bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۴۳۷۲۹

عباس عبدی؛ رمز محبوبيت‌ چاوز

تاریخ انتشار: ۱۰:۱۰ - ۱۹ اسفند ۱۳۹۱
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:

شايد تعجب‌آور باشد كه طي حدود يك دهه، بيش از 17 بار روساي جمهوري ايران و ونزوئلا به كشور يكديگر سفر كرده باشند، در حالي كه در دورترين فاصله جغرافيايي و حتي فرهنگي از يكديگر قرار دارن.

شايد تعجب‌آور باشد كه طي حدود يك دهه، بيش از 17 بار روساي جمهوري ايران و ونزوئلا به كشور يكديگر سفر كرده باشند، در حالي كه در دورترين فاصله جغرافيايي و حتي فرهنگي از يكديگر قرار دارند (كافي‌است به پوشش زنان دو كشور نگاه كنيم) ولي در همين فاصله زماني، سفرهايي كه در اين سطح ميان ايران و همسايه‌اش پاكستان انجام شده، كمتر از آن تعداد است، اگر چه ميان اين دو كشور انواع و اقسام اشتراكات جغرافيايي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي و مذهبي و امنيتي وجود دارد.

هرچند ايران و ونزوئلا در اپك هستند، ولي اين براي اين حد از نزديكي آنها كافي نيست، نيجريه و گابن و الجزاير هم در اپك هستند. چرا با آنان چنين رابطه‌يي وجود ندارد؟ شايد گفته شود ضد امريكايي بودن‌شان دليل اين وضع است، ولي كوبا و كره‌شمالي هم چنين هستند و اين حد از روابط را با ايران ندارند. شايد رابطه‌يي كه دو كشور در دوره اصلاحات داشتند در اين دو چارچوب قابل فهم بود، ولي پاسخ اصلي را تا حدي در مضمون اظهارات رييس دولت ايران نسبت به فوت چاوز مي‌توان يافت.

اشتراك ميان طرفين در نوع نگاه و رفتار و شيوه‌هاي سياسي مشابه ميان دولت‌هاي دو كشور است كه چنين رابطه‌يي را رقم زده است، و به همين دليل هم چاوز و وضعيت او مي‌تواند براي ما جالب باشد و بايد به آن پرداخت. وجود و رفتار چاوز بي‌ارتباط با تحولات نفتي نيست. كاهش درآمدهاي نفتي پيش از به قدرت رسيدن او و سپس افزايش شديد اين درآمدها در دوره چاوز، زمينه را براي طرح و اجرايي كردن شعارها و رفتارهايي فراهم كرد كه در محيط‌هاي ديگر امكان‌پذير نبود، ولي همه ماجرا در نفت خلاصه نمي‌شود.


رفتار تاريخي ايالات متحده به ويژه در قاره امريكا و به طور مشخص رفتار و گفتار جرج دبليو بوش پس از اتفاقات 11 سپتامبر سال 2001، معرف نوعي نگاه و كنش مغرورانه و نخوت‌آميز از سوي ايالات متحده بود كه مورد پسند مردم جهان، به ويژه در كشورهايي كه تجربه زخم اين نگاه امريكايي را بر روح و جسم خود داشتند، نبود.

به همين دليل در عصري كه قرار بود نشان‌دهنده قدر قدرتي امريكا و يكجانبه‌گرايي آن باشد، هر صدايي كه در برابر اين فرآيند بلند شد، با استقبال عمومي مواجه گرديد و صداي هوگو چاوز هم يكي از اين معدود صداها بود. اين صدا نه فقط در امريكاي لاتين و نه فقط در جهان در حال توسعه، بلكه در جهان پيشرفته هم شنونده داشت.

در اين ميان يك نكته بسيار مهم ديگري كه موجب رساتر شدن صداي چاوز شد، اعتبار نظام انتخاباتي ونزوئلا بود. به ياد دارم كه در نخستين همه‌پرسي كه درباره تغيير قانون اساسي و براي امكان انتخاب بيش از دو دوره رياست‌جمهوري برگزار كرد با نسبت 51 درصد شكست خورد، هرچند در همه‌پرسي سال بعد پيروز شد، ولي پذيرش شكست 51 درصدي براي هر حكومتي معرف دموكراتيك بودن و سلامت نظام انتخاباتي آن است.

تاكنون هم كه چندين دوره در انتخابات شركت كرده (از جمله آخرين بار آن كه در چند ماه پيش بود) نسبت به اعتبار و درستي انتخابات آنجا اعتراض قابل توجهي وجود نداشته است، بنابراين متكي بودن او به انتخابات آزاد مهم‌ترين نقطه قوت او در برابر تبليغات امريكايي‌ها و غرب بود و همين ويژگي، دوگانگي معيارهاي غربي را در برخورد با كشورها به چالش كشيد و بيش از پيش او را محبوب مردم امريكاي لاتين و كشورش مي‌كرد. ولي اين محبوبيت وجه ديگري هم داشت كه هدف اصلي اين يادداشت توضيح اين عامل يعني تعبيري خاص از مردمي شدن سياست است.

واقعيت اين است كه اگرچه گفته مي‌شود نظام‌هاي دموكراتيك مبتني بر راي مردم هستند، ولي در بسياري از كشورهاي دموكراتيك، نخبگان حاكم از دل گروه محدودي بيرون مي‌آيند و نوعي اليگارشي سياسي را برقرار كرده و تثبيت مي‌كنند، يا حداقل اينكه تصور مردم از حاكمان چنين است. فارغ از اينكه اين گروه وابسته به كدام جناح سياسي باشد، با توده مردم تمايز دارند، به لحاظ پوشش، زبان، ظاهر، رفتار و حتي سبك زندگي و مصرف، اين تمايزات را مي‌توان ديد. براي نمونه مي‌توان به ايران مراجعه كرد.

دكتر مصدق يكي از رهبران محبوب در جامعه ايران بوده و هست، ولي در همان زماني كه مردم به نفع او شعار مي‌دادند و او را جلوي مجلس بر روي دستان خود بلند مي‌كردند، از دور مي‌شد فهميد كه مصدق از جنس آن مردمي كه او را روي دست بلند كرده‌اند نيست. مصدق در تحصيلاتش، در پايگاه اجتماعي و طبقاتي‌اش، در نحوه بيان و سخنش و احتمالا در آداب پوشيدن و خوردن و... خلاصه سبك زندگي‌اش با توده مردم فرق داشت، و البته اين تفاوت لزوما نه بد بود و نه خوب، فقط يك واقعيت بود. مشابه اين مساله را در فرهنگ هم مي‌بينيم.

فرهنگ كلاسيك و والا، متولياني دارد كه در اپرا، اركستر سمفوني، نقاشي كلاسيك و درباري و... امثال آن ديده مي‌شود، ولي چند دهه است كه فرهنگ و موسيقي در مسيري ديگر سير مي‌كند. موسيقي رپ و خياباني و هيپ‌هاپ حرف اول را مي‌زند، طرز لباس پوشيدن، آرايش ظاهر، حتي مفاهيم و ادبيات و ارزش‌هايي كه اين گروه موسيقي عرضه مي‌كنند، به كلي متفاوت از موسيقي كلاسيك و هنر والاست. مشابه اين تحول در سياست هم ديده مي‌شود.

نگرش سنتي درباره سياست كه گويي سياستمداران از يك طبقه نخبه و فراتر از ما و فهم و شعورمان و غير قابل دسترس هستند، در حال رخت بر بستن است. در غرب هم در ايتاليا و فرانسه، رگه‌هايي از بروز اين گرايش را در سال‌هاي اخير ديده‌ايم. در اين چارچوب هر سياستمداري كه با ادبيات عوام و حتي سطح پايين سخن بگويد، به گونه‌يي رفتار كند كه مردم با او همذات‌پنداري بيشتري داشته باشند، در لباس پوشيدن، غذا خوردن، حتي در سطح منطق و عقلانيت به گونه‌يي باشد كه مردم احساس نكنند كه با فردي فراتر از فهم و درك خودشان روبه‌رو هستند، از نظر مردم پذيرفتني‌ترند.

چنين افرادي پيچيده‌ترين مسائل را در ساده‌ترين بيان‌ها و روش‌ها حل مي‌كنند، حتي مي‌توانند بودجه را در چند برگ كاغذ نوشته و توي جيب هر شهروندي قرار دهند. مردم گمان مي‌كنند كه اليگارشي فاسد را از اين طريق مي‌توانند حذف كنند، چندان هم در بند عدد و رقم نيستند كه بفهمند ضررهاي فساد اليگارشي حاكم بيشتر است يا نحوه هزينه‌كردن‌هاي نابخردانه اين افراد.

متاسفانه مخالفان اين نوع از سياستمداران، چون رفتار و اعمال و سياست‌هاي آنان را بخردانه و مطابق عقل سليم نمي‌دانند، گمان مي‌كنند كه مردم هم همان نگاه را به آنان دارند، و نتيجه مي‌گيرند كه پس از طريق راي و دموكراسي واقعي به مصدر امور نرسيده‌اند و گمان مي‌كنند كه چون مردم در انتخاب خود بري از خطا هستند نمي‌توانسته‌اند كه اين افراد را انتخاب كنند، و اين اشتباه مهمي است كه مرتكب مي‌شوند و اعتبار انتخاب آنان را مورد سوال قرار مي‌دهند و به همين دليل هم نه درك درستي از آنان پيدا مي‌كنند و نه قادر هستند كه مشكلات اين نوع سياست‌مداري را شرح دهند.

ضمن اينكه بخشي از مخالفان همان نخبگان و اليگارشي حاكم هستند كه با مخالفت خود اين گروه را تقويت مي‌كنند، مثل دستبند زنداني است كه هر چه بيشتر براي رهايي از آن تقلا مي‌كند دستبند محكم‌تر مي‌شود. مرگ چاوز براي مخالفان سياست‌هاي او خبري خوشايند نيست زيرا او در آخرين انتخابات هم پيروز شد، و پيش از آنكه در عمل، مسووليت كارهايش را عهده‌دار شود و مردم در يك انتخابات آزاد او را حذف كنند، فوت كرد و از اين رو احتمال دارد كه در آينده به نوستالژي سياست اين كشور تبديل شود و چون بختك بر آينده سياست اين كشور بيفتد. اين تجربه‌يي است كه بايد از آن درس گرفت و اجازه نداد كه چنين افرادي به نوستالژي تاريخي يك جامعه و مردم آن تبديل شوند، آنان را بايد در ميدان سياست دموكراتيك شكست داد.
برچسب ها: چاوز محبوبیت عبدی
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۲:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۹
فكر كنم مقاله كمي تناقض داشت...
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین