bato-adv
کد خبر: ۱۴۳۱۴

سیدمحمد خاتمی چگونه كاندیدایی؟

تاریخ انتشار: ۱۰:۵۲ - ۱۱ شهريور ۱۳۸۷
كارگزاران:1 - این روزها كه می‌آیند و می‌روند، صفحات روزنامه‌های اصلاح‌طلب شاهد جنگ‌های قلمی و لفظی آنانی است كه خود را اصلاح‌طلب نامیده‌اند و درباره كاندیدای - كاندیداهای - مورد نظر خویش، سخن‌ها می‌رانند و از هم‌اكنون اسب پیروزی را زین كرده و نه تنها خود را پیروز عرصه انتخابات ریاست‌جمهوری می‌دانند، كه در فكر تشكیل دولت ائتلافی هم هستند. جالب آنكه بسیاری از این دست مطالب از سوی آنانی نگاشته می‌شود كه پیش از این به مرثیه‌سرایی بر كالبد اصلاحات می‌پرداختند. می‌گویند و می‌گوییم و می‌بینیم كه در جریان اصلاحات، هنوز سرگشتگی درباره انتخابات ریاست‌جمهوری وجود دارد. كاندیدای مورد اجماع همه گروه‌ها، هنوز ظهور نكرده است، برنامه‌های منسجم و از پیش تدوین شده‌ای وجود ندارد، رابطه منسجم و قابل ذكر با بدنه اجتماعی از محالات است، رسانه‌های حامی اصلاح‌طلبان در اقلیت مطلق‌اند و... در این شرایط است كه اسم‌ها یكی‌یكی ردیف می‌شود: سیدمحمد خاتمی، مهدی كروبی، حسن روحانی، محمدعلی نجفی، محمدرضا عارف و... این لیست شاید هر روز بلندتر از روز قبل باشد. 

این نوشته اما نه در پی نقد عملكرد و گفتار اصلاح‌طلبان در هشت سال بر سریر قدرت بودنشان است و نه در پی آن است تا به ارائه راهكارهایی برای پیشبرد جنبش اصلاحی برای حاملان آن بپردازد. گرچه هر چه هم بگوییم كه ما را با آن قوم سر و كاری نیست، در و دیوار گواهی بدهند كاری هست! آنچه امروز در پی آن هستم، تبیین و شاید هم تحلیل دلایل آنانی است كه برآنند تا به هر صورت ممكن، سیدمحمد خاتمی رئیس‌جمهور پیشین را بار دیگر وارد عرصه انتخابات كنند. 

البته این نوشته نیم‌نگاهی هم به نوشته آقای «عماد بهاور» با نام «عبدالله نوری، چگونه كاندیدایی» هم دارد و در پی بررسی بعضی گزاره‌های طرح شده در نوشته ایشان است. 

2 - برای شروع بحث، شاید بد نباشد از محل نزاعی شروع كنیم كه سال‌هاست جریان اصلاحات با آن دست به گریبان است و 12سال پس از شروع و سه سال بعد از فترت جنبش اصلاحی این مرز و بوم، هنوز راه حلی برای آن یافت نشده است: اصلاحات چیست، اصلاح‌طلب كیست؟ در پاسخ به این سوال، هر طیف و گروهی از ظن خود پاسخی ارائه كرده و همان را نیز مبنای عمل گروهی خویش قرار داده است. لذا تا زمانی كه «سران اصلاحات» - چه كسانی؟ - پاسخی روشن و مستدل ارائه نكرده‌اند، مجبوریم همه آنان را كه خود را اصلاح‌طلب می‌نامند، بپذیریم: در این تعریف یكسر اصلاح‌طلبی به سازمان ادوار تحكیم وحدت ختم می‌شود و سر دیگر به حزب اعتماد ملی، در یك سوی میدان حزب مشاركت و سازمان مجاهدین را داریم و در سوی دیگر مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، اینگونه حتی دو منتهی‌الیه اصلاح‌طلبان یكی به نهضت آزادی و فعالان ملی - مذهبی می‌رسد و یكی هم به مجمع روحانیون مبارز و مجمع نیروهای خط امام. 

وقتی طیف اصلاح‌طلبی را اینچنین - به زبان عامیانه- گل و گشاد تعریف كنیم، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم كه همه این طیف‌ها، با یك دستور تشكیلاتی و یك فرمان، به دستورات گردن نهند و رویه‌ای واحد را در پیش بگیرند. وقتی اصلاح‌طلبی و اصلاحات به اینگونه تعریف شد، به تعداد احزاب، روش اصلاحی وجود خواهد داشت. در این معنا نتیجه آن می‌شود كه باید از معرفی كاندیداهای حزبی - به هر تعداد - استقبال كرد، زیرا این امر بیش از پیش موجبات حزبی شدن جامعه را فراهم می‌آورد. ضمن آنكه احزاب با داشتن شعارهای مشخص در زمان انتخابات، بعد از پیروزی احتمالی باید پاسخگوی عملكرد خود باشند.
اما عرصه واقعیت اجتماعی، عرصه دیگری است. تشتت آرا در میان اصلاح‌طلبان و معرفی نامزدهای متعدد، یكبار تجربه تلخی را در 27 خرداد سال 84 موجب شد، به گونه‌ای كه هنوز هم اصلاح‌طلبان در كنار تحریمیان، عدم‌اجماع میان خود را از دلایل اصلی شكست در انتخابات نهم‌ ریاست‌جمهوری می‌دانند. اینجاست كه بحث كاندیدایی كه مورد اجماع نسبی گروه‌های سیاسی باشد و قادر به پیشبرد اهداف اصلاح‌طلبی نیز، مطرح می‌شود و محل نزاع نیز درست در همین جاست. 

با فرض اینكه گروه‌های سیاسی فعال در عرصه سیاسی، خواستار حضور در انتخابات هستند به بررسی دو كاندیدای مطرح این روزها كه یكی از سوی «اصلاح‌طلبان پیشرو» و دیگری از سوی «تحول‌خواهان» مطرح شده است، می‌پردازیم: سیدمحمد خاتمی و عبدالله نوری.
3 - آنان كه در چند انتخابات اخیر دست به تحریم انتخابات زدند، بر این اعتقادند كه با توجه به ساختارهای حقوقی و به خصوص «حقیقی» موجود، امكان سیاست‌ورزی درون حاكمیتی، اگر نگوییم غیرممكن، كه بسیار دشوار و با نتیجه‌ای بسیار اندك همراه خواهد بود. تجربه دوره دوم ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی و همچنین چهار سال مجلس ششم مبین این امر است. كسی بر آن نیست تا بگوید كه دولت و مجلس اصلاحات هیچگونه دستاوردی نداشته است یا آنكه اوضاع در دوران اصلاحات بغرنج‌تر و مشكل‌دارتر از زمان فعلی بوده است، اما واقعیت این است كه نتیجه آنچه در دوران اصلاحات انجام شد، بسیار كمتر از میزان مورد انتظار و شعارهای مطرح شده بود. نمونه بارز این مسئله هم عدم‌تشكیل نهادهای مدنی پایدار بود. اصلاح‌طلبان حتی موفق نشدند كه بر بسیاری از شعارهای انتخاباتی خود جامه عمل بپوشانند. اكنون و برای انتخابات ریاست جمهوری، باید دید دلیل این امر چه بود؟ مشكلات ساختارهای حقیقی و حقوقی قدرت یا ضعف اصلاح‌طلبان؟ اینجاست كه مشخص می‌شود «چه رازی در آمدن خاتمی نهفته است كه این چنین مخالفان را به هراس افكنده است».
آنان كه سیدمحمد خاتمی را برای كاندیداتوری معرفی كرده‌اند، هنوز توضیح نداده‌اند كه خاتمی 88 چه تفاوتی با خاتمی 76 دارد؟ آیا خاتمی برای پیشبرد اهداف اصلاح‌طلبی راسخ‌تر شده است؟ آیا این‌بار در مواجهه با مشكلات و موانع قرار است مواضع جدیدی اتخاذ كند؟ آیا این‌بار می‌تواند در مقابل ردصلاحیت‌های گسترده - همچون مجلس هفتم- مقاومت كند؟ آیا قادر است انتخاباتی برگزار كند كه باعث حرف و حدیث‌های فراوان - همچون انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری - نشود؟ قادر است به عنوان مجری قانون اساسی و نفر دوم كشور در مقابل بازداشت‌های گسترده فعالان سیاسی،كارگری، دانشجویی، زنان و... ایستادگی كند؟ خاتمی آیا اكنون قادر است در مقابل قوه قضائیه كه برخلاف قانون اساسی دست به تعطیلی مطبوعات زد، ایستادگی كند؟خاتمی به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی كشور می‌تواند درباره موضوعات مهم سیاست خارجی كشور همچون بحث هسته‌ای، رابطه با آمریكا و... خود براساس تفكرات حامیانش تصمیم‌گیری كند؟ 

این سوالات در حالی مطرح می‌شود كه سوالات زیادی درباره وضعیت فعلی كشور نیز وجود دارد. محمد ستاری‌فر، رئیس سازمان برنامه دولت خاتمی، در مصاحبه‌ای صراحتا اعلام كرده است كه ترمیم اقتصاد كشور با توجه به انحراف‌های دولت، حداقل15 سال زمان می‌برد تا به وضعیت سال 84 برسد. اصلاح‌طلبان اگر همچون ستاری‌فر فكر می‌كنند، باید توضیح دهند كه در این صورت چگونه قادرند در مقابل مطالبات روزافزون اقتصادی ملت ایستادگی كنند و اگر مخالف حرف وی هستند، چرا تاكنون در این‌باره اظهارنظری نكرده‌اند؟ دوستانی هم چون آقای بهاور كه به راحتی صحبت از هر كاندیدایی جز خاتمی را در ابتدا مورد تخطئه قرار می‌دهند، لطف كرده و پاسخی به این سوالات بدهند. اگر همچون آقای شیرزاد پاسخ‌شان این است كه ما خاتمی را در حداقل شرایط می‌خواهیم، باید گفت خاتمی در آن وضعیت نه رئیس‌جمهور مقتدری بود و نه رهبری مناسب برای جنبش اصلاحات. همین مسئله نیز باعث روی‌گردانی طبقه متوسط مدرن از خاتمی و اصلاح‌طلبان شد. تعلل، سستی و ضعف خاتمی باعث شد تا اصلاحات اكنون همچون بیماری در حال احتضار به سر برد - اگر همچون سعید حجاریان معتقد نباشیم كه اصلاحات مرد. 

با این وضعیت حضور خاتمی، با توجه به سوابق وی و همچنین استدلال‌های حامیانش برای حضور مجدد وی در انتخابات، بدترین سم برای جنبش اصلاح‌طلبی است. اگر اكنون افرادی هستند كه به ضرورت كار حزبی، انسجام تشكیلاتی، توانمندسازی تئوریك و... برای مقابله و حل مشكلات معتقد هستند - و یا می‌شوند - حضور خاتمی عملا تمامی این مسائل را منتفی می‌سازد، خاتمی نشان داده است كه مرد دوران‌گذار و بحران نیست، بلكه مردی است برای دوران تثبیت. همانطور كه نگارنده به شخصه اعتقاد دارد عدم‌حضور خاتمی نه تنها اصلاح‌طلبان را دچار بحران و بن‌بست نمی‌كند، بلكه اتفاقا درهای جدیدی را نیز به سوی آنها می‌گشاید. زیرا با حضور خاتمی تمامی ضعف‌ها و كمبودها و نقایص فراموش می‌شوند و با گذشت زمان تبدیل به دردهای مزمن غیرقابل درمان می‌گردند. 

با تمام این اوصاف، هیچ‌كس به طور مطلق با حضور خاتمی مخالفتی ندارد، همانطور كه مخالفت‌ها جنبه شخصی نیز ندارند. اگر واقعا خاتمی و حامیانش در خود این قدرت و توان را می‌بینند كه درباره چند مسئله محدود، تضمین‌های اجرایی لازم را بدهند و واكنش‌های خود را درصورت مخالفت با آنها نیز ارائه كنند، همه تحریمیان به طور قطع و یقین به حمایت از آقای خاتمی و دوستان‌شان خواهند پرداخت.
4 - در این شرایط است كه معرفی كاندیدایی چون عبدالله نوری، اهمیت می‌یابد. عبدالله نوری در اینجا تنها نقش یك نماد و سمبل را دارد؛ نمادی كه قادر است آنانی را كه به سیاست‌ورزی به شیوه احزابی چون مشاركت و سازمان مجاهدین اعتقادی ندارند به دور خود جمع كند. و البته نباید كتمان كرد كه انتخاب وی نیز بسیار هوشمندانه بوده است. وی به عنوان اولین وزیر كشور دوران اصلاحات و بعدها به عنوان مدیرمسوول روزنامه خرداد، نقش بسزا و غیرقابل انكاری در پیشبرد اصلاحات داشته است. نوری حتی بعد از سكوت و انزوای اجباری پس از زندان نیز، رابطه خویش را با سیاسیون و روشنفكران قطع نكرد. جلسات آخر ماه در منزل نوری، پناهگاه و ملجایی بود برای روشنفكرانی كه از هر نوع تریبون و رسانه‌ای محروم بوده‌اند. كاندیداتوری عبدالله نوری بیش از آنكه برای رسیدن و ورود به قدرت باشد، برای آن است تا محوری مستحكم به وجود آید كه بتوان نیروهای دموكراسی‌خواه و معتقدان به فعالیت در جامعه مدنی را در آن مجتمع كرد. جامعه مدنی همان حلقه گمشده‌ای است كه طرفداران حضور خاتمی در انتخابات تاكنون به آن بی‌توجه بوده‌اند. در هنگام حضور در قدرت، تمامی توجهات به جامعه مدنی در حد حرف باقی ماند و پس از آن نیز عملا جامعه مدنی در گفتمان این دوستان به قهقهرا رفت.
حتی اگر بر فرض - فرض محال، محال نیست - عبدالله نوری به عنوان ریاست‌جمهوری دست پیدا كند، با توجه به سابقه رفتارها و مواضع وی می‌توان به روشنی نشان داد كه وی در مقابل كارشكنی‌ها نه تنها سكوت نمی‌كند، بلكه برای از میان برداشتن آنها نیز اقدام خواهد كرد. یعنی آنچه كه اتفاق افتاده است، این است كه در عبدالله نوری توان و اراده تغییر ساختارهای غیردموكراتیك قدرت وجود دارد. 

با این صحبت‌ها، اینكه طرفداران عبدالله نوری را به «باز» تشبیه كنیم و خود را «كبوتر» بنامیم، چیزی جز افتادن در دامی نیست كه توسط اقتدارگرایان نهاده شده است. اگر طرفداران خاتمی می‌توانند با متهم كردن طرفداران نوری به تندروی، آنها را وادار به سكوت كنند - اگر نگوییم آنها را طرد و حذف كنند - طرفداران كروبی نیز قادرند اتهامی مشابه را به حامیان خاتمی وارد سازند. اینگونه تقسیم‌بندی‌ها و خط‌كشی‌ها در دوران اصلاحات نیز مكرر انجام شد و نتیجه‌ای جز آنچه كه امروز شاهدیم در بر نداشت. 

5 - نكته آخر اما از جنس دیگری است. آقای بهاور و بقیه دوستان معتقد به حضور آقای خاتمی، از لفظ «تحریم» برای تحقیر آنانی استفاده می‌كنند كه اصلاحات را همچون روش می‌خواهند و نه هدف؛ اگر از تبعات حقوقی چنین لفظی چشم‌پوشی كنیم، آنان این افراد را به گونه‌ای ترسیم می‌كنند كه گویا عافیت‌طلبانی هستند خیال‌پرداز و تنها در فكر تحقق محالات سیاسی‌اند و چیزی از دردهای جامعه و مشكلات سیاسی امروز نمی‌دانند. به بیان دیگر از نظر این دوستان همه آنانی كه راه عدم‌شركت در چند انتخابات گذشته را در پیش گرفته‌اند، از اعضای حزب «بی‌خیال دموكرات» هستند. آنان كه در عرصه سیاسی حضور فعال دارند، در مقابل موارد نقض حقوق بشر و مطبوعات و... موضع‌گیری می‌كنند و به بحث مدام و مداوم درباره اوضاع سیاسی كشور می‌پردازند را نمی‌توان با چوب تكفیری همچون «تحریم» راند، همانطور كه نمی‌توان آنان را خائن، معتقد به انقلاب و خشونت و یا هم‌مسلك «تندروهای درون حاكمیت» خواند. 

6 - دوستان مشاركت و سازمان مجاهدین به چه دلیل راه عدم‌شركت در انتخابات مجلس هفتم را در پیش گرفتند؟ «به دلیل ردصلاحیت كاندیداهای مطلوب»، و چرا طیف‌های دیگر را به عدول از مواضع اصلاحی در آن انتخابات متهم می‌كنند؟ «به دلیل شركت در انتخاباتی كه فاقد معیارهای یك انتخابات استاندارد بود.» 

اكنون نیز گروهی سیاسی در جامعه وجود دارند كه كاندیدای مطلوب‌شان كسی نیست جز «عبدالله نوری» و در صورت عدم‌حضور وی، معتقد به شركت در انتخابات به دلیل عدم‌حضور «كاندیدای مطلوب» نیستند. به همین سادگی!
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین