سرنوشت مردی که همسرش را به خاطر داشتن رابطه با فرد دیگری به قتل رسانده بود با صدور حکم اعدام از سوی دادگاه به چوبه دار گره خورد.
۱۳ اسفند ماه سال ۹۰ ماموران پس از حضور در خانهای واقع در خیابان نواب مشاهده کردند که جسد زنی ميانسال غرق در خون در گوشهای از خانه افتاده است.
این در حالی بود که جسم نیمه جان مردی هم که رگ دستش را زده در گوشهای دیگر از خانه افتاده بود. خواهر مرد در بازجوییها به ماموران گفت: «برادرم داوود و همسرش پرستوخیلی وقت بود که اختلاف داشتند. تا حدی که این اواخر تصمیم گرفته بودند طلاق بگیرند. ما خیلی تلاش کردیم تا آنها به زندگیشان ادامه بدهند اما پرستو همسر برادرم حاضر به زندگی نبود. قرار بود چند روز دیگر طلاق بگیرند اما آن روز صبح برادرم به من زنگ زد و گفت که همه چیز تمام شده است. او به من گفت دیگر حاضر به ادامه زندگی نیست و میخواهد خودش را بکشد. به همین خاطر با مامور به در خانهشان رفتم و آن صحنه را دیدم.»
با توجه به اظهارات خواهر داوود و شواهد و قرائن موجود این گمان میرفت که ممکن است داوود همسرش را کشته باشد و بعد اقدام به خودزنی کرده باشد. بعد از آنکه درمان داوود در بیمارستان به اتمام رسید بازداشت شد. او در بازجوییها به قتل همسرش اعتراف کرد.
پس ازاعترافات داوود بازپرس دادسرای جنایی برای او به اتهام مباشرت در قتل قرار مجرمیت صادر کرد که با تایید قرار مجرمیت و صدور کیفرخواست پرونده برای محاکمه به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی به این پرونده که در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و ۴ قاضی مستشار برگزار شد داوود پس از حضور در جایگاه گفت: «قبول دارم که زنم را کشتهام اما هر کس دیگری هم جای من بود همین کار را میکرد. من در حراست کارخانه بستنی سازی کار میکردم به همین خاطر مجبور بودم هفتهای ۳ تا ۴ روز به خانه نروم. یک روز که قرار نبود بروم خانه رفتم دیدم که زنم خانه نیست. وقتی از دخترم پرسیدم که مادرت کجاست گفت با یکی از دوستانش رفته بیرون. چند ساعت بعد او با یک خط ناشناس به دخترم زنگ زد. شب وقتی به آن شماره زنگ زدم دیدم یک مرد گوشی را برداشت. مدتی گذشت تا اینکه خواستم سر بحث را با او باز کنم و از او بپرسم که آن شماره چه کسی بود اما او به من پرخاش کرد و میخواست با فحاشی به من جواب ندهد. تا حدی که شیشه وسط میز پذیرایی را شکست و با آن خودش را زخمی کرد. بعد از آن بود که گفت طلاق میخواهد. من نمیخواستم او را طلاق بدهم اما پرستو برای گرفتن طلاق اصرار داشت. چند روز بعد از اینکه به دادگاه خانواده رفتیم یکی از همسایهها من را دید و گفت که زنم را با فردی به نام فرزاد دیده که با هم بیرون رفته بودند. ۳ روز قبل از طلاق رسمی پرستو برای جمع کردن وسایلش به خانه آمده بود. به او گفتم با اینکه میدانم با فرزاد ارتباط دارد اما حاضرم باز زندگی کنم. او وقتی اسم فرزاد را شنید باز هم شروع کرد به فحاشی. تا جایی که درگیر شدیم. پرستو همان حین اعتراف کرد که با فرزاد ارتباط دارد. بعد از اینکه صراحتا چنین چیزی را به من گفت نمیدانم چه شد. فقط فهمیدم از روی اپن آشپزخانه یک چاقو برداشتم. یک ضربه ناخودآگاه به پهلوی پرستو خورد. بعد از اینکه به خاطر ضربه افتاد زمین نشستم روی سینهاش و با چاقو چند ضربه به او زدم. من به قصد کشتن او چاقو را نزدم درگیر شدیم و من عصبانی بودم. نمیدانم دقیقا چه شد این طور شد.»
در ادامه جلسه دادگاه فرزاد با بیان اینکه رابطه او با پرستو در حد درد و دل و صحبت کردن بود عنوان کرد: «ارتباطمان در حدی بود که او از سختیها و بدبختیهای زندگیاش حرف میزد و چیزی فراتر از این بین ما اتفاق نیفتاد. من نمیدانستم که او شوهر دارد بعد از اینکه جان باخت تازه فهمیدم که او از شوهرش جدا نشده است.» هیات قضاوت پس از شنیدن اظهارات متهم و وکیل مدافع او برای صدور حکم وارد شور شدند و برای داوود به اتهام قتل همسرش حکم قصاص صادر کردند.
ایا هر مرد دیگری بود همین کار را نمی کرد؟