فرارو- امروز چهارشنبه هفدهم آبان ماه سال 1391 به روایت تصویر:
بدرقه رئیس جمهور پیش از سفر به اندونزی. (فارس)
همایش توسعه آموزشهای فنی و حرفهای و کار و دانش در افق 1404. (باشگاه خبرنگاران)
اخمها و لبخندها در نشست بررسی جایگاه رسانه در سینمای امروز ایران. (مهر)
نمایشگاه مد و لباس در تالار وحدت. (باشگاه خبرنگاران)
همایش تاثیر بینشها بر پوششها در حاشیه نمایشگاه مد و لباس. (مهر)
مسابقات کشوری قايقرانی - انتخابی تيم ملی بانوان. (باشگاه خبرنگاران)
نمایندگان در روزهای داغ مجلس. (فارس)
کنسرت موسیقی همایون شجریان. (مهر)
دیدار دوستانه تیمهای فوتبال ایران و تاجیکستان. (باشگاه خبرنگاران/مهر)
پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و شکست میت رامنی. (آسوشیتدپرس)
عکسالعمل تعدادی از مردم در کشورهای مختلف پس از پیروزی اوباما. (رویترز/ خبرگزاری فرانسه)
رژه سربازان روسیه. (گتی)
تجمع اعتراضآمیز مردم در لندن. (آسوشیتدپرس)
آشپزخانه موقت در پارکینگ؛ نیویورک. (گتی)
رنگ کردن ظرفهای سفالی برای جشن سنتی؛ جامو، هند. (خبرگزاری فرانسه)
اعضای خاندان سلطنتی انگلستان در استرالیا. (گتی)
دنیای دیدنی حیوانات. (رکس/ Barcroft/ رویترز)
زندگی غربی
من نمی دانم چرا آدم هائی هستند که گربه را دوست دارند
و با دیدن پلنگی وحشت می کنند
اگر قناری زیبا است
کلاغ هم پرنده است پس چرا کلاغ بیچاره را نفرین می کنید
اگر انگور شیرین و لذیذ است
پس چرا شراب تلخ می سازید
با آن مستی می کنید و خود را به نامردی
اگر زنبوری کار کرد و زحمت کشید عسل شیرینی ساخت
چرا حاصل رنج او را به یغما می برید
اگر کودکانی فرش می بافند
پس چرا دستمزد آنان را نمی دهیم
تا گره از کار خود باز کنند
چرا کودکان را از دیو می ترسانیم
اگر دیوی نیست
اگر بیماری بد است
چرا بمب های شیمیائی می سازند
اگر آزادی خوب است
چرا مردم خود را استعمار می کنند
عجب روزگاری است عمو حیدر .
عجب روزگاری است
سرنوشت را با زر نوشت می نویسند
و در مقابل منازل خود نمی نویسند وش آمدید
حساری بلند می کشند
از همسایه خود نفرت دارند
سگی بزرگ می آورند تا رهگذران را بترساند
ای بابا این جا چه خبر است
عمو حیدر یادت می آید وقتی آدم روستا
کربلائی انگوری آورد
نان و پنیری بود
و گفت زحمت ما و برکت خدا است
محکم نزد بیخ گوش مردم و مالیاتی هم نگرفت
یادت می آید فصل چیدن گردو ها بو
و تو هم یک گردوی بزرگ انداختی جلوی کلاغ پیر
عمو حیدر این جا
کلاغ ها را مسموم می کنند
من می ترسم عمو حیدر از این آدم ها
مطمئن باش اگر به اندازه یک لانه گنجشک هم سرپناهی داشتم
بر می گشتم روستا
مالیا هم نمی دادم
تحقیر هم نمی شدم
و مزد زحمت خود را می بردم
این جا هوایش سرد و بارانی است
همه آرزو دارند ماشین گنده سوار شوند
مگر نمیشود پیاده رفت
و در راه به مردمی هم سلام کرد
عمو حیدر
اینجا مردم به جای آب گوارا زهر مار می نوشند
و آب را در ظرف های پلاستیکی که از شغال درست شده می نوشند
پول می دهند تا آب را بخرند
عجب مگر آب لوله کشی تان بداست
میوه های شیمیائی را دوست دارند
غذا های سالم را دور می ریزند و اسراف می کنند
عمو حیدر خسته ام
اسب من را زین کن
برمی گردم روستا
به خدا برمیگردم
حاجی آقا از کانادا بر گرفته از زندگی عذاب آور غربی