bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۴۱۰۳۰

عباس عبدی؛ دو روی یک سکه

تاریخ انتشار: ۰۹:۵۱ - ۲۳ بهمن ۱۳۹۱

عباس عبدی در روزنامه بهار نوشت:
هر وقت می‌خواهیم برای درس‌آموزی به برخی از اتفاقاتی که در کشورهای مغرب‌زمین رخ می‌دهد، اشاره‌ای کنیم، مطابق معمول باید نگران بود، زیرا به سرعت می‌توان مورد این اتهام واقع شد که حتما شیفته ینگه دنیا شده‌ایم.

ولی واقعیت این است که برخی از کشورها هرچه هم به دیگران ظلم کرده باشند یا الان هم در حال ظلم کردن باشند، در داخل خودشان قواعد و ضوابطی را رعایت می‌کنند که می‌تواند برای ما آموزنده باشند. به یاد دارم که پس از فوت فرانسوا میتران، رییس‌جمهور سوسیالیست فرانسه، یادداشتی در روزنامه سلام نوشتم و نحوه برخورد دولت لیبرال و دست راستی فرانسه با مرگ میتران را دست‌مایه‌ای قرار دادم که چرا ما در ایران چنین رفتاری را با پیشینیان خود انجام نمی‌دهیم. یکی دو روز بعد یکی از روزنامه‌ها مطلب تندی در نقد یادداشت من نوشت.

اگر امروز آن روزنامه را زیر و رو کنیم، بزرگ‌ترین دردی را که طرح می‌کند، این است که چرا با پیشینیان انقلاب این‌گونه برخورد می‌شود، یعنی دردش همان مطلبی است که آن روز، از نوشتنش عصبانی شده بودند. قصدم از ذکر این خاطره این است که بگویم از بیان این موارد هدفی جز درس‌آموزی برای امروز خود نداریم. مگر نه این‌که با انواع و اقسام روش‌ها و با پرداخت‌ پول‌های کلان و حتی با کوشش‌های محرمانه و با واسطه‌گری در پی دست‌یابی به آخرین تکنولوژی‌های پیشرفته هستیم؟

خب! چرا رفتارهای پیشرفته و آموزنده‌ای را که پیش‌رویمان است، به دیده عبرت نگیریم. در این یادداشت دو واقعه را در آمریکا و انگلستان با وقایع مشابه در کشور خودمان مقایسه می‌کنیم. 1. لانس آرمسترانگ فردی است که هفت دوره قهرمان بزرگ‌ترین مسابقات دوچرخه سواری جهان شده. او ابتدا بر سرطان فایق آمد و سپس این پیروزی‌ها را کسب کرده بود. وی به نمادی مهم در جامعه آمریکا تبدیل شد.

مهم‌ترین بنیاد خیریه مبارزه با سرطان را تاسیس کرده و موجب افتخار هر آمریکایی شده بود. چند سال پس از کناره‌گیری او، مسئله دوپینگ آرمسترانگ مطرح شد و کم‌کم مسائل بالا گرفت. گزارشی یک‌هزار صفحه‌ای در اثبات این اتهام علیه او تهیه و منتشر شد ولی وی همچنان مقاومت کرد و اتهام را نپذیرفت، ولی در نهایت مجبور شد که اتهام را بپذیرد. تمام افتخارات و جوایزش پس‌گرفته شد، از بنیاد خیریه خودش برکنار شد و یأس و نا‌امیدی وسیعی مردم را فرا گرفت، ولی در این میان چنین صدایی شنیده نشد که به این اتهام رسیدگی نشود، با آن توجیه که؛ او برای ما افتخار آفریده و از آن مهم‌تر این‌که امید را در میان ما آفریده است. هیچ مصلحتی برای رسیدگی قضایی در دادگاهِ مردم، بالاتر از حقیقت در کار نبود. او را حتی به دادگاه نبردند، اقرارش را در یک برنامه تلویزیونی انجام داد و یک ملت را بهت‌زده کرد. و در نهایت گفت: از کاری که کرده‌ است، احساس «ننگ و خواری و شرمساری» می‌کند.

2. آقای هیون که نماینده پارلمان بریتانیا است و پیش از این هم وزیر انرژی در دولت ائتلافی بوده، ده سال پیش هنگام رانندگی از سرعت مجاز تجاوز کرده ولی از همسرش خواسته که بگوید که او‌ (یعنی همسرش) پشت فرمان بوده و در نتیجه این آقا به ایجاد اختلال در روند رسیدگی قضایی در ارتباط با این تخلف رانندگی که 10سال پیش رخ داده، متهم شده است. وی وقتی فهمید که قضیه لو رفته و متهم شناخته خواهد شد، از سمت وزارت خود کناره‌گیری کرد. لذا وکلایش از دادگاه خواستند که رسیدگی را متوقف کنند، ولی دادگاه نپذیرفت. با وجود آن‌که آقای هیون اتهام را نپذیرفت، اخیرا مدرکی دال بر وارد بودن اتهام به‌دست آمده بنابراین آقای هیون علاوه بر مقام قبلی وزارت، از نمایندگی مجلس هم استعفا داده و مسئولیت واقعه 10 سال قبل را پذیرفته است. با این حال ممکن است وی به تحمل زندان نیز محکوم شود.

3. خب! حالا این دو رویداد را مقایسه می‌کنیم با آنچه که در جامعه ما می‌گذرد و انواع اتهامات ریز و درشت از سوی دست‌اندر‌کاران علیه یکدیگر وارد می‌شود ولی هیچ‌کدام نه‌‌تنها رسیدگی نمی‌شود بلکه همواره مسکوت می‌ماند و پرونده اتهامات علیه یکدیگر قطور‌تر می‌شود بدون آن‌که حتی یک مورد از این موارد به‌صورت عادلانه رسیدگی و مختومه شود. هر دو مورد بسیار جالب و آموزنده است.

 در مورد دوم عبور از حد مجاز سرعت، خلافی غیرمتعارف نیست، ولی برای کسی که بخواهد در مقام وزارت و وکالت مجلس قرار بگیرد، آن قدر غیرقابل پذیرش است که راننده متخلف می‌کوشد همسرش را به جای خود معرفی کند و همین دروغ حتی پس از 10 سال موجب می‌شود وزارت دولت و وکالت مجلس را یکجا از دست بدهد و جالب این‌که پس از گذشت 10 سال همچنان پرونده در دست رسیدگی بوده و قاضی مختوم کردن پرونده را نمی‌پذیرد. در مورد ورزشکار آمریکایی هم توجیهات زیادی برای عدم رسیدگی وجود داشت. از همه مهم‌تر امیدی بود که ‌میلیون‌ها نفر از مردم آمریکا از این ورزشکار کسب کرده بودند و اصولا موضوع مربوط به دهه پیش بود و تمام‌شده محسوب می‌شد.

در جامعه ما اگر یک ورزشکار درجه چندم هم یک مدال عادی کسب کند، چنان طلب‌کار می‌شود و طرفدارانش چنان امتیازات عجیب‌و‌غریبی برای او درخواست می‌کنند که باورنکردنی است. درباره طلبکاری سیاستمداران چیزی نگوییم که مثنوی صدمن کاغذ می‌شود. ولی این همه ماجرا نیست. وضعیت معکوس این وضع هم وجود دارد. در همان کشورها نمی‌توان مواردی را پیدا کرد که روزنامه‌نگاران را به عنوان کسانی که باید چشم و گوش ملت باشند، به سهولت بازداشت و زندانی کنند.

نمونه‌های آن فراوان است. موارد متعددی پیش آمده که روزنامه‌نگاران خطاهای حکومت و حتی اسرار آن را فاش کرده‌اند ولی در حمایت قانون قرار گرفته‌اند. مورد مشهورش واقعه واترگیت است که رییس‌جمهور آمریکا را سرنگون کرد. ولی در اینجا دیواری کوتاه‌تر از روزنامه‌نگاران پیدا نمی‌شود و همکارانی که اخیرا بازداشت شده‌اند از این جمله‌اند. این دو وضعیت به ظاهر متضاد، دو روی یک سکه هستند.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین