پوریا عالمی در روزنامه قانون نوشت:
با آزادی جمشید بسما...، تکنیک مهار بازار ارز مشخص شد؛
جم شید خم شید گم شید
یکی از روزنامهها نوشت: مقامات مطلع قوهقضايیه درباره سرنوشت جمشید بسما... اظهار بیاطلاعی کردهاند اما اکنون چند نفر از دلالان بازار ارز خیابان منوچهری و پاساژ افشار میگویند نزدیک یکماه است که جمشید آزاد شده است.
وقتی جمشید آزاد شد...
به همین مناسبت وزیر اقتصاد گفت: «آخ جون. باز یکی هست که تقصیرها رو بندازیم گردن اون.»
رئیس بانک مرکزی گفت: «بسم ا.... خدا رحم کنه.»
محمدرضا رحیمی گفت: «ئه؟ جمشید آزاد شد؟ پس چرا به ما یه سری نزده؟»
جنگیر جریان انحرافی گفت: «من که ندیدمش. ما رابطهمون مثل جن و بسما... میمونه.»
یکی از دلالهای چهارراه استانبول گفت: «وقتی جمشید رفت نفهمیدیم کی رفته. چون بازار ارز نخوابید. ولی وقتی برگشته همه فهمیدیم کی برگشته. چون بازار بیدار شده.»
اسفندیار رحیم مشایی گفت: «پول، چرک کف دسته.»
بقایی گفت: «چرک نوعی میراث فرهنگی محسوب میشه. چون مربوط به گذشته هر فردی است.»
جریان انحرافی گفت: «اگه مشت ما باز شه میبینید که میراث فرهنگی خوبی تولید کردیم.»
خاوری گفت: «دلتون خوشه ها. جمشیدجون تو هم بیا کانادا بغل سلندیون. خونه اونوریشون خالی شده.»
حروف الفبا گفتند: «جمشید تو برو رفیق. برو. ما حبست رو میکشیم.»
دلار در بازار آزاد گفت: «همه میگفتند اگه جمشید رو بگیرن من میکشم پایین. اما دیدید که از این خبرها نبود.»
دلار در بانک مرکزی گفت: «وقتی جمشید رو گرفتند مسئولان به من گفتند دیگه بکش پایین تا بازار آروم شه. ولی من روی قیمتم پافشاری کردم. مسئولان خیلی تلاش کردند من رو کنترل کنند. حتي مامور فرستادند جلو صرافیها. ولی من پایین نکشیدم.»
دلار دانشجویی گفت: «همهاش بهونه بود. فقط میخواستند از من بزنند بدهند به یکی دیگه.»
سهميه دلار ماموریت مسئولان گفت: «به من تیکه میندازی؟ خب دیدی که توی مجلس از من یه ریال هم کم نشد. چرا؟ چون وقتی یه مسوولی بره ماموریت وقتی برگشت باید یه چیزی تهش براش بمونه یا نه؟»
جمشید خم شید، گم شید
به نظر ما مدیریت بازار ارز از فرمول «جم شید خم شید گم شید» استفاده میکند. یعنی اول جمشید بسم ا... را میگیرند و وسط چهارراه استانبول میروند بالای چهارپایه و داد میزنند: «جممممشید...» مردم فکر میکنند میگویند جمع شوید. پس جمع میشوند.
بعد مسئول مربوطه که میبیند همه جمع شدند فکر میکند با گرفتن جمشید، بازار را کنترل کرده. برای اینکه ببیند کنترل دست اوست یا نه، داد زد: «خم شید...» همه خم میشوند. طرف در این فاصله دوتا مصاحبه میکند که بازار را تحت کنترل دارد. کارش که تمام میشود میگوید: «خیلی خب. حالا دیگه متفرق شید...»