فروغ فرخزاد پانزدهم دیماه ۱۳۱۳ در محلهی امیریهی تهران، کوی خادم آزاد به دنیا آمد. نام «خادم آزاد» تا به حال که ۴۶ سال از مرگ فرخزاد در ۲۴ بهمنماه سال ۱۳۴۵ میگذرد، همچنان بر سر این کوی باقی مانده است.
امروز اگر وارد این کوچه شوی، هیچ نشانی از قدمت خانهی خانوادهی فرخزاد دیده نمیشود؛ خانهای که به گفتهی پوران فرخزاد، سروان محمد فرخزاد، پدرشان، سالها پیش در میان باغی در این کوچه، بنا کرده بود. حالا همان خانه، ساختمان سهطبقهای است که در یک حیاط کوچک قرار گرفته و با آجرهای زرد سهسانتی تزیین شده است؛ تا کمتر گواهی از گذر دوران داشته باشد.
با این همه، درِ ورودی همین ساختمان را که باز کنی، وارد شوی و پلهها را به سمت زیرزمین پایین بروی، انگار کن که زمان را در این خانه نیم قرن به عقب راندهای. وارد خانه که میشوی، اگر سراغ اتاق شاعر را بگیری، بانوی خانه آشپزخانهاش را نشانت میدهد:
«من اتاق فروغ را آشپزخانه کردهام.»
از وسط زیرزمین راهرویی هست که با پلههایی به حیاطِ خانه میرسد. حیاطی با حوض خالی و دو باغچهی باریک که با نردههای کوتاه، حصاربندی شدهاند. از همهی درختهای این حیاط، حالا فقط مانده یک درخت خرمالو و چند نهال کوچکِ بِه و پرتقال و درخت انگوری که شاخههایش را روی طاق فلزی مشبک بالای حوض رها کرده است.و این همان حیاطی است که بارها و بارها در بخشی از شعرهای معاصر زنده شده:
حیاط خانهی ما تنهاست/حیاط خانهی ما در انتظار بارش یک ابر ناشناس خمیازه میکشد/و حوض خانهی ما خالیست/ستارههای کوچک بیتجربه/از ارتفاع درختان به خاک میافتند
و از میان پنجرههای پریدهرنگِ خانهی ماهیها/شبها صدای سرفه میآید
حیاط خانهی ما تنهاست ...