زهرا نوروزی- مغالطه در زماني اتفاق ميافتد كه افراد در بحث هدفها را نميتوانند انكار كنند اما امكان تغيير معيارها برايشان وجود دارد. افراد زماني كه متوجه ميشوند با معياري كه با آن بحث را شروع كردهاند نميتوانند نتيجه دلخواه بگيرند شروع به تغيير معيارهاي خود ميكنند كه به اصطلاح كم نياورند و شكست نخورند
تاريخ شكل گيري يك پديده به خوبي علت رواج آن را به تصوير ميكشد. مغالطه مفهومي است كه همه آدمهاي مختلف اجتماع در عرصههاي مختلف آن را مشاهده ميكنند. تلاشي براي وارونه جلوه دادن حقيقت وگريز از آن. فرار از استدلال و پناه بردن به سفسطه، داراي ريشههاي پنهان تاريخي و اجتماعي است. قدمت تاريخ مغالطه به موازات تولد فلسفه وعلم منطق است.
ارسطو اولين فيلسوفي بود كه با طبقه بندي مغالطات سعي كرد راهي براي شناخت و روشن شدن مغالطات پيدا كند. مغالطات داراي انواع مختلفي است كه ارسطو تعدادي از آنان را دستهبندي كرده است. نگاهي به گذشته اين مفهوم و زمينههاي بروز مغالطه درجامعه، ميتواند ابزار جنگ با استدلال را به خوبي معرفي كند.
مغالطه چيست؟
مغالطه نوعي از برهان است كه بهطور قابل اثباتي در منطق آن ايراد وجود دارد و بنابراين كل برهان را غير معتبر ميسازد. وارونه جلوه دادن حقيقت جزء جداييناپذير مغالطه است. مغالطهگر كسي است كه از روي استدلال نادرست به يك نتيجه درست يا نادرست رسيده است و ممكن است آن نتيجه را براي نتيجهگيريهاي ديگري هم به كار گيرد. سقراط نخستين كسي است كه در دنياي باستان، جنگ با سوفيستها و كساني كه حقيقت را وارونه جلوه ميدادند را هدف اساسي خود قرار داده است. تشخيص مغالطه دربحث كار آساني نيست. مغالطهها يا درضعفهاي احساسي و عاطفي طرف مقابل پنهان ميشوند يا در ميان اتصال استدلالها خود را ميپوشانند.
دكتر محمد ضيمران استاد فلسفه دانشگاه تهران شناخت تعريف صحيح مغالطه را نخستين گام مقابله با آن ميداند و ميگويد: «ريشه كلمه مغالطه به معناي فرو افتادن در غلط است. كلمه سفسطه از سوفيستيكال ترجمه شده است. سفسطه ومغالطه دراصلاح به معناي لغزش در استدلال است. استدلال نوعي گزاره است كه در آن مقدمات و نتايج وجود دارد. مقدمات دريك استدلال صحيح از دوجزء اصغر و اكبر را تشكيل ميشوند. بنابراين صغرا وكبرا راه را براي نتيجهگيري باز ميكند. دراستدلال، ما با قياس روبه رو هستيم و به تعبير ارسطو قياسي كه نادرست باشد، همان مغالطه است. فكر انسان همواره در معرض خطا و لغزش قرار دارد. بنابراين زماني كه فكر انسان از مبادي به مقصد حركت ميكند، ممكن است ازطريق درست منحرف شود. همچنان كه آدمي تبدار و بيماركه مزاجش دچار مشكل شده است غذاها را بهگونه ديگري ميبيند، ذهن انسان نيز به دلايل زيادي از راه صحيح منحرف شده و به خطا ميرود.
دكتر ضيمران به نقش قوي منطق در مبارزه با مغالطه اشاره ميكند و ميگويد: «انسان براي كشف حقيقت و مصون ماندن از خطا به ابزار نيازمند است. ابزار مبارزه با مغالطه منطق است كه ميتواند ما را از خطاهاي ذهن درتصور و تصديق ياري رساند. منطق، علمي ابزاري است كه اكثر فلاسفه ازآن تعريف مشتركي ارائه دادهاند. منطق به ما راه به كارگيري درست قواي ذهني را نشان ميدهد. علم منطق طريقه رسيدن معلوم به مجهول را نشان ميدهد وما با اين روش ميتوانيم انتقالات ذهني را ياد بگيريم.» با اينكه منطق همچون ديواري در مقابل مغالطات قد علم ميكند اما راز آسيبپذيري ذهن در مقابل مغالطات چيست؟
ضيمران به علل اين آسيبپذيري اشاره ميكند: «ذهن انسان همانند ماشين نيست كه با دادن برنامهاي بتواند اشتباهات و مغالطات را دريابد. ذهن ما اسيرتجربيات گذشته، آداب و رسوم وعواطف و احساسات و هزاران چيزديگر است كه ميتواند به جاي اينكه در تنگناهاي فكري ما را راهنمايي كند ما را اسير مغالطات نيز بكند.»
مغالطات به چند دسته طبقهبندي ميشوند؟
طبقهبندي مغالطات به كشف آنها و شناخت مغالطات كمك شاياني ميكند. ضيمران اين شناخت را گام مهمي براي پيريزي بحثي صحيح دانسته و ميگويد: «ارسطو اولين كسي است كه به علم منطق كه پايه واساس استدلال را تشكيل ميدهد توجه كرده است.
اين استاد فلسفه به چند نوع از مغالطات رايج اشاره ميكند و ميافزايد: «از انواع مغالطات ميتوان به مغالطه ناشي از تعميم افراطي اشاره كرد.به عنوان مثال ما در جامعه ميبينيم كساني سعي دارند يك مطلب را به موارد مختلف تعميم بدهند. به عنوان مثال ورود به خانه ديگري بدون اذن صاحبخانه ممنوع است. ولي زماني كه خانهاي آتش بگيرد ماموران آتشنشاني به علت مصالح عام ميتوانند بدون اذن صاحبخانه نيز به آن خانه وارد شوند وآتش را خاموش كنند. به همين سبب ما نميتوانيم با تكيه بر اين استدلال آتش نشانها را به علت نقض حريم شخصي افراد، مورد پيگرد قانوني قرار دهيم. اين نوع مغالطه درقرون جديد متولد شد كه درنوشتههاي كهن ارسطو به آن كمتربه آن توجه شده است. مغالطه رسيدن به نتايج نامعتبر، مغالطهاي است كه امروز مردم در صحنههاي مختلف اجتماع با آن روبه رو هستند.
دراين سبك مغالطه فرد حين بحث مقدمات را ميچيند وسپس نتيجهاي را به دست ميآورد كه اصلا در مقدمات وجود ندارد. نوع ديگري از مغالطه، مغالطهاي است كه شما نتيجهاي را تصديق ميكنيد كه في نفسه و نامحسوس در مقدمات نفي شده است. مغالطه ناشي از مصادره به مطلوب از انواع مغالطاتي است به وفور در بحثها ديده ميشود. به عنوان مثال وقتي ميپرسيم: «چرا فردي نميتواند ببيند؟»
وي ميگويد: «براي اينكه كور است.» وقتي در جواب او ميپرسيم: «چرا اين فرد كور است؟» و پاسخ اين است كه: «براي اينكه نميتواند ببيند.» به كارگيري ايهام وابهام در سخن نيز نوعي ديگري از مغالطات است كه براي عدم پاسخگويي صحيح به كار برده ميشود. افراد درمقدمات بحث مسائل مبهمي را استفاده ميكنند و با توجه به آن نتيجهگيري ميكنند. تكيه بر استدلالهاي بياني و عدم در نظر گرفتن منطق، سبكي از مغالطه است كه افراد دربحث بسيار زيبا صحبت ميكنند و از اشعار وضرب المثل و ازاستعاره براي اثبات نظر خودكمك ميگيرند. تكيه بر نظريه عمومي درباره افراد نمونهاي از مغالطات است
به عنوان مثال وقتي از فردي ميپرسيم: «چرا فلاني فرد بدي است ؟»و او در پاسخ ما ميگويد: «همه مردم درباره او نظر منفي دارند» اين نوعي مغالطه است كه عمل غيراخلاقي نيز محسوب ميشود. ضعف استدلال نقطه مشترك همه اين مغالطههاست كه گاهي در آثاربعضي نويسندگان نيز ديده ميشود»
چرا مغالطه زياد ديده ميشود؟
استدلال و به كارگيري منطق، اصول مشخصي دارد. آدمها با اينكه با اصول استدلال آشنا هستند و گاهي مغالطات را نيز به خوبي ميشناسند در ورطه عمل نميتوانند در مواجهه مغالطه، آن را به سادگي بشناسند و درصدد پاسخگويي به آن برآيند. اين ماجرا حتي در مناظرههاي علمي و بين افرادي با تحصيلات بالاي اجتماعي نيزخودش را نشان ميدهد.
دكتر ضيمران ريشه اين عدم مقابله سريع با مغالطه را با نشناختن مرتبط ميداند و ميگويد: «انسان براي رسيدن به مقصود نهايي خود و پيروزي كلامي سعي ميكند بدون دليل نكات مد نظر خودش را به اثبات برساند. اگرچه در سالهاي اخير كتابهاي خوبي مانند «روش مقابله با مغالطه» چاپ شده است اما متاسفانه حتي دانشجويان فلسفه ما با اين كتابها آشنا نيستند و به همين سبب توان تشخيص مغالطه را ندارند. سوفسطاييان هرگونه استدلال صحيح را فقط به علت اينكه از جانب رقيب صادر ميشده را به باد محكوميت ميگرفتند و تلاش ميكردند ضد آن را به اثبات برسانند. به همين سبب هركس و درهرجا ميتواند دست به مغالطه بزند وآدمها براي رهايي خود از ضعف استدلال همواره به آن پناه ميبرند. همين امر در رايج شدن وعدم شناخته شدن وجنگيدن با مغالطه تاثير ميگذارد. بههمين سبب به كارگيري مغالطه يك مسئله همه گيراست. امروزه ما اين روش را در جوامع بشري و حتي روابط فردي به آساني مشاهده ميكنيم. حتي در تدوين نظريههاي علمي نيز ميبينيم كه افرادي با استفاده از مغالطههاي پنهان و ظريفي چون نتايج غيرمعتبر به مقدمات كه به آن اشاره شد، اصولي را به ثبات ميرساند. دراين زمان فرد با تكيه بر كلامي از يك فيلسوف يا شاعر و ... سعي ميكند؛كار خودش را توجيه كند و زماني با استفاده و استناد به حرف ديگري از همان فرد، كار ديگري را محكوم كند.»
افزايش مغالطه، جامعه را به كجا ميبرد؟
تفكر افراد يك جامعه درخصوصيات مردم آن جامعه موثر است. جامعهاي كه افراد آن با مغالطه وسفسطه خوگيرند به كدام سو ميرود؟
دكتر محمد امين قانعي راد رئيس انجمن جامعه شناسي ايران در پاسخ به اين سوال ميگويد: «مغالطه در زماني اتفاق ميافتد كه افراد در بحث، هدفها را نميتوانند انكار كنند اما امكان تغيير معيارها برايشان وجود دارد. افراد زماني كه متوجه ميشوند با معياري كه با آن بحث را شروع كردهاند نميتوانند نتيجه دلخواه بگيرند شروع به تغيير معيارهاي خود ميكنند كه به اصطلاح كم نياورند و شكست نخورند. زماني هم كه امكان زير سوال بردن معيارها وجود ندارد و فرد نيز بهطور دروني معيارها وهدف بحث را قبول ندارد. وقتي فرد فقط ميخواهد وانمود كند كه معيارهاي تثبيت شده را قبول دارد، مغالطه رخ ميدهد. مغالطه در شرايطي كه گريزي از گفتوگو نيست، بيشتر خودش را نشان ميدهد. در جوامعي كه فرهنگ گفتوگو و به كارگيري استدلال وتبادل نظر شكل نميگيرد مغالطه افزايش پيدا ميكند زيرا گفتوگو در مراحل ابتدايي خودش باقي خواهد ماند.»
قانعي راد نتيجه روند افزايش مغالطه درجامعه را اينگونه تعريف ميكند: «زماني كه جاي استدلال صحيح زنجيرهاي از دلالت معاني افزايش پيدا ميكند وامكان خلط مبحث بيشتر ميشود و پيروزي بر خصم (دشمن) و ساكت كردن دشمن تنها هدف بحث قرار ميگيرد، جدال بر فضاي بحث جاري خواهد شد. دراين زمان آگاهي بخشي و رشد فكري جامعه به حاشيه رانده ميشود و مباحث كارشناسانه و علمي كمرنگ خواهد شد. هدف گفتوگو در بحثهاي كارشناسي يادگيري اجتماعي است كه در بحث مغالطه محور هرگز به آن نگاه نميشود. زماني كه با استدلالهاي كيفي وارد يك بحث كارشناسي ميشويم، راه براي مغالطه آسانتر بازخواهد شد.»
رئيس انجمن جامعهشناسي ايران راهكار مقابله با مغالطه را فرهنگي مهم ميداند: «آموزش گفتوگويي اولين گام ما براي مبارزه با اين شيوه گفتوگويي غلط است. زماني كه حين بحث مسائل شخصي به ميان آورده شده و بحث از سطحي به سطحي ديگر جهش پيدا ميكند، راه مغالطه باز ميشود. به عنوان مثال هنگامي كه درحين بحث اقتصادي از طريق تداعي معاني آزاد پاي مسائل فرهنگي را به ميان كشيده شود (اگرچه اين دو مفهوم به يكديگر مرتبط هستند) مغالطه رخ داده است. وقتي خواسته يا نا خواسته مغالطه امكان دوام و بقاي بيشتري را در جامعه پيدا كند به بخشي ازذهنيت و دانش افراد تبديل خواهد شد و به نوعي روش تبديل خواهد شد كه هرگز به سود جامعه نخواهد بود و به جهل و نا آگاهي دامن خواهد زد.»
عدم پيشرفت جامعه، هديه مغالطه است
زماني كه آدمها فضاي گفتوگو را ميدان جنگ فردي و پيروزي تلقي كنند، هرگز گفتوگو به شكلي جدي و اثربخشي بين افراد آن جامعه، رخ نخواهد داد. جامعه بيگفتوگو كه افراد آن با مغالطه اعمال خود را توجيه ميكنند، به سمت ايستايي و عدم پيشرفت در عرصههاي مختلف حركت خواهد كرد.
منبع: تهران امروز