روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله؛ حلقه مياني حمله به سودان، اعطاي كانكس بهجاي وام ۲ميليوني، آيا مي توان اميدي به مذاكرات داشت؟ و ... كه برخي از آنها در زير ميآيد.
رژيم صهيونيستي در دو هفته گذشته بيش از 40 بار به منطقه بسته و تحت محاصره غزه حمله كرد و 81 نفر از ساكنان اين منطقه را شهيد و زخمي كرد و فلسطيني ها تنها زماني كه اين حملات تشديد گرديد و استمرار پيدا كرد، واكنش نشان دادند و البته رژيم غاصب، مدعي است كه حماس طي روزهاي سه شنبه و چهارشنبه هفته گذشته حداقل 80 راكت به مناطق جنوبي فلسطين شليك كرده و به حداقل يك نظامي اسرائيلي آسيب جدي وارد ساخته است. خود اين خبر بيانگر آن است كه نيروهاي مقاومت فلسطيني دست كم دو هفته خويشتنداري كرده و سپس واكنش نشان داده اند.
از سوي ديگر رژيم صهيونيستي در همان ساعتي كه به گفته «آموس گيلاد»- يك مقام ارتش- آتش بس در حمله به غزه را با ميانجيگري مصر پذيرفته، به منطقه اي نظامي در پايتخت سودان حمله كرده است. خبرهاي موثق بيانگر آن است كه چهار فروند جنگنده اسرائيل در فاصله ساعات 10 تا 12 شب روز چهارشنبه از نقطه اي نزديك به خليج عقبه به پرواز درآمده و پس از طي مسافت نسبتا طولاني به «مجتمع نظامي اليرموك» حمله كرده و اين تاسيسات را به آتش كشيده و سپس به پايگاه خود در جنوب فلسطين اشغالي بازگشته اند.
اين رژيم اگرچه با صراحت از پذيرش مسئوليت اين اقدام طفره رفته اما آن را رد هم نكرده و اين در حالي است كه وزير اطلاع رساني سودان با صراحت اين جنگنده ها را متعلق به رژيم صهيونيستي دانسته و البته هيچ ترديدي هم در اين موضوع نيست.
در خصوص رخدادهاي نظامي امنيتي ميان رژيم صهيونيستي و سودان و غزه تاملاتي وجود دارند:
1- سلسله حملات زميني و هوايي اخير رژيم صهيونيستي به غزه يكي دو روز پس از اعلام رسمي سيدحسن نصرالله مبني بر پرواز پهپاد حزب الله بر فراز منطقه نظامي و امنيتي رژيم صهيونيستي صورت گرفت. اين موضوع كه در 60 سال اخير بي سابقه بود و به قول غالب قنديل اسرائيل را از موضع تهاجمي به موضعي دفاعي كشاند، حيثيت اسرائيل را در سطح داخلي و خارجي تضعيف كرد و از آن طرف نقش زيادي در افزايش موقعيت مقاومت داشت.
گروههاي جهادي تحت محاصره غزه به طور يكپارچه از اقدام حزب الله حمايت كردند و حتي گردان هاي مجاهدين، پرواز پهپاد ايوب بر فراز مناطق امنيتي نظامي رژيم صهيونيستي را سبب تغيير معادله امنيتي به ضرر اسرائيل ارزيابي كردند. از اين منظر حمله واكنشي اين رژيم به منطقه اي كه از سال 1386 تاكنون در محاصره شديد دارويي، غذايي و ... بوده، واكنش يك قدرت تضعيف شده به يك قدرت رو به افزايش است. البته اسرائيل در اين واكنش دو حلقه نسبتا ضعيف را انتخاب كرده است؛ غزه و سودان.
بر اين اساس رژيم صهيونيستي اگر چه در اين ميدان از ادبياتي سازش ناپذير استفاده كرد و نتانياهو به ارتش دستور داد كه قاطعانه امنيت جنوب را تامين نمايد و «آموس گيلاد» روز پنج شنبه، از كوتاه نيامدن ارتش اسرائيل در برابر مقاومت فلسطين حرف زد و گفت: «قاطعانه مي توانيم بگوييم هيچگونه توافقي با حماس نه اكنون و نه در گذشته صورت نگرفته و هرگز هم نخواهد گرفت.»
اين در حالي بود كه در همين زماني كه گيلاد از عدم توافق حرف مي زد يك سخنگوي ديگر اين رژيم از توافق غير رسمي اسرائيل و حماس با ميانجيگري مصر خبر مي داد. بنابراين مي توان گفت اقدام دو هفته اخير رژيم صهيونيستي عليه سودان و غزه تنها كاري بوده كه نيروهاي نظامي اسرائيل براي نشان دادن اقتدار خود مي توانسته اند انجام بدهند.
2- حمله رژيم صهيونيستي به سودان كمي پيچيده تر از حمله اين رژيم به غزه است چرا كه در حمله به سودان حتما بايد يكي از دو كشور عرب كه حدفاصل ميان فلسطين و سودان هستند، اجازه پرواز به جنگنده هاي اسرائيلي را بدهند اين دو كشور مصر و عربستان هستند. پرواز اين جنگنده ها و استفاده از آسمان عربي تاكنون با سكوت قاهره و رياض مواجه گرديده و اين خود تاييدي بر اين مطلب است كه حمله به سودان با هماهنگي قطعي عربي صورت گرفته است.
اما در اين ميان و با استناد به روابط خصمانه عربستان با گروههاي جهادي فلسطيني از يك سو و دشمني ميان عربستان و دولت سودان، اين احتمال كه رژيم صهيونيستي از طريق خاك عربستان و هماهنگي با آل سعود به سودان حمله كرده باشد، قوي تر و جدي تر است كما اين كه پاره اي از خبرها نيز بر اين احتمال صحه مي گذارند. يكي از اين خبرها اين است كه چهار جنگنده رژيم صهيونيستي بعد از برخاستن از پايگاههاي خود در جنوب فلسطين، بر فراز خليج عقبه ديده شده اند. خليج عقبه همان نقطه اي است كه عربستان را به فلسطين متصل مي گرداند.
با اين وصف يك بار ديگر پس از جنگ هاي 33 و 22 روزه شاهد توافق تل آويو و رياض عليه يك كشور اسلامي عربي هستيم كما اينكه اين همراهي ميان رژيم هاي صهيونيستي و وهابي در درگيري هاي اخير سوريه و لبنان هم به وضوح قابل مشاهده مي باشد.
3- اقدام مشترك اسرائيل عليه غزه و سودان در يك سكوت نسبي رسانه اي در سطح جهان اسلام و عرب همراه گرديد در اين ميان اتحاديه عرب با به كار بردن عبارات ضعيفي حمله تروريستي را بدون آن كه در آن از رژيم صهيونيستي- تنها متهم- نامي ببرد را شايسته تحقيق و بررسي دانست! همين اتحاديه وقتي حادثه كشته شدن زنان و كودكان در روستاي الحولاي سوريه اتفاق افتاد، دولت دمشق را به عنوان عامل قطعي حادثه محكوم كرد و حال آن كه نشانه هاي بديهي وجود داشت كه دامن ارتش سوريه را مبرا مي كرد.
واكنش بسيار ضعيف اتحاديه عرب كه سرخوردگي زيادي را در جهان عرب پديد آورد و از سوي آنان به تمسخر گرفته شد نشان مي دهد كه سران عربي و اتحاديه آنان موضوعيت و حتي موجوديت خود را از دست داده اند با اين وصف بايد گفت همانطور كه بعضي از مقامات غربي هم گفته اند، اعراب به زودي به سوي دولت هايي سوق پيدا مي كنند كه از هويت و موجوديت آنان حمايت نمايند.
4- حمله رژيم صهيونيستي به غزه با ميانجيگري دولت جديد مصر فعلا متوقف گرديده است و جالب اين است كه حملات زميني و هوايي عليه ساكنان بي دفاع غزه در همان زماني شروع گرديد كه رژيم جديد مصر، «عاطف سالم الاهل» را به عنوان سفير جديد مصر راهي تل آويو كرد و محمد مرسي در نامه اي عاطفي بر پايبندي قاهره بر بندهاي توافقنامه كمپ ديويد تاكيد كرد و حمله به غزه در حالي صورت گرفت كه پيش از آن دولت مرسي بر حقوق فلسطيني ها و بخصوص حقوق ساكنان محاصره شده غزه تاكيد مي كرد.
اسرائيل از فضاي برقراري مجدد رابطه مصر و اسرائيل و عزيمت سالم الاهل و استوارنامه عاطفي او استفاده كرد و حملات خود را روي غزه متمركز كرد تا همگان دريابند كه آن كه عقب مي نشيند اعراب و دولت هاي آنان است نه اسرائيل. با اين وصف مي توان گفت حمله اين دفعه رژيم غاصب صهيونيستي به غزه با دفعات قبل تفاوت مي كند.
اگر در گذشته حمله عليه فلسطيني ها بود اين بار اين حمله كه به حمله به خارطوم ضميمه شد، عليه كشورهاي عربي صورت گرفته است و در اين ميان موضع مصر بيش از گذشته در معرض سؤال قرار داشت. ميانجي گري مصري ها در اين ميان اگرچه سبب پذيرش طرف فلسطيني شد اما بيش از سكوت آن در قبال حمله اسرائيل به غزه و خارطوم، داراي معاني منفي بود.
ميانجي گري مصر به اسرائيل فرصت داد تا از پيامدهاي حمله به غزه و سودان بگريزد چرا كه اين حملات مي توانست خشم عمومي و گسترده جهان اسلام و جهان عرب را در پي داشته باشد.
ميانجي گري مصر در واقع گريبان اسرائيل را از دست مسلمانان و فلسطيني ها آزاد كرد بدون آنكه طرف متجاوز بهاي تجاوز خود را پرداخته باشد. اظهارات آموس گيلاد هم نشان داد كه ارتش اسرائيل هيچ تعهدي به فلسطيني ها و يا مصري ها نداده و هر زمان كه لازم بداند به حمله جديدي دست مي زند و مصري ها قاعدتاً بار ديگر در مقام «ميانجي گر» ظاهر مي شوند و حال آنكه اخوان المسلمين مصر خود را متحد حماس در غزه معرفي مي كند. از اين رو به نظر مي آيد اخواني ها بعد از بدست آوردن قدرت در مصر دچار يك تضاد پيچيده- پارادوكس- شده اند و نتوانسته اند در معادله «بقا-هويت»، هويت خود را حفظ نمايند.
سكوت سران اخوان در برابر عزيمت سفير جديد كه پيش از اين بعنوان كارگزار دولت مبارك در كنسولگري ايلات فعاليت مي كرده، سكوت در برابر حمله رژيم صهيونيستي به سودان، و سكوت در برابر حمله نظامي تل آويو عليه غزه نشان مي دهد كه اخوان بقا را بر هويت ترجيح داده است و اين در حالي است كه بقاي هر كشور و يا گروه در گرو هويت او مي باشد.
5- حمله رژيم صهيونيستي به غزه و سودان در فضايي صورت گرفت كه ادعاهاي مبتني بر حمله رژيم صهيونيستي به ايران به مسئله اصلي محافل سياسي و نظامي در سطوح منطقه اي و خارجي تبديل شده بود. در واقع حمله به غزه و خارطوم جايگزين حمله به ايران شده است و اين نشان مي دهد كه اسرائيل قادر به حمله به ايران و حتي حمله به حزب الله نيست و از اين رو در حالي كه هويت و موجوديت آن به واسطه پهپاد ايوب حزب الله -كه ساخت ايران است- بشدت زير سؤال رفته است به غزه و خارطوم حمله مي كند تا عصبانيت خود را تخليه كند خود اين مسئله بيانگر آن است كه اسرائيل فقط در برابر حمله زانو مي زند و در برابر تواضع و ترس حريف به رقص درمي آيد و حمله ور مي شود.
چندي پيش طي مقالهاي تحت عنوان «سخني با رئيس جمهور در مورد اجراي قانون اساسي» مطالبي را در خصوص نقض حقوق اقتصادي حكومت و مردم قلمي كردم.
خلاصه مطلب اين بود: چرا با آنكه در اصل 45 قانون اساسي از انفال بهعنوان اصليترين منبع درآمدي بودجه كل كشور نامبرده شده و از معادن، درياها، درياچهها، رودخانهها، كوهها، درهها، جنگلها، نيزارها و ... ياد شده اما دولتهاي پيشين و دولت فعلي با عدم اجراي اصل 45 قانون اساسي يا بهتر بگوييم ناديده گرفتن اين اصل كليدي، انفال را بهعنوان سرفصلي ازبندها و بخشها و اجزاء در قسمت سوم لايحه بودجه كل كشور درنظر نگرفتهاند. فكر ميكردم رييس جمهور كه دغدغه اجراي قانون اساسي را اينروزها پيدا كرده است به اين اشكال پاسخ ميدهد. فكر ميكردم اگر او فرصت پاسخگويي پيدا نكرد حداقل معاونت برنامهريزي و نظارت راهبردي رئيس جمهور كه متكفل بودجهريزي و بودجهبندي است به اين پرسش پاسخ ميدهد.
يا حداقل سخنگوي دولت به اين اشكال فكر و پاسخي مهيا ميكند. اما از هيچكدام واكنشي را نديدم . با يكي از اعضاي حقوقدان منصوب رئيس جمهور در هيئت نظارت بر اجراي قانون اساسي صحبت كردم. مقاله را براي او فرستادم.
او ضمن تاسف از اين غفلت به خاطر فضاي موجود جامعه حاضر نشد در اين مهم اظهار نظري كند. فكر ميكنم اگر رئيس جمهور يك مقدار فضاي نقد عملكرد خود را بويژه در مورد اجراي قانون اساسي در حوزه قوه مجريه باز كند تا يك نقد مشفقانه در اين باره صورت گيرد، ميتوان پاسخي بر اين پرسش و نظاير آن يافت.
خبرگزاريها سه شنبه گذشته اعلام كردند، رئيس جمهور بخشنامه بودجه سال 92 كل كشور را ابلاغ كرد. متن اين بخشنامه در رسانهها در دسترس همه است.
رئيس جمهور در بند يك جزء دو بخشنامه در سرفصل منابع لايحه بودجه سال آينده 13 راهبرد به تنظيم كنندگان بودجه در وزارتخانهها، دستگاههاي دولتي ونيز شركتهاي دولتي ارائه داده است.
در هيچ يك از موارد سيزده گانه اشارهاي به عوايد حاصل از انفال به رعايت اصل 45 قانون اساسي نشده است. در يك كلام بخشنامه بودجه 92 را ميتوان فتوكپي برابر اصل بخشنامه بودجهاي دانست كه مامور تهيه وتدوين آن در 7 سال گذشته مفاد آن را هر سال تكرار كرده است.
اين درحالياست كه وزير معدن و تجارت و صنعت در شرفيابي اخير هيئت دولت به محضر مقام معظم رهبري گفته بود: 5000 معدن فعال در كشور وجود دارد وتوليدات آنها به 340 ميليون تن ميرسد. گفتني است در اصل 45 قانون اساسي از مصاديق دوازدهگانه انفال فقط يك مصداق آن مربوط به معادن است!
رئيس جمهور كه دغدغه اجراي قانون اساسي را در ديگر قوا دارد، معلوم نيست چرا اين دغدغه را در قوه مجريه كه خودش رياست آن را عهده دار است نشان نميدهد. سئوال كليدي اين است كه اگر اصول كليدي قانون اساسي در بودجه كل كشور كه پيشبيني و برآورد دخل و خرج كشور است و تنظيم آن براساس اصول 52 و 126 قانون اساسي به عهده شخص رئيس جمهور است، ناديده گرفته شد تكليف چيست؟
بررسي مجلس و شوراي نگهبان فقط در مورد متني است كه رئيس جمهور بهعنوان بودجه كل كشور تسليم مجلس ميكند.
وظيفه مجلس و شوراي نگهبان در اين باره چيست؟اگر دولت عمداً يا سهواً يك درآمد نجومي را كه در قانون اساسي احصاء شده(انفال) در رديفهاي درآمدي خود نياورد چه بايد كرد؟ به نظر نگارنده مجلس و شوراي نگهبان قبل از رسيدگي بودجه صرف ملاحظه اينكه رديف درآمدي انفال در بودجه نيست ميتوانند بودجه را برگردانند و از رئيس جمهور بخواهند اين قلم درشت درآمدي را بياورد.اگر اين كار براي كشور هزينه دارد، پس بيايند اكنون كه متن بخشنامه بودجه ابلاغ شده با مشاهده اين نقص از رئيس جمهور دوستانه بخواهند موضوع احصاي درآمد انفال در بودجه سالانه را در بخشنامه بگنجاند تا بودجه دچار نقض و عدم اجراي اصل 45 قانون اساسي نشود.
نكته دوم اينكه دهها و صدها كارشناس در معاونت برنامهريزي و نظارت راهبردي رئيس جمهور وديگر كارشناسان در دستگاهها، وزارتخانهها و شركتهاي دولتي حداقل يك بار قانون اساسي را خواندهاند بنابراين بايد از خودشان سئوال كنند؛ عوايد حاصل از درآمد انفال كه خداوند در قرآن ميفرمايد مربوط به خدا و رسول(ع) است و قانون اساسي ميگويد اين درآمد بايد «در اختيار حكومت اسلامي» باشد، چرا مورد بيمهري و غفلت در بودجه كل كشور قرار گرفته است؟! طي سه دهه گذشته در جريان بودجه نويسي و بودجه ريزي اين درآمد در كدام لايحه بودجه سنواتي پيشبيني و در كدام سند مالي وسند ملي حسابدهي شده است؟ اصل 113 قانون اساسي ميگويد: رئيس جمهور مسئول اجراي قانون اساسي است.
نگارنده ميپرسد چه كسي بايد از رئيس جمهور مسئوليت اجراي اصل 45 قانون اساسي را در بودجه كل كشور بخواهد. رئيس جمهور ميگويد: نظارت بر اجراي قانون اساسي با من است و نگارنده ميپرسد چگونه يك نفر ميتواند هم مجري باشد هم ناظر؟ اگر رئيس جمهور به اين نتيجه رسيد كه در اجراي اصل 45 قانون اساسي تقصير يا قصور دارد، چگونه ميخواهد خود را مجازات كند؟
سياست روز: «اعطاي كانكس بهجاي وام دو ميليوني»
«اعطاي كانكس بهجاي وام دوميليوني» عنوان يادداشت روزنامه سياست روز است كه در آن مي خوانيد:
هفته پيش روزشمار اين ستون را به هفته شماري تبديل نموديم كه بنا داشت شما را از آخرين اخبار مناطق زلزله زده مطلع كند.
هفته اي كه گذشت و بر اساس آن قرار بود طي آن ۱۵۰۰ واحد تازه ساز توسط رئيس جمهور تقديم مردم زلزله زده شود ولي خبري از اهداي اين ۱۵۰۰ واحد نشد.
اگرچه اين خلف وعده جاي سئوال دارد اما بحث مهمتري كه نيز مي توان به آن اشاره داشت افتادن دوباره آتش به چادر چند زلزله زده بود كه طي آن سبب شد يكي ديگر از هموطنان با سوختگي شديد مواجه شود.
از ديگر موضوعاتي كه طي هفته گذشته مي توان به آن اشاره داشت خراب شدن چادرهاي زلزله زدگان به خاطر نزول باران الهي بود.
خبري كه سخنگوی سازمان امداد و نجات کشور به آن اشاره كرد و ادامه داد: بارندگیهای اخیر موجب شد تا تعدادی از چادرهای زلزله زدگان دچار آب گرفتگی شده و مجبور به تعویض چادر شوند.
حسین درخشان مورد آب گرفتگی در برخی از مناطق زلزله زده گفت: چندین چادر در چند روستا دچار آب گرفتگی شد که به سرعت چادر روستائیان تعویض شد.
وی در پاسخ به اینکه هلال احمر با توجه به سرمای شدید هوا در آذربایجان شرقی چه اقداماتی انجام داده گفت: به زودی ۲۰ هزار کیسه خواب و لباس گرم میان زلزله زدگان توزیع می شود.اما در حالي درخشان از اختصاص ۲۰ هزار كيسه خواب به مردم زلزله زده خبر مي دهد كه پيش از اين خبرهاي بهتري در اين رابطه به گوش رسيده بود.
يكي از آن خبرها از سوي رئیس شورای شهر ورزقان اعلام شده بود كه بر اين باور تكيه داشت كه طبق تصمیمات اتخاذ شده، به جای واگذاری وام دو میلیونی بلاعوض، به مردم زلزله زده کانکس داده می شود.
فرامرز طرلانی در اين خصوص تشریح کرد: در جلسه ای که چندروز گذشته با فرماندار ورزقان داشتیم اعلام شد مردم زلزله زده با رسیدن فصل سرما تا ساخته شدن خانه هایشان در کانکس اسکان داده شوند که در این صورت با دریافت کانکس، کمک هزینه دو میلیونی بلاعوض ملغی می شود.
وی همچنین ادامه داد: علی رغم اینکه هوا رو به سردی گذاشته و از نیمه آبان ماه بارش برف در این منطقه شروع می شود اما بنیاد مسکن تا کنون کانکسی را به زلزله زدگان این شهرستان نداده است.
اما خبر ديگري كه ناشي از يك اميدواري محض ناشي مي شد از سوي وزیر راه و شهرسازی زده شد.
علي نيكزاد با بيان اينكه ۱۴ هزار واحد مسکونی در مناطق زلزلهزده آذربایجانشرقی در حال احداث است بيان كرد امیدواریم طی ۱۰ روز آینده بتوانیم پنج هزار کانکس و شش هزار واحد مسکونی دائمی را افتتاح کنیم.
اگرچه اين روزها آقايان مسئول خيلي اميدوارند و بر طبل اميدواري هاي خود بيش از هميشه مي كوبند اما بايد يادآور شد كه اميدواري آقاي وزير در روز ۳۰ مهرماه به گوشه اذهان تابيده شد و بنا بر آنچه كه آمده احتمالا تاچند روز آينده بيش از شش هزار واحد مسكوني افتتاح شده و حدود پنج هزار كانكس تحويل زلزله زده ها مي شود.
در حالي كه توجهات بينالمللي بيشتر معطوف به انتخابات رياست جمهوري آمريكاست؛ ايران و غرب در حال فراهم آوردن زمينه هاي دور جديد گفتوگوها بر سر موضوع هستهاي هستند.دليل اينكه اين اخبار چندان توجهي بر نمي انگيزد؛ ناشي از آن است كه اميد چنداني به نتيجه بخش بودن چنين مذاكراتي وجود ندارد.
اين احساس به ويژه به دنبال نتايج اجلاس بغداد تشديد شد. در حالي كه اميدها براي حصول توافق هاي اوليه در بهار گذشته افزايش يافته بود، رويكرد مذاكراتي غرب در بغداد به مانند آب سردي بود كه جوي از نااميدي را به بار آورد. طرفهاي مذاكره كننده بعد از اين نشست به موضع خود بازگشتند و تحولات چند ماه گذشته، نه تنها هيچ نشانه اي از يخ شدن آبها در بر نداشته؛ بلكه شواهد حاكي از راسخ تر شدن طرفين براي حركت در مسيرهاي قبلي است: ادامه روند غني سازي از سوي ايران و تشديد تحريم ها از سوي غرب.
نكته اساسي در اين روند، اين است كه مسير حركت غربي ها در پرونده هستهاي ايران بر اين اصل بنا شده كه تشديد تحريمها باعث افزايش هزينه هاي اقتصادي ناشي از ادامه سياست غنيسازي براي جمهوري اسلامي ايران شده و باعث خواهد شد تا ايران به تجديدنظر در رويكرد خود بپردازد.
اين در حالي است كه بسياري بر اين اعتقادند كه تداوم سياست تحريم و تشديد آن نخواهد توانست باعث ايجاد تجديد نظر در سياست هستهاي از سوي ايران شود.
چندي پيش انديشكده محافظه كار واشنگتن با اشاره به تحولات اقتصادي ايران، به اين نتيجه گيري اشاره و عنوان كرده بود كه در صورت تحقق يك مديريت اقتصادي كارآمد، حتي ايران خواهد توانست از فرصت هاي چنين موقعيتي به نفع خود استفاده كند.
نكته ديگر آنكه بر خلاف تصورات قبلي درخصوص پذيرش اصل غنيسازي، منظور غرب از «تجديد نظر در سياست هستهاي»،پذيرش پيش شرط هاي تعيين شده از سوي غرب در نشست بغداد است كه نتيجه عملي آن، محروم شدن ايران از تكنولوژي هسته اي نخواهد بود.
بايد توجه شود كه موضوع هستهاي و تداوم آن از چشماندازي استراتژيك و به عنوان يك مزيت استراتژيك در تعامل به محيط بينالمللي، از سوي ايرانيان نگريسته ميشود، از اين رو طبعا متغيرهاي اقتصادي نخواهد توانست تاثيري در جهتگيري كلان جمهوري اسلامي ايران داشته باشد.
وقتي به موضوع هسته اي از چشم انداز استراتژيك و تلقي آن به عنوان يك مزيت استراتژيك در تعامل با محيط بينالملل نگريسته شود، اين فهم حاصل ميشود كه اين موضوع براي ايران از اهميتي راهبردي و امنيتي برخوردار است و طبعا مولفههاي اقتصادي بخش مهمي از اهميت خود را در مقابل آن از دست ميدهد.
يکي از ويژگي هاي تحزب و فعاليت سياسي در کشورهاي عربي فراملي بودن اين حرکت ها مي باشد. اخوان المسلمين که توسط حسن البناء در مصر ايجاد شد به سرعت در اکثر کشورهاي عربي شعبه اي ايجاد کرد، حزب بعث نيز که تحت تاثير افکار ميشل عفلق در سوريه شکل گرفته بود خيلي زود به يکي از جريان هاي اصلي انديشه جهان عرب تبديل شد، علاوه بر اين دو جريان سياسي گسترش ناسيوناليسم عربي تحت تاثير انديشه هاي ناصر، بسط تفکر حزبي در ميان جريان هاي سياسي شيعي تحت تاثير حزب الدعوه و تشديد رويکردهاي تکفيري و افراطي توسط حزب التحرير و القاعده، شاهد اين مدعا است.
رقابت و کشمکش ميان احزاب و گروه هاي سياسي براي «هويت بخشي به جهان عرب»، «اعتلاي جايگاه اعراب در مقابل تحقير هاي تاريخي به ويژه پس از جنگ هاي ميان اعراب و اسرائيل» و همچنين «ارائه مدل مطلوب حکومتي»، در يک صد سال اخير همواره با فراز و فرودهايي همراه بوده و هر از چندگاهي به تغيير مهره هاي بازي شطرنج سياست در خاورميانه منتهي مي شده است.
در اين ميان حضور مداوم حزب بعث در عراق و سوريه براي مدت طولاني و نفوذ بالاي جماعت اخوان المسلمين در ميان توده ها اين دو جريان را به دو رقيب ديرينه در صحنه سياست جهان عرب تبديل کرده است.
از همين رو با وجود اين که رقابت قدرت هاي منطقه اي براي افزايش ضريب نفوذ پيراموني خود از يک سو و مداخلات بين المللي براي حفظ منافع استعماري از سوي ديگر دو پايه اصلي بحران سوريه را تشکيل مي دهند، رقابت تاريخي اين دو جريان سياسي را مي توان بعد سوم ناآرامي هاي سوريه دانست.
تشکيل حزب بعث در جهان عرب به انديشه هاي ميشل عفلق، سوري الاصلي که درس خوانده قاهره بود، بر مي گردد. و ي احياء جهان عرب را در پيوند سوسياليسم با ناسيوناليسم عرب مي دانست.
اين حزب دو کانون مهم در جهان عرب پيدا کرد. سوريه و عراق. در سوريه حافظ اسد با طي مراحل قدرت تلاش کرد تا حزب بعث را حاکم کند. جنبش اخوان المسلمين نيز هر چند در ابتدا از مصر نضج يافت اما در مصر ماندگار و محصور نشد.
بنيانگذار اخوان سوريه ، مصطفي الاسباعي ، دوست و هم دانشگاهي حسن البناء بود. اخواني هاي سوريه هر چند اهداف مشترکي با اخواني هاي مصر در عرصه سياست داشتند اما در روش و تاکتيک با يکديگر اختلاف داشتند. از زمان اشغال سوريه توسط فرانسه تا روي کار آمدن حزب بعث درآن بين اين دو گروه براي کسب قدرت رقابت بوده است.
بعد از قدرت يابي حزب بعث سوريه ارتباط اخوان و بعث وارد مرحله جديدي شد. در قبال اين قدرت يابي حزب بعث؛ اخوان المسلمين سوريه دو روش را براي مشارکت در قدرت به کار بست.
روش مسالمت آميز يا اصلاح طلبانه و روش مقابله مسلحانه. معتقدين به روش اول به دنبال تصاحب قدرت به صورت قانوني بودند و تلاش داشتند تا با اتخاذ تاکتيک اخواني هاي مصر و ترکيه به تدريج فضاي سياسي را براي خود باز نموده و قدرت را به دست بگيرند.
دسته دوم معتقد به روشي مسلحانه و خشونت آميز براي مقابله با حزب بعث بودند. قيام مسلحانه در دهه 80 و همچنين ترور نافرجام حافظ اسد باعث سرکوب شديد اخواني ها شد.
بعد از مرگ حافظ اسد، جانشين وي بشار اسد با درک ضرورت هاي جامعه سوريه تلاش کرد تا با اصلاحاتي در حزب و آرمان هاي آن زمينه را براي فعاليت مسالمت آميز و قانوني گروه هاي مختلف آماده سازد تا جايي که سال 2000 يعني سال نخست رياست جمهوري بشار اسد به خاطر اين اصلاحات به بهار دمشق معروف شد. با اين حال موج تحولات در منطقه خاورميانه باعث شد تا عربستان سعودي با بهره گيري از ارتباط ديرينه خود با جناح راديکال در اخوان سوريه، رقابت ميان اين دو جريان سياسي را به شکلي خشونت آميز احيا کند.
مشهور است در محله چينينشين رم در ايتاليا، هيچ چيني نميميرد. در اين محله، جنازه هر چيني مرده را بهسرعت گموگور ميكنند تا گذرنامه و مدرك شناسايياش را به چين بفرستند و با آن مدارك، چيني ديگري وارد ايتاليا شود.
پليس و اداره مهاجرت ايتاليا ماندهاند چه كنند. تا معمولشدن آزمايش DNA براي مسافران، تشخيص چيني شصت هفتاد ساله متوفي از چيني چهل پنجاه ساله تازهوارد براي ماموران فرودگاه ناممكن بهنظر ميرسيد. احوال اقتصاد ايران نيز بر همين منوال است. هر بلايي بر سرش ميآورند، انگارآب از آب تكان نخورده.
به خيال خود بهسرعت جنازه را گموگور ميكنند تا آثاري از متوفي به جاي نماند، غافل از آنكه در اقتصاد، دشوار بتوان چيزي را براي مدتي طولاني پنهان كرد. بالاخره، بوي تعفن جنازه بلند ميشود. ذکر دو نمونه در این جا كفايت ميكند.
مثال1- آنگونه اقتصاد را مديريت كردهايم كه مردم براي دفاع از قدرت خريد خود، بهدنبال ارز ميدوند. ده اسكناس صد يورويي( جمعا هزار يورو) را در جيب بغل كت قديمي خود جاسازي ميكنند و در كمد لباس نگاه ميدارند. گاه و بيگاه به آن سرك ميكشند كه یوروها سر جاي خود باشد؛ اما يك سال كه ميگذرد، ده اسكناس صد يورويي هنوز همان ده اسكناس صد يورويي است.
بچه اسكناسي متولد نشده. هنوز همان هزار يورو را دارند: نه سرمايهگذاري شده و نه اشتغالی ايجاد شده است. از ديد اقتصاد ملي، اين پساندازي با بازده صفر است. سوال اين است: چگونه اقتصاد را مديريت كردهايم كه سرمايهگذارياي با بازده صفر به گزينه اصلي سرمايهگذاري كشور بدل شده است؟
مثال2- آنگونه اقتصاد را مديريت كردهايم كه خانوارها و بنگاهها در پي كسب سود، ساختمانهايي را براي بازسازي خراب ميكنند كه دهها سال ديگر به پايان عمر آنها مانده است. از ساختمانهاي دهه 40 تهران و شهرهاي بزرگ ديگر كه حداقل 30 يا 40 سال ديگر دوام دارند، صحبت نميكنیم. به بهانه توسعه شهري، ساختمانهاي سه، پنج يا 10 ساله را ميکوبيم تا ساختمانهاي مرتفعتري بسازيم.
اقتصاد مسكن را براي خانوار و بنگاه بهگونهاي تعريف كردهايم كه كوبيدن ساختمانهاي دهه 80 و ساختن عمارتي بلندتر را برای آنان به صرفه کرده است. اينكه با پول نفت و تورم (که بدترین درآمد مالياتی است) ساختمانهايي را در شهرهایمان خراب کنیم كه صد سال ديگر ميتوانند سرپا باشند. از ديدگاه اقتصاد ملي چنین کاری حداقل حماقت است. چگونه اقتصاد را مديريت ميكنيم كه اين ويرانيها را بهنام توسعه شهري با افتخار روا ميداريم؟ سر به نیست کردن این جنازه كار دشواري است.
اگر از اقتصاددانان کشور براي همین دو مثال راهحل بخواهیم، به خداوندي خدا سوگند خواهند خورد که با اتكا به تجربه جهان و تجربه خود جمهوري اسلامي ايران، ميتوان از اين اشتباهات فاحش پرهيز كرد، اما از آنجا كه در تمام اين سالها هر وقت از راهحل حرف زدهاند گوش شنوايي نيافتهاند، فعلا به قسمخوردن بسنده ميكنند!