«مجید اخشابی» خواندن تیتراژ سریالهای تلویزیون را شوخیبردار نمیداند و میگوید برخی برای خواندن این تیتراژها 10 تا 15 میلیون تومان میدهند تا دیده شوند.
به گزارش فارس، «مجید اخشابی» 8 سال بیشتر نداشت که با گوش دادن به سنتور دوست پدرش یک دل نه صد دل عاشق این ساز شد.
او با ساختن یک کاردستی شبیه به سنتور مسیر زندگیاش تغییر کرد. علاقه و استعدادش باعث شد تا بدون مربی و آموزش، خلاقیتش را نشان دهد.
نوازندگی برای خوانندگان بزرگ موسیقی ایران و تألیف کتاب «نوازندگی در استودیو» نتیجه این تلاشها است.
ورود به عرصه خوانندگی را اتفاقی میداند و معتقد است اشعار ترانههای رایج به نسبت سالهای گذشته ضعیف است و علاقهمندان به خوانندگی عجول هستند.
نقش مافیایی خود برای خواندن تیتراژهای تلویزیونی را رد میکند و دیده شدن را در ارائه آثار قوی و ماندگار میداند.
آلبومهای «گمگشته»، «همراز» و «پریزاد» از کارهای پاپ اخشابی است. وی آلبوم «آیینهرو» را با قطعهای از امام رضا (ع) به زودی روانه بازار میکند.
گپ و گفت با «مجید اخشابی» در ادامه میآید:
آقای اخشابی لطفا از چگونگی آشناییتان به موسیقی بگویید؟
ورود من به موسیقی به سن 8-9 سالگی برمیگردد. علاقه من به موسیقی از یک کاردستی شروع شد.
خانه ما در شهرستان «شهسوار» - تنکابن امروز - کنار دریا بود و همیشه صحنههای ماهیگیری را از بالکن خانه نظارهگر بودم.
دوست پدرم که گاهی به خانه ما میآمد سنتوری داشت و در خانه ما میزد، من به این فکر بودم که سنتوری شبیه آن بسازم. با مقداری تخته و میخ این کاردستی را ساختم.
خانواده چه واکنشی نسبت به کاردستی و علاقه شما به سنتور نشان دادند؟
پدرم که این کاردستی را دید تشویقم کرد و گفت به به چه خوب؛ دوست پدرم دوباره به خانه ما آمد و زمانی که کاردستی مرا دید، خندید و خوشش آمد و با سازش برای من زد و درباره آهنگها مطالبی به من گفت.
با راهنماییهای او کاردستی را دوباره ساختم، یک چیزی نزدیک به سنتور بود، دو مرتبه که به خانه ما آمد به پدرم گفت: باید یک ساز برای پسرت بخری، پدرم به خانه تمام دوستانش سر زد تا توانست با مکافات یک ساز بدون سیم تهیه کند.
سیمها را تهیه کردیم و به غلط روی ساز سوار کردیم، یعنی سیمهای زرد و سفید را جابجا بستم و همینطور میزدم.
دوست پدرم دوباره آمد. استاد «محمد ابراهیم لعلی» به من گفت سیمهای این سنتور را غلط انداختی و دوباره مرا راهنمایی کرد.
نخستین اجرای خود را به خاطر دارید؟
شاید بعد از یک سال به دلیل نبود کتابهای آموزشی و همچنین فضای ملتهب جنگ در سال 62 باعث شد تا خودم کار کنم. در همان شهرستان «شهسوار» برای کانون فرهنگی و امور تربیتی دعوت شدم تا برنامه اجرا کنم و این شروع کارهای موسیقی من بود.
شما در چه رشتهای درس خواندید؟
در ابتدا رشته مهندسی عمران (معماری) خواندم و سپس برحسب علاقه لیسانس موسیقی گرفتم و در دانشگاه هنر در مقطع فوقلیسانس ادامه تحصیل دادم. در حال حاضر هم دانشجوی مقطع دکترا در رشته پژوهش و هنر دانشگاه هنر هستم.
بخش آموزش تا چه اندازه در موفقیت شما تأثیرگذار بوده است؟
به نظر من ارتباط داشتن با آموزش جزء لاینفکی برای موسیقی است، موزیسینها باید همیشه با آموزش در ارتباط باشند.
وضعیت آموزش موسیقی در حال حاضر را چگونه ارزیابی میکنید؟
الان طوری شده که خواننده همان ابتدا بدون اجراهای قبلی در مراسمهای مهم برنامه اجرا میکند ولی خوشبختانه کار من این طور نبوده و تلاش کردم آموزش در کنار کارم باشد که الان هم هست.
یادم هست در کلاس آموزش نوازندگی سنتور، شاگرد آواز هم داشتم و ردیفهای موسیقی را به او یاد میدادم، چون اشراف کاملی به نتها داشتم و ردیفها را بر مبنای معلوماتم کار میکردم و موسیقی سنتی را خوب میشناختم. سال 80 که توجه من به موسیقی پاپ جلب شد توانستم سه آلبوم (همزاد، پریزاد و گمگشته) را منتشر کنم.
آموزش در عرصه موسیقی چه جایگاه و تاثیراتی دارد؟
آموزش در یک مقطعی در دبیرستان و دانشگاه اتفاقی میافتد و میتوان یک کاری کرد تا این امر ادامه پیدا کند.
نباید راه ورود اطلاعات را بست. به نظر من راههای ورود اطلاعات همین مطبوعات است، بخشی که از طریق خواندن و نوشتن محقق میشود، بهترین بخش آموزش است.
شاید یک بخش آموزش خوب ارائه شود اما تأثیر خواندن و نوشتن را نمیتواند داشته باشد، اطلاعات در ذهن فرد همان نوشتن و تکرار است.
من تلاش کردم در این سالها بُعد آموزش را مدنظر قرار دهم، به همین خاطر یک آموزشگاه موسیقی تاسیس کردم تا استعدادها و توانمندیهای جوانها را کشف کنم.
خوبی آموزش به هنرجویان برای من این است که باید دنبال مطلب غیرتکراری باشم و این امر همچنان به من کمک میکند تا به دنبال پژوهش و مطلب باشم.
در حال حاضر هم چند واحد درس تئوری در دانشگاه تدریس میکنم که تلاش من در عرصه پژوهش و تحقیق را بیشتر کرده است.
نظر شما در خصوص «قانون کپی رایت» چیست؟
در موسیقی همه چیز به صورت تهدیدآمیز به آن توجه میشود. قانون کپیرایت در کشور رعایت نمیشود، من خودم یکبار در کلوپهای اصفهان یک لوح فشرده و جامعی دیدم که دهها آلبوم موسیقی را در آن گنجانده بود، وقتی که دیدم اسم من هم روی این لوح فشرده است تعجب کردم، فروشنده که متوجه حضور من شد گفت آقای اخشابی راضی باش.
من هم گفتم که اگر میتوانی این کار را دیگر نکن. این آثار حاصل یک عمر تلاش است، این کار تو یعنی نابودی فرد خواننده.
یکی از دوستان به شوخی میگفت باید علما یک فتوا در این باره بدهند، همانند فتوایی که برای قوانین راهنمایی و رانندگی میدادند.
برای این کار هم بگویند کپی رایت حرام است و خلاف اجتماعی را خلاف شرع محسوب کنند. خدا را شکر مردم ما به فتوای علما توجه دارند، باید این فتوا را صادر کرد. البته هنوز خود موسیقی تکلیفش روشن نشده که حلال است یا حرام!
شما به تازگی یک ماهنامه فرهنگی هنری منتشر کردهاید. هدفتان از راهاندازی این ماهنامه چه بود؟
در دوران تحصیل، تجربه نوشتن را داشتم. امیدوارم با تلاشم بتوانم اطلاعرسانی کنم و فضای فرهنگی موسیقی کشور را بهتر کنیم. به نظر من کار اهالی مطبوعاتی تأثیرگذارتر است تا صداوسیما؛ امیدوارم بتوانیم در عرصه رسانه موفقتر عمل کنیم.
از آلبوم جدیدتان برای ما بگویید.
آلبوم موسیقی «آیینهرو» چهارمین آلبوم من است که به دلیل مشغول شدن در نشریه «زیر و بم» فرصت زیادی برای ارائه آن پیدا نکردم و امیدوارم تا قبل از ماه محرم روانه بازار شود.
مهمترین ویژگی آلبوم جدید شما چیست؟
در آلبوم «آیینهرو» تلاش کردم تلفیقی از موسیقی اصیل ایرانی، پاپ و موسیقی الکترونیک را با نگاهی مدرنتر ارائه دهم و امیدوارم مورد پسند مخاطب قرار گیرد.
روی آوردن به خوانندگی چه تأثیری در نوازندگی شما داشت؟
فعالیتهای خوانندگی، سهم هنرنماییام در نواختن سنتور را کمرنگ کرده است. نوازندگی برای ضبط آثار و آلبومها که به من پیشنهاد میشود را نمیپذیریم، چون فرصتی برای همکاری با دوستان برایم باقی نمیماند.
چرا خوانندگی را به سنتورنوازی ترجیح دادید؟
خوب خوانندگی جمع و جورتر است، با مخاطب میتوان ارتباط نزدیکتری داشت. نوازندگی دارای یک بخش درونگرایانه است که واقعتر و لذتبخشتر است؛ بخشی که هنرمند با سازش به درون خودش رجوع میکند و تنها میماند.
من روزی که 16 ساعت با یک سنتور در اتاق بودم، فراموش نمیکنم. من و یک اتاق و یک سنتور و هیچ چیز دیگر، به آب و غذا هم نیازی نبود. مادرم همیشه با من دعوا میکرد که چرا اینقدر تمرین میکنم، من همیشه میگفتم افکار من را به هم نریزید، بگذارید در حال خودم باشم.
برای نهار هیچ وقت صدایم نکن، هر وقت گرسنه باشم بیرون میآیم. متأسفانه امروزه آن وقت و زمانی که به این کار اختصاص میدادم را در اختیار ندارم ولی تجربه آموزش خوبی برای ارائه آثارم شد.
پس بهترین روزهای خاطرهانگیز شما همان دوران نوجوانی است؟
بله، آن دوران جزء لذتبخشترین کارها است، همیشه به دوره نوجوانیام میبالم، به خاطر اینکه وقتم را در این راه به درستی گذاشتم و این تجربه را کسب کردم.
چطور شد که به سمت خوانندگی در تیتراژ سریالهای تلویزیونی رفتید؟
برای یک کار داشتم اتود آن را برای خواننده میخواندم که بچههای صدابردار و اتاق فرمان گفتند «این خیلی خوبه، خودت بخوان»، من میخواندم که خواننده تمرین کند ولی کار من مورد پسند قرار گرفت.
این اجرا موجب شد تا کار جدی انگاشته شود و چون در نوازندگی سنتور متبحر بودم، بهتر موفق بودم.
با کدام یک از هنرمندان کار مشترک آهنگسازی انجام دادهاید؟
اکثر آلبومهایی که در دهه 70 و 80 ارائه شده کار سنتورنوازی آن را من انجام دادم. بابک بیات، پرویز مشکاتیان، مجید انتظامی، محمد اصفهانی، علیرضا افتخاری، عبدالحسین مختاباد و ... افرادی هستند که پای ثابت کار آنها بودم.
با این هنرمندی که شما در سنتورنوازی داشتید، چرا به خوانندگی روی آوردید؟
زمانی که آهنگهای زیادی ساخته بودم به من گفتند حیف تو، نباید خواننده شوی. آن زمان پاپ شأن امروزی را نداشت و حرفهایی به ما میزدند.
این تغییر موضعها که برخی در آن قرار میگیرند همیشه نگرانکننده است و برخی اوقات مخرب و اگر نشود و کار نگیرد، همان هنر اول را هم زیر سؤال میبرد.
شما به حمایت پدرتان در سنتورنوازی اشاره کردید، ایشان مخالفتی با خوانندگی شما نداشتند؟
پدرم گفت: «پسر این چه کاریه. تو که خوب سنتور میزنی، چی کم داری، گفتم خوب دیگه، خواندن بالاخره یک حس دیگری داره، حالا چرا پاپ؟». پدرم هیچ وقت مخالفت نمیکرد ولی میگفت تو در سنتورنوازی استعداد بیشتری داری، همین را ادامه بده.
من میگفتم در عالم نوازندگی به کجا میرسم، جواب میداد: خب بالاخره آدم بزرگ میشوی، گفتم میخواهم خوانندگی کنم. خوشبختانه بلافاصله همان اتفاق افتاد، شاید همان موقع افق را خوب میدیدم که خوانندگی را انتخاب کردم، خدا را شکر که جواب گرفتم و بعد از این کار پدرم که گوش شنوا و دقیقی داشت، از مشوقین من شد و همین امر باعث این شد تا کار خوانندگی را ادامه بدهم.
در حال حاضر هم کار آهنگسازی انجام میدهید؟
در گذشته وقت زیادی برای این کار داشتم اما امروزه وقت زیادی برای آهنگسازی ندارم و نمیتوانم به دوستان قول کار بدهم، چون وقتم محدود شده، اما این روزها در حال ضبط دو قطعه برای «محمد اصفهانی» هستم که در استودیو مهر آوا انجام میشود.
برای نوازندگی یک اثر چقدر وقت صرف میکنید؟
آن موقع میرفتیم استودیو و یک آلبوم 8 قطعهای را در یک روز و یا دو روز میزدیم. سنتور اولین سازی بود که کارش انجام میشد، من بر اساس نتها ساز اول را میزدم و بقیه به عنوان الگو آن را ادامه میدادند.
آیا بخش مادی کار در نوازندگی برای شما اهمیت دارد؟
یادم هست با یک نوازنده متبحر که تجربه کار استودیویی نداشت و الان هم معروف است سر دستمزد اختلاف نظر داشتیم؛ من میگفتم پولی که در نظر گرفتید من را تأمین نمیکند، گفت دنبال فلان آدم میروم.
یک روز طول کشیده بود که با آن نوازنده فقط یک قطعه را ضبط کند. صادقانه به من زنگ زد و گفت من اشتباه کردم. بیا هر چه تو بگویی، ما هم رفتیم و همه قطعات را در دو روز زدیم، این تبحر به نتخوانی است که سرعت کار را بالا میبرد.
در حال حاضر آثار به قطعه تبدیل شده و تولید آلبوم صورت نمیگیرد. یک متن هم که بخواهند کار کنند تا فضا مهیا و آماده شود، نصف روز صورت میگیرد و ضبط هم یک طوری شده که غیر مترقبه است و میگویند آقا بعدازظهر یا فردا ضبط داریم و معمولاً هم عجلهای است.
مشکل کار ضبط همین است که نوازنده ضبط باید منتظر تلفن آهنگسازان باشد. بعضی موزیسینها کارشان ضبط است اگر چه سعی میکنند درس یا کنسرت بدهند.
این بیت شعر: از هر کرانه تیر دعا کردهام روان/ باشد کز آن میانه یکی کارگر شود معمولاً مصداق دارد.
لطفاً درباره ورودتان به تلویزیون و اینکه شناخته شدن شما از طریق کارهای تلویزیونی چگونه شکل گرفت، توضیح دهید؟
از همان بدو ورود به تلویزیون نوازندگی میکردم و همه من را به خاطر نوازندگی میشناختند. پس از اینکه «حسین فرهاد» درگذشت، رهبری ارکستر شماره 4 صداوسیما به من واگذار شد و ارکستر ملی را تشکیل دادیم. اجراهای خیلی مهمی داشتم که جشنواره دوم و سوم سیما از جمله آنها است.
در سازمان که بودم جست گریخته قطعاتی خواندم. آقای «منوچهر ثقفی» مرا به استاد رسام معرفی کرد، از اینجا شروع شد که در سریال «گمگشته» برای آمادگی خواننده کار حضور یافتم که سرانجام گفتند ترانه این سریال را خودت بخوان.
بعدش هم به تناوب سفارش خوانندگی انجام شد.
برای خواندن تیتراژهای تلویزیونی چه چیزی را مد نظر قرار میدادید؟
در کارهایی که در این سالها ارائه کردم همیشه سعی کردم از یک استانداردی برخوردار باشد و یکنواخت ارائه نشود.
شانسی که به من کمک کرد پرداختن به همان نوازندگی و آهنگسازی موسیقی سنتی بود. خیلی از خوانندگان انگار آثارشان یک قطعه است، همه فراز و نشیب کارشان مشابه هم است.
من سعی کردم همیشه المانهای ایرانی را داشته باشم و رعایت کردن این مختصات باعث میشود تا اگر فرد خارجی کار را بشنود، متوجه ایرانی بودن اثر شود و من این توجه را به آثارم داشتم.
چرا از دوران نوجوانی متوجه صدایتان نشدید که میتوانید خوانندگی کنید؟
بچه که بودم میگفتم صدایم خوب نیست و با خودم میگفتم ای کاش صدای خوبی داشتم. شاید صدایم خیلی خوب نبود که کسی به من چیزی نگفت.
یعنی واقعا آن موقع متوجه نشدید که صدایتان خوب است و پس از سالها فهمیدید که میتوانید خواننده شوید؟
بالاخره آموزش و لحن روی کار تأثیر دارد، کاری که 15 سال پیش خواندم با الان تفاوت دارد.
کدام یک از آثارتان را بیشتر میپسندید؟
«آیینه رو» با موضوع امام رضا (ع) جدیدترین کار من است. من کارهای جدیدم را بیشتر دوست دارم، چون با علم و دانش بیشتری به آن پرداختم.
چرا صدای شما برای مخاطبان در همان ابتدای پخش اثر روشن و واضح است؟
به خاطر اینکه صدای خودم را ارائه کردم، تقلید نکردم. من از علاقهمندان به خوانندگی میخواهم وقتی کلاس آواز میروند و تقلید استاد میکنند، در مراحل بعد، از صدای دیگر تقلید نکنند و فراتر از صدای استاد فکر کنند.
بعضی وقتها خوانندههای جوان حرکات استاد خود را در راه رفتن، لباس پوشیدن و حرف زدن هم تقلید میکنند. استاد پایور آنقدر دارای شخصیت بارزی بود که شاگردانش حرکات او را در صحبت کردن، نوازندگی و ... انجام میدادند.
شرکت در کلاسهای این استاد از آرزوها و آمال من بود، به خاطر این رفتارها که دانشپژوهان انجام میدادند، دیگر در کلاسها حضور نیافتم و یادم هست به دلیل همین الگوبرداریهای اشتباه بیشتر از 2 جلسه در کلاس حضور نیافتم.
برای خواندن تیتراژ یک سریال، فیلم را هم میبینید یا فقط به شما سفارش میدهند که یک موسیقی برای تیتراژ سریال بساز؟
تهیهکننده و یا کارگردان خلاصهای از فیلم را برای من بازگو میکنند و یا اینکه بعضی وقتها فیلمنامه را مطالعه میکنم و با تصورات خودم در آن فضا قرار میگیرم و میخوانم.
برای اشعار آن هم با شاعران توافق صورت میگیرد. قبلا با آقایان علی معلم و کاکایی کار میکردم، الان برای کار جدیدم با اسحاق انور همکاری دارم.
آیا شده پس از اجرای اثری یا خواندن تیتراژی ناراضی بوده باشید؟
نه، من آثارم را با دقت مطالعه میکنم چون با هماهنگی و مطالعه کارم را پیش میبرم.
میزان پولی که برای خواندن یک تیتراژ دریافت میکنید، چقدر است؟
گفته میشود بعضی افراد بین 10 تا 15 میلیون تومان پول میدهند تا تیتراژ یک سریال را بخوانند. این صحبتها و نرخهایی است که باب شده و گفته میشود.
برخی میگویند شما مافیای خوانندگی در تلویزیون هستید، آیا این موضوع واقعیت دارد؟
این بیمعرفتی است که به من میگویند مافیای خوانندگی در تلویزیون. من هیچ وقت اهل زد و بند نبودم یا اینکه بخواهم یک خواننده را به یک تهیهکننده معرفی کنم.
من با توکل به حضرت حق و داشتهها و آموختههای خودم کار کردم. شاید یک خواننده از بیرون آمده و برای یک سریال خوانده و رفته ولی دیگر دیده نشده است.
چرا بعضی از خوانندگان فقط در یک سریال میخوانند و دیگر دیده نمیشوند؟
به نظر من موسیقی صدا و سیما جنس دیگری دارد و با موسیقی آلبوم و یا زیرزمینی و ... متفاوت است.
موسیقی صدا و سیما در عین سادگی نیاز به شعر و موسیقی بهتری دارد و شنونده باید با آن ارتباط بگیرد، باید لایههای متوسط را در نظر گرفت.
خیلی از هنرمندان دیگر که میخوانند میبینند آن درخشش کافی را ندارد، بعضی وقتها سریال خوب باعث دیده شدن موسیقی میشود ولی باز هم این دو حالت دارد، اگر موسیقی باکیفیت باشد ماندگار میشود، برخی هم با همان یکبار خواندن در سریال تمام میشوند و دیگر دیده نمیشوند.
من تلاش میکنم در عین سهلالوصول بودن این قالب را در نظر بگیرم. ارائه آلبوم و یا کنسرت دادن میتواند 5 هزار نفر را همراه کند ولی خواندن تیتراژ یک سریال در سراسر ایران اثرگذار است؛
ترانههایی که در برخی از سریالها خوانده میشود برای شبکههای تهران مناسب است که با آن محیط و فضا درگیر هستند.
تحلیل من این بود که مخاطب به ترانههای ماهواره به نسبت تلویزیون توجه کمتری دارد. کسانی که توجه به موسیقی ویژه دارند، میتوانند خواستههایشان را در رسانه ملی دنبال کنند.
آهنگهایی که در این سالها ساخته و خواندهام را اکثر ایرانیها شنیدند، این موضوع به دلیل فراگیر بودن آن است.
تهیه کننده فیلم چقدر میتواند در معرفی یک خواننده به جامعه موفق باشد؟
این قضیه نمیتواند جریاندار باشد. من شاهد تلاش هنرمندی بودم که آرزو داشت در یک تیتراژ بخواند و خواندن برای آن سریال هم آخرین کارش شد.
اگر رسانه و هنرمند درست اثرش را ارائه ندهد به برنامههای دیگر دعوت نمیشود، حتی اگر تمام عوامل یک سریال از یک خواننده استقبال کنند و روی آنتن هم برود، اگر مردم تأیید کنند، دوباره در سریالهای دیگر میخواند و اگر تأیید نکنند دیگر کار آن خواننده تمام میشود.
خواندن در تیتراژ کار شوخیبرداری نیست، اگر به دل مردم نشست که هیچ و گرنه دیگر نمیتوان آن را تکرار کرد. این بخش کار مافیابردار نیست. آن بخش کار که میخواهد موسیقی آن به دل مردم بنشیند، کار یزدان است.
آن دیگر کار حضرت یزدان است که یک اثری به دل مینشیند و یک دفعه بلند میشود و شنیده و دیده میشود. یک کاری بعضی وقتها پخش میشود، انگار گوشها و چشمها کر و کور میشوند ولی بعضی وقتها یک زمزمه ماندگار میشود؛ این چیزی است که من معادلهاش را کشف نکردم و نمیتوانم کشف کنم البته این را حضرت حافظ تعبیر در «آن» دارد یعنی
شاهد آن نیست که موی و میانی دارد/ بنده طلعت آن باش که «آن» دارد.
آن «آن» کجاست نمیدانم. بیشتر شرقیها به «آن» معتقدند. حالا تعابیر مختلف درباره آن وجود دارد، حالا چگونه است نمیدانم، البته غربیها یک ابزار کارآمدی دارند، یک اثر موسیقی را با حجم وسیعی از تبلیغات ارائه میکنند که مخاطب روحش تسخیر میشود. واقعا اثری که «آن» دارد خودش را تبلیغ میکند و تأثیرگذار است.
چرا کشورهای غربی برای تولید موسیقی یک فیلم، گروههای بزرگ موسیقی دارند ولی ما...
آنها در شکل حرفهایتری کار و تولید میکنند. اینجا استودیویی وجود ندارد که گروه بنشیند و تصویر کار روی پرده نمایش برود و آنها بنوازند. این کار برای کشور ما تخیل محسوب میشود ولی آنها دارند.
آنها در ارکستر برلین مینوازند و در انگلیس ضبط میکنند. اینها برای ما در ایران اصلا تخیلش هم وجود ندارد.
وضعیت شعر را در حال حاضر چگونه ارزیابی میکنید؟
شعر یک مشکل دارد و آن این است طوری که باید شعرا در ارائه مطلب متقدم باشند نیستند. یک شاعر باید از همه متفکرتر باشد ولی وقتی که با او دو کلمه صحبت میکنیم میبینیم که در هپروت است. شعرای قدیم فیلسوف و حکیم بودند مانند مولانا، سعدی و ...
نگاههای متفاوتی داشتند ولی برخی شاعران کنونی اگر عینک آفتابیاش بگذارد و اجازه بدهد شعر سپید را میبیند و کاری هم به باقی آن ندارد.
سطح سوادها هم پایین است. طرف در همان حالت حسی شعر میگوید و معتقد است که احساسی به او دست داده است.
بابا این که نمیشود؛ لغات در اشعار همیشه محدود است. همیشه من فکر میکنم و دوست داشتم که شعرها واضحتر از این میبود، اگر چه من تلاشهایم را کردم و همه شاعرانی که با من کار کردند میبینید که این اشعار یک ذره تفکر و پیچیدگی دارد.
الان اگر شعر یک ذره تفکر و پیچیدگی داشته باشد گفته میشود نامفهوم است.
مشکل اصلی اشعار را در چه میبینید؟
مشکل اصلی ما شعر است. شعرها آن طور که باید باشد نیست و گرنه موزیسینها که باید تلاش کنند به کار خود مسلط هستند، البته این کار سختی است که این همه اندیشه در جهان وجود داشته باشد و یک نفر از شیراز یک حرفی بزند و توجه عموم را جلب کند و حرفش قابل تأمل باشد.
در حال حاضر دانشمندانی که به علوم بشری احاطه دارند در قالب مقاله و پژوهش سخنان خود را میگویند و بعد از 6 ماه یک پژوهشی ارائه میدهند؛ به نظر من یک شاعر هم حداقل باید بر روی شعرش 6 روز وقت بگذارد، به من میگوید حالی به من دست داد، این شعر را گفتم، لطفا شعر را تغییر ندهید، ولی من میگویم این به دلم نمینشیند و من هم کارم را انجام میدهم که این امر باعث دلخوری شاعر میشود.
الان در جامعه شاهد پخش موسیقیهای سخیفی هستیم که به نظرم علی رغم تبعاتی که در جامعه دارد، سطح سلیقه مخاطب را هم پایین آورده است، نظر شما در این باره چیست؟
به نظرم همه تقصیرکارند. آن کسی که اثر را ساخته یا خوانده و چه آن مسئولی که به غلط میخواسته جلوی کارهای سخیف را بگیرد و همان امر باعث ولع و اشتهاء مخاطب شده است.
من این موضوع را بارها مطرح کردم که دانشجوی لیسانس با حداقل 22 سال سن چند واحد ادبیات که پاس کرده است، کارشناسی شعر ادبیات را هم در حد اولیه بلد است ولی کارشناس شعر نیست.
این مطالب مستهجن که ارزش تکرار ندارند را چرا از صبح تا غروب در واکمن و یا ماشین خود گوش میدهند. این احمقانه است که یک کودک او را نصیحت کند و بگوید برو بابا جمع کن ولی نمیدانم چطور میشود که آن جوان صد بار این آهنگ بیارزش را گوش میدهد، واقعا جوابش را نمیدانم.
حس شاعرانگی در آن وجود ندارد و بیشتر ریتمدار است. این مثل مصداق پیدا میکند که وقتی قافیه به تنگ آید شاعر به جفنگ آید. 4 تا کتاب نخوانده یا ادبیات نمیداند، شعر میگوید و خوانندگی میکند.
من دیدم کتابها را جلویشان میگذارند و با هم شعری میگویند و با داشتن یک ریتم در خانه خودشان ضبط میکنند و چون مهیج و ریتمدار است، مخاطب به سمت آن میرود.
بخشی از آن یک نمکی دارد ولی بخشهای دیگر آن خراب است. شنونده باید یک معدل بدهد، نمیشود ملودی آن 20 باشد ولی شعر 2 و بگوییم کار خوبی است، جمع این نمرهها معدل این است، همه موارد بالا باید بیشتر از 10 باشد.
یک عالم باید به فهم بشری یک چیزی اضافه کند یعنی من یک چیزی باید در حوزه کاری خودم اضافه کنم. یک شاعر اگر چیزی به فهم بشری اضافه نکند خوب نیست؛ «دوست دارم، خیلی دوست دارم» که نشد شعر.
بعضی وقتها که دیوان را مطالعه میکنم میبینم قابل مقایسه با بسیاری از اشعار نیست و مفهومها و پیامهای دنیا، دریچهای روی شما باز میکند.
انسان و دانش نزد اهالی آن زمان بیشتر بوده است، مولانا عالم دینی و فیلسوف بود و آن میشود که اکنون مانده.
امروزه فردی حرفهای روزانهاش را به زور میزند اما ادعای شاعری میکند. این توهین به آنها نیست، بعضی وقتها میبینیم که یک ذوق به طرف کمک میکند، بعضی وقتها هم طرف این را هم ندارد.
الان خیلی از اشعار امروزی با موضوع خیانت و عشق و عاشقیهای زمینی است، نظر شما در این باره چیست؟
شعرها یا دارای مضامین عاشقانه افراطی یا تنفر در شعر هستند. خیانت اگر چه سوژه اجتماعی است و طرف با آن درگیر شده و فیلمهایی هم در این باره ساخته شده ولی به نظر من یک سوژه سطح پایین است و ظرفیت همذاتپنداری با ان وجود ندارد.
درست است یکی دو بار به فرد شاعر خیانت شده ولی متأسفانه این امر را با وصف آه و ناله و نفرین در شعرش میآورد. این شعر برای کسی که آن را دریافت میکند همانند پیام انبساط دهنده روح است.
آقای اخشابی آثار کدام خواننده را بیشتر میپسندید و گوش میکنید؟
علیرضا افتخاری و محمد اصفهانی خوانندههایی هستند که کارهایشان را دنبال میکنم.
برخی از خوانندگان برای اینکه بتوانند در فضای موسیقی مطرح شوند، با استفاده از شیوههای مختلفی از جمله کمک گرفتن از دستگاههای الکترونیکی صدایشان را تغییر میدهند، نظر شما در این باره چیست؟
در حال حاضر دستگاههای دیجیتال به ویرایش صدا کمک میکند و به گونهای شده که برخی نمیتوانند خوب ساز بزنند و میگویند با کامپیوتر درستش کن.
طوری با نرمافزارهای کامپیوتری آن را درست میکنند که فکر میکنی اریجینال نواخته و خوانده شده است.
این قضیه ویرایش مثل عمل زیبایی گونه و بینی و لب و ابرو است، همه چیز درمانی شده و اثری از صنع خداوند در چهره فرد نیست.
یا اینکه مثلا یک فردی دارای ماشین پیکان است و هر چه تلاش میکند آن را زیباتر کند میبینید که پیکان با همان ظاهر بیآلایشش بهتر به دل مینشیند.
اگر به بعضی خوانندهها نگاه کنیم میبینیم که با دستان سحرآمیز اپراتور همه چیز را تغییر میدهند اما زمانی که یک گوش حرفهای آن را میشنود متوجه میشود که این کار یک فناوری دیجیتالی است.
پزشکان معتقدند که باید میوههایی را تهیه کرد که طبیعیتر تولید میشوند، به دلیل اینکه دارای ویتامینهای ماندگار هستند اما برخلاف این مردم میوههایی را خریداری میکنند که به صورت ژنتیکی، به صورت زیبا به بازار عرضه میشود.
مشکل اصلی کار کجاست؟
با اندکی مطالعه میبینیم که جوانان امروز به هر قیمتی شده میخواهند بازیگر و یا خواننده شوند و برایشان مهم است که زود قطعهای بیرون دهند، میگویند خدا بزرگ است.
در زمینه موسیقی خیلی آسان به این موضوع نگاه میشود، مثلا طرف در میهمانی و یا جشنی ساز میزند و میخواند، همه از هنرش شاخ در میآورند. میگویند اگر این وارد عرصه حرفهای موسیقی شود موفق میشود.
باید بگویم نسل حال حاضر خیلی عجول است، قدیمیترها 15 سال ویلون را یاد میگرفتند بعد آواز و بعد مراحل دیگر ولی الان خواننده جوان میگوید چگونه وارد چرخه حرفهای شوم.
نسل شتابزدهای داریم، من جایی مهمانی بودم که یک فردی دوست داشت خواننده شود، از نظر مالی تأمین بود و در آن مهمانی با من مشورت کرد.
من هم او را دلداری و امیدواری دادم و گفتم کار نشد ندارد، سریع پسرش را صدا زد و گفت پسر کاغذ را بیاور تا قرارداد ببندیم، من چقدر بدهم تا طی فلان مدت خواننده بشوم، من هم متقاعدش کردم که بیخیال ما شود!