bato-adv
کد خبر: ۱۵۰۰۵۰

روایت رفیق‌دوست از اختلاس 123میلیاردی برادرش

تاریخ انتشار: ۰۹:۵۶ - ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲
محسن رفیقدوست، اولین وزیر سپاه جمهوری اسلامی ایران گفت: من هم مثل استادم آقای عسگر اولادی، آقای کروبی و آقای موسوی را جزو سران فتنه نمی دانم که از قبل به فکر براندازی نظام بوده اند.

به گزارش خبرآنلاین، محسن رفیقدوست اولین وزیر سپاه جمهوری اسلامی ایران و رئیس پیشین بنیاد مستضعفان در یک برنامه تلویزیونی،در پاسخ به سوالی درباره تحزب گفت:« تحزب به نظر من چیز خوبی است اما باید اول تکلیف آن را با تقلید مشخص کنیم. جایی که فرمان حزب با فرمان مرجع تقلید تعارض پیدا می کند، تکلیف چیست؟ حزب در کشور ما نباید در هیچ موردی با مرجعیت و رهبری تعارض داشته باشد.»

وی ادامه داد:« زمانی که هسته اول حزب مشارکت 100 نفر بودند، 15 نفر در وزارت سپاه همکار من بودند. زمانی که دولت اصلاحات سرکار بود، بعضی از این بچه ها پیش من آمدند و به من گفتند تکلیف ما و شما چیست؟ من پاسخ دادم اگر اصلاح طلب هستید، باشید. اگر این را می پذیرید که در مملکت ولایت فقیه زندگی می کنید و روبه روی ولی فقیه نمی ایستید، ما مشکلی نداریم، شما حکومت کنید.»

رفیق دوست در پاسخ به این سوالی درباره تحلیل خود را از آرایش سیاسی امروز کشور گفت:«دو چیز در کشور ما باعث بقای شیعه و انقلاب شد. اولی عاشورا و دیگری روحانیت! فتنه 88 ماموریت از بین بردن عاشورا را داشت که به محض درافتادن با عاشورا، جمع شد. انحراف هم ماموریت داشت که بین مردم و روحانیت فاصله و افتراق ایجاد کند که خوشبختانه موفق نشد.»

وی افزود:« تاوقتی که نظام ما مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه است، می شود اصلاح طلب بود، اما از ولایت پیروی کرد.لذا آن هایی که دیگر نمی توانند با ما کار کنند، از سابق ردپای آن ها را در طرح های براندازی دیده بودیم و مدارکش هم موجود است. منظورم همین افرادی است که به عنوان سران فتنه مطرحند. البته من هم مثل استادم، آقای عسگر اولادی آقای کروبی و آقای موسوی را جزو سران فتنه نمی دانم که از قبل به فکر براندازی نظام بوده اند اما این افراد خودشان را در مرحله ای قرار دادند که در نهایت به اینجا رسیدند. این افراد می توانستند در نیمه های راه بازگردند اما خودشان نخواستند.»

وی ادامه داد: «وقتی آقای تاج زاده در زندان می گوید من به عنوان کسی که انتخابات را برگزار کرده، می دانم که امکان تقلب در انتخابات وجود ندارد، این آقایان باید حرف خودشان را برمی گردانند که اگر این کار را می کردند خیلی از مسائل حل می شد.»

مجری برنامه در بخش دیگری از این گفت و گو از رفیقدوست پرسید، آیا تا امروز شده مردم یا رسانه ها در مورد اختلاس 123 میلیاردی که برادر شما انجام داد، بپرسند؛ که رفیقدوست پاسخ داد:« بله، بارها این سوال از من پرسیده شده! من هیچ وقت از او دفاع نکردم اما همیشه از یک خلط مبحثی که در این مورد اتفاق می افتاد گله داشتم. کاری که آن روز انجام می شد، امروز قانونی شده است و قبل از انقلاب هم قانونی بود. زمانی که دادگاه من را خواست گفتم که من هیچ دفاعی از ایشان نمی کنم و چون برادر من است باید بیشتر تنبیه شود. اما زمانی که برادرم محاکمه می شد، ایشان بدهکاری نداشت و حتی بهره بانک را هم پرداخت کرده بود. حتی گردش حساب برادر من کمتر از سه میلیارد تومان بود، اما چرا به حساب من گذاشتند؟!»

وی ادامه داد:« همان زمان یک آقای دیگری بود که شش و نیم میلیارد تومان از بانک ملی وام گرفته بود و می خواست از ایران فرار کند. بنده خودم با مدیرعامل بانک ملی تماس گرفتم و موضوع را با او در میان گذاشتم و اجازه انجام اختلاس داده نشد. اینکه می گویند اگر برادر من نبود این اختلاس انجام نمی شد، حرف درستی نیست!»

رفیقدوست در پایان برنامه هم اظهار داشت:« سوال من این است که منظور از رجال سیاسی- مذهبی چیست؟ وقتی قرآن می خواهد یک صفت بیشتر از ذکور بودن را به کار ببرد از کلمه رجال استفاده می کند. رجال یعنی جوانمرد یا مرد ویژه! این مرد ویژه باید از میان سیاسی- مذهبی ها انتخاب شود. اگر می خواهیم کشور روی آسایش ببیند و به سمت پیشرفت حرکت کند، رجل سیاسی و مذهبی باید در مسیر رهبری حرکت کند.»

وی در پاسخ به سوالی درباره چگونگی تشکیل وزارت سپاه گفت:« وقتی داشتند قانون اساسی را می نوشتند، بزرگان مجلس خبرگان قانون اساسی با ما تماس گرفتند و ما هم به این دوستان توضیح دادیم که سپاه بنا نیست جایگزین ارتش شود و سپاه فلسفه وجودی دیگری دارد. ارتش ها برای دفاع از سرزمین ها تشکیل می شوند. اما انقلاب ما سرزمین نیست و با توجه به ویژگی خاصی که دارد نیاز به یک نگهبان دارد. لذا در اصل 150 قانون اساسی اول اینطور نوشته شد که حدود مسولیت سپاه را قانون معین می کند. بعد از چند سال در کمیسیون دفاع این موضوع مطرح شد که نیروهای مسلح زیر نظر رهبری هستند. ارتش با داشتن وزارت دفاع، هم با دولت در ارتباط بود و هم با مجلس! لذا تصمیم بر این شد که برای سپاه هم وزارتخانه ای ایجاد شود تا ارتباط بین دولت و مجلس با سپاه هم به شکل خوبی برقرار شود.»

وی ادامه داد: «من یک روز خودم به کمیسیون دفاع رفتم و گفتم این کت و شلواری که درحال دوخت آن هستید، فقط به قامت من می آید و سپاه برای وزارت، به جز من کاندیدی نخواهد داشت. لذا نظرات خودم را در مورد ساختار وزارت سپاه بیان کردم که خیلی از موارد مورد موافقت کمیسیون دفاع قرار گرفت.»

رفیقدوست با بیان اینکه قرار بود نخست وزیر، وزیر سپاه را معرفی کند و آیت الله خامنه ای (رئیس جمهور وقت) او را تاکید کند، افزود:«از تایید آقا مطمئن بودم اما در مورد موسوی اطمینان نداشتم. وقتی تشکیل وزارت سپاه در مجلس به تصویب رسید و قرار شد نخست وزیر، وزیر مربوطه را معرفی نماید، آقای موسوی به هر دلیلی گفتند هر کسی بیاید به جز رفیقدوست! ایشان خیلی ها را معرفی کرد اما کاندیدای سپاه بنده بودم.»

اولین وزیر سپاه ایران در ادامه برنامه گفت:«یک دسته از وزرای دولت آقای موسوی مثل آقای بهزاد نبوی، مخالف جنگ بودند و آقای نخست وزیر خیلی تحت تاثیر این افراد بود. بعد از این که سپاه تازه در حال جان گرفتن بود، اولین وسیله نقلیه آن ماشین های تویوتا بود. بعد از مدتی تصمیم گرفتیم ماشین های تازه ای وارد سپاه کنیم. با صحبت هایی که داشتیم تصمیم گرفتیم بنز 511 را وارد سیستم سپاه کنیم و قرار شد من 5000 دستگاه از این اتومبیل را وارد جبهه ها کنم. خاور پولی که از ما برای جابه جایی ماشین ها می خواست حدود 67 هزار مارک بود. من رفتم و از طریق یک کارخانه واسطه با حدود 49 هزار مارک این موضوع را حل کردم. اما قانون کشور اینطور حکم می کرد که اگر می خواستیم این ماشین ها را وارد کنیم، باید مهر عدم ساخت وزارت صنایع سنگین روی آن بخورد. من نامه ای به نخست وزیر نوشتم و شرایط را برای او شرح دادم و از ایشان درخواست کردم که موافقت کنند تا ما این ماشین ها را بدون مهر وزارت صنایع سنگین وارد کشور کنیم. ایشان نامه را به مشاور نظامی شان یعنی سرهنگ شیرازیون دادند و ایشان زیر نامه بنده تایید کردند که این کار توسط وزارت سپاه انجام شود اما با وجود این بازهم آقای نخست وزیر گفتند که این کار باید توسط وزارت صنایع سنگین انجام شود.»

محسن رفیقدوست در بخش دیگری از مصاحبه خود با برنامه شناسنامه اظهار داشت:«قبل از عملیات کربلای 4، مهماتی که از ما می خواستند چیزی نزدیک به 3 میلیارد دلار هزینه در پی داشت. این در شرایطی بود که ما در شرایط خوبی نبودیم و برای این کار چیزی حدود 400 میلیون دلار بودجه در اختیار داشتیم. در نهایت تصمیم گرفتیم همان حجم مهمات را با بودجه ای که در اختیار داشتیم در داخل کشور بسازیم. من این موضوع را در دولت مطرح کردم که می خواهم با همان 400 میلیون دلار بودجه ای که در اختیار داریم، با استفاده از امکانات کشور، 12 میلیون گلوله خمپاره و توپی که مورد نیاز عملیات کربلای 4 هست را بسازیم. بعد از این بود که آقای بهزاد نبوی نوشتند خدایا در هیات دولت شعور را جایگزین شعار بفرما! آمین.»

وی ادامه داد: «دسته دیگری هم از وزرا در دولت آقای موسوی بودند که می خواستند به جنگ کمک کنند اما نمی توانستند و دسته سوم هم وزرایی بودند که تا حد ممکن کمک می کردند. یکی از افرادی که وزیر بود و امروز هم جزو کاندیداهای ریاست جمهوری است، همکاری بسیار خوبی در مورد مسائل جنگ داشت و هر وقت که از او کمک می خواستیم، به جبهه می آمد و به ما کمک می کرد. من وقتی که در مجلس رای نیاوردم و جلسه خداحافظی گذاشته بودم، به وزرا گفتم من به خاطر جنگ همه شما را اذیت کردم. واقعیتش هم همین بود که از هرکدام از دوستان که چیزی برای جنگ می خواستم، می رفتم و به زور هم که شده از او کمک می گرفتم و پاسخ منفی از هیچ وزیری پذیرفته نبود.»

رفیق دوست در مورد پایان جنگ و اینکه آیا عده ای نظر امام را تغییر دادند، اظهار داشت:« یکی از کسانی که طرفدار ادامه جنگ بعد از آزادی خرمشهر بود، من بودم. دلیلم هم این بود که درست است یک قطعه اسم و رسم دار از کشور را آزاد کرده ایم، اما اتفاق خاصی نیفتاده! اگر آن روز آتش بس را قبول می کردیم، دشمن با توجه به شناختی که از نقاط ضعف و قدرت ما پیدا کرده بود، شش ماه دیگر دوباره به ما حمله می کرد. اما در مقابل اکثر وزرایی که در کابینه بودند به این موضوع اعتقاد داشتند که ما باید بعد از آزادسازی خرمشهر، آتش بس را قبول می کردیم.»

وی ادامه داد:« یک روز فرمانده جنگ من را خواست و گفت دولت شعار جنگ می دهد اما درگیر جنگ نمی شود.در نهایت ستاد جدید تشکیل شد و آقای نخست وزیر رئیس این ستاد شدند و آقای بهزاد نبوی به عنوان مسول لجستیک و آقای خاتمی به عنوان مسول تبلیغات ستاد مشغول فعالیت شدند. این ستاد از مسولین جنگ سوال می کند که چه چیزی احتیاج دارید؟ فرمانده سپاه وقت، به رئیس ستاد فرماندهی کل قوا نامه ای می نویسد و در آن احتیاجات جنگ را می نویسد. آقایان این نامه را خدمت امام می برند و عرض می کنند ما این اقلام را نمی توانیم تهیه کنیم. امام هم مجبور شدند قبول کنند و آتش بس را بپذیرند.»

رفیق دوست افزود:«ما وقتی خرمشهر را گرفتیم، هیچ چیز از خودمان نداشتیم اما وقتی قطعنامه را پذیرفتیم، همه چیز داشتیم. اما بعد از آزادی خرمشهر شعارشان را از جنگ، جنگ تا پیروزی به جنگ، جنگ تا رفع فتنه تغییر دادند. فتنه به نظر من این بود که کشورهای بزرگ به دلیل ماهیت انقلاب حس می کردند مرتب باید به ما حمله کنند اما ما با شش سال جنگ بعد از آزادی خرمشهر، فتنه را خاموش کردیم به طوری که دیگر هیچ کس هوس حمله به کشور ما به سرش راه نمی دهد.»

وزیر سپاه دولت مهندس موسوی با بیان اینکه هنوز هم مسائل نظامی را دنبال می کنم اما در این امور دخالتی ندارم، اظهار داشت:«امروز کشور ما به جایی رسیده که می توانیم بگوییم از نظر نظامی و دفاعی اگر قوی تر از کشورهای قدرتمند دنیا مثل آمریکا نباشیم، ضعیف تر نیستیم. حتی بعضی از پهبادها که در وزارت دفاع ساخته می شود از نمونه های خارجی آن پیشرفته تر است. امروز موشک هایی که در داخل ایران ساخته می شود و باعث وحشت دیگران می شود، قابل قیاس با امکانات نظامی زمان جنگ نیست. این که مقام معظم رهبری فرمودند که با اولین خطای اسرائیل، اسرائیل از نقش جغرافیا حذف می شود، واقعیت دارد. آنقدر مجهز هستیم که نابودی اسرائیل یک ساعت هم طول نمی کشد.»

رفیق دوست افزود:«سال 59 به همراه 10-15 دکتر و فوق لیسانس دانشگاهی خدمت امام رسیدم و گفتم اگر مغزهای آلوده به الکل اروپایی می توانند یکسری کارها را انجام دهند، این نماز شب خوان های ما می توانند به مراتب کارهای بزرگتری انجام دهند. امام فرمودند حرفت برای من مطبوع است، اگر بخواهید می توانید. آن اوایل هر کاری که می خواستیم انجام دهیم به ما می گفتند مشاور خارجی ات چه کسی است؟ حتی زمانی که در بنیاد مستضعفان هم بودم این مسائل وجود داشت. مثلاً برج های آتی ساز از ریشه توسط فرانسوی ها در هجده طبقه ساخته شده بود. من به همراه دوستانم در بنیاد تصمیم گرفتیم ساختمان هایی به همین شکل اما 20 طبقه بسازیم. وقتی موضوع را با مرحوم کازرونی موضوع را مطرح کردم ایشان به من گفتند اول بگو مشاور خارجی ات چه کسی است؟ من پاسخ دادم تصمیمی برای استفاده از مشاور خارجی ندارم. ایشان گفتند من هم مجوز نمی دهم. من هم پاسخ دادم مشکلی نیست، من هم بدون مجوز می سازم! بعد که ساختمان ها را ساختیم، یکی از کارشناسان فرانسوی آمد و نظر داد که ساختمان های ما نسبت به ساختمان هایی که توسط مهندسین فرانسوی ساخته شده، بهتر است.»

فعالیت های این روزهای رفیق دوست
*الان عضو هیات امنای بنیاد مستضعفان هستم. پیش از اینکه از بنیاد بیایم، در تعدادی از موسسات عام المنفعه اعم از آموزشی، فرهنگی، بهداشتی- درمانی و... عضو بوده و هستم که تقریباً تمام وقتم را در این موسسات صرف می کنم. یک بنیاد خیریه هم خودم در سال 73 افتتاح کردم که به طور کامل در جهت کمک به مردم فعالیت می کند.

*تشکیلاتی داریم که به نام تک نسخه ای معروف است و داروهای کم یاب را با اجازه وزارت بهداشت وارد و در اختیار بیماران قرار می دهیم. از طرف دیگر در حوزه کشاورزی و ساخت و ساز هم فعالیت دارم.»

پیشنهادهای اجرایی که بعد از خروج از بنیاد مستضعفان به رفیق دوست شد
*سال 73 که بنیاد خیریه خودم را ثبت کردم، یک نسخه از آن را خدمت رهبری بردم. ایشان فرمودند این چیست؟ گفتم می خواهم بعد از بنیاد در این موسسه خیریه فعالیت داشته باشم. در واقع بعد از خدمت در بنیاد مستضعفان تصمیم نداشتم در حوزه های دولتی فعالیت داشته باشم.

* همیشه اعتقاد دارم که هر شخصی باید تا یک زمان مشخص فعالیت کند و بعد از آن عرصه را برای حضور جوانان خالی کند به همین دلیل هربار پیشنهاد حضور در یکی از کارهای دولتی مطرح می شد عرض می کردم که دیگر قصد حضور در مشاغل دولتی را ندارم. مثلاً ایام انتخابات مجلس که می شد، به من می گفتند نمی خواهی کاندید شوی؟ می گفتم نه! وقتی دلیل تصمیم ام را می پرسیدند می گفتند از من بهتر خیلی هست.

* دوره ای که ثبت نام برای ریاست جمهوری کیلویی شده بود، به من گفتند نمی خواهی رئیس جمهور شوی؟ گفتم نه! چون هرکسی نمی تواند رئیس جمهور شود. ریاست جمهوری مستلزم یک سری ویژگی های خاص و مشخص است. اگر واقعاً به همان چیزی که در قانون اساسی وجود دارد دقت شود، خیلی از مشاهیری که ثبت نام کردند هم نمی آمدند. من تقریباً همه کسانی که ثبت نام کرده اند را می شناسم. بعضی از این دوستان برای ثبت نام با من مشورت کردند و من هم توصیه کردم کاندید نشوند. وقتی دلیل را پرسیدند در پاسخ گفتم من هرچه دقت می کنم آن ویژگی ها را در قامت شما نمی بینم.

* وقتی من وارد بنیاد شدم، جانبازان پرونده دار تحت پوشش حدود 23-24 هزار نفر بود. 7-8 تا گونی پرونده هم آورده بودند که در زیرزمین بنیاد بود. ابتدای سال 69 فراخوانی صادر کردیم و از کسانی که مدارک جانبازی دارد و در بنیاد پرونده ندارد، ثبت نام کند. از این طریق ظرف یک سال جانبازان تحت پوشش را به 125 هزار نفر رساندم. مشکل دیگری که در بنیاد وجود داشت این بود که سامان درستی برای برخورد با جانبازی وجود نداشت و ملاکی برای تشخصی درصد جانبازی در اختیار نبود.

* من خیلی از درصدهایی که بیان می شد را قبول نداشتم. جانبازی که یک چشمش را از دست داده بود با جانبازی که یکی از دستانش را از دست داده، یکی بود و من این را قبول نداشتم. در هر صورت تا آنجایی که توانستم سعی کردم این درصدها را به نوعی ساماندهی کنم.

* اینکه بخواهم ادعا کنم در ده سالی که در بنیاد حضور داشتم توانسته ام حق جانبازان را ادا کنم کار آسانی نیست. حق جانبازان هیچ وقت ادا نمی شود اما من در طول مدت خدمتم در بنیاد مستضعفان سعی کردم احترام به جانباز را نهادینه کنم.

چگونگی تشکیل بنیاد مستضعفان
*وقتی امام فرمان دادند این اموال متعلق به دولت نیست و باید در یک بنیادی جمع شود، دولت موقت طی یک مصوبه ای بیشتر این اموال را از بنیاد گرفت. اگر فرمان امام به درستی اجرا می شد، همه کارخانه های خودروسازی، هواپیمایی آسمان و خیلی از بانک زیرمجموعه بنیاد می شد اما دولت موقت با مصوبه ای که تیرماه 58 تصویب کرد، قسمت بزرگی از دارایی های بنیاد را گرفت. سالی که من وارد بنید شدم، بنیاد یک زیان چند میلیونی هم داشت. در واقع بنیاد درآمدی نداشت که بخواهد برای مستضعفین هزینه کند.

*وقتی ما وارد بنیاد شدیم، کارهایی را آغاز کردیم که هنوز هم ادامه دارد. مثل مبلغی که به عنوان هدیه مقام معظم رهبری برای دانش آموزان بی بضاعت فرستاده می شود. یا مثلاً از یک زمانی به بعد ساخت مراکز آموزشی در مراکز محروم را آغاز کردیم. الان بخش عمده ای از درآمد بنیاد برای محرومیت زدایی، کمک به دانشجویان مناطق محروم، کمک به مادران باردار در نقاط محروم و بد تغذیه و... هزینه می شود.

* چند علت دارد. افتخار می کنم که وقتی که در سپاه بودم، پایه خودکفایی کشور را بنا کردم. وقتی من از سپاه بیرون آمدم، کشور از نظر دفاعی خودکفا نشده بود اما هیچ زمینه ای از دفاع وجود نداشت که ما زیربنای آن را تشکیل نداده باشیم. من آن روزها به بچه ها می گفتم تا انقلاب اسلامی پابرجاست، کشور ما تحریم خواهد بود پس باید در زمینه دفاعی خودکفا باشیم. به لطف خدا فکر می کنم چه در سپاه و چه در بنیاد کارنامه موفقی از خودم به جا گذاشته ام. تعداد زیادی کارخانه مدرن در وزارت سپاه ساختم که هنوز هم به عنوان بنیه اصلی دفاعی کشور محسوب می شود. وقتی هم که وارد بنیاد مستضعفان شدم، کارخانه های متعددی ساختم.»

ارتباط رفیق دوست پیش از انقلاب با سازمان مجاهدین خلق
*بین سال 48 تا 53 با این سازمان در ارتباط بودم و به آن ها کمک می کردم. سعید محسن و محمد حنیف نژاد از کسانی بود که در مسجد هدایت پای درس آقای طالقانی حضور داشتند. من هم از علاقمندان به آیت الله طالقانی بودم و به مسجد هدایت رفت و آمد زیادی داشتم. آنجا با این دو نفر آشنا شدم. سعید محسن با من تماس گرفت و پیشنهاد همکاری داد. من گفتم چون مقلد آیت الله خمینی هستم و عضو شاخه نظامی موتلفه هم هستم، نمی توانم به عضویت تشکیلات دیگری در بیایم اما کمکتان می کنم.

* این کمک ها از سمت من تا زمانی که موضوع تغییر ایدئولوژی پیش آمد وجود داشت. سال 50 یکی از دوستان به نجف رفت و از امام در مورد پیوستن به مجاهدین سوال کرده بودند که امام مخالفت فرموده بودند. مخالفت امام به ما نرسید و به ما گفته نشد. ما اگر می دانستیم امام با این نوع مبارزه مخالف است، همکاری خودمان را زودتر با این سازمان قطع می کردیم. بعد از اینکه متوجه موضع امام شدیم هم توبه کردیم.»

*همه کسانی که بعداً از سازمان مجاهدین جدا شدند کسانی بودند که از ابتدا نسبت به مواضع سازمان مشکل داشتند. من 12 ساله بودم که به عضویت فداییان اسلام درآمدم. 15-16 ساله بودم که به جبهه ملی پیوستم. سال 32 که نهضت آزادی تشکیل شد وارد نهضت آزادی شدم. سال 40 که امام را شناختم، گمشده خودم را درامام پیدا کردم. در زندان متوجه شدیم که هم جبهه ملی، هم نهضت آزادی و هم منافقین همگی از قبل با اسلام و مرجعیت افتراغ داشتند. اسلام برای منافقین از اول پوشش بود. در واقع خواستگاه منافقین، چریک فدائیان و هم خیلی از گروه های سیاسی که بعد از سال 42 تشکیل شدند، در قیام مردمی 15 خرداد بود. آن ها به این تحلیل رسیده بودند که این پتانسیل در ملت ایران موجود است باید آن را رهبری کرد.»

* وقتی در بند 3 زندان اوین در بند بودم، پیرترین زندانی بودم و بقیه همه دانشجو و جوان بودند. یک چریک فدایی شمالی هم بند ما بود. او در زندان به من گفت طی مطالعه میدانی که داشته ام به این نتیجه رسیده ام ما از ابتدا اشتباه کرده ایم و ایران کمونیست نمی شود. این ها فکر می کردند می توانند با پوشش اسلام مردم را آماده کنند تا از آن ها حمایت کنند، در صورتی که اشتباه می کردند. من یک مخفیگاه نزدیک کرج داشتم که عده ای از این ها در این مخفیگاه سکونت داشتند. به محض این که تغییر مواضع اعلام شد، با باغبان آنجا تماس گرفتم و گفتم دقت داشته باش که این افراد نماز می خوانند یا نه!؟ در نهایت من متوجه شدم که این افراد نماز نمی خوانند. به باغبان زنگ زدم و گفتم به همراه دوستانت برو و به آن ها بگو یا خودتان از اینجا بروید، یا شما را با بیل بیرون می کنیم...
bato-adv
مجله خواندنی ها