bato-adv
کد خبر: ۱۲۷۶۱۴
سرمقاله روزنامه های امروز شنبه

سرمقاله: ملکه مي‌خواهد امپراطور باقي‌ بماند

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «انقلاب بدهكار هيچ كس نيست»، «دستگاه قضائي و راهي كه باز شد»، «عبور از خود!»، «ملکه مي‌خواهد امپراتور باقي‌بماند»، «تناقض سياست هاي ارزي واقتصاد مقاومتي»، «اصرار بر رسوا شدن»، «آمريکا همين است»، «حاشيه‌هاي فراتر از متن!»، «گاف‌های یک صهیونیست»، «شکاف سودآوری در صنعت چاپ» و ... كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۵ - ۰۸ مهر ۱۳۹۱

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «انقلاب بدهكار هيچ كس نيست»، «دستگاه قضائي و راهي كه باز شد»، «عبور از خود!»، «ملکه مي‌خواهد امپراتور باقي‌ بماند»، «تناقض سياست هاي ارزي و اقتصاد مقاومتي»، «اصرار بر رسوا شدن»، «آمريکا همين است»، «حاشيه‌هاي فراتر از متن!»، «گاف‌های یک صهیونیست»، «شکاف سودآوری در صنعت چاپ» و ... كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


كيهان: انقلاب بدهكار هيچ كس نيست
«انقلاب بدهكار هيچ كس نيست» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد:

غرب با طيف هاي سياسي ايراني كه استعداد چالش با حاكميت را دارند، دو سطح از تعامل را برقرار مي كند. 1-سطح اول مربوط به جريان هاي برانداز علني است و غرب از آنها توقع معارضه آشكار با جمهوري اسلامي دارد. 2-سطح دوم مربوط به طيف هايي است كه منافع خود را در ضعف حاكميت و برقراري امكان چانه زني با نظام مي دانند.

در سطح اول، غرب طي سه دهه گذشته كوشيده با تقويت گروه هاي معارض، كار حاكميت را در ايران يكسره كند. با اين حال و به عنوان خط موازي و مكمل، غربي ها ترجيح مي دهند حلقه ها و گروه هاي سياسي امتيازطلب و زياده خواه در موضعي از قدرت باشند كه بتوانند از شتاب حركت جمهوري اسلامي بكاهند.

بدين ترتيب غرب دست به تقسيم كاري مي زند كه بعضا حتي لازم نيست به اطلاع هر يك از دو طيف مورد اشاره برسد. شبيه همان مدل داد و ستد موازي كه آمريكا عليه شوروي سابق و در تعامل جداگانه با طيف گورباچف از يك طرف و حلقه يلتسين از جانب ديگر پيشه كرد.

استراوب تالبوت مدير دفتر مطبوعاتي مجله تايم در مسكو كه بعدها معاون وزارت خارجه آمريكا شد، در اين باره مي گويد «نقش ها بين كاركنان دفتر رياست جمهوري آمريكا تقسيم شده بود. عده اي با گورباچف و برخي ديگر با يلتسين در تماس مداوم بودند. به گورباچف اطمينان مي دادند كه در نهايت غرب طرف او را خواهد گرفت و همزمان يلتسين را تشويق مي كردند كه اگر او بر ضعف هاي ساختاري شوروي تاكيد كند غرب از او حمايت خواهد كرد.»

مهرماه سال 77 عطاءالله مهاجراني وزير ارشاد دولت اصلاحات در مصاحبه با روزنامه السفير (به بهانه توقيف روزنامه توس) اذعان كرد «دست اندركاران توس به بازي خطرناكي دست مي زنند زيرا تلاش مي كنند خود را طرفدار خاتمي جلوه دهند حال آن كه گروه توس در واقع سخنگوي نهضت آزادي به رياست ابراهيم يزدي است... اين گروه به گونه اي عمل مي كنند كه گويي خاتمي، گورباچف و آنان يلتسين هستند كه قدرت را در دست خواهند گرفت.» 11 سال بعد و در آشوب افكني سال 88، هر دو طيف كنار هم ايستاده بودند و ابراهيم يزدي تصريح مي كرد خاتمي لولاي اتصال گروه هاي مخالف است.

سطح دوم تعامل، در واقع تعامل پوشيده تر و شيك تر و ظاهرا فاصله گذاري شده تر است.

در اين شيوه - كه البته نسبت به هر يك از گروه هاي هدف، داراي شدت و ضعف و درجه بندي است- نوعي تعامل رفت و برگشتي برقرار است، به اين معنا كه طيف داخلي عملا مي خواهد از فشار خارجي براي چانه زني با حاكميت سود جويد و متقابلا جبهه قدرت هاي خارجي راغبند از فشار داخلي براي انفعال حاكميت در عرصه چالش ها و مذاكرات خارجي استفاده كنند.

بنابراين هر فشار واقعي يا رواني كه از جانب جبهه خارجي راه مي افتد بلافاصله با استقبال حلقه هاي داخلي مواجه مي شود كه ظاهرا ژست نگراني و دلسوزي براي كشور مي گيرند و در عين حال مي كوشند وضعيت كشور را بحراني و خطرناك جلوه دهند. خروجي حرف اين محافل كه لهجه ها و توقعات متفاوتي هم دارند معمولا در طول سال ها اين بوده كه وضعيت اورژانسي است و به همين دليل حاكميت بايد مصلحت انديشي كرده و نسبت به خودكامگي ها و توقعات غيرقانوني ما كوتاه بيايد.

طرف غربي نيز استدلال مشابهي پيشه كرده و مدعي مي شده حالا كه براساس قرائن، اوضاع داخلي بي ثبات و بحراني و آشفته است، پس ايران بايد به باج خواهي هاي بيگانه تن دهد. در طول تاريخ انقلاب، حلقه نهضت آزادي، سازمان مجاهدين خلق (منافقين حامي بني صدر)، و برخي منافقين جديد به تناوب و با شدت و ضعف هايي به اين مدل تعامل با قدرت هاي بيگانه آلوده شدند. البته به تدريج معلوم شد طيفي از اين محافل ماموريت سطح اول داشته اند اما در عين حال طيف هاي ديگري هم بودند كه آلودگي غليظ نهضت آزادي و سازمان منافقين را نداشتند و مايل بودند در رقابت هاي سياسي از پارسنگ فشار اجنبي بهره بگيرند، حال آن كه خود نقش طعمه سر قلاب را بازي مي كردند.

فتنه سال 88 و برخي اتفاقات مشابه قبل و بعد از اين ماجرا، در همين بستر تعامل نامشروع با قدرت هاي بيگانه نقش بست. اين روند به شكل واضح در سال 82 با انتخابات مجلس هفتم و بست نشيني شماري از نمايندگان مجلس اصلاحات و اعلام استعفاي برخي دولتمردان خودنمايي كرد و جبهه خارجي كه هيجان زده شده بود، اعلام كرد انتخابات مجلس هفتم را به رسميت و مشروعيت نمي شناسد. افراطيون 6 سال بعد مستظهر به پشتيباني غرب، اقدام به آشوب خياباني كردند با اين تصور كه نظام و مردم، مرعوب مي شوند و جا مي زنند.

اما تلاقي شعور اجتماعي با صلابت و تدبير رهبري، تمام محاسبات جبهه داخلي- خارجي را به هم زد. دو سال و نيم بعد، در ماجراي انتخابات مجلس نهم (اسفند 90) و در حالي كه دشمن فشار تحريم ها را شدت بخشيده بود، همان حلقه ها به انضمام ديگراني كمر به تحريم انتخابات و به رخ كشيدن عواقب باج ندادن جمهوري اسلامي بستند. اما در همين فضاي بايكوت بود كه مشاركت چشمگير و 64 درصدي مردم، مانند آب سرد بر سر حلقه هاي امتيازطلب و فزونخواه ريخت.

با اين وجود، تداوم فشارهاي سياسي، تبليغاتي و اقتصادي دشمن، طيف هاي ياد شده را همواره به اين صرافت انداخته كه به بازي پاس و آبشار متقابل با قدرت هاي بيگانه ادامه دهند؛ زماني به آنها پالس مي دهند كه هنوز هم با حاكميت، مخالف خواني و فاصله گذاري مي كنند و در مقاطعي با ژست خيرخواهي و نگراني براي سرنوشت كشور و نظام تقلا مي كنند اصطلاحا پرونده خود را «سفيد» كرده و مجددا به درون رقابت ها و فضاي سياسي بازگردند.

طبيعتا راه توبه و بازگشت براي هر خطاكاري پيش از آن كه كارش به عقوبت بكشد، باز است اما به تعبير حضرت امام(ره) «امروز هيچ تاسفي نمي خوريم كه آنان در كنار ما نيستند... انقلاب به هيچ گروهي بدهكاري ندارد... آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرفتن كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولي نه به قيمت طلبكاري آنان از همه اصول كه چرا مرگ بر آمريكا گفتيد، چرا جنگ كرديد، چرا نسبت به منافقين و ضد انقلابيون حكم خدا را جاري مي كنيد، چرا شعار نه شرقي نه غربي داده ايد، چرا لانه جاسوسي را اشغال كرده ايم و صدها چراي ديگر... صريحا اعلام مي كنم تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين، اسلام اين مردم بي پناه را از بين ببرند.» (منشور برادري، سوم اسفند 1367)

درست برخلاف محاسبات القايي دشمن و طرف بده- بستان داخلي آنها، جمهوري اسلامي منطبق بر واقعيات، خود را در موضع اقتدار مي بيند. پريروز اين نخست وزير رژيم صهيونيستي بود كه اذعان كرد «ما بايد با واقعيت مواجه شويم؛ تحريم ها ايران را از برنامه هسته اي اش باز نداشت. آنها قائل به سياست آخرالزماني و موعودگرايي هستند و سياست بازدارندگي كه در مورد شوروي كارايي داشت، در برابر ايران ناكارآمد است». بر اثر اقتدار كوبنده انقلاب اسلامي ايران است كه هنري كيسينجر استراتژيست آمريكايي به روزنامه نيويورك تايمز مي گويد «in 10 years there will be no more Israel.

تا 10 سال آينده ديگر اسرائيل وجود ندارد» و به خاطر پايداري و پويايي انقلاب اسلامي است كه پل رايان معاون ميت رامني (نامزد جمهوريخواهان در انتخابات نوامبر) تصريح مي كند «حمله به سفارتخانه هاي ما در سراسر جهان و به آتش كشيدن پرچم آمريكا، حوادث 1979 و تسخير سفارت آمريكا در تهران را تداعي مي كند. خاورميانه اكنون شبيه سال 1979تهران شده است». و كيست كه اذعان نكند اگر وزير خارجه آمريكا مي گويد «ما در قبال بحران سوريه فلج شده ايم» يا رئيس پنتاگون اظهار مي دارد «مداخله نظامي آمريكا در سوريه اشتباه مسلم است»، ناشي از اقتدار جمهوري اسلامي است.

نفوذ معنوي بي بديل انقلاب اسلامي تا آنجاست كه به تصريح گزارش چند روز پيش خبرگزاري آسوشيتدپرس «تصاوير و پوسترهاي آيت الله خامنه اي از بغداد تا بصره در ميان مردم خودنمايي مي كند. ايران اكنون به پرنفوذترين قدرت منطقه تبديل شده است». با اين وصف، دولت- ملت (حاكميت) جمهوري اسلامي كه در اوج فشار دشمن و اشغال همسايگان ايران، به آمريكا و متحدانش باج نداد، در شرايط اقتدار فعلي به طريق اولي كمترين اعتنايي به فشارها نمي كند.

آنچه هفته گذشته در قالب چند رويداد متعارف و معمولي قضايي(احضار متهم با اجراي حكم صادره) به چشم رسانه هاي بيگانه بزرگ و مهم آمد، تاكيد مجددي است بر اين واقعيت كه نظام- آميزه حاكميت و مردم- از موضع اقتدار و ثبات و چيرگي قانون كوتاه نخواهد آمد.

همين واقعيت به ظاهر ساده است كه جبهه اي طيف بندي شده (از رسانه هاي دولتي آمريكا و انگليس و اسرائيل تا رسانه هاي وابسته به فتنه گران) را دچار شوك كرد. بي بي سي و صداي آمريكا و راديو فردا و راديو اسرائيل و نظاير آنها حق داشتند تصور طوفان كنند حال آن كه درست برعكس، اعمال روندهاي قضايي درباره افراد ذي نفوذ از طيف ها و گرايش هاي سياسي متفاوت، نشان از ثبات و اقتدار و عزم برگشت ناپذير نظام براي سيطره قانون به عنوان مهاركننده زياده خواهي ها و گردن كشي ها دارد.

به عبارت ديگر، بسترسازي براي فتنه انگيزي از هيچ حلقه سياسي يا منسوبين به چهره ها با اين توهم كه نظام از جانب جبهه خارجي در مضيقه است و بنابراين مقابل امتيازطلبي و قانون شكني و خودكامگي حلقه هاي سياسي كوتاه مي آيد، پذيرفته نيست. طبعا وقتي امور بر مدار قانون گشت و تعدّي كنندگان مؤاخذه و بازخواست شدند، ثبات و امنيت و اقتدار ملي نيز تقويت خواهد شد. در واقع قانون، حاشيه امنيت عمومي است و آنها كه اين حريم را زير پا مي گذارند، با روي ديگر قانون و دست قدرتمند آن مواجه خواهند شد.

البته روشن است كه مواجهه قانوني و قضايي با خودكامگان سياسي و اقتصادي بي هزينه و مزاحمت نيست اما مهم، اين باور عمومي به تدريج بارور شده است كه ضعف اجراي قانون، گردن كشان را گستاخ مي كند همچنان كه استيلاي قانون، ظرفيت هاي فسادانگيزي و زورگيري و تضييع حقوق عمومي را به ميزان بسيار بالايي از بين مي برد. طبعا و به اعتبار تجارب نافرجام گذشته، محافل سياسي مكلفند نگاه محترمانه تري به قانون داشته باشند چرا كه قانون شكنان خود را از حرمت خلع مي كنند.

خراسان: ملکه مي‌خواهد امپراطور باقي‌ بماند
«ملکه مي‌خواهد امپراطور باقي‌بماند» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم عليرضا رضاخواه است كه در آن مي‌خوانيد:

1- چندي پيش روزنامه تلگراف انگلستان نوشت در پي پيشنهاد حزب کارگر براي جايگزين کردن لغت "امپراتور" با "عالي جناب" در ميان القاب سلطنتي انگليس، ملکه اليزابت خواهان حفظ کلمه "امپراتور" در القاب اعطايي در زمان سلطنت خود بر انگلستان شد. "برنارد جنکين" يکي از اعضاي ارشد حزب محافظه کار و رييس کميته تحقيق در اداره امور کشورهاي مشترک المنافع (مستعمرات سابق انگلستان) نيز با اعلام مخالفت حزبش با اين پيشنهاد عنوان داشت چنين پيشنهادي قطعا از جانب محافظه کاران وتو خواهد شد.

2- در هفته اي که گذشت ويليام هيگ، وزير خارجه انگليس در سفري به کانادا پس از امضاي يک توافقنامه ديپلماتيک ، گفت که مي خواهيم "سفارتخانه هايمان را با کانادا يکي کنيم". ويليام هيگ در اوتاوا، پايتخت کانادا گفته است که اين توافق به انگليس اين امکان را مي دهد تا با هزينه هاي کمتري در خارج از کشور حضور داشته باشد. وزير خارجه انگليس در بيانيه اي تصريح کرد: «همانطور که ديويد کامرون (نخست وزير انگليس) سال قبل در جمع نمايندگان پارلمان کانادا گفت، ما 2 ملت، ولي تحت حکومت يک ملکه هستيم که مجموعه ارزش هاي يکساني داريم.» بي بي سي شبکه رسمي دولت انگلستان در اين رابطه عنوان داشت هدف اصلي از ايجاد هيات هاي مشترک، حضور ديپلماتيک بيشتر در مناطقي اعلام شده است که هيچ يک از اين 2 کشور در آن ها سفارتخانه ندارند. اين شبکه تاکيد کرد که چنين ائتلافي مي تواند در آينده کشورهاي استراليا و نيوزيلند را نيز شامل شود.

3- روزنامه ديلي تلگراف پيشتر در مطلبي با عنوان "انگليس به دنبال احياء جامعه کشورهاي مشترک المنافع براي رقابت با اتحاديه اروپا است" نوشت: انگلستان مدتي است که سياست بازگشت به کشورهاي سنتي تحت حاکميت ملکه اين کشور را در پيش گرفته است. اين روزنامه هدف احياء اين جامعه را تاثيرگذاري بيشتر در صحنه بين الملل عنوان داشته است. ديلي تلگراف در ادامه مي نويسد رابطه انگليس با کشورهاي تاثيرگذار اتحاديه اروپا در سال گذشته ميلادي دچار بحران شد، به گونه اي که طرح خروج اين کشور از اتحاديه اروپا به صورت جدي مطرح شد. به نوشته اين روزنامه انگليسي، هيگ که يکي از افراد بدبين نسبت به اتحاديه اروپاست تلاش مي کند تا دفاتري نيز در آمريکا و ساير کشورهاي قدرتمند افتتاح کند. برخي از ديپلمات هاي انگليسي تبديل شدن اتحاديه اروپا به يک قدرت جهاني را يک تهديد براي انگليس مي دانند.

4- جامعه کشورهاي مشترک المنافع يا کشورهاي همسود (Commonwealth of Nations) مجموعه‌اي از 53 کشور مستقل است که همه آن ها به جز موزامبيک و کامرون قبلاً مستعمره امپراتوري بريتانيا بوده اند. اين کشورها روي هم حدود 30 درصد جمعيت کره زمين و 30 درصد سطح خشکي هاي زمين را مي پوشانند. چهارچوب همکاري کشورهاي اين ارگان بر اساس اعلاميه سنگاپور مصوب سال 1971 حول توسعه ارزشهاي مشترک مانند حقوق بشر، حکومت قانون، آزادي هاي فردي، مساوات، دموکراسي، تجارت آزاد، صلح جهاني و همکاري هاي چندجانبه است. درحال حاضر ملکه اليزابت دوم نماد همبستگي ميان تمامي 53 عضو ارگان کشور هاي مشترک المنافع است.

بالاترين مقام دربار بريتانيا (ملکه اليزابت دوم) عنوان «رياست کشور» را در 16 عضو کشورهاي مشترک المنافع دارا است. اين کشورها به اصطلاح «قلمروهاي مشترک المنافع بريتانيا» خوانده مي شوند و شامل استراليا، زلاندنو، پاپوآ گينه نو، جزاير سليمان، تووالو (در اقيانوسيه)، کانادا (در آمريکاي شمالي)، بليز (در آمريکاي جنوبي) و آنتيگوا و باربودا، باهاما، باربادوس، گرنادا، جامائيکا، سنت کيتس و نويس، سنت لوسيا، سنت وينسنت و گرنادين (در هند غربي و جزاير کارائيب) هستند. نکته جالب اين که بالاترين مقام اجرايي اين کشورها، به عبارت ديگر نخست وزير اين کشورها در واقع فرماندار ملکه انگلستان محسوب مي شود.

5- همزمان با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي بسياري از تحليل گران سياسي و تئوريسين هاي آمريکايي از پايان تاريخ و برتري ليبرال دموکراسي دم زدند. بسياري نيز چون جورج هربرت واکر بوش رئيس جمهور اسبق آمريکا به دنبال ايجاد نظم نوين جهاني بودند. "اوبرت ودرن "، وزير خارجه فرانسه، اصطلاح «قدر قدرت» را براي آمريکا به کار برد. وي تاکيد داشت ابر قدرت مربوط به دوره جنگ سرد بود و عموما بر قابليت هاي نظامي دلالت مي کرد.

دامنه سلطه «قدر قدرت» از اقتصاد و تکنولوژي ونظامي گري فراتر مي رود ونگرش و مفاهيم زباني و شيوه هاي زندگي را نيز در بر مي گيرد. بسياري نيز سلطه، رهبري و هژموني ايالات متحده را بر جهان بدون شوروي طرح کردند. ايده هاي خامي که خيلي زود ناکارآيي شان بر همگان روشن شد. طرح تئوري‌هايي چون"جنگ تمدن هاي" هانتينگتون و "قدرت نرم" جوزف ناي خود دليلي بر اين مدعا است. ايده امپراتوري آمريکا که توسط نئومحافظه کاران در ابتداي دولت جورج بوش رئيس جمهور سابق آمريکا مطرح شد را مي‌توان آخرين تلاش سازمان يافته در اين رابطه دانست. از همين رو است که بسياري اوباما را محصول شکست اين پروژه مي دانند.

کار ويژه اوباما مديريت افول آرام آمريکا است. فريد زکريا تحليل گر بر جسته آمريکا و نويسنده کتاب " جهان پس از آمريکا" کتابي که به نوشته رسانه هاي آمريکايي ، اوباما هيچ گاه آن را از خود جدا نمي کند، با تاکيد بر پايان نظام تک قطبي در جهان مي نويسد: "ما در حال تجربه سومين جابجايي قدرت در جهان هستيم. اولين جابجايي قدرت در قرن پانزدهم و با قدرت گرفتن کشورهاي غربي در دنيا همراه بود. اين جابجايي، جهاني که ما اکنون مي شناسيم را پديد آورد؛ علم و تکنولوژي جديد، تجارت، سرمايه داري و انقلاب هاي کشاورزي و صنعتي.

اين دگرگوني در معادلات قدرت همچنين به تحميل اراده سياسي کشورهاي غربي بر دنيا منجر شد. دومين جابجايي در قدرت که در سالهاي پاياني قرن نوزدهم پديد آمد، حاصل قدرت گيري ايالات متحده آمريکا در جهان بود. آمريکا پس از صنعتي شدن توانست به قدرتي بزرگتر از حاصل جمع تمامي کشورهاي قدرتمند دنياي آن زمان تبديل شود. در بيست سال اخير موقعيت آمريکا به عنوان تنها ابرقدرت جهاني هيچگاه به خطر نيفتاده است و اين واقعه اي است که پس از روم باستان در تاريخ جهان بي سابقه است. در زمان ابرقدرت بودن آمريکا، اقتصاد جهاني رشدي بي سابقه را شاهد بود و اين رشد نيرويي است که باعث سومين جابجايي قدرت در جهان گرديده است، قدرت گرفتن ديگر کشورها."

6- برژينسکي، مشاور عالي امنيت ملي آمريکا در دوران رياست جمهوري کارتر و از تئوريسين هاي سياست خارجي آمريکا در مقاله اي با عنوان " جهان پس از عصر افول آمريکا چگونه خواهد بود؟ " در نشريه فارين پالسي مي نويسد: "چندي پيش، يکي از فرماندهان رده بالاي چين که به اين نتيجۀ قطعي رسيده بود افول آمريکا و ظهور و خيزش چين امري بديهي و اجتناب ناپذير است؛ در ابراز نظري دوستانه به يکي از مقامات ارشد آمريکا گفته بود: «اما لطفاً اجازه ندهيد آمريکا به سرعت افول کند." پايان جهان تک قطبي و شکل‌گيري قطب‌هاي جديد قدرت در جهان امري است که اين روزها سياستمداران انگليسي را شديدا به خود مشغول داشته است. انگليسي ها به صورت سنتي از اروپا گريزان بوده و خود را تافته اي جدا بافته مي دانند؛ لذا تمايلي به ايجاد ائتلاف با اتحاديه اروپايي که شديدا تحت نفوذ فرانسه و آلمان است را ندارند.

برژينسکي در اين رابطه مي نويسد: " اگر آمريکا دچار تزلزل شود، اروپاي نه چندان منسجم، بسيار محتمل است که به مسيرهاي مختلفي کشيده شود: آلمان و ايتاليا به دليل منافع مالي به سمت روسيه خواهند رفت و فرانسه و کشورهاي ناامن اروپاي مرکزي، به نفع اتحاديۀ اروپاي منسجم و نزديکتر از نظر سياسي، به هم نزديک مي شوند و بريتانيا نيز به سمت دخالت و دست اندازي در توازن اتحاديۀ اروپا مي رود. " رويکرد انگلستان در قبال بحران مالي اتحاديه اروپا مهر تاييدي است بر اين ادعاي برژينسکي.

فعاليت هاي دستگاه ديپلماسي انگلستان در روزهاي اخير براي احياي ميراث به جا مانده از دوران استعمار و تاکيد ملکه اليزابت براي حفظ عنوان امپراتوري در ميان القاب سلطنتي نشان ديگري از تلاش انگلستان براي ايجاد يک بلوک قدرت در جهان چند قطبي است. انگليسي ها کم کم آماده مي شوند تا با فاصله گرفتن از آمريکا امپراتوري سابق خود را نه به عنوان يک هژموني مطلق جهاني بلکه به عنوان يک بلوک قدرت در کنار ديگر قطب هاي قدرت چون چين، روسيه، برزيل، هند و اتحاديه اروپا احيا نمايند.

جمهوري اسلامي: دستگاه قضائي و راهي كه باز شد
«دستگاه قضائي و راهي كه باز شد» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:

مدت‌ها بود كه مسئولين قوه قضائيه به خاطر كوتاهي در برخورد با دانه درشت‌ها مورد سرزنش افكار عمومي قرار مي‌گرفت. رئيس كنوني قوه قضائيه در اولين روزهاي تصدي اين سمت، وعده داده بود دستگاه قضا بدون تبعيض به اتهام كليه متهمان رسيدگي نمايد و ملاحظه هيچكس را نكند. به اين وعده تا همين اواخر عمل نشده بود و اكنون با بعضي اقدامات به نظر مي‌رسد اراده‌اي براي عملي ساختن آن درحال شكل گيري است. اگر اين اراده تقويت شود و به مرحله عمل برسد، اين اتهام كه "دستگاه قضائي ما فقط آفتابه دزدها را محاكمه مي‌كند و با دانه درشت‌ها كاري ندارد" از دامن قوه قضائيه زدوده خواهد شد و اين دستگاه به همان جهتي هدايت خواهد گرديد كه شايسته قضاء اسلامي است.

برخورد قضائي با فرزندان آيت‌الله هاشمي رفسنجاني، كه اين روزها به خبر دست اول محافل مختلف تبديل شده، از دو منظر مثبت و مفيد است؛ يكي اينكه قوه قضائيه با اين اقدام نشان داد مي‌خواهد بدون تبعيض عمل كند و اين كار را از برخورد با يكي از اصيل ترين، سرشناس‌ترين و پرسابقه‌ترين خانواده‌هاي انقلاب شروع كرده است، و ديگر اينكه استقبال شخص آيت‌الله هاشمي رفسنجاني از رسيدگي به اتهامات فرزندانشان درس بزرگي است براي كليه كساني كه در رديف مقامات قرار دارند و خود يا افراد خانواده‌هايشان از پاسخگوئي به قوه قضائيه امتناع مي‌ورزند. اين جمله آيت‌الله هاشمي رفسنجاني كه گفتند فرزندان من با فرزندان مردم فرقي ندارند، بايد براي كليه مقامات الگو باشد و همه به آن پاي بندي نشان دهند.

از جمله نكات مثبت و آموختني اين ماجرا يكي هم اينست كه آقاي مهدي هاشمي عليرغم فشارهائي كه براي بازنگشتن او به كشور وجود داشت داوطلبانه براي پاسخگوئي به قوه قضائيه به وطن بازگشت و صبح روز بعد از ورود به تهران، خود به دادسرا مراجعه كرد و به سؤالات بازپرس جواب داد و اكنون درحالي كه در بازداشت موقت است اين بازجوئي ادامه دارد. فرزند ديگر آيت‌الله هاشمي رفسنجاني نيز درحال گذراندن دوران 6 ماهه محكوميت به زندان است و اصرار دارد هيچ اقدامي براي خارج كردن او از زندان صورت نگيرد و مي‌خواهد دوران محكوميت را در زندان بگذراند.

نكته قابل تأمل اينست كه بعضي رسانه‌ها و اشخاص به جاي اينكه اين نقاط مثبت را ببينند و تحسين كنند، به فضاسازي عليه آيت‌الله هاشمي رفسنجاني مي‌پردازند و با داستان سرائي‌هاي عجيب و غريب و تحريف تاريخ، تلاش مي‌كنند از اهميت اقدام خانواده هاشمي رفسنجاني بكاهند و حتي با الگوسازي‌هاي غيرواقعي درصدد منفي جلوه دادن اين اقدام مثبت و مهم برآيند.

آنچه اين رسانه‌ها درباره فرزندان آيت‌الله محمدي گيلاني نوشته‌اند و معاون محترم رئيس ديوان عالي كشور در نامه‌اي به روزنامه جمهوري اسلامي آن را تكذيب كرده و درباره اين قبيل تحريفات هشدار داده، يك نمونه از اين تلاش‌ها منفي است. نامه جناب آقاي نيري را در روزنامه جمهوري اسلامي امروز بخوانيد.

نكته ديگر اينست كه رسانه‌ها نبايد نقش دستگاه قضائي را بازي كنند و افراد متهم را مجرم معرفي نمايند. متأسفانه اين اقدامي است كه بعضي رسانه‌ها مرتكب مي‌شوند و عليرغم هشدارهاي مكرر مسئولان قوه قضائيه، نويسندگان بعضي رسانه‌ها خود را در جايگاه قاضي قرار مي‌دهند و حكم مجرميت صادر مي‌كنند. رسانه‌ها حق دارند انتقاد كنند اما حق ندارند حكم صادر كنند. ساحت اطلاع رساني را نبايد به اغراض سياسي جناحي و شخص آلوده كرد كما اينكه افراد متهم و خانواده‌هاي آنها نيز نبايد طرف مقابل را بگيرند و زير بار احكام قضائي نروند. اگر دستگاه قضائي با استقلال و بي‌طرفي به اتهامات رسيدگي كند، رسانه‌ها نيز بدون حب و بغض اطلاع رساني كنند و متهمان نيز بعد از صدور حكم قاضي و طي شدن مراحل قانوني به آن تمكين نمايند، حاصل كار قطعاً به نفع جامعه خواهد بود و به تقويت نظام و بسط عدالت منجر خواهد شد.

مهم‌ترين نكته در اين مقوله اينست كه مسئولان دستگاه قضائي به راهي كه در پيش گرفته‌اند ادامه بدهند تا بتوانند ثابت كنند كه اهل تبعيض نيستند و بدون ملاحظه افراد و مقام و جايگاه آنها براساس قانون با همه برخورد مي‌كنند. اقتضاي چنين برخوردي اينست كه در ادامه اين راه، تمام دانه درشت‌هائي كه پرونده اتهامي دارند به دستگاه قضائي احضار شوند و بدون ملاحظه به اتهامات آنها رسيدگي شود. در زمره اين متهمان، بلندپايه‌ترين مسئولان اجرائي نيز قرار دارند كه يكي از آنها رئيس‌جمهور است به خاطر پرونده‌هاي اردبيل، شهرداري تهران، شكايات مربوط به مناظره انتخابات رياست جمهوري سال 88 و شكايات مجلس. متهم ديگر، معاون اول رئيس‌جمهور است كه پرونده‌هاي پرسروصداي وي زبانزد است و بارها خود مسئولان قضائي نيز در اين زمينه سخن‌ها گفته‌اند. افراد ديگري نيز هستند كه در رده‌هاي بعدي قرار دارند و اگر به پرونده‌هاي آنها رسيدگي شود، اميد به اجراي عدالت در ميان مردم زنده مي‌شود و قوه قضائيه نيز اعتبار واقعي خود را به دست خواهد آورد.

اين، خواسته مردم است كه دستگاه قضائي در بررسي اتهامات مقامات كوتاهي نكند و با بهانه‌هائي از قبيل "مصلحت" از انجام وظيفه خود در اين زمينه شانه خالي ننمايد.
همانگونه كه در سيره اميرالمؤمنين مشخص است، هيچ مصلحتي در خودداري از رسيدگي بدون ملاحظه به اتهامات مقامات وجود ندارد. طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي، آحاد مردم در برابر قانون يكسان هستند و هيچ استثنائي در اين زمينه وجود ندارد.

رسيدگي به اتهامات مقامات به اين معني نيست كه الزاماً آنها مجرم شناخته شوند، بلكه چه بسا بتوانند با دفاعي كه از خود مي‌كنند از اتهامات برائت حاصل نمايند. آنچه در اين ميان بسيار مهم است اينست كه اولاً قوه قضائيه به وظيفه خود عمل مي‌كند و از اين طريق اعتماد و اميد مردم به نظام جمهوري اسلامي بيشتر مي‌شود و ثانياً با روشن شدن تكليف اتهامات، وضعيت متهمان نيز از نظر افكار عمومي مشخص خواهد شد و جلوي شايعات و اتهامات بيشتر و تبليغات سوء بدخواهان و دشمنان گرفته خواهد شد. بدين ترتيب، بايد نتيجه گرفت كه رسيدگي به اتهامات دانه درشت‌ها نه تنها لازم است بلكه در اولويت قرار دارد و اكنون كه خانواده هاشمي رفسنجاني راه را براي دستگاه قضائي باز كرده، مسئولان قضائي از فرصت استفاده كنند و بدون ملاحظه اين و آن به وظيفه خود عمل نمايند.

رسالت: عبور از خود!
«عبور از خود !» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد:

مقام معظم رهبري طي پيام كوتاهي به مناسبت هفته دفاع مقدس و روزتجليل از شهيدان و ايثارگران ، از شهيدان به عنوان مظهر شگفتي‌ها و زيبايي هاي دوران جهاد في سبيل‌الله يادكردند و فرمودند ؛ " راز بزرگ پيروزي در همه ميدان‌ها از خود گذشتگي است ."

حافظ هم در يك مصرع حكيمانه همين بيان را به تفسير نشسته است:

"يك نكته‌ات بگويم خود رامبين ورستي"
انقلاب ما با از خود  رستن و به خدا پيوستن شروع شد و با همين آهنگ استمرار خواهد يافت . اگر جايي كاستي وجود دارد به اين دليل است كه عده‌اي در وادي " خود" نشسته اند و حاضر نيستند از آن بيرون روند.

ملت‌ ما امروز درعرصه‌هاي گوناگون قله‌هاي سترگي را فتح كرده‌اند پهلوانان اين عرصه از باب تقوا و تقيه "خود" را نشان نمي دهند و همه وجود خود را در طبق اخلاص نهاده‌اند تا آنچه قابل رويت هست همين پيشرفت غرور انگيزي باشد كه در همه جا ديده مي‌شود.

اگر كسي طالب معرفت، فضل و علم است بايد از "خود" عبوركند .عشق به خود، خودشگفتي و خود شيفتگي مي‌آورد و اين آغازفساد، تباهي و عصيان است.

ايمان و عشق به خدا، اعتقاد به قيامت، درك آموزه‌هاي پيامبران بويژه پيامبر اعظم (ص) و مسير روشن و پاك مكتب اهل بيت (ع) انسان را از خود دور مي‌كند و اجازه مي دهد به ديگران و به آينده مملكت خود و به نجات بشريت بينديشد و اين آغاز رهايي به معناي واقعي است.

انسانهاي پاكي كه طي سه دهه گذشته در اين مسير گام برداشتند امروز سر سفره ابدي پروردگار عالم، روزي مي‌خورند. تصور ما از اين رزق با اين تعلقات مادي كه داريم چيزي نزديك به محال است.

به شش ماهه دوم سال 91 سرازير شديم و با همين سرعتي كه شش ماهه اول گذشت، شش ماهه دوم هم مي‌گذرد كارهاي زمين مانده بسيار داريم. ساماندهي اوضاع اقتصادي كشور و هدايتهاي مدبرانه در سال حمايت از توليد ملي همچنان در دستور كار بايد باشد. مسئله انتخابات آينده رياست جمهوري و انتخابات شوراها يك مسئله جدي است و از هم اكنون گمانه زني‌هادرخصوص آن آغاز شده است و شمار زيادي از فعالان سياسي مشغول گرم كردن خود براي رقابت هاي آينده هستند.

موضوع بيداري اسلامي در منطقه و افول قدرت آمريكا و صهيونيسم و موج جديد پديد آمده از اهانت شنيع استكبار جهاني به ساحت پاك پيامبر اعظم (ص) نيز مسئله‌اي جدي است.

 انديشيدن به آن و قرار گرفتن در مسير نسيم بيداري اسلامي و مدد رساندن به مسلمانان جهان و مقابله با دسيسه‌هاي صهيونيسم جهاني يك تكليف فراموش نشدني است .مسئله كار آمد سازي نظام درمقابله بابحرانها و بويژه تهديدها و تحريمها و نشان دادن عزم ملي براي مقابله با آنها و ارائه تصويري متحد و منسجم از نيروهاي داخلي و يكپارچكي ملت دراين همآورد، از ديگر مسائل و مباحث كشور است.

شرط ورود درهر يك از اين ميدانها از سوي نخبگان و آحاد ملت،  "عبور از خود" است.
دشمن از هم اكنون براي رقابت هاي انتخاباتي ، در اتاق فكر " خود" در فكر تكرار حوادث تلخ رقابت هاي سال 88 است.

آنها امنيت ملي و اتحاد و انسجام ملت را نشانه گرفته‌اند. آنها در انديشه تئوري "گيس وگيس كشي" در حوزه رقابتها منتهي اين بار درميدان رقابت اصولگراها هستند.

طبيعي است اگر رجال سياسي و مذهبي ما نتوانند  مرحله عبور از"خود" را به سلامت طي كنند در دام طراحي هاي دشمن مي‌افتند.

شوراي نگهبان در اين دوره بايد روي احراز صلاحيت رجال مذهبي و سياسي تامل بيشتري كند. تامل روي "رجل مذهبي" شايد بيشتر از تامل روي مفهوم "رجل سياسي" مهم باشد. طبيعي است كه يك رجل مذهبي بايد درك درستي از مذهب داشته باشد.

فهم او ازمذهب بايد يك فهم واقعي باشد و با نوع "ليبرالي" و "التقاطي بودن" فاصله داشته باشد. اين فاصله در رفتار سياسي رخ نشان مي‌دهد. اين رخ نمايي بايد رصد شود و از نگاه تيز بين اعضاي شوراي نگهبان بويژه فقهاي آن پنهان نماند.

يكي از شرايط كليدي رئيس جمهور شدن " تقوي " است.

تقوي يعني انسان توانسته باشد  مرحله عبور از "خود" را به سلامت طي كرده باشد.

بر خلاف آنچه كه برخي مي‌گويند هيچ معياري براي سنجش تقوا نيست و شوراي نگهبان نمي تواند با "تقوا سنجي" كسي را رد كند. اتفاقا ملاك‌ها و معيارهاي زيادي براي اين مهم وجود دارد. لذا شوراي نگهبان بايد رفتار، گفتار وكردار نامزدها را از هم‌اكنون رصد بيشتري كند تا بتواند بين خود و خداي خود حكم به احرازصلاحيت نامزدها بدهد.

اگر شوراي نگهبان دقيق عمل كند ومردم هم در گزينش خود دقت مضاعف به خرج دهند، ما درادوار يازدهم و دوازدهم رياست جمهوري گامهاي بلندي در رسيدن به اهداف عاليه نظام و انقلاب بر خواهيم داشت.

سياست روز: آمريکا همين است
«آمريکا همين است» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي‌خوانيد:

ميهمان هستي؛ مي‌روي، ميزبان برايت سنگ تمام مي‌گذارد.هر چه وسايل آسايش و آرامش است برايت مهياست. دغدغه‌اي نداري! چون ميزبان، به خوبي ميزباني مي‌کند. جا و مکان خوبي برايت آماده مي‌کند، خورد و خوراک هم در کنارش. گشت و گذار ديدارهاي گوناگون، سخنراني؛ حضور در جمع خبرنگاران براي انجام گفت‌وگو همه و نشان از پذيرايي مناسب است. سازمان ملل ميزبان همه کشورهايي است که در آن عضو هستند و حق عضويت هم مي‌پردازند.

اين سازمان در خاک کشوري است که خود را مهد آزادي و دموکراسي مي‌داند. به همين خاطر مجسمه آزادي را هم در آنجا نصب کرده‌اند، تا همه بيشتر بدانند که آمريکا مهد آزادي است. هر که هر کاري دلش خواست مي‌تواند انجام دهد. هر کاري که فکرش را هم نتوان کرد!

مسئوليت برگزاري نشست مجمع عمومي سازمان ملل با دولت آمريکاست دولت آمريکا هم که مي‌دانيم چقدر با فرهنگ است، تمدنش بالاست! به همين خاطر هر کاري که بتواند انجام مي‌دهد، تا ميهمانانش آسوده خاطر باشند و گزندي به آنها نرسد. چقدر اين آمريکا خوب است! اصلا اين آمريکا نباشد، دنيا چه کند؟ آواره مي‌ماند، مانند بچه يتيم که پدر و مادرش را از دست داده و اکنون تنها مانده است. اين آمريکا نباشد، همه جا را جنگ و خشونت و درگيري و فساد برمي‌دارد. همه به جان هم مي‌افتند. فقر و بدبختي سر تا سر گيتي را فرا مي‌گيرد. اگر اکنون اينگونه نيست تنها به خاطر قدوم مبارک آمريکاست. نمي‌بينيد دنيا چقدر آرام است. چقدر مردم در آسايش هستند. در هيچ جايي از اين زمين هم جنگ نيست. همه اين مواهب و خوشي‌هاي مردم کره زمين، به خاطر آمريکاست. همه تلاش آمريکا براي آرامش و امنيت مردم اين کره خاکي است.

بمب اتم بر روي مردم ژاپن مي‌اندازد تا امنيت برقرار شود. ويتنام را با خاک يکسان مي‌کند و ۲ هزار روز جنگ در آنجا انجام مي‌دهد، تا مردم بي‌فرهنگ و خشونت‌طلب ويتنام، آرامش و امنيت دنيا را به هم نريزند! سربازان آمريکايي هم که جانشان را گذاشته‌اند کف دستشان و هي همينطور به کشورها حمله مي‌کنند و کشته مي‌شوند و مي‌کشند، تا امنيت جهاني برقرار شود. افغانستان، عراق، پاکستان و ...، بيچاره آمريکا چقدر زحمت مي‌کشد براي امنيت دنيا! خواهان دموکراسي و رعايت حقوق بشر و اينجور چيزهاست ديگر!؟

براي همين خاطر است که آنگونه از هيات ايراني استقبال جانانه مي‌کند! امنيت هيات‌هاي سياسي که به سازمان ملل مي‌آيند با پليس نيويورک است. فيلم ضرب‌وشتم رامين مهمانپرست را حتما ديده‌ايد، ديديد که پليس آمريکا با چه سعه صدري با خودفروختگاني که به سخنگوي وزارت خارجه کشورمان حمله مي‌کنند وناسزا مي‌گويند، رفتار مي‌کنند؟!

بيچاره منافقين به خاطر جناياتي که عليه مردم ايران و عراق مرتکب شده‌اند، مظلوم هستند و بايد با آنها به مهرباني رفتار کرد!

از پوسترهايي که عليه اسلام و ايران و رئيس جمهور کشورمان که در سطح شهر چسبانده شده است، غافل نشويم.

پوسترها حاوي عبارات ضد اسلامي و حمايت از رژيم صهيونيستي است. در اين پوسترها مسلمانان، متوحش ناميده شده‌اند و اسرائيل وآمريکا با فرهنگ و تمدن بالا!

اين فرهنگ و تمدن بالا، نمي‌تواند حضور رئيس‌جمهور ايران را تحمل کند! فشار سختي به او وارد مي‌شود و در پوسترهاي مهرآميز خود عليه ايران مي‌نويسد، رئيس‌جمهور ايران را به نيويورک و سازمان ملل راه ندهيد. آزادي بيان است. رعايت حقوق بشر! ديگران وحشي هستند و آمريکايي‌ها با فرهنگ و متمدن! حق دارند هر چه دلشان مي‌خواهد به ديگران بگويند. هرگونه که مي‌خواهند با مردم دنيا رفتار کنند. سازمان ملل هم که در آنجاست.

سازماني که براي صلح و آسايش مردم دنيا تاسيس شده است، لياقت و صلاحيت وجود آن هم در آمريکاست!

هر آنچه که عليه ايران و اسلام در نيويورک پياده شد، حقانيت ما را دو چندان کرد و نفرت مردم ايران را از سردمداران آمريکا بيشتر.

تهران امروز: نقش رسانه‌ در آموزش مهارت‌های شهروندی
«نقش رسانه‌ در آموزش مهارت‌های شهروندی» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سيدمحمدهادي ايازي است كه در آن مي‌خوانيد:

ترغيب شهروندان به پذيرش و انجام مسئوليت‌هاي مدني و مشاركت در امور سياسي، چالش مهم پيش‌روي سيستم‌هاي سياسي در جوامع در حال توسعه است. جهاني شدن و جامعه اطلاعاتي در اين فرآيند بسيار تاثيرگذار بوده است. چالش مهمي كه پيش روي نظام‌هاي دموكراتيك جهان هم در كشور‌هاي پيشرفته و هم در كشور‌هاي در حال توسعه است، ترغيب شهروندان خود به مسئوليت‌پذيري مدني و مشاركت در فرآيند تصميم گيري‌هاي اجتماعي و سياسي است.جهاني شدن با ايجاد بازار جهاني و رشد و توسعه آنچه به اصطلاح جامعه اطلاعاتي خوانده مي‌شود، تغييرات زيادي را با سرعت وارد سياست اجتماعي و فرهنگي كشورها كرده و رسانه‌ها را به ركن محوري در فرآيند آموزش شهروندي تبديل كرده است.

آموزش رسانه‌اي جايگاه مهمي را در تعيين شرايط شهروندي در اختيار دارد. بدين‌ترتيب كه آموزش شهروندي به دنبال ايجاد امكاني براي ابراز فرهنگي و برخورداري از سواد اجتماعي ومدني است و در آن صورت ضروري خواهد بود كه آموزش‌هاي ارائه شده به ويژه به كودكان و نوجوانان بايد آنها را قادر سازد تا در فرهنگ رسانه‌اي پيرامون خود مشاركتي فعالانه داشته باشند.

بر اين اساس آموزش شهروندي منحصر به توانايي افراد براي تجزيه و تحليل رسانه‌ها و مهارت‌هاي گوش دادن و تماشا كردن انتقادي نيست، بلكه بايد به دنبال تشويق مشاركت انتقادي آنها به مثابه توليدكنندگان فرهنگي باشد.

نظام‌هاي مردم سالار براي بقاي خود نياز به شهرونداني دارند كه در امور سياسي مشاركت داشته باشند و در رأس همه عوامل تاثیرگذار در این فرآیند،آموزش و پرورش نقش مهمي را مي‌تواند در انتقال فرهنگ شهروندي ايفا كند. آموزش شهروندي به معناي انتقال دانش‌ها، مهارت‌ها و ارزش‌‌هايي است كه با ماهيت اداره يك نظام مردم سالار همخواني داشته باشد و تنها انتقال آن منحصر به مدرسه و خانواده نمي‌شود.

شهروندي مفهومي است كه ريشه دو، سه هزار ساله دارد كه از يونان باستان با افلاطون و اسطوره مطرح بوده و احياي مجدد آن به وسيله مارشال صورت گرفت. از نظر او شهروندي رابطه‌اي است بين فرد و دولت.شهروندی وجوه خود را در حوزه های مختلفی مطرح است. هيچ كس مستحق محروميت از زندگي سياسي نيست و حضور در عرصه‌هاي سياسي بايد منجر به شهروند اجتماعي شود و به تعبيری سياسي شهروند كسي است كه حق زندگي و بهره مندي از مواهب و خدمات جمعي را در يك كشور دارد و با مفهوم دموكراسي ارتباط دارد. شهروند فرهنگي شامل سليقه‌ها و حقوق و فرهنگ گروه‌هاي مختلف موجود در يك جامعه مي‌شود. مارشال، شهروند‌ها را يك موقعيت و پايگاه مي‌داند.

سطح ديگري از نگاه به شهروندي، رابطه‌اي دانستن شهروندي است. شهروندي رابطه‌اي است و بيش از اينكه سطح عمودي داشته باشد وجه افقي دارد و به تعامل و ارتباط با سايرين و مسئوليت افراد نسبت به هم باز مي‌گردد.

شهروندي مي‌تواند يك رابطه، موقعيت،ارزش و احساس تعلق باشد. محتواي آموزش شهروندي را می‌توان در 3 عنصر عاطفي، شناختي و عملگرايانه تفكيك كرد. البته ابعاد حقوقي و هويتي نيز مي‌توان براي شهروندي تبيين كرد. عنصر شناختي آن مربوط به اطلاعات و ماده خام و آشنايي با نظام مردم سالار و اقتضائات آن مي‌شود و بخش عاطفي متضمن ايجاد ارتباط و احساس است.

بعد مصلحتي نيز مي‌توان براي آموزش‌ها در نظر گرفت كه توانايي زندگي كردن و عمل كردن به اصول نظام مردم سالار را شامل مي‌شود. بديهي است كه براي اينكه اين 3 عنصر را بتوان در فعاليت آموزشي رسانه‌ها گنجاند نياز است مهارت‌ها و اطلاعاتي را به شهروندان بخشيد تا بتوانند به توافق و وفاق با يكديگر برسند و از تضاد حذر كنند. آموزش‌ها بايد به سمتي حركت كند كه افراد بتوانند تعادلي را در رفتار عقلاني خود ايجاد كنند.

آموزش شهروندان از اموري است كه همه رسانه‌ها بايد به آن توجه داشته باشند. بر همين اساس بايد واقعيتي ارائه شود كه بر پيش‌داوري استوار نبوده بلكه بر پايه‌هاي علمي استوار باشد. محتواي آموزش‌ها نيز شهروندان را به سمت توافق در عين اختلاف سليقه برساند. در بخش عقلانيت آموزش شهروندي بايد سبب شود شهروندان به آگاهي و مفاهمه برسند.

كاركرد ديگر رسانه‌هاي اين حوزه براي گسترش فرهنگ شهروندي، توليد كالاهاي فرهنگي مرتبط با شهروندي است. نقش نهاد‌ها و سيستم‌ها و سازمانهاي دولتي براي تسهيل آموزش شهروندي، استفاده از امكانات اينترنت، ايجاد رفاه و مفاهمه از ديگر كاركرد‌هاي رسانه‌ها براي ايجاد فرهنگ شهروندي است و در میان انواع رسانه‌های جمعي، رسانه‌هاي جمعي متعلق به دولت از اهميت بيشتري برخوردارند.

در گذشته مفهوم شهروند بار سياسي با خود به همراه داشت و به كسي گفته مي‌شد كه از حقوق برابر براي زندگي در يك اجتماع سياسي برخوردار بود، اما امروزه شهروندي فرهنگي نه تنها اين معنا را در خود دارد بلكه به معناي يك حق عمومي‌ و حق جمعي است.اين حق شامل حق حفظ هويت و حق عمل بر اساس فرهنگ مي‌شود. به عبارت بهتر در مفهوم شهروندي فرهنگي بيش از اينكه بحث تابعيت در يك اجتماع مطرح باشد بحث هويت فرهنگي مطرح است.به عبارتی دیگر توجه به شهروندي فرهنگي از آن رو بوده است كه در گذشته شهروندي فارغ از عنصر فرهنگ و هويت گروه‌هاي اجتماعي صورت مي‌گرفته است.

به ديگر بيان، تابعيت و شهروندي يك جامعه بيشتر سياسي تلقي مي‌شده است تا فرهنگي. در مفهوم سنتي شهروندي، افراد حق بقا بر اساس حقوق برابري مثل‌استفاده از آب و برق و تلفن و... دارند اما در اين معنا حق بقا بر اساس سنت و فرهنگ داده نمي‌شود. مفهوم شهروندي فرهنگي با زندگي كساني كه در خارج از موطن خود زندگي مي‌كنند پيوند بيشتري دارد. اين موضوع براي حضور اقليت‌هايي كه در كشورهاي غربي زندگي مي‌كنند كاربرد بيشتري دارد. چرا كه در اين كشور‌ها در بهترين حالت به افراد خارجي حق شهروندي سياسي داده شده است.

به نظر مي‌رسد روزنامه «تهران امروز» با درك كاركرد و تاثير رسانه در ارتقاي فرهنگ شهروندي تمام هم و غم خود را مصروف به گسترش آگاهي شهروندان از جايگاه،مطالبات،اختيارات،وظايف و حقوق شان كرده است.انتشار هزارمين شماره اين روزنامه را مي‌توان به فال نيك گرفت و اميدوار بود خبرنگاران تهران امروز همواره در مسير اطلاع‌رساني صحيح،بيان نقاط قوت و ضعف مديران شهري و رشد و اعتلاي فرهنگ شهروندي گام بردارند.

حمايت: اصرار بر رسوا شدن
«اصرار بر رسوا شدن» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد:

گويا اصرار برخي از كشورهاي منطقه براي رسوا شدن در برابر جهانيان بويژه در ميان مسلمانان را پاياني نيست. تركيه، قطر، عربستان و بحرين از جمله اين كشورها هستند كه در روزهاي اخير مواضعشان ابعاد ديگري از وابستگي آنها به غرب و عدم انطباق آنها با آرمان‌ها و اهداف جهان اسلام را آشكار مي سازد.نخست آنكه كشورهاي مذكور در برابر اهانت‌هاي صورت گرفته به مقدسات اسلامي ضمن محكوم كردن‌هاي لفظي، به مقابله با اعتراض‌هاي مردمي پرداخته‌اند چنانكه در اين كشورها دهها نفر به جرم تظاهرات ضد آمريكايي و حمايت از مقدسات اسلامي بازداشت شده‌اند.

در همين چارچوب اردوغان نخست وزير تركيه صراحتا از مسلمانان خواسته تا از اعتراض‌ها دست برداشته و ديگر عليه آمريكا شعار ندهد. دوم آنكه محور ديگر اقدامات سوال برانگيز اين كشور را در مواضع‌ آنها در شصت و هفتمين نشست مجمع عمومي سازمان ملل متحد مي‌توان مشاهده كرد. محور مواضع اين كشورها بر دو اصل استوار بوده است .

از يك سو آنها از پرداختن جدي به مسئله فلسطين خودداري كرده و حتي نامي از محاصره غزه و اشغالگري صهيونيست‌ها در كرانه باختري و قدس نبرده و صرفا ادعاي به نتيجه نرسيدن مذاكرات سازش را مطرح كرده‌اند. از سوي ديگر اين كشور در نشست سازمان ملل بارديگر مواضع گذشته خود عليه سوريه را تكرار كرده و خواستار اقدام جهاني براي سرنگوني نظام سوريه شدند. اين تحرك در حالي صورت گرفته كه سوريه از اركان مقاومت و حاميان فلسطين است كه لطمه ديدن آن لطمه ديدن مسئله فلسطين مي باشد.

با توجه به مواضع اين كشورها اين سوال پيش مي‌آيد كه كشورهايي كه در برابر اهانت به مقدسات اسلامي سكوت كرده و حتي به سركوب حاميان مقدسات ديني مي‌پردازند و يا در سازمان ملل به موضع گيري عليه فلسطين مي‌پردازند چگونه از حقوق ملت سوريه سخن مي‌گويند؟ رفتار اين كشورها نشان مي‌دهد كه آنها هيچ ارزشي براي نه تنها براي مردم سوريه بلكه براي كل جهان اسلام قائل نيستند و صرفا به دنبال جلب رضايت سران غرب مي‌باشند. آنها با اين اقدامات برآنند تا خدمت خود به سران غرب را اثبات نمايند تا شايد بتوانند زماني بيشتر در مسند قدرت باقي بمانند.

رفتار سران كشورهايي مانند تركيه، قطر ، بحرين و عربستان نقابي ديگر از چهره‌ آنان در ميان مسلمانان برداشته است كه نتيجه آن را در افزايش انزجار جهاني از غرب گرايي اين كشورها مي‌توان مشاهده كرد. امري كه مسلما پيامدهاي سنگيني براي آنها در عرصه جهاني به همراه دارد و روند سقوط آنها در برابر اعتراض‌هاي مردمي را تسريع خواهد كرد.

آفرينش: تناقض سياست هاي ارزي و اقتصاد مقاومتي
«تناقض سياست هاي ارزي واقتصاد مقاومتي» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد:

قلم زدن از اوضاع و احوال اقتصادي كشور دراين ايام از يك سو نياز به نظركارشناسي ندارد و از يك سو هم بسيار سخت شده است. چون بيان واقعيت هاي نرخ تورم، بي ثباتي قيمت ارز، ركوردهاي بازار سكه، آمارهاي موجود از نقدينگي، ركود توليد، بي ميلي و نامعلوم بودن ادامه فعاليت تجار و بازرگانان، وبسياري از ديگر معضلاتي كه گريبان گير اقتصاد شده، شايد به زعم برخي سياه نمايي تلقي گردد، اما واقعيت دارد...!

اين نابساماني هايي كه در بازار ارز و طلا به وجود آمده بسيارنگران كننده است، نگران كننده از اين بابت كه مردم نمي دانند مسولان براي كنترل اين وضعيت برنامه اي دارند يا نه؟ چرا كسي نمي خواهد درمورد اين وضعيت پاسخگو باشد و يكديگر را مسئول اين امر مي دانند؟ رها كردن مردم در چنين وضعيتي كه روز به روز گذران معيشتي برايشان سخت و نگاهشان به آينده اضطرارآميز مي شود، كار درستي نيست.

دراظهارات و چشم اندازهايي كه براي اقتصاد كشور درچند وقت اخير مطرح شده بحث "اقتصاد مقاومتي" به ميان آمده است. امري كه به پايداري در برابر مشكلات، تحريم ها و فشارهاي اقتصادي توصيه مي كند و دركنارش تاكيد بر توليد و حمايت از سرمايه ايراني را مطرح مي سازد.

اما مشكل اساسي اينجاست كه بحث تحمل بارمعضلات همواره به دوش مردم وانهاده شده است!. فشارهاي جنگ را مردم تحمل كردند، سختي هاي بار تحريم هاي سي ساله را مردم تحمل كردند، تنگدستي ها و كمبودهاي ناشي از هجوم اقتصادي و سياسي غرب را مردم تحمل كردند، اما ديگر بي برنامگي و عدم توانايي در مديريت و كنترل اوضاع اقتصادي براي مردمي كه بيش از سي سال در مقابل انواع تحريم ها ايستادگي كردند غيرقابل تحمل است. مردم مي خواهند بدانند كه مسبب اين گراني هاي غيرطبيعي چيست، منافع دلار 2800 تومان و سكه بالاي يك ميليون تومان نصيب كي ميشود؟ كدام دست هاي پشت پرده هستند كه تيشه به ريشه اقتصاد مملكت و مردم مي زنند؟ تحمل اين سوالات بي جواب براي مردم غيرقابل تحمل شده است.

به زعم بسياري از كارشناسان ومديران اقتصادي كشور كه درسال هاي گذشته دراموراجرايي مشغوليت وتجربه داشتنه اند، اگرچه نمي توان گفت تحريم ها در نوساناتي كه در بازار ارز و سكه ايجاد شده تاثير نداشته، اما انقدر غيرقابل پيش بيني نبوده كه وضع را به اين صورت درآورد و امروز وضعيت ارز به سمت ناكجا آباد حركت كند. در پيش گرفتن سياست "از اين ستون به آن ستون" و انتظار فرج حاصل شدن در بازار ارز وسكه از سوي تيم اقتصادي كشور، نشانگر عدم برنامه ريزي كارشناسي در كنترل و نظارت بر بازار سكه و ارز مي باشد.

تقريباً از يك سال گذشته تا كنون چندين و چند سياست درمورد ارز و سكه از سوي تيم اقتصادي كشور اتخاذ شده كه هيچ كدام نه تنها دردي از تب اين بازار دوا نكرده، بعضاً برعطش كاذب آن افزوده است. خبراز بمب ارزي كه هيچ وقت منفجر نشد، تعيين ارز مرجع، قطع پرداخت دلارهاي مسافرتي و دانشجويي، الويت بندي كالاهاي وارداتي، راه اندازي اتاق مبادلات ارزي و درآينده هم مشخص نيست چه تدبيري اتخاذ خواهد شد.

اما نكته بسيار مهم اين است كه اوج گيري قيمت هاي ارز و طلا، ضربات بسيار سنگيني را بر زندگي مردم عادي وارد مي كند و فشار ناشي از افزايش قيمت كالاها مشكلات معيشتي براي جامعه ايجاد مي كند. . ضمن اينكه با اين وضع بنيان هاي تجارت و توليد كشور متزلزل خواهد شد و كاهش بي سابقه پول ملي مي تواند انگيزه و فرصت هاي سرمايه گذاري در داخل را از بين ببرد.

مردم سالاري: حاشيه‌هاي فراتر از متن!
«حاشيه‌هاي فراتر از متن!» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري يه قلم ميرزا بابا مطهري‌نژاد است كه در آن مي‌خوانيد:

وقتي با دقت به پاره‌اي از رويدادهاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و صنعتي سال‌هاي اخير نظر مي‌افکنيم، پديده‌اي عجيب نظرمان را جلب مي‌کند و آن حاشيه‌هاي فراتر از متن است! حاشيه‌هايي که آنقدر پررنگ مي‌شوند که متن از يادمان مي‌رود، عجيب‌تر آنکه در داستان غلبه حاشيه بر متن رسانه‌ها به عنوان ابزار اين غلبه اول نقش آفرينند، تا آنجا که مثلا بخش‌هاي خبري‌اي که به حاشيه‌ها توجه مي‌کنند، مثل بخش خبري 20:30 شبکه دوم سيما پر بيننده‌تر و پرطرفدارتر از اخبار 21 شبکه اول است که بر متن تکيه بيشتري دارد.

خبرنگاران و گزارشگراني که حاشيه سازند، از همکاران خود که براي آگاهي بخشي در متن تلاش مي‌کنند از اشتهار بيشتر و حتي محبوبيت وسيع‌تري برخوردارند. گويا جامعه هم به چنين ذائقه‌اي گرفتار شده است و به دنبال حواشي است و علاقه‌اي به متن نشان نمي‌دهد. همين هفته گذشته رسانه‌هاي نوشتاري، گفتاري و مجازي را بررسي مي‌ کردم، حاشيه‌هايي چون تعداد همراهان رئيس‌جمهور در سفر آمريکا و کلماتي که بين رئيس‌جمهور و خبرنگار B.B.C در مورد اين همراهان رد و بدل شد و جمع و تفريق فرضي هزينه‌هاي اين همراهان آنقدر زياد بود که اصل رويداد يعني حضور در اجلاس سالانه سازمان ملل متحد و سخنراني رئيس‌جمهور و هزينه و فايده اين سخنان براي مشکلات عديده کشور از يادتان رفت! نه از ياد من که از ياد همه رسانه‌ها هم رفت.

نکته جالب اينکه همين حاشيه‌ها موضوع تذکرها و اظهارنظرهاي نمايندگان مجلس و کانون‌هاي افکار عمومي قرار گرفت و نديدم کسي از هزينه يا فايده‌اي که بر سخنان رئيس‌جمهور براي کشور حاصل خواهد شد يا از سخنان اين‌چنين در گذشته حاصل آمده است سخني برزبان آورد.

همه گرفتار حاشيه شديم و متن را رها کرديم. با خود فکر مي‌کردم آيا در زمان برگشت رئيس‌جمهور از اين سفر به اين مهم توجه خواهد شد؟ که ناگهان حاشيه‌ ديگري چون زنداني کردن جوانفکر، ساز شد که در بازگشت رئيس‌جمهور و اظهارنظر احتمالي ايشان به اين بازداشت، حاشيه‌ جديدي خواهد شد که اصل موضوع سفر را تحت‌الشعاع قرار دهد و پرونده اين سفر باز نشده، بسته خواهد شد. در موضوع بازداشت فائزه هاشمي و چگونگي برگشت و بازداشت مهدي هاشمي که احتمالا خود حاشيه‌هايي بر متوني هستند که نبايد ديده شوند هم، خود حاشيه‌هايي خوردند، مثل قصه تراشيدن ريش سعيد قاسمي و حضور جمعي در فرودگاه براي اعتراض و محاکمه! مهدي هاشمي و...

اوج گرفتن قيمت ارز و سکه و ناتواني يا نخواستن دولت و بانک مرکزي در مهار آن و گرفتاري‌هاي توليد و صنعت و دارو و درمان و تجارت و افزايش بيکاري با حاشيه‌هايي چون روزنامه شرق و توقيف سپرده‌هاي ارزي در چند شعبه بانک به فراموشي سپرده شد و انگارنه‌انگار که در کمتر از دو ماه قيمت دلار دولتي از 1226 تومان به 2800 تومان يعني 3/2 برابر رسيده است! اين‌ها نمونه‌هايي بودند از حاشيه‌هاي روز که بر متن‌هاي مهمي غلبه کردند و متون به محاق رفتند. اگر به عقب برگرديم از 7 سال پيش به اين طرف دائم گرفتار حاشيه‌ها و کم‌توجهي يا بي‌توجهي به متون هستيم.

متون مهمي چون انحلال سازمان مديريت و برنامه‌ريزي، رشد بيکاري، کاهش ارزش پول ملي، داستان ذخيره ارزي، بي‌توجهي‌هاي پي‌درپي به قوانين مصوب مجلس در دولت، سهام عدالت، هدفمندي‌يارانه‌ها، منزوي شدن و منزوي کردن چهره‌هاي علمي و اجرايي، فرار مغزها و فرار سرمايه‌ها، به تاراج رفتن سرمايه‌هاي اجتماعي، پرونده‌هاي بزرگ و افسانه‌اي فساد مالي و اداري، سقوط رتبه‌هاي علمي دانشگاه‌ها، فقر، اعتياد، فحشاء، افت‌ شاخص‌هاي رفاه عمومي، تعطيلي پي‌درپي کارخانجات توليدي، شکاف ديجيتالي، ناامني، تصادفات و تاسف انگيز‌تر از همه وضعيت زلزله زدگان آذربايجان شرقي در آستانه سرماي منطقه، همه‌و همه باحاشيه‌سازي‌هاي مرتبط و غيرمرتبط از يادها رفتند و از يادها مي‌روند و در رسانه‌ها جايگاه بررسي و تحليل خود را از دست دادند و مي‌دهند.

بايد از خود بپرسيم چرا ذائقه رسانه‌اي مردم هم متوجه به حاشيه شده است؟ در مورد اجلاس سازمان ملل و سخنان رئيس‌جمهور، 42 وبلاگ را تصادفي بررسي کردم، 12 وبلاگ هيچ اشاره‌اي نداشتند و خود را با حاشيه‌هايي سطحي مثل مدل مو و لطيفه و جوک مشغول کرده بودند و 30 وبلاگ ديگر با تعداد مسافران نيويورک و عکس و حديث از اين و آن و محاسبه هزينه هتل و پول غذا و بازماندگان از سفر و لباس و کفش درگير شده بودند و حتي يک وبلاگ هم به اصل موضوع نپرداخته بود. توجه به متن، بزرگ انديشي است و به تعبير استاد ابوالقاسم حسينجاني:

بزرگ انديشي؛ استمرار راهکارها است. اکسير و عنصر جادويي‌ست.

بزرگ انديشيدن، تنها راه براي برآمدن و رها شدن از چنگال روزمرگي و تنگناها است.

اگر که خويشتن، زندگي خويش را اداره نکنيد، ديگران و رخدادها(حاشيه‌ها)،زندگي‌تان را- به جاي شما- اداره خواهند کرد!

و«همين حالا» را آغازي ديگر براي باورمندي و بزرگ‌انديشي و برنامه‌ريزي‌هاي بزرگ بسازيد؛که اگر باور کنيد که مي‌توانيد، پس مطمئن باشيد که مي‌توانيد!

وطن امروز: گاف‌های یک صهیونیست
«گاف‌های یک صهیونیست» عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد:

سخنرانی ابلهانه و ترحم‌برانگیز بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در سازمان ملل، نشان داد مشکل روانشناختی سردمداران این رژیم از مشکلات سیاسی و راهبردی آنها جدی‌تر است. نتانیاهو پنجشنبه شب آشکارا کلافه به نظر می‌رسید. اگرچه سعی کرد با اعتماد به نفس حرف بزند و مصمم جلوه کند ولی در مجموع از حد و اندازه یک موجود شکست خورده که تصمیم گرفته حالا که دیگران به حرفش گوش نمی‌دهند، برای دل‌خودش یک سخنرانی سیر بکند، فراتر نرفت.

این سخنرانی بر خلاف ظاهرش مملو از شکست بود. از جنبه سیاسی، معنای روشن این سخنرانی آن بود که نتانیاهو در پروژه خود مبنی بر وادار کردن دولت آمریکا به ترسیم یک خط قرمز روشن در مقابل برنامه هسته‌ای ایران – خط قرمزی که نتیجه عبور از آن حمله نظامی آمریکا به ایران باشد- کاملا شکست خورده است. اگر دولت آمریکا حتی به نحو حداقلی با این ایده همراهی کرده بود، دلیلی نداشت که نتانیاهو پشت تریبون مجمع عمومی سازمان ملل ماژیک قرمز به دست بگیرد و نقاشی بکشد.

صرف اینکه نتانیاهو وادار شده خودش خط قرمزی برای برنامه هسته‌ای ایران ترسیم کند، نشان می‌دهد این دیوانه‌بازی داوطلب دیگری نداشته است. از جنبه فنی، کاری که نتانیاهو کرد یک افتضاح کامل بود. من این سخنرانی را از ابتدا تا انتها چند بار گوش کردم. در واقع تا آنجا که به جنبه‌های فنی ساخت یک سلاح هسته‌ای مربوط می‌شود نتانیاهو خودش هم نفهمید چه گفت! امروز هم که تفسیر‌های منابع و کارشناسان غربی از سخنان او را می‌خواندم روشن بود آنها هم خیلی سر درنیاورده‌اند که نخست‌وزیر رژيم صهيونيستي دقیقا منظورش چه بود.

روی نقاشی‌ای که پرادو و لیبرمن دست نتانیاهو داده بودند تا در مجمع عمومی نشان این و آن بدهد 3 مرحله مشخص شده بود که ظاهرا مراحلی بود که ایران باید طی کند تا یک سلاح هسته‌ای بسازد. مرحله اول با عدد 70 درصد مشخص شده بود، مرحله دوم 90 درصد و مرحله سوم هیچ مشخصه کمّی نداشت. نتانیاهو گفت خط قرمز در انتهای مرحله دوم کشیده می‌شود یعنی زمانی که ایران 90 درصد راه ساخت سلاح هسته‌ای را پیموده باشد و بعد در ابلهانه‌ترین اقدام ممکن برای این موضوع زمان تعیین کرد و گفت تا بهار یا تابستان آینده

– یعنی درست موعد انتخاب ریاست جمهوری- ایران در آستانه این خط قرمز خواهد بود. آنچه به لحاظ فنی مبهم ماند این بود که اولا نتانیاهو بر چه مبنایی برنامه غنی‌سازی را با برنامه ساخت سلاح هسته‌ای یکی گرفته است. هم‌اکنون بیش از 15 کشور در جهان غنی‌سازی می‌کنند بدون اینکه کسی آنها را متهم به ساخت سلاح هسته‌ای کند.

ثانیا روشن نشد که مقصود از 70 یا 90 درصد، درصد غنی‌سازی است یا حجم مواد انباشت شده؟ اگر اولی باشد که بدجوری سر صهیونیست قصه ما کلاه رفته، چرا که ایران نه غنی‌سازی 70 درصد انجام داده و نه غنی‌سازی 90 درصد. اگر مقصود حجم مواد باشد، باز هم فرمایشات آقای نخست‌وزیر باعث آبروریزی است، چرا که برای ساخت یک سلاح اورانیومی 25 کیلو اورانیوم 90 درصد غنا لازم است که معادل است با حدود 250 کیلو اورانیوم 20 درصد.

مطابق آخرین گزارش آژانس ایران حدود 90 کیلو اورانیوم 20 درصد غنا دارد که کمتر از 50 درصد مواد لازم برای ساخت سلاح مورد ادعای اسرائیلی‌هاست بنابراین اعداد 70 و 90 درصد هر دو کاملا اشتباه است و با هیچ محاسبه‌ای نمی‌توان این جمله نتانیاهو را درست دانست که ایران 70 درصد راه ساخت سلاح هسته‌ای را پیموده است.

حالا ما البته نمی‌دانیم مشکل دقیقا کجاست؟ تهیه‌کنندگان نقاشی گاف داده‌اند یا آقای نتانیاهو استعداد کافی برای توضیح درست مساله را نداشته است؟! اما مهم‌ترین مساله‌ای که باید به آن پرداخت، تبعات راهبردی این سخنان است. اساس استدلال نتانیاهو درباره ضرورت کشیده شدن یک خط قرمز مقابل برنامه هسته‌ای ایران این است که اگر چنین اتفاقی بیفتد تهدید نظامی علیه ایران معتبر خواهد شد و وقتی این تهدید معتبر شد آن وقت ایران به دلیل اجتناب از ورود به درگیری نظامی از این خط قرمز عبور نخواهد کرد و بنابراین برنامه غنی‌سازی ایران متوقف می‌شود.

بنابراین قلب این استدلال به لحاظ راهبردی این است که ایران خط قرمزی را که آن سوی آن جنگ باشد نقض نخواهد کرد.

اما بیایید از موضع ایران به این مساله نگاه کنیم. آیا حقیقتا در تهران قضیه از این قرار است که اگر کسی مانند نتانیاهو خط قرمزی جلوی پای ایران گذاشت، آن وقت دست و دل مسؤولان برای عبور از آن خواهد لرزید یا اینکه برعکس اتفاقا برای عبور از آن تحریک خواهند شد؟ ظاهرا گزینه دوم صحیح است. فرض متعهد ماندن ایران به خط قرمز اسرائیل فرض راهبردی کاملا من‌درآوردی و احمقانه‌اي است.

اتفاقا مفروض راهبردی ایران این است که اگر از هر خط قرمزی عبور کند جنگی در کار نخواهد بود، چرا که برای غربی‌ها – هم آمریکا و هم اسرائیل- پررنگ‌ترین خط قرمز همان ورود به درگیری نظامی با ایران است. ایران می‌داند نه آمریکا قادر به حمله است نه اسرائیل، ایران می‌داند حمله برنامه‌اش را متوقف نخواهد کرد بلکه اتفاقا دست آن را در پیگیری اهداف هسته‌ای جدید بازتر می‌کند، ایران می‌داند که آمریکایی‌ها به توان پاسخ‌دهی جمهوري اسلامي به هرگونه تجاوز کاملا واقفند و می‌داند که صهیونیست‌ها بر خلاف آنچه ادعا می‌کنند کاملا دیوانه نیستند.

ابتكار: تعيين خط قرمز به شيوه ي بازاريابي!
«تعيين خط قرمز به شيوه ي بازاريابي!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن مي‌خوانيد:

سخنراني نخست وزير رژيم صهيونيستي در صحن علني مجمع عمومي سازمان ملل او را به سوژه ي رسانه ها تبديل کرده و موضوع مناسبي براي کاريکاتوريست ها در سراسر جهان ايجاد کرده است،

بنيامين نتانياهو که از زمان نخست وزيريش روزي نيست که يا فرياد جنگ عليه ايران برنياورده و يا دوستانش را به دليل کاهلي در مقابل ايران مورد شماتت و سرزنش قرار ندهد، او اين بار سعي کرد به شيوه ي بازارياب ها به قول خودش براي فعاليت هسته اي ايران خط قرمز تعيين نمايد و با نشان دادن تصويري ساده با کشيدن ماژيک قرمز بر بالاي خط نود درصد مدعي شد که اين خط،خط قرمز فعاليتهاي ايران است، طنز مسأله آنجا بود که اودر همين شوي بازاريابي و تبليغات به جاي آنکه ماژيک را زير خط نود درصد بکشد به اين معني که ايران حق نداشته باشد غني سازي بالاي نود درصد داشته باشد ماژيک را بالاي نود درصد کشيد تا نا خواسته بگويد که ايران اجازه دارد تا نود درصد غني سازي داشته باشد،بي شک تمام کساني که پاي سخنراني نتانياهو بودند براي چند لحظه اي مبهوت حماقت و رفتار دلقک گونه وي شدند.

آقاي نخست وزير موجبات خنده ي حضار را فراهم آورد و بر حيرت تازه واردان عالم سياست افزود رژيمي که از بدو امر خود خط قرمز صلح جهاني است اکنون مدعي تعيين خط قرمز براي ديگران است.او که در اين مجمع مي بايست نسبت به ظلمي که سالها در حق ملت فلسطين روا داشته به افکار عمومي پاسخگو باشد اينک با طرح دستي و به روش تبليغات تجاري شومن هاي بازارياب نسبت به افکار عمومي بي اعتنا و از هزاران سؤال کنوني به راحتي مي گذرد نتانياهو مي بايست در اين مجمع نسبت به نقض مصوبات سازمان ملل و قطعنامه هاي مجمع عمومي در محکوميت اقدامات دولتش پاسخ مي داد ولي با کمال پررويي و در اوج بي اعتنايي به جايگاه مجمع عمومي سعي کرد تخيلات تجاري خود را به نمايش بگذارد.

شايد يکي از دلايل ضعف و انفعال سازمان ملل در همين نکته مستتر است،اين سازمان به جاي اينکه مکانيزمي پيش بيني نمايد که دولتمردان کشورهاي ياغي و قانون شکن دراين مجمع به پاي ميز محاکمه کشانده شوند و رفتارشان در صحنه ي نظام بين الملل به چالش گرفته شود، به صورت سنتي هر ساله با بر گزاري نشست تشريفاتي و دادن تريبون جهاني اجازه مي دهد که ناقضان صلح و عوامل بي نظميهاي نظام بين الملل اين چنين نسبت به افکار عمومي بي اعتنا وجايگاه اين سازمان را به حراج گذارند بي ترديد سخنراني نخست وزير اسرائيل در گام اول براي انحراف افکار عمومي نسبت به جنايات اين رژيم و عدم پايبندي اش به قواعد بين الملل و پيشنهادات صلح و در گام بعد تلاش براي تاثير گذاري بر انتخابات رياست جمهوري آمريکا به هدف بالا بردن شانس پيروزي رفيق تجاري خود يعني رامبني بود.

اوج طنز سخنراني نتانياهو آنجا بود که او خود خط قرمز تعيين مي کرد ولي مسئوليت ضمانت تخلف از خطوط فرضيش را متوجه قدرت هاي جهاني مي نمود، به عبارتي گويا آقاي نخست وزير به زعم خود در جايگاه سازمان ملل نشسته است و اجازه تعيين تشخيص حقوق جهاني را بر عهده دارد ولي جرأت قبول مسئوليت تخلف از خطوط فرضي را ندارد؛مساله اي که حتي دولت آمريکا نيز با آن به مخالفت پرداخته است.

بنابراين نطق نتانياهو، مصداق نعل وارونه اي بود که جهان کنوني شاهد آن هستند ،رژيمي که خود مصداق خط قرمز صلح جهاني است و صداي صلح به گوش سرانشان نا آشنا و در قاموسشان گمنام است حال مدعي تعيين خط قرمز براي ديگران هستند ولي واقعيت آنستکه اين رژيم کوچکتر از آن است که بتواند براي حقوق مردم ايران تعيين حد و مرز نمايدو اينگونه سخن گفتن تنها باعث مضحکه بين المللي خواهد بود.

گسترش صنعت: شکاف سودآوری در صنعت چاپ
«شکاف سودآوری در صنعت چاپ» عنوان سرمقاله‌ روزنامه گسرش صنعت به قلم  علیرضا قلی‌زاده است كه در آن مي‌خوانيد:

توسعه صنعت یک کشور نیازمند بسته متنوعی از سیاست‌هاست اما این سیاست‌ها را می‌توان در یک دسته‌بندی کلی به سیاست‌های ناظر به بنگاه و سیاست‌های ناظر به فضای پیرامونی بنگاه تقسیم کرد.

در واقع در دسته اول سیاست‌هایی که مستقیما با عملکرد بنگاه مرتبط هستند، مدنظر قرار می‌گیرند؛ مانند سیاست‌های ناظر به ارتقای تکنولوژی، قوانین مربوط به نیروی کار، مالیات‌های موثر بر تولید و امثالهم اما در دسته دوم مجموعه سیاست‌هایی که ناظر به  خدمات حاشیه‌ای بنگاه هستند مدنظر هستند، مانند خدمات حمل و نقل، تامین مالی، تامین مواد اولیه و موارد مشابه. یکی از خدمات مهم در این دسته خدمات مربوط به تامین مالی است که می‌تواند نقش بسزایی در فعالیت بنگاه‌ها داشته باشد.

یکی از مشکلات تامین مالی صنعت شکاف سودآوری بین صنعت و بازارهای موازی آن است. شکاف سودآوری به این معناست که میان نرخ بازگشت سرمایه در بخش‌های مختلف اقتصاد تفاوت قابل توجه و پایدار وجود دارد. وجود این تفاوت در یک بازه زمانی معنادار، منابع مالی را به سمت بخش‌های خاص هدایت می‌کند.

به عبارت ساده‌تر، بالا بودن حاشیه سود در بازارهای غیرمولد و موازی تولید موجب می‌شود تا منابع مالی تمایل زیادی برای ورود به بخش تولید نداشته باشند و حتی منابعی که از طرف نظام بانکی به اسم تولید و صنعت تخصیص می‌یابند، در عمل سر از بازار مسکن و ساخت و ساز در بیاورند. برای حل این مساله در بخش صنعت دو راهبرد کلی وجود دارد. نخست کاهش سودآوری سایر بخش‌هاست. این راهبرد به‌خصوص در شرایطی که سودآوری در سایر بخش‌ها تا حدی کاذب بوده و نیز افزایش سود در بخش صنعت با افزایش بهره‌وری ممکن نباشد، می‌توان با کمک ابزارهای تنظیم‌گری، سودآوری سایر بخش‌ها را در جهت رفع شکاف سودآوری کاهش داد.

یکی از این ابزارها ابزارهای مالیاتی است. برای مثال مالیات‌هایی مانند مالیات بر منفعت سرمایه (CGT) می‌توانند رفتارهای سوداگری در بازارهایی مانند بازار مسکن را کنترل کنند. اینگونه مالیات‌ها در کشورهای دیگر بسیار مورد استفاده هستند اما متاسفانه در کشور ما هنوز مورد استفاده قرار نگرفته‌اند. اهمیت استفاده از این‌گونه مالیات‌ها به قدری است که می‌توان حل بخش قابل‌توجهی از مسائل صنعت را در گرو وضع چنین مالیات‌هایی دانست. راهکار دیگر افزایش بهره‌وری بخش صنعت است که در شرایطی که امکان افزایش سودآوری با افزایش بهره‌وری وجود دارد، می‌توان از این راهبرد استفاده کرد.

منبع: جام جم
bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv