود «تحمل دشمن» بوده است. او تاکيد کرده بود که ايمان جدي و زيادي به «قدرت فشار» دارد. «ديپلماسي فشار» خود يک ترکيب متناقض است.

فشارها ايران را به‌سمت مذاکره مي‌آورد اما مذاکرات ديپلماتيک نمي‌تواند بدون تامين نيازهاي دوطرف پيش برود. ما تعليق پيش‌دستانه تحريم‌ها را بدون حصول يک موافقتنامه از ايران بر سر پرونده هسته‌اي پيشنهاد نمي‌کنيم. اما بر اين باوريم که تشديد تهديد و اولتيماتوم به‌ويژه زماني که اميدهاي جديد معدودي براي پيشرفت ديپلماتيک وجود دارد، احتمال رسيدن به توافق هسته‌اي را تحليل مي‌برد و حتي جلوي آن را مي‌گيرد.

اقدام بر مبناي فرصت؛ انتخاب دو: ديپلماسي فعال
رويکردي که اينجا مطرح کرديم بازتاب‌دهنده اين واقعيات است. اين رويکرد براساس درس‌هاي آموخته‌شده از نشست‌هاي بهار گذشته در آلماتي قزاقستان ترسيم شده است. همان‌طور که در مذاکرات پيشين دوطرف، هرچه بيشتر خواسته‌هايشان را مطرح کردند، کمتر مورد قابل‌پذيرشي به طرف مقابل ارايه دادند. هردو طرف بايد تغييرات اساسي در موضع فعلي‌شان ايجاد کنند.

در مقابل، آمريکا و شرکاي مذاکره‌کننده با ايران، با برنامه صلح‌آميز هسته‌اي ايران (با پذيرش بخشي از غني‌سازي) و لغو بعضي از تحريم‌هاي جدي مثل تحريم فلزات گرانبها، تحريم‌هاي اروپايي بر صادرات نفت و بعضي محدوديت‌هاي بانکي موافقت خواهند کرد. آمريکا مي‌تواند با فرآيند گام به گام لغو همه تحريم‌هاي سازمان‌ملل در پاسخ به پيشرفت‌هاي بيشتر موافقت کند. اين توافق اوليه احتمالا زمينه‌ساز يک دوره آزمايشي از تاييد و تصديق است که طي آن از هر دوطرف انتظار مي‌رود که به توافق موقت پايبند باشند و طبق آن عمل کنند.

دنباله اين روند احتمالا به قدم‌هاي پيش‌رو منتهي خواهد شد؛ قدم‌هايي که برداشتن هر کدام به لحاظ سياسي مشکل است و با هشدارهاي دوجانبه و تحت‌تاثير سياست داخلي در هر دو کشور پيچيده‌تر هم خواهد بود:

اين گام‌ها مي‌تواند شامل موارد زير باشد:
 
*دولت اوباما بايد از طريق دولت‌هاي دوست ايران تاکيد کند که شايد برگزاري نشست اوباما و روحاني در جريان برگزاري نشست عمومي سازمان ملل در سپتامبر آتي هيچ مانعي نداشته باشد. چنين نشستي مي‌تواند به‌عنوان گفت‌وگوي جنبي و احوالپرسي ساده طي نشست‌هاي برنامه‌ريزي‌شده چند‌جانبه در سازمان ملل اتفاق بيفتد. اين نشست مي‌تواند مقدمتا با نشست وزراي خارجه و شايد توسط آنها برنامه‌ريزي شود.

*برقراري بحث‌هاي دوجانبه منظم و حتي روزمره با ايران مي‌تواند قدم موازي مهمي تلقي شود. تيم‌هاي دايمي در دو طرف موظف به بررسي اهداف بلندمدت و گام‌هاي عملي هستند که شايد اين گام‌ها بتواند بر سر مسايل عراق يا افغانستان و حتي سوريه آغاز شود. هر دو طرف بدون هيچ پيش‌شرطي متعهد به مذاکرات و فهم ديدگاه‌هاي طرف مقابل بر سر مسايل با نگاهي براي رسيدن به توافق دوجانبه بر سر موضع‌گيري‌هاي خويش هستند.

پيشرفت يا از دست‌رفتن فرصتي ديگر؟

اگر ايالات‌متحده‌آمريکا در حال رسيدن به توافقي با ايران بر سر پرونده هسته‌اي باشد، واشنگتن هم بايد رويکردهاي جديدي را در باب «تفکر در مورد ايران» ترسيم کند. دولت اوباما بايد اتهام جان اف کندي به آمريکايي‌ها در 50 سال پيش را به آنها يادآوري کند، «تنها وجه تحريف‌شده طرف ديگر را نبينيد، مناقشه را امري اجتناب‌ناپذير، سازش را امري غيرممکن و ارتباطات را تنها مبادله تهديدات نبينيد. هنوز زمان براي ديپلماسي وجود دارد، اما تا زماني که مذاکرات واقعي طولاني‌تر را معلق بگذاريم، خطر بزرگ‌تر اين است که منازعه در محيط خشن خاورميانه فزوني بگيرد. بيش از اين تعليق در مذاکرات مي‌تواند به از دست‌رفتن بيشتر اعتماد و ايجاد سوءتفاهم و نفوذ آن در هر دو طرف منجر شود. در عوض اين مي‌تواند زمينه‌ساز و به نتيجه دوجانبه قابل‌قبول منتهي شود که البته دشوارتر است. فرصت‌هاي توصيف‌شده دراين مقاله احتمالا دوباره دست نخواهند داد. زمان محدودي باقيمانده تا هدف چهارسال پيش ارتباط صادقانه باراک اوباما منتهي به موفقيت شود.
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۲۶ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۳
اون سال 2009 بود!
زمانی که میشد صحبت کرد ما کلا چون همیشه فکر میکنم برتر هستیم ولی در دنیای واقعی نه قدرت نظامی داریم نه اقتصادی آخرش میشه همین
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو