bato-adv
کد خبر: ۱۲۵۱۱۵
سرمقاله روزنامه های امروز یکشنبه

سرمقاله: آقاي رئيس جمهور به جاي سخنراني، مصاحبه کنيد

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله: تعطیلات؛ تعديل يا تنظيم، نقشه راه در ماراتن يازدهم، هزينه سنگين يک ملت به سبب اشتباه يک عبارت، آقاي رئيس جمهور به جاي سخنراني، مصاحبه کنيد، نعل وارونه اصولگرايان براي انتخابات 92 و ...كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۷ - ۱۹ شهريور ۱۳۹۱

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله: تعطیلات؛ تعديل يا تنظيم، نقشه راه در ماراتن يازدهم، هزينه سنگين يک ملت به سبب اشتباه يک عبارت، آقاي رئيس جمهور به جاي سخنراني، مصاحبه کنيد، نعل وارونه اصولگرايان براي انتخابات 92 و ...كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


كيهان: «نقشه راه در ماراتن يازدهم»
«نقشه راه در ماراتن يازدهم» عنوان يادداشت روز كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي خوانيد:

هفتمين رئيس جمهور ايران كيست؟ پاسخ اين سؤال 9 ماه ديگر- 24 خرداد 1392- با برگزاري يازدهمين دوره انتخابات رياست جمهوري معلوم خواهد شد. اما به گونه ديگري هم مي توان اين رويداد را به پرسش و بحث گذاشت.

اين كه «نقشه راه انتخابات كدام است»؟ منطقا پاسخ هركدام از طيف هاي سياسي به اين پرسش، معطوف به تلقي آنها از مقصد و مقصود انتخابات است.

به عنوان مثال براي طيف هايي كه نامزدهاي خود را از مدت ها قبل معلوم كرده اند، نقشه راه در واقع نزديكترين و ممكن ترين مسير براي پيروزي آن شخص در ماراتن يازدهم است. طيف هايي هم هستند كه انتخابات را فرصت و بهانه ايجاد التهاب سياسي در كشور مي دانند و بنابراين نقشه راه آنها در واقع كيفيت تغيير ريل انتخابات از يك فرصت سياسي و جشن مردم سالاري به چالش امنيتي است آن گونه كه در پاييز و زمستان 87 نوشته و در بهار 88 به اجرا گذاشته شد. طيف دوم معمولا براي پيشبرد نقشه خود، وارد نقشه طيف اول مي شود و آنگاه سر بزنگاه، تغيير ريل را اعمال مي كند.

سومين پاسخ به اين پرسش كه نقشه راه انتخابات كدام است، تلقي طيف هايي است كه با وجود مهم شمردن رئيس جمهور معتقدند انتخاب رييس دولت- يا ساير انتخابات- فرع بر يك راهبرد و هدفگذاري كلان است بنابراين انتخابات و نامزدها با همه اهميت، طريقيت دارد و نه موضوعيت؛ ايستگاه است نه مقصد؛ مقدمه است نه مطلوب؛ قطعه اي از يك پازل بزرگتر است نه كليت و تماميت آن. براي اين طيف، رويكرد موقعيت شناسانه، هماهنگ و توام با برنامه ريزي و نقادي منصفانه و دقيق از وضعيت فعلي، مقدم بر بازي با نام چهره ها و نامزدهاست.

بدين معني كه جمهوري اسلامي امروز با فرصت هاي بي نظير در طول تاريخ- و البته چالش هايي- مواجه است و دهه چهارم انقلاب را با گفتمان پيشرفت معطوف به عدالت و معنويت و مجاهدت و خطرپذيري و عقلانيت و مقاومت سپري مي كند بنابراين نقشه راه انتخابات از منظر اصولگرايي بايد چنان ترسيم شود كه نه تنها بر سر راه اين گذار ايجاد خلل نكند بلكه بر سرعت پيشرفت بيفزايد.

به عبارت ديگر سخن بر سر مديريت ترافيك رقابت ها براي هم افزايي اقتدار ملي و به حداقل رساندن هزينه ها و فرسايش هاست. بهره برداري لازم از فرصت هاي بزرگ ملي- نظير اعتبار و اقتدار سياست خارجي، بيداري اسلامي در منطقه، پيشرفت هاي چشمگير علمي و فني و...- در كنار چالش هاي مهم سياسي و فرهنگي و اقتصادي ما را بر آن مي دارد تا ساعت انتخابات و رقابت هاي معطوف به آن را اولاً با راهبرد بي بديل وحدت تنظيم كنيم و ثانياً با مقدمات ضروري نظير سازمان، اتاق فكر و برنامه منطبق سازيم. در واقع اگر انتخابات را يك هرم بدانيم، سازمان(اتاق فكر) و برنامه و نامزد سه بعد اين هرم و آرمان هايي نظير وحدت و پيشرفت و مردم سالاري قاعده آن خواهد بود.

اين تلقي، حاصل تجارب انتخاباتي در رقابت هاي سياسي طي دو دهه اخير است. به تدريج دو دغدغه مهم از بستر رقابت هاي انتخاباتي پديدار شد. يكي پيروزي در انتخابات و دوم، حركت رييس جمهور و دولت جديد در مسير آرمان هاي كلان انقلاب.

عرصه سياست كشور در دو دهه گذشته شاهد نوسان هايي در اين باره بود چه زماني كه رييس دولت دورترين نسبت ها را با آرمان هاي انقلاب پيدا كرد و چه زمان هايي كه ميان روساي دولت و برخي آرمان ها- كم يا بيش- فاصله افتاد و اين پرسش را با خود آورد كه آيا اين فاصله ها الزاما به خاطر انحراف است يا ضعف سازمان و برنامه نيز در نقش بستن اين اتفاق موثر است؟ به تعبير ديگر با مرور تجربه 33 ساله انقلاب و به ويژه تجارب 20 سال گذشته سزاوار است بپرسيم كه آيا موضوع «رياست جمهوري» پديده اي صرفا قائم به شخص و خلقيات و قوت و ضعف هاي فرد نامزد است يا بايد در متن برنامه معطوف به سازمان و اتاق فكر ديده شود؟ آيا رييس جمهور ريل گذار خودمختار است يا هماهنگ كننده دولت براي حركت در مسير و چارچوب مشخص در هماهنگي با كليت حاكميت؟ مشخص است كه در اينجا صرفا سخن از ساختار حقوقي و قانون اساسي و سياست هاي كلي نظام نيست بلكه سؤال اين است كه نقش طيف ها و جبهه هاي فعال در انتخابات درباره دغدغه مورد بحث چيست؟

آيا گروه هاي حامي در دو وجه افراط و تفريطي يا بايد صرفا سهم خواه كابينه باشند و سهمي از كيك قدرت را تصاحب كنند و يا كارگران سياسي نامزدها تا انتخابات باشند كه پس از پيروزي مورد بي اعتنايي قرار گيرند و دغدغه هاي مشروعشان شنيده نشود؟ اقتضاي شريعت و عقلانيت اين است كه گروه هاي حامي نامزدها نه تلقي سرمايه گذار شريك شركت سهامي قدرت داشته باشند و نه مانند بخشي از موتور ارسال موشك به فضا تلقي شوند كه در پايان انتخابات كنده شده و از حيّز انتفاع و تاثير ساقط مي شوند.

اين عدم تعادل و حركت پاندولي دولت ها در ميانه دو حد افراط و تفريط متاسفانه در سه دولت موسوم به سازندگي، اصلاحات و عدالت- با شدت و ضعف هايي- پديدار شد يعني مثلا در دولت سازندگي به تدريج از اثرگذاري نيروهاي ارزشي و انقلابي كاسته شد و سهم و مجال بيشتري به طيف هاي تجديدنظرطلب واگذار گرديد انگار كه نيروهاي انقلاب اصلا حاميان و غمخواران روزهاي سخت رييس دولت وقت نبوده اند.

اتفاق ديگري كه افتاد اين بود كه طيف حاكم بر دولت در حالي كه ظاهرا راهنماي راست مصطلح را مي زدند، به سمت چپ پيچيدند؛ يعني در حالي كه آقاي ناطق نوري خود را نزديك به رئيس دولت مي پنداشت، جريان حاكم بر دولت سازندگي به جانب رقيب تجديدنظرطلب پيچيده و بلكه با او بسته بودند. پس از آن نيز دولت جديد، شركت سهامي احزاب و گروه هايي ائتلافي شد كه دولت را تبديل به گوشت قرباني كرده و هر يك گوشه اي از آن را به نيش كشيده بودند.

دولت جايگزين، از متن اعتراض ملي به روند طعمه انگاري قدرت و لااباليگري نسبت به آرمان هاي اساسي انقلاب شكل گرفت و در واقع همه طيف هاي نگران سرنوشت انقلاب در بسترسازي و گفتمان سازي براي دولت جديد نقش آفريني كردند.

اتفاق 27 خرداد و سوم تيرماه سال 1384، حلقه سوم از زنجيره اصولگرايي بود كه در دو انتخابات شوراي شهر دوم و مجلس هفتم(سال هاي 1382 و 1383) شكل گرفت و با انتخابات شوراي شهر سوم، مجلس هشتم، رياست جمهوري دهم و مجلس نهم در حد فاصل سال هاي 86، 87 ، 88 و 90 امتداد يافت.

با اين حال و با وجود پيروزي متواتر اصولگرايان در هفت انتخابات طي 9 سال گذشته، منحني حركت اصولگرايان روي نمودار «سازمان» و «برنامه» با نوسان ها و فراز و نشيب هايي همراه بود و هرجا كه گسترش حلقه هاي سياسي گرد محور صاحب منصبان در مراكزي نظير دولت و مجلس و شهرداري اصالت پيدا كرد، رويكردهاي جبهه محور و برنامه محور در حاشيه و اولويت دوم قرار گرفت بنابراين بي آن كه بخواهيم خدمات ارزشمند هر يك از اين مراكز حاكميتي را انكار كنيم مي توان ادعا كرد پديداري برخي هزينه تراشي ها و فرصت سوزي ها و فرسايش ها و كجروي ها ريشه در همين ضعف سازمان جمعي و خلأ اتاق فكر دارد؛ سازماني كه «برنامه ريز، نقاد و ارزياب روندهاي موجود، و تربيت كننده رجال مهيا براي نقش آفريني هاي تيمي، جمعي و ملي» باشد.

خوب يا بد تا به امروز عمدتا اين نامزدها بوده اند- كه لااقل در زمينه جلب آراي مردم- بار انتخابات را به دوش كشيده اند.

به رغم اذعان به اهميت و بي بديلي اين نقش و جذابيت اين پرسش مهيج كه هفتمين رئيس جمهور كيست، سزاوار تاكيد است كه صرف رقابت نامزدها، تكافوي نيازهاي منتهي به تعبيه فرآيند انتخابات را نمي كند. درست است كه يكي از نامزدها نهايتا سكان رانندگي دولت را برعهده مي گيرد اما رانندگي هم پيش شرط هايي دارد و هم لوازم و ملزوماتي كه بايد تا انتهاي مسير همراه وي باشد.

راننده هرگز فرد خودمختار و خودبسند نيست بلكه طبق نقشه و مسير و سرعت و ضوابط مشخصي بايد حركت كند.

سازمان برنامه ريز حزبي و جبهه اي در اين ميان كمك مهمي به حركت معطوف به مقصد مي كند و طبعا اين نقش، غير از نقش حمايتي- نظارتي اجزاي حاكميت نظير مجلس و قوه قضائيه ذيل مديريت كلان رهبري است. در واقع چنين سازمان برنامه ريز، ارزياب و كادرسازي مي تواند پشتوانه همأ بخش هاي حاكميتي باشد.

رهبر معظم انقلاب 24 مهر سال گذشته در جمع دانشگاهيان كرمانشاه در تبيين خوب و بد موضوع تحّزب و نسبت آن با وحدت فرمودند «تحّزب مي تواند در جامعه انجام بگيرد، در عين حال وحدت هم صدمه اي نبيند؛ اينها با هم منافاتي ندارد... ما دو جور حزب داريم.

يك حزب عبارت است از كانال كشي براي هدايت هاي فكري- حالا چه فكري به معناي سياسي، چه فكري به معناي ديني و عقيدتي- اگر چنانچه كساني اين كار را بكنند خوب است. قصد عبارت از اين نيست كه قدرت را در دست بگيرند البته كساني كه يك چنين توانايي داشته باشند به طور طبيعي در مسابقات قدرت در انتخابات هم آنها صاحب رأي خواهند شد، آنها برنده خواهند شد ليكن اين هدفشان نيست.

اين يك جور حزب است، اين مورد تاييد است... يك جور حزب تقليد از احزاب كنوني غربي است... به معناي باشگاه هايي براي كسب قدرت؛ اصلا حزب يعني مجموعه اي براي كسب قدرت. يك گروهي با هم همراه مي شوند، از سرمايه و پول و امكانات مالي خودشان بهره مند مي شوند يا از ديگران كسب مي كنند يا بند و بست هاي سياسي مي كنند براي اينكه به قدرت برسند.

يك گروه هم رقيب اينهاست، كارهاي مشابه انجام مي دهد تا آنها را از قدرت پايين بكشد... اين نه، هيچ وجهي ندارد. اگر كساني در داخل كشور ما با اين شيوه دنبال تحّزب مي روند ما جلويشان را نمي گيريم... اما من اين جور حزبي را تاييد نمي كنم.

اين جور حزب بازي معنايش عبارت است از كشمكش قدرت؛ اين هيچ وجهي ندارد اما حزب به معناي اول، يعني يك كانال كشي در درون جامعه براي گسترش فكر درست - چه فكر عقيدتي و اسلامي، چه فكر سياسي و تربيت كادرهاي گوناگون- بسيار خوب است.»

بنابراين مي توان به مدلي از تعامل سياسي در جبهه اصولگرايي بر مبناي وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت رسيد كه در آن سازمان و برنامه و كادرسازي معطوف به آرمان هاي انقلاب و مديريت فرصت ها و تدبير چالش هاي كشور در ظرف يك حركت جمعي حرف اول را بزند.

مي توان با يكديگر الفت و اتحاد داشت، صرف نظر از اينكه مثلا در ايستگاه انتخابات، نامزدها و حاميان آنها با يكديگر ائتلاف كنند يا به رقابت و مسابقه سالم و هوشمندانه و سنجيده- ضمن مراقبت از طراحي هاي دشمن- بپردازند.

مهم اين است كه شرط ائتلاف سهم طلبي، و پيامد رقابت، منفذگشايي براي دشمنان و بدخواهان نباشد. در واقع مراد از وحدت، همسويي و هماهنگي و هم پوشاني جهت گيري ها براي اداي يك مسئوليت و تعهد جمعي است. آن راهبرد كلي «اجتماع و اتحاد قلب ها و اراده ها و انگيزه ها درباره وفاي به عهد الهي» است.

ملاك اصلي و نقشه راه نهايي، همان فرمايش شريف امام عصر(عج) درباره راز تاخير روزگار ظهور و تشكيل نهايي دولت كريمه است. «اگر شيعيان ما- كه خداوند آنها را به اطاعت خود موفق گرداند- در راه وفا به عهدي كه برعهده آنان است مجتمع و همدل بودند، ميمنت ديدار ما به تأخير نمي افتاد».

اين وحدت و الفت و اجتماع دلها ذيل هدايت ولايت فقيه و نايب امام زمان(عج) نقشه راه اصلي ماست حتي اگر پاي در ميدان مسابقه بگذاريم. رقابت ها نبايد از ياد ما ببرد كه رفاقت و اخوت داريم و به سوي هدف مشتركي ره مي سپاريم.

سياست روز: «روزهاي حساس لبنان»
«روزهاي حساس لبنان» يادداشت روز روزنامه سياست روز به قلم قاسم غفوري است كه در آن مي خوانيد:
 
لبنان كه پس از تشكيل دولت نجيب ميقاتي به سمت برقراري ثبات پيش مي‌رفت اين روزها فرآيندي ديگر را سپري مي‌كند. بررسي ساختار دروني لبنان نشان مي‌دهد كه اين كشور با مجموعه‌اي از چالش ها مواجه است كه مي‌رود تا ثبات در صحنه آن را با چالش همراه سازد.

در حوزه سياسي جريان غرب گراي ۱۴ مارس به رياست سعد حريري همچنان آواي قدرت سر مي‌دهد و باز مخالفت با دولت را مي‌نوازد به گونه‌اي كه برخي منابع خبري از طرح آنها براي سرنگوني ميقاتي خبر داده‌اند.

در حوزه امنيت نيز لبنان با چالشهاي بسياري به ويژه در حوزه طرابلس مواجه است به گونه‌اي كه در اين درگيري‌ها دهها نفر كشته و زخمي شده‌اند. در اين چارچوب به چالش كشاندن اردوگاههاي فلسطيني نشين نيز در دستور است كه بر ميزان مشكلات افزوده است.

در حوزه منطقه‌اي نيز از يك سو صهيونيستها به دنبال سلطه بر منابع آب و نفت و گاز لبنان هستند در حالي كه حملات آنها به خطوط هوايي لبنان نيز چالش آفرين شده است.

تقلا براي وادار ساختن لبنان به جنگ با سوريه و دوري از مقاومت نيز بر اين چالشها افزوده است. در ماههاي اخير ائتلاف ضد سوري تلاش كرده از لبنان به عنوان گذرگاهي براي اعمال فشار بر سوريه بهره گيرند كه فضايي از ناامني را در مرزهاي لبنان ايجاد كرده است.

آمريكا و برخي كشورهاي عربي نيز از عدم اعطاي كمكهاي نظامي و مالي به لبنان سخن گفته‌اند و خواستار دگرگوني در ساختار سياسي لبنان شده‌اند.

مجموع اين تحركات در حالي صورت مي‌گيرد كه در وراي آنها يك اصل اساسي مشاهده مي‌شود و آن زنجيره تحركات براي به چالش كشاندن مقاومت با محوريت حزب الله است.

دشمنان مقاومت تحركات گسترده‌اي را عليه مقاومت در كل منطقه آغاز كرده‌اند و برآنند تا از آن جهت رسيدن به سلطه طلبي در منطقه بهره گيرند.

در اين حوزه نيز اعمال فشار بر لبنان و حزب الله طراحي و اجرا مي‌شود به گونه‌اي كه در حوزه داخلي و خارجي لبنان عليه مقاومت فتنه انگيزي مي‌شود.

در حالي فشارهاي داخلي و منطقه‌اي بر حزب الله شدت گرفته كه غرب تلاش دارد تا از طريق بين‌المللي نيز اين امر را تشديد كند كه اعلام راي دادگاه بين‌المللي ترور رفيق حريري بخشي از آن خواهد بود.

به هر تقدير در ارزيابي تحولات لبنان مي‌توان گفت كه دشمنان مقاومت براي نابودي اين كشور به ويژه حزب الله فتنه‌هاي گسترده‌اي را طراحي كرده‌اند كه با محوريت تحركات جريان ۱۴ مارس صورت مي‌گيرد.

جريان ۱۴ مارسي كه به دليل مخالفت مردم با سياستهايش وادار به كناره گيري از قدرت شده تا براي احياي خود دست به تكاپو مي‌زند كه نتيجه آن سوءاستفاده دشمنان لبنان و مقاومت است كه موجب شده تا از اين جريان براي رسيدن به منافع خود بهره‌برداري كنند كه فضايي بحراني را بر لبنان حاكم ساخته است.

رسالت: «پيشرفت مطلوب و مغالطات تحليلي»
«پيشرفت مطلوب و مغالطات تحليلي» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي خوانيد:

يکي از آفاتي که فضاي تبليغاتي و سياسي  جوامع مختلف را در معرض آسيب هاي فراواني قرار مي دهد مغالطات و مغالطه گراني هستند که با وارونه نمايي حقايق، مانع از تحليل درست پديده هاي سياسي و اجتماعي و همچنين وضعيت کلي حاکم بر جامعه توسط برخي نخبگان سياسي ارگانيک و غير ارگانيک مي گردند.

اين مغالطات چه در تاييد يک جاي عملکرد سيستم سياسي و چه در رد و انکار دستاوردهاي آن، در نهايت منتهي به يک فهم ضد عقلاني مي شود که در مقام تبيين و يا در مقام تجويز و اولويت بندي در سياست ها مي تواند عوارض سوئي را به همراه داشته باشد.

امروزه سياستمداران مي کوشند با متکثر کردن کانالهاي اطلاعات و توسعه کيفي و کمي سنسورهاي اجتماعي با علايق و سلايق مختلف فهم دقيقي از واقعيت هاي اجتماعي پيدا کنند. در واقع اقتضاي معرفت عقلاني نسبت به جامعه بسته به داشتن يك جمع بندي صحيح و منطقي از وضعيت عمومي كشور است.

مغالطه و مغالطه گري ناظر به مسائل داخلي ايران نيز يکي از آسيب هاي هميشگي فضاي حاکم بر تبليغات و همچنين برخي محافل سياسي کشورمان بوده که به تحليل نادرست از شرايط کلي مي پردازند. اين دست مغالطات که بيشتر در حوزه مسائل داخلي ايران صورت مي گيرد، ريشه در سه موضوع مي تواند داشته باشد.

اول اينکه کسي که سفسطه مي کند و يا حقايق را وارونه نشان مي دهد ناخواسته گرفتار اشتباه شده است و درک درستي از وضعيت کشور ندارد. ديگر اينکه مغالطه گر با علم به واقعيت ها اما عامدانه دست به مغالطه و وارونه نمايي مي زند و سوم اينکه جرياني در داخل و يا خارج از کشور با واسطه يا بي واسطه "مديريت ادراک" برخي از نخبگان را ناظر به موضوعات داخلي کشور به دست گرفته باشد.

رهبر معظم انقلاب در ديدار اخير رئيس و اعضاي مجلس خبرگان رهبري ضمن بيان ارزيابي خود از وضعيت عمومي کشور تأكيد كردند:«در مسائل مختلف از جمله مسائل داخلي بايد مراقب بود تا مغالطه‌ها ما را به اشتباه در تحليل گرفتار نكند».

در اين وجيزه به برخي از اين مغالطات که عده اي از  نخبگان کشور را به تحليل هاي غلط و موضع گيري هاي ناصواب رسانده است، اشاره مي شود: يکي از مغالطات متداول در بين سفسطه گران و مغالطين «تعميم ناروا» است.

يعني از يک مصداق جزئي به يک قضاوت کلي رسيدن! اين مغالطه در شرايط کنوني کشور به کرات توسط کساني که ناخواسته يا عامدانه در خصوص مسائل مختلف تحليل هاي غلطي ارائه مي دهند و يا حتي کساني که در صدد مديريت ادراک برخي نخبگان هستند به کار گرفته مي شود. اين عده با تعميم يک کاستي و يا يک مشکل جزئي به گونه اي وانمود مي کنند که گويا سيستم در ساختار و روند کلي خود دچار «بحران» شده است.

مثلا در موردي نظير توليد، از چيزي حدود 800 هزار واحد کار در کشور اگر تنها حدود 1200 واحد بر اثر هدفمندي يارانه ها دچار مشکلاتي شوند به يک باره بر اثر اين مغالطه، قضاوت و حکمي صادر مي شود که کل توليد دچار بحران شده است و همه کار خانه ها و سرمايه هاي کشور خوابيده است.

اين در حالي است که چرخ صنعت سريع تر از گذشته در حال گردش است، کارگران در حال کار هستند و افزايش صادرات غير نفتي کشور در حوزه هاي صنعتي، معدني و کشاورزي بعد از هدفمند سازي يارانه ها بيانگر اين است که واقعيت از آنچه مغالطه گران مي گويند متفاوت است.

هر چند اين به معناي ناديده گرفتن مشکلات حدود يک دهم درصد واحدهاي کار در کشور نيست و ضرورت دارد تا سياست هاي حمايتي و جبراني در خصوص آنها به اجرا درآيد.

مغالطات آماري يکي از شيوه هاي معمول براي فريب افکار عمومي و وارونه نمايي حقايق، توسل به مغالطات آماري است. در اين مغالطات در اثبات يا انکار يک موضوع، مغالطه گران تلاش مي کنند با شيوه هاي مختلفي که براي ارائه يک واقعيت از طريق آمار وجود دارد به اهداف مطمح نظر خود نائل شوند.

مقدمه اين حرکت ايجاد ترديد در آمار هاي رسمي و زير سوال بردن مراجع متولي ارائه آمار است. کمتر کسي مغالطات آماري انتخابات رياست جمهوري دهم نظير شاخص فلاکت و يا نمودار تورم (نقطه اي-سالانه) را فراموش کرده است.

مثلا در اين دست مغالطات آماري تلاش مي شود  با بحراني نشان دادن اوضاع اقتصادي کشور بدون توجه به بحران هاي اقتصادي بين المللي اين نتيجه گرفته شود که شاخصها از جوانب مختلف در حال سقوط هستند يا جرياني مي کوشد با استناد به آمار کاهش فروش نفت در يک مقطع زماني کوتاه اين نتيجه تحصيل شود که تحريم ها کارساز شده و جمهوري اسلامي بايد در مقابل نظام سلطه کوتاه بيايد.

در صورتي که بعد از گذشت کمتر از يک ماه با توسل به روش هاي جايگزين روند صعودي فروش نفت آغاز شده و مجددا به رقم هاي قبلي حدود دو ميليون بشکه رسيده است.

حضرت امير المومنين(عليه السلام) مي فرمايند: «كلمة حقّ يراد بها لباطل» يعني حرف حقي زده مي شود اما از آن نتيجه باطلي گرفته مي شود. اين روزها برخي از نخبگان سياسي ما دم از اخلاق، عدالت و وحدت مي زنند. مثلا مي گويند دروغ يکي از آفات جامعه است.

اين کلمه حق است اما منظور و نتيجه اي که آنها از اين حق مي گيرند اين است که جامعه در سطح کلان دچار دروغ،رياکاري و انحراف شده است و اين ناشي از رفتار دولتمردان و جرياني است که مورد اقبال عمومي واقع شده است.

چرا که «الناس علي دين ملوکهم» برخي نيز دم از عشق و انسانيت مي زنند که حرف درستي است اما نتيجه اي که آنها خواسته يا ناخواسته از آن مي گيرند پنهان سازي اسلاميت در قفاي تکرر انسانيت است. اين موضع مي تواند ناشي از مديريت ادراک باشد که مثلا الان خير اسلام در ترويج ايرانيت است! و يا مي تواند ناشي از فهم ناصواب آنها از واقعيات اجتماعي باشد و ...

يکي ديگر از مغالطاتي که اين روزها در فضاي سياسي و رسانه اي کشور معمول شده است مغالطه «تصديق تالي» است.

يعني اگر در يک فرض منطقي  (الف) آنگاه (ب) باشد در اين مغالطه بيان مي شود(ب) نيز نتيجه مي دهد (الف) را. مثلا در اين فرض منطقي که اگر شما ميگرن داشته باشيد آنگاه سردردهاي شديد دوره اي خواهيد  داشت مغالطه مي شود که اگر شما سردردهاي دوره اي داشتيد حتما ميگرن داريد.

نمونه اين مغالطه در جريان هدفمند سازي يارانه ها بارها مورد تفوه قرار گرفت. مثل اينکه اگر قانون هدفمند شدن يارانه ها اجرا شود يک تورم نسبي در پي خود خواهد داشت. حال مغالطه به اين صورت است که هر تورمي در کشور ناشي از اجراي قانون هدفمندي يارانه هاست.

و يا اين فرض که اگر بازار ارز و سکه بي ثبات شود آنگاه دولت به عنوان بيشترين دارنده ارز و طلا مي تواند نقدينگي بيشتري را جمع آوري کند. مغالطه به اين شکل مي شود که دولت مي خواهد نقدينگي را جمع آوري کند پس بازار ارز و سکه نيز بي ثبات مي شود.

در اين مغالطه يک پديده محصول يک پديده ديگر معرفي مي شود. مثلا کاهش نرخ زادو ولد در سالهاي اخير تنها و فقط به فشارهاي اقتصادي بر مردم مرتبط مي شود.

اين در حالي است که مي تواند عوامل مهم ديگري نيز دخيل باشد چرا که فرزند آوري حتي در بين خانواده هاي مرفه نيز پايين آمده است و حتي زماني که افراد با درآمد پايين تمايل بيشتري به فرزند داشته اند دهک هاي بالايي جامعه از زاد و ولد امتناع مي کردند يا در مثال ديگر موضوعاتي نظير طلاق و يا افزايش سن ازدواج جوانان تنها و تنها به رويکرد مديران فعلي مرتبط شود.

اين در حالي است که اين عامل شايد موثر باشد اما عوامل مهمتري نيز وجود دارد که به رويکرد مديران با گرايش هاي مختلف سياسي ارتباطي ندارد.

يکي ديگر از مغالطاتي که در تحليل شرايط کلي حاکم بر کشور صورت مي پذيرد سطحي نگري برخي نخبگان سياسي است.

اين دست نخبگان به جاي آنکه انقلاب را از يک منظر کلان تحليل کنند و روند حرکت جمهوري اسلامي ايران را از ابتداي پيروزي انقلاب تا به امروز تحليل نمايند خود را با يک سري موضوعات جزئي و سطحي که در روند حرکت هر نظامي محتمل است درگير مي کنند و بر اساس اين سطحي نگري حتي به تحليل و اتخاذ موضع مي رسند. مثلا فشارهاي اقتصادي چند ماهه اخير را دستمايه تحليل هاي خود قرار مي دهند و به يک باره نتيجه مي گيرند که کشور در شرايطي است که نياز به يک منجي دارد.

اين در حالي است که اگر صندلي خود را از ميز کارشان عقب بکشند و ازمنظري کلان به کارتابل انقلاب اسلامي بنگرند، مشاهده خواهند کرد که انقلاب اسلامي شرايط به مراتب سخت تري را نيز پشت سر گذاشته است و نفت هفت و هشت دلاري را که به سختي مي توانست در شرايط جنگي بفروشد در کارنامه خود دارد.

انقلابي که در کمتر از دو ماه صد ها نفر از مقامات و مسوولين عالي رتبه خود را در هفتم تير و هشتم شهريور از دست مي دهد هنوز سرپاست و حرکت رو به جلو خود را ادامه مي دهد.

انقلابي که با هيچ امکانات مادي توانست در هشت سال جنگ تحميلي کشوري را که تا بن دندان مسلح و مستظهر به حمايت تمام جبهه استکبار بود به زانو درآورد چگونه امروز که در اوج اقتدار و عزت خود است در مقابل اخم چند کشور بحران زده غربي کمر خم مي کند و واهمه اي به خود راه مي دهد.حکايت اين دسته از نخبگان بدبين ما که در 33 سال گذشته با سطحي نگري هاي خود همواره منتظر بودند شش ماه ديگر و يا يک سال ديگر نظام سقوط کند مانند کسي است که سوار بر قطار است.

کودکي از بيرون سنگي به طرف شيشه اين قطار پرتاب مي کند و شيشه اي مي شکند. اين فرد تصور مي کند با اين سنگ قطار از ريل خود خارج شده و عنقريب است که به صخره يا کوهي برخورد کند. غافل از اينکه قطار پيشرفت ملت ايران از سه دهه پيش به راه افتاده و اگر سنگي هم پرتاب شود نمي تواند جلوي اين حرکت پرشتاب را بگيرد.

رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خبرگان به خوبي خاطرنشان كردند:«ارزيابي من از شرايط اين است كه كشور، در مجموع در حال پيشرفت مطلوب است و نشانگر شرايط مناسب و خوب كشور براي نشان دادن عظمت اسلام است».

جمهوري اسلامي ايران امروز در بهترين زمان ممکن و عالي ترين آمادگي براي صعود به قلل رفيع بشريت در يک نظام عادلانه جهاني و پي ريزي الگوي پيشرفت ايراني و اسلامي است. اين شرايط را بايد درک کرد و مغتنم شمرد. اگر با تحليلهاي دم دستي قدر اين فرصت را ندانيم چيزي جز حسرت در انتظارمان نخواهد بود.

مردم سالاري: «هزينه سنگين يک ملت به سبب اشتباه يک عبارت»
«هزينه سنگين يک ملت به سبب اشتباه يک عبارت» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم منصور فرزامي است كه در آن مي خوانيد:

در مورد سخنان «مرسي» در نشست سران جنبش، آنچنان که از «سايت خبر آنلاين» نوشته بود، اشتباه نه در يک «واژه» بلکه خطا در يک عبارت است. حتي واژه «تحريف» هم در مورد اين ترجمه به کار نمي بريم که اسائه ادب شود اما در اين خطا، به سهو يا به عمد، نکته هاست.

نخست آن که اين اشتباه در اين برهه از زمان و آشفته بازاري که براي ايران ساخته اند پيامدي سنگين و غير قابل جبران خواهد داشت.

چون شعار راست گويي ايرانيان را در عهد باستان و همچنين دوران اسلامي زير سوال مي برد و نجابت ايراني را به حيله گري مي آلايد. از طرفي ، رسانه هاي استعماري اين خطا را تعميم مي دهند و تحريف عمدي اش تلقي مي کنند و تمامي گفته ها و عملکردهاي ما را در تمامي سطوح با همين مقياس مي سنجند.

براي ملت ما پذيرفتني نيست که رسانه ملي با آن دستگاه عريض و طويل، مترجماني قابل را به کار نگيرد. نبايد ضعف علمي ما آنچنان باشد که اين چنين بروز کند! چنين خطايي هرگز قابل توجيه نيست بويژه اينکه ايران ، سرزمين علم و فرهنگ و سخن است و مترجماني بزرگ ، دست به گزارش و ترجمه برده اند.

 اگر اشتباه بود چرا پيش از واکنش مصر و بحرين اصلاح نشد و پوزش نخواستيم؟ اگر در همان زمان ترجمه، به اشتباه اعتراف مي کرديم و عذرخواهي چاشني اصلاح مي شد آيا داخل و خارج بر صداقت گفتاري و سلامت نفس ما صحه نمي گذاشتند و بي مبالاتي ما را نمي بخشودند ؟

چرا عده اي با بي بصيرتي هزينه هاي اين ملت را بالا مي برند و براي سياست خارجي ما مشکل ايجاد مي کنند و اجازه مي دهند که بيگانگان مغرض از کاه کوهي بسازند و آن چنان فضايي – به کمک ما – به وجود آورند که زيانهاي ما چندين کوه شود!

به صراحت بگويم ، بزرگ ترين عيب و اشکال ما اين است که نمي گذاريم تا مخالف حرف خود را بگويد . مگر ما خوشه چين مکتب امام صادق (ع) نيستيم و از سعه صدر آن امام همام پيروي نمي کنيم که سخنان آن «بي خدا» را با حوصله و صبوري گوش مي کرد.

مگر سخن «ولتر» آن فيلسوف انقلابي انقلاب کبير فرانسه نارواست که مي گفت: «من حاضرم جان خود را بدهم تا آن دشمن و مخالف من بتواند حرف خودش را بگويد.»

قصد نگارنده آن نيست که با افراط و تفريطي که هميشه گريبانگير ماست ، مترجم را به دار بياويزيم و لعن و طعن کنيم بلکه جان کلام اين است که نخست، اهل را بر مسندي که در خور اوست بنشانيم. دوم ، هر جا که به اشتباه خود پي برديم صادقانه اعتراف کنيم و از راه خطا بازگرديم ، سوم ، نخواهيم که همه از زبان ما سخن بگويند، با گوش ما بشنوند و با چشم ما ببينند.

مگر بزرگان ايران به صراحت سخن نگفتند و مگر حتي خط مشي جنبش را تعيين نکردند و از مطلوب خويش سخن به ميان نياوردند پس چرا با بردباري سخنان «مرسي» را تحمل نکرديم؟

رفتار «مرسي» در اجلاس، مبتديانه و خارج از عرف ديپلماتيک و تربيت سياسي بود و ناپختگي وي را در اجلاس مهمي مثل «نم» که تمامي خبرگزاري ها به دقت رصد مي کردند ، نشان داد و در عين حال پختگي و صبوري دولتمردان ما را در مقابل سخنان و رفتار رييس اجلاس پانزدهم و واگذاري رياست جنبش به رخ عالم کشيد و نيز مشخص کرد که بين ما و مصر، «هفتاد ساله راه» باقي است و باز معلوم شد که چرا «مرسي» گزينه نخست «اخوان المسلمين» مصر نبوده است و اگر رهبر کنوني مصر نماد و نماينده تفکر اخوان المسلمين باشد آن حزب نبايد هرگز گرد شمول در جهان اسلام بگردد.

جمهوري اسلامي: «روسيه؛ جنگ سرد جديد با آمريكا»
«روسيه؛ جنگ سرد جديد با آمريكا» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:

بسم‌الله الرحمن الرحيم
ولاديمير پوتين رئيس‌ جمهور روسيه دو ماه مانده به انتخابات رياست جمهوري آمريكا و در كوران رقابت‌هاي انتخاباتي ميان «باراك اوباما» كانديداي حزب دمكرات و «ميت رامني» نامزد حزب جمهوريخواه در اظهاراتي كم سابقه كه بوي حمايت و طرفداري از يكي از كانديداها را مي‌دهد، صريحاً از اوباما رئيس‌جمهور فعلي آمريكا حمايت كرد و گفت:«ما با اوباما راحت‌تر همكاري مي‌كنيم».

وي كه با شبكه «راشاتودي» مصاحبه مي‌كرد در عين حال تصريح كرد:«هر چند هم اكنون نيز مناقشه‌هاي جدي در روابط مسكو و واشنگتن وجود دارد ولي درصورتي كه رامني به عنوان رئيس‌جمهور آمريكا انتخاب شود، سپر موشكي دفاعي غرب قطعاً عليه روسيه نشانه گرفته خواهد شد زيرا وي روسيه را دشمن شماره يك ژئوپلتيك آمريكا مي داند».

پوتين كه در اين مصاحبه سعي داشت اظهاراتش نوعي مداخله عليه انتخابات آمريكا و طرفداري از يكي از كانديداها تلقي نشود، تاكيد كرد:«ما با هر كسي كه توسط مردم آمريكا به عنوان رئيس‌جمهور انتخاب شود، همكاري خواهيم كرد اما همكاري ما در اين زمينه تنها تا حدي كه طرف مقابل ما بخواهد، موثر خواهد بود».

رئيس جمهور روسيه كه نمي‌توانست نگراني خود را از روي كار آمدن كانديداي جمهوريخواهان در آمريكا پنهان كند تصريح كرد:«پيروزي ميت رامني باعث تشديد مناقشه طولاني برسر استقرار سپر دفاع موشكي آمريكا در اروپا ميان مسكو و واشنگتن خواهد شد كه كاخ سفيد بايد مسئوليت تبعات آن را برعهده بگيرد».

اين اظهارنظر رئيس‌جمهور روسيه به عنوان رقيب سنتي آمريكا و يك كشور دارنده سلاح هسته‌اي در قبل از انتخابات رياست جمهوري آمريكا، اگر نگوئيم بي‌سابقه، حداقل امري كم سابقه است زيرا تاكنون سابقه نداشته روس‌ها براي يكي از كانديداهاي رياست جمهوري آمريكا اينگونه سرمايه‌گذاري كرده باشند. روشن است كه اين امر در عين حال كه حمايت از يكي از دو رقيب آمريكايي است، به نوعي نيز مداخله در امور داخلي آمريكا محسوب مي‌شود.

شايد بتوان اين اقدام پوتين را نوعي حركت مقابله به مثل، عليه سياست‌هاي مداخله جويانه آمريكا در انتخابات اخير روسيه تفسير كرد كه آمريكائيها به طرفيت از مخالفين پوتين اظهارنظر كرده و بر شائبه تقلب طرفداران پوتين مانور مي‌دادند ولي اين اظهارات با هر منظور و مقصودي كه از جانب پوتين طرح شده باشد، نشانگر وجود مشكلات جدي روابط بين مسكو و واشنگتن و ادامه كشمكش‌هاي اين دو رقيب و دو قطب قدرت در صحنه كارزار بين‌المللي است، رقابتي كه در فضاي استقرار سپر دفاع موشكي آمريكا در اروپا و بحران سوريه، از شدت و جديت بيشتري برخوردار شده است.

نكته مهم اينست كه تحولات بين‌المللي اخير، نشانه‌هاي بيشتري از سردي در روابط روسيه و آمريكا را به نمايش مي‌گذارد به طوري كه هر روز دامنه آن، ابعاد تازه‌تري را به خود مي‌گيرد و به آستانه منازعه ميان دو قطب قديمي قدرت در مواضع سياسي و از سرگيري جنگ سرد ميان مسكو و واشنگتن مي‌شود.

درحالي كه پس از فروپاشي شوروي و روند حوادث بين‌المللي بسياري از كارشناسان مسائل استراتژيك و تحليلگران بين‌المللي مثل «مايكل مك فول» آمريكايي صراحتاً معتقد بودند جهت گيري سياست خارجي روسيه بدون ترديد، همسويي با غرب خواهد بود، زيرا وقتي پوتين به منافع استراتژيك بلند مدت روسيه در جهان مي‌انديشد، توجه خود را معطوف به آمريكا مي‌كند.

ولي ديري نپائيد كه روسها پس از بيرون آمدن از كماي ناشي از فروپاشي، ميل به احياي ساختار دو قطبي و رقابت با آمريكا را در خود ايجاد كرده و از همين رو ولاديمير پوتين در كنفرانس امنيتي مونيخ، ساختار تك قطبي جهان را كه آمريكا بر آن اصرار داشت، رد كرد و براي بازگشت به وضعيت جهان دو قطبي ابراز تمايل نمود.

به نظر مي‌رسد پس از آنكه روسها در دوران مدودف، يك دوران چهار ساله گرايش به غرب را تجربه و با امضاي پيمان‌هاي استارت با هدف كاهش تنش‌هاي باقيمانده ميان واشنگتن و مسكو، روند رو به گسترش روابط با آمريكا را دنبال كردند، حوزه روابط ميان دو كشور بر اثر تماميت خواهي دولتمردان آمريكائي به گونه‌اي شد كه بازسازي روابط را غيرممكن و يا لااقل در كوتاه مدت دشوار نمود البته زمينه‌هاي تنش در روابط روسيه با آمريكا بسيار عميق بوده و ريشه در دو نوع نگرش متفاوت به مقوله‌هاي سياسي، اقتصادي، نظامي، اجتماعي و فرهنگي دارد زيرا جهان بيني كاپيتاليسم، جايي را براي حضور رقباي ديگر در صحنه باقي نمي‌گذارد. حتي پس از فروپاشي نظام كمونيستي در شوروي، اين تضادها همچنان ادامه و به شكلي در هزاره سوم بروز و تداوم يافت.

همانگونه كه اشاره شد حتي به قدرت رسيدن مدودف در سال 87 كه بسياري، او را گزينه مطلوب آمريكا و غرب مي‌دانستند هم نتوانست جهت گيري‌ها و رقابت‌هاي جاري در روابط و مناسبات دو طرف را از بين برده و دوران جديدي از روابط گرم ميان مسكو و واشنگتن را ايجاد كند.

هم اكنون كه چند ماهي از پاسكاري قدرت، از مدودف به پوتين مي‌گذرد و روسيه با هدايت ولاديمير پوتين در عرصه بين‌المللي حضور يافته، اختلاف نظرها و راهبردهاي متفاوت آمريكا و روسيه در مسائل مختلف موجب ايجاد تنش‌هاي جدي ميان دو طرف شده است.

اگرچه اصلي‌ترين و قوي‌ترين زمينه مشكل در روابط روسيه با غرب به ويژه آمريكا به مسأله استقرار سيستم دفاع موشكي ناتو باز مي‌گردد، اما اين تمام عرصه‌هاي چالش ميان آنها نيست، زيرا افزون بر آن، نوع نگاه متفاوت راهبردي آمريكايي‌ها و روس‌ها به بحران‌هاي فراگير و خيزش‌هاي مردمي در خاورميانه و مسائلي از قبيل ليبي، سوريه، خاورميانه و پرونده هسته‌اي ايران، روابط دو طرف را به سوي تيرگي و ركود فزاينده به پيش برده است.

مسكو معتقد است آمريكا با استقرار سپر دفاع موشكي در مرزهاي روسيه، عملاً كرملين را در وضعيت قرمز قرار داده و تنها صدور بيانيه‌هاي اعتراضي و موضعگيري‌هاي تند ديپلماتيك نمي‌تواند مانع اقدامات تحريك آميز و مداخله جويانه استراتژيك آمريكا باشد.

محور دومي كه باعث تنش ميان روسيه با غرب گرديد، مداخله نظامي ناتو در ليبي است. از آنجا كه مسكو در اين حوزه قوي به ميدان نيامد، زير چرخ سياست‌هاي ديپلماتيك و نظامي غرب لطمات زيادي ديد اما اكنون پرونده تنش‌زاي سوم در روابط مسكو با غرب و بويژه آمريكا، بحران خاورميانه و در رأس آن مسأله سوريه است. واقعيت اينست كه سقوط قذافي به عنوان متحد نزديك روسيه با مداخله نظامي ناتو، مسكو را با چالشي جدي مواجه كرد اما مدت زمان زيادي طول كشيد تا روسيه به خود آمده و حوزه منافع خود را در خطر ببيند، از اين رو سياست قاطع‌تري را در خاورميانه كليد زد.

اين تغيير مواضع جدي در سياست خاورميانه‌اي مسكو باعث شده اكنون هيچ سياستمداري در روسيه در سياست ‌هاي خود در لزوم حمايت از دولت بشار اسد و مخالفت با دخالت‌هاي خارجي كوتاه نيايد. آنها حتي نسبت به گسترش جنگ به كشورهاي ديگر نيز به غرب هشدار داده‌اند.

روسيه به صورت يكپارچه مخالفت صريح و آشكار خود را با دخالت قدرت‌هاي خارجي در سوريه اعلام كرده و به غرب نشان داده بحران سوريه مي‌تواند به صحنه جدي در تشديد فضاي جنگ سرد ميان روسيه و غرب و احياي تنش ‌هاي چند ساله ميان مسكو و واشنگتن تبديل شود.

روس‌ها در چند ماه گذشته ظرفيت‌هاي ديپلماتيك خود را در سازمان ملل در مقابل غرب تجهيز كرده و با اين كار به طرف‌هاي مقابل خود تفهيم كردند كه در اين حوزه متوقف نشده و سوريه را خط قرمز خود مي‌دانند.

به هر حال در شرايطي كه روند رقابت و كشمكش ميان روسيه و آمريكا، رفته رفته شتاب بيشتري مي‌گيرد و چانه‌زني‌ها و درگيري‌هاي لفظي ميان اين دو رقيب ديرينه طي ماههاي اخير از ضرباهنگ تندتري برخوردار مي‌شود، آمريكا در تب و تاب رقابت‌هاي انتخاباتي مي‌سوزد و در برزخ كشمكش ميان دمكراتها و جمهوريخواهان براي راهيابي به كاخ سفيد دست و پا مي‌زند.

راي دهندگان آمريكايي، صرفنظر از اينكه در آبان ماه، چه كسي از كانديداهاي دو حزب رقيب، به كاخ سفيد راه يابد، به آينده نه چندان روشني چشم دوخته و حسرت روزهايي را مي‌خورند كه بدون هيچ رقيب و بي‌هيچ دغدغه سياسي و اقتصادي، براي حكومت بر جهان آماده مي‌شدند ولي اكنون بايد با مشكلات روزافزوني دست و پنجه نرم كرده و فضاي تيره و تاري را تحمل نمايند.

آمريكايي‌ها اين روزها و در اين دور از انتخابات رياست جمهوري، ديگر دغدغه اينكه چه كسي برنده انتخابات خواهد شد را نخواهد داشت بلكه تنها به اين مي‌انديشند كه هيچيك از اين دو رقيب، قادر به حل و فصل مشكلات داخلي و بين‌المللي آنها نيستند. به همين دليل نيز روس‌ها تصور مي‌كنند اين زمان بهترين فرصت براي مداخله در فضاي انتخاباتي و داخلي آمريكاست، فرصتي كه در گذشته هرگز در اختيار نداشتند.

روس‌ها از اين فرصت و با دميدن در شيپور جنگ سرد براي تلافي مداخلاتي استفاده مي‌كنند كه آمريكا در سال‌هاي اخير در فضاي انتخاباتي روسيه انجام داده است.

خراسان: «آقاي رئيس جمهور به جاي سخنراني، مصاحبه کنيد»
«آقاي رئيس جمهور به جاي سخنراني، مصاحبه کنيد» عنوان سرمقاله امروز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن مي خوانيد:

جناب آقاي دکتر احمدي نژاد رئيس جمهور محترم حداقل به بخش هايي از سخنان شما که در برنامه زنده تلويزيوني سه شنبه شب هفته گذشته از شبکه يک سيما پخش شد انتقادهاي جدي وارد است که در اين مقال به اجمال به چند مورد اشاره مي شود البته پيش از شروع بحث بايد به صراحت اذعان کنم شما با اين که منتخب ملت هستيد و با ۲۴ميليون راي در مسئوليت رياست جمهوري قرار گرفته ايد و بر اساس قانون نه تنها رئيس جمهور ميليون ها نفري که به شما راي داده اند بلکه برآيند راي ملت و رئيس جمهور کشور هستيد، با توجه به جايگاه و مسئوليت بالايي که داريد تاکنون انتقادهاي فراواني را شنيده ايد و حتي گاه برخي افراد از خط انتقاد منصفانه گذشته اند و به تخريب و حتي تهمت عليه شما اقدام کرده اند اما با همه اين احوال مجموعه اين مسائل را خصوصا در برخي اوقات با سعه صدر تحمل کرده ايد.

بعضي ها غيرمنصفانه اقدامات مثبت دولت را نديدند
اين چند خط را از اين باب نوشتم که يادآوري کنم برخي مسئولان در دولت هاي قبلي آستانه تحمل شان حتي براي شنيدن انتقادهاي منصفانه بسيار پايين بود و برخي فضا را آن چنان بستند که مي دانيم، ولي به دلايلي بازار انتقاد منصفانه و غيرمنصفانه در هر دو دولت شما بسيار داغ بوده و هست آن گونه که حتي برنامه ها، تصميم ها و کارهاي بسيار مثبت، ضروري و موثر دولت هاي شما يا ناديده گرفته شد يا غيرمنصفانه به تندترين عبارات مورد خدشه قرار گرفت.

کدام اهل انصافي است که ساده زيستي، پرهيز از تجمل گرايي و اشرافي گري، پاک دستي و پرکاري شما را منکر شود و بر اساس کدام منطق منصفانه اي مي توان اصل سفرهاي استاني و آثار مثبت آن را خصوصا در ايجاد ارتباط مستقيم با مردم، کاهش فاصله بين مسئولان و مردم و شناسايي دردها و مطالبات مردم اقصي نقاط کشور حتي روستاها را منکر شد (بگذريم از وعده هاي فراواني که پشتوانه کارشناسي دقيق و علمي نداشت و هنوز که هنوز است به ثمر ننشسته است) واقعا چگونه مي توان منکر کار بزرگ و اقدام لازم و ضروري سهميه بندي بنزين شد؟ و چگونه مي توان اقدام شجاعانه و لازم هدفمندسازي يارانه ها را توسط شما ناديده گرفت، کاري که تمامي دولت هاي قبلي با اصل طراحي و اجراي منطقي و اصولي آن موافق بودند اما بنا به دلايل گوناگون سياسي و غيرسياسي از اجراي آن پرهيز کردند و طفره رفتند (بگذريم از اين که شيب اجراي هدفمندي به نظر بسياري از کارشناسان قابل قبول نبود و نيست و پيامدهاي منفي اين شيب تند خصوصا طي ماه هاي اخير و پس از سال اول هدفمندي يارانه ها خود را به روشني نشان مي دهد).

رسيدگي به شهرهاي کوچک و حتي روستاهاي دورافتاده در دولت شما نيز از افتخارات محسوب مي شود کارهاي بزرگي که در هيچ يک از دولت هاي قبل يا اصلا انجام نشده و يا با کارهاي انجام شده در دولت شما به هيچ عنوان قابل قياس نيست و... و البته غير از اين کارها، کارهاي لازم و بزرگ ديگري نيز توسط شما به مدد همراهي بي دريغ و وفادارانه ملت بزرگ ايران انجام شده است ولي متاسفانه برخي غيرمنصفانه و حتي گاه هتاکانه شما و تقريبا همه کارهاي دولت را و حتي کارهاي خوب و تاثيرگذار و بزرگ را به توفان تخريب سپردند و متاسفم از اين که برخي هر چند معدود حتي ادب را رعايت نکردند و به شخصيت نه تنها «احمدي نژاد» بلکه رئيس جمهور منتخب و قانوني کشور توهين کردند اما از اين مقوله بگذريم که ناخواسته بحث به درازا کشيد.

چند گله و انتقاد از رئيس جمهور
اما به نظر مي رسد تغيير گفتار و رفتار احمدي نژاد سال ۸۴ با احمدي نژاد سال ۸۹ و سال هاي بعد واقعيتي انکار ناشدني است و بايد به صراحت اذعان کرد که شما نيز خواسته يا ناخواسته گاه سخناني گفتيد و مواضعي گرفتيد و بي تعارف بگوييم گاه حتي لجبازي و خودرايي هايي کرديد که خوشايند و پسنديده نبود و گاه حتي به مذاق شيفتگان سينه چاک شما که هيچ انتقادي را از شما نمي پذيرفتند خوش نمي آمد از جمله اين که آخرالامر هيچ توجيه منطقي و پذيرفتني براي آن 11 روز خانه نشيني و به اصطلاح «دورکاري» شما يافت نشد و يا مثلا حالا که يک سال بيشتر به پايان دوره رياست جمهوري شما باقي نمانده هنوز ليست آن مفسدان اقتصادي که گفتيد در جيبتان هست بيرون نيامده است، هر چند حداقل دوبار تاکنون گفته ايد که رونوشتي از اين ليست را به قوه قضاييه داده ايد.

راجع به فساد بزرگ مالي هم که نه موضع مستحکم گرفتيد و نه کسي از بدنه دولت و يا حتي مديران را عزل کرديد و نه حتي جلوي فرار خاوري گرفته شد و نه حتي شما و يا لااقل وزير اقتصاد يا رئيس کل بانک مرکزي از مردم عذرخواهي هم نکرديد و به جاي آن چند بار بر اين نکته تاکيد کرديد که دولت شما پاک ترين دولت است اين در حالي است که بالاخره اين فساد ننگ آور در زيرمجموعه دولت شما رخ داده است، همچنين برخي از وعده هاي شما مبني بر کنترل تورم و حتي پايين آوردن آن در حد تک رقمي شدن نه تنها محقق نشد بلکه خصوصا در سال جاري بر ميزان تورم افزوده شد.

قصد ورود به بازار بلبشو و راز و رمز آلود سکه و ارز را ندارم که بحث در اين باره خود فرصتي مستوفي مي طلبد. اما قضيه روز به روز گران شدن برخي مايحتاج عمومي مردم مانند مواد غذايي و پروتئيني و خصوصا مرغ آن هم در آستانه ماه مبارک رمضان از ديگر مشکلاتي بود که براي مردم در بحث معيشت به وجود آمد که اين خود نيز بحث دراز دامني است. از افزايش نجومي و کمرشکن اجاره هاي خانه که نيز داغ بر دل هاي مستاجران خانه به دوش گذاشته است بگذريم هدف اين نوشته بيان اين موضوعات هم نبود که انتقادپذيري شما باعث لغزيدن قلم بر کاغذ و نوشتن اين مطالب شد وگرنه آقاي رئيس جمهور در برخي استان ها و شهرهاي کوچک نه تنها از استاندار بلکه از يک فرماندار يا مدير کل يا رئيس يک اداره و يا بازپرس يک محکمه قضايي نمي توان کوچک ترين انتقادي کرد باز هم گلي و هزاران گل به جمال شما که اگر به برخي انتقادها وقعي نمي نهيد لااقل برخي از آن ها را گوش مي کنيد اما کمي هم به موضوع اصلي که سخنان شما در شبکه يک سيما بود بپردازيم.

۱- نه تنها کارشناسان عرصه رسانه بلکه همه مردم به خوبي دريافته اند که آن چه از شبکه اول سيما پخش شد يک «مصاحبه» نبود بلکه يک سخنراني تقريبا يک طرفه بود و ارائه آن چه شما مي خواستيد و نه پاسخ به سوال هاي مطرح در ذهن و زبان مردم.

۲- البته اين حق شماست که به عنوان رئيس جمهور براي رساندن صدايتان به مردم از رسانه ها استفاده کنيد اما عنوانش را سخنراني بگذاريد نه مصاحبه.

۳- برخي از کلمات و عباراتي که شما در اين سخنان و برخي از صحبت هاي قبلي از تريبون هاي مختلف به کار برده ايد متناسب با شأن علمي و دانشگاهي دکتر محمود احمدي نژاد و خصوصا رئيس جمهور منتخب ملت بزرگ ايران نبوده و نيست. براي جلوگيري از طولاني شدن مطلب از ذکر مصاديق پرهيز مي کنم که متن صحبت هاي شما هم به صورت زنده پخش شده و هم در سايت خود شما و خبرگزاري ها موجود است.

۴- اين که در آن برنامه تلويزيوني عبارت «از کجا مي دانيد» را در پاسخ به سوال مجري با اشاره به اين که يک سال ديگر بيشتر از عمر دولت شما باقي نمانده است را بر زبان مي رانيد آن هم با لحني توام با شوخي و خنده چه مفهومي دارد آيا اين گونه حرف زدن آن هم توسط رئيس جمهور قرين صواب است آيا اين گونه حرف زدن خود به گمانه و يا شبهه «پوتين- مدودف» دامن نمي زند؟

آقاي رئيس جمهور آيا بهتر نيست که اگر قصد داريد کسي و يا جرياني را که صالح مي دانيد و يا دوست مي داريد ادامه کار دولت شما را پي گيري کند به صراحت مطرح کنيد، شما که در سخن سر دادن، خوب و پيوسته صحبت کردن و توجيه حتي برخي کارهاي نه چندان کارشناسي شده، آدم موفقي هستيد و کمتر کسي ياراي مجادله و محاجه با شما را دارد.

۵- در سخنان متعددي از جمله در صحبت هاي آن شب شبکه اول سيما به صراحت و به کرات به تلويح از دخالت ديگر قوا حتي در حوزه تصميم سازي و تصميم گيري مسائل اجرايي و مربوط به دولت گله کرده ايد اگر اين امر وجود دارد چرا يک بار و براي هميشه قاطعانه به اين دخالت هاي مورد ادعا پايان نمي دهيد.

۶- شما بارها و بارها من جمله در همين برنامه سيما از سيستم بانکي کشور و حتي ربوي بودن آن در برخي موارد گله کرده ايد. آقاي رئيس جمهور حرف مردم اين است شما که رئيس قوه مجريه هستيد ديگر چرا گله مي کنيد، گله ها را به مردم واگذاريد که نه قدرتي در اختيار دارند نه امضايشان براي عزل و نصب و تغيير رويکرد و برنامه بانک ها و ديگر سازمان ها خريداري دارد!

آن چه به ذهن مي رسد اين است که شما به کمک همکارانتان از طريق قانون بايد سيستم بانکي و ديگر مشکلات کشور را حل کنيد نه اين که بارها و بارها گله کنيد.

۷- آقاي رئيس جمهور در همين برنامه، شما به صراحت گفتيد «بانک ها اموال زيادي دارند که مي توانند آن ها را بفروشند و ادامه داديد که گفته ايم امسال و سال بعد ۳۶ هزار ميليارد تومان اموال مي فروشيم و با آن بودجه عمراني تامين مي کنيم، اين کار يک افتخار براي دولت است بانک ها اموال زيادي دارند که مي توانند آن ها را بفروشند و به صورت وام در اختيار فعالان اقتصادي قرار دهند».

آقاي رئيس جمهور اين در حالي است که شما، وزير اقتصاد و رئيس کل بانک مرکزي براي اجرايي شدن اين کارها مي توانيد برنامه اي مدون و اساسي طراحي و به مورد اجرا بگذاريد. اما آن چه مردم در صحنه عمل شاهد هستند نه تنها فروش اين اموال نيست بلکه قد کشيدن برج هاي آنچناني اين بانک ها و برخي سازمان ها در جاي جاي پايتخت و ديگر شهرهاي کشور است، به نظر شما اين پارادوکس بين حرف هاي پسنديده و ايده آلي شما و واقعيت هاي موجود در جامعه را مردم چگونه مي توانند براي خود توجيه کنند؟

۸ - آقاي رئيس جمهور در همين برنامه در بخشي از سخنان خود گفته ايد «مثلاً در خوراک دام ۴ نفر بودند که ۴۰سال است دارند خوراک دام وارد مي کنند اين ها راه و چاه کار را بلد بودند، ۱۰درصد پول را مي دادند جنس را مي آوردند و بعد ۹۰درصد بقيه را مي دهند، وقتي اين ها را زديد يک آدم جديد رفت و آن طرف هم گفت بايد ۱۰۰ درصد را بدهيد.»

آقاي رئيس جمهور سوال اين است چرا بايد واردات اين گونه نهاده ها که با معيشت و ارزاق عمومي مردم ارتباط دارد به گفته شما ۴۰ سال در انحصار ۴نفر باشد، اگر ديگران در شکستن اين انحصار کوتاهي يا قصور کردند شما چرا اين کوتاهي را جبران نکرديد و اين انحصارها را نشکستيد؟

آيا انحصار در هر امري زمينه ساز بروز تخلف و فساد نيست؟ چرا شما امثال اين انحصارها را با قدرت و با اتکا به پشتوانه راي خود و با توجه به اين که رئيس جمهور کشور هستيد قاطعانه نمي شکنيد؟

آيا اثر تحريم هاي روز به روز تشديد شونده بدخواهان و دشمنان اين ملت طلب نمي کرد دولت هاي قبلي و خصوصاً شما در جهت خوداتکايي توليد نهاده ها حرکت مي کرديد؟

آيا از دامن نامبارک امثال همين انحصارها سلطان شکر و سلطان موز و سلطان گوشت و... زائيده نشده اند؟

کلام به درازا کشيد، پس به همين جا ختم مي کنم و از شما به عنوان رئيس جمهور به خاطر تمام کارهاي خوب، بزرگ و موثري که براي مردم، کشور و نظام اسلامي انجام داده ايد به عنوان عضو کوچکي از جامعه بزرگ ايران صميمانه تشکر مي کنم اما از شما گلايه ها، انتظارات و انتقادهاي جدي هم داريم و اميدواريم در فرصت باقي مانده خدمتگزاري با استفاده از ظرفيت هاي فوق العاده کارشناسي و نخبگان موجود در کشور و قدرشناسي بيشتر از همراهي هاي بي دريغ ملت بزرگ و شريف ايران، مجموعه دولت کارهايي درخور، مناسب و تاثيرگذار خصوصاً در امر کنترل و مهار تورم و تسهيل معيشت مردم انجام دهد.

ابتكار: «نعل وارونه اصولگرايان براي انتخابات 92»
«نعل وارونه اصولگرايان براي انتخابات 92» سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي خوانيد:

نزديکي به انتخابات موقعيتي است که بسياري از خطوط را بر هم مي‌زند.

صف بندي‌هاي جديدي را شکل مي‌دهد. گاه مخالفان سياسي را عليه رقيبي مشترک پيوند مي‌دهد و متحد مي‌کند، زماني شعار رقيب، سرلوحه اقدامات انتخاباتي مي‌شود و گاه انتقاد و اعتراض به هم پيمان سابق به مهم ترين رويکرد سياسي تبديل مي‌شود.

از روز گذشته با اطلاعيه شماره يک ستاد انتخابات کشور رسماً کليد انتخابات رياست جمهوري يازدهم زده شد و به نظر مي‌رسد با اين اقدام رسمي تحولات مربوط به اين رويداد ملي سرعت بيشتري به خود بگيرد. اين موضوع امّا در اردوگاه اصولگرايان از چند ماه پيش آغاز شده است. اين جناح با سابقه کشور که فعلاًخود را يکه تاز صحنه رقابت‌هاي سياسي مي‌بيند در چند ماه گذشته و به خصوص پس از ماجراي خانه نشيني 11 روزه رئيس جمهور چرخشي تند و مغاير با مواضع سابق خود پيدا کرده است.

اين جناح بزرگ و با سابقه درنظام سياسي ايران، اگر چه در انتخابات خرداد 84 با همه توان پشت سر محمود احمدي نژاد قرار نگرفته بود اما با پيروزي وي و کسب عنوان رياست دولت نهم، خودش را شريک اصلي اين غنيمت بزرگ مي‌دانست و در چهار سال نخست و سپس انتخابات رياست جمهوري 22 خرداد 88 با تمام توان پشت سر وي ايستاد و از همه امکانات خود براي پيروزي وي بهره گرفت.

حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري دهم به خوبي نشان مي‌دهد که اصولگرايان در انتقاد و مخالفت با اصلاح طلبان (رقيب ديرينه خود )ويژگي‌هايي که محمود احمدي نژاد در خود جمع کرده بود،را به عنوان ملاک‌هاي يک رئيس جمهور ايده آل معرفي کرده بودند: ساده زيستي،مردمي بودن، ولايت پذيري، نمايندگي آرمانهاي انقلاب،صداقت،شجاعت،عدالت و ده هاصفت خوب ديگر.

سفرهاي استاني وي ابتکاري بي بديل در عرصه مديريت کشور معرفي شده بود. عملکرد وي افق چشم انداز ايران توسعه يافته،را روشن تر از هميشه کرده بود. در حوزه سياست خارجي سفيري بود که پيام انقلاب اسلامي را به جهانيان ميرساند و هيمنه استکبار را به بازي گرفته بود. در برابرادعاهاي بزرگ وي سکوت تائيدآميزي را در دستور کار خود قرار داده بودند و در يک کلام گم شده اي بود که پس از سه دهه براي نمايندگي انقلاب و نظام پيدا کرده بودند.

در همه اين سالها کوچک ترين انتقاد اصلاح طلبان نسبت به عملکرد محمود احمدي نژاد با هجمه تند اصولگرايان، روبرو مي‌شد و چنان جوابي به آن مي‌دادند که گويي به آتش توپخانه دشمن پاسخ مي‌دهند.

اين روزها اگر چه محمود احمدي نژاد تغيير کرده است امّا تغييرات دراردوگاه اصولگراعجيب تر به نظر مي‌رسد. اصولگرايان منتظرند تا احمدي نژاد سخني بگويد يا حرکتي انجام دهد تا مانند آوار بر سرش فرود آيند (واالبته احمدي نژاد هم با سخاوت تمام اين امکان را برايشان فراهم مي‌کند).

همه تعابير و عنوان‌هايي که پيش از اين برايش به کار برده بودند، مانند درجه‌هاي نظامي ژنرالي از وي ستانده شده است. بسياري از عملکردهاي وي که پيش از اين تحسين شده بود به اقداماتي براي گسترش فقر، بي عدالتي، مفاسد اقتصادي و اجتماعي تعبير مي شوند. برخي از همراهان رئيس جمهور منحرفاني توصيف مي‌شوند که عقبه شان به «فتنه 88» هم ميرسد.

در همان حال که از «فتنه گران» غافل نمي‌شوند همه ادعاهاي آنان در حوادث پس از انتخابات را با زباني ديگر مطرح مي‌کنند. نگاهي به حوادث سه سال اخير نشان مي‌دهد که بسياري از فعالان سياسي اصول گرا همان مواضعي را ابراز مي کنند که چهره‌هاي اصلاح طلب مطرح کرده بودند.

اين چرخش‌هاي عجيب اگر چه يکي از دلايل آن تغييرات محمود احمدي نژاد و تيم همراهش در چهار سال دوم است،امّا به يک موضوع مهم نيز بر مي‌گردد و آن اين است که اصولگرايان قصد دارند که سهم خود را در پيامدهاي رياست جمهوري محمود احمدي نژاد انکار کنند. موضوعي که پيش از اين تلاش کرده بودند تا در آن سهيم باشند (بنگريد به دعواهاي نزديکان رئيس جمهور و برخي اصولگرايان بر سر تعلق يا عدم تعلق احمدي نژاد به جناح اصول گرا).

اين موضوع اگر چه در هر ائتلاف سياسي طبيعي مي‌نمايد اما اين روزها به نظر مي‌رسد که رابطه مستقيمي با انتخابات رياست جمهوري يازدهم پيدا کرده است. اصولگريان با تمام توان در انتخابات شرکت مي‌کنند و رقيب مهم آنان - در غياب اصلاح طلبان - نزديکان رئيس جمهور هستند و همه اقداماتي که پيش از اين، مورد اتفاق دو طرف بوده و اکنون سبب اختلاف شده،نيز خوراک تبليغاتي مهمي براي اين کارزار بزرگ است و بهمين خاطر است که اصولگرايان نمي‌خواهند خود را شريک اقداماتي بدانند که تا چند ماه ديگر دستمايه حملات شديد آنها به رقيب خواهد بود.

آنها نعل اسب‌هاي خود را وارونه زده اند تا راي دهنده گان را مجاب کنند که آن مسيري را ميروند که نقش نعل‌ها ميگويد نه راهي که با خود اسب از آن گذشته اند.

تهران امروز: «خط پايان براي اختلافات قوا»
«خط پايان براي اختلافات قوا» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم محمد علي پورمختار رييس كميسيون اصل نود مجلس شوراي اسلامي است كه در آن مي خوانيد:

بروز مشكلات در بين روساي قوا مسئله تازه اي نيست و از ابتداي انقلاب تا كنون به دلايل مختلفي ممكن است وجود داشته باشد.

قانون اساسي براي مواقعي كه اختلافي بين دولت و مجلس رخ مي‌دهد چاره‌انديشي كرده و طبق بند هفتم اصل 110 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه‌گانه از وظايف و اختيارات رهبري شمرده شده است و ايشان مي‌توانند هرطور كه مصلحت مي‌دانند به حل و فصل موضوع بپردازند.

بيش از يك سال است كه حضرت آيت‌الله خامنه‌اي طي حكمي آيت الله شاهرودي را به عنوان رئيس هيات عالي حل اختلاف سران قواي سه‌گانه منصوب كرده اند.تشكیل این هیأت بعد از 32 سال آن هم براي اولین بار قطعا داراي علل خاص خود بوده است اما به طور حتم نشان از لزوم روابط بين قوا و تنظيم روابط بر مدار قانون دارد.

برخي در همان زمان عنوان مي‌كردند كه تشكيل چنين هياتي شايد به دليل اين بوده است كه اختلاف بین قوا، هیچ‌گاه جدی نبوده است اما به نظر مي رسد تشكيل چنين هياتي از آن جهت اهميت پيدا مي‌كرد كه ديگر نیازی نبود رهبر معظم انقلاب شخصاً در برخی موارد اختلافی وارد شوند، چرا كه این هیأت با تفویض اختیاری كه صورت گرفته، رأسا رفع اختلاف می‌كند و علی‌الاصول، حكمش، همانند حكم حكومتی، نافذ و برای طرفین لازم‌الاجر بوده است.

قرار بر اين بود كه در اين هيات مواردي مورد بررسي قرار بگيرد كه از سوي روساي قوا به عنوان اختلاف مطرح مي‌شده است و تا كنون نيز شاهد رياست خوب آيت الله شاهرودي بر اين هيات بوده ايم و اين مسئله از آنجا نشات مي‌گيرد كه خود ايشان به دليل سابقه كاري كه دارند مشكلات را ديده و با نظر كارشناسي مشكلات را مورد بررسي قرار مي‌دهند از سوي ديگر ايشان مقبوليت خاصي بين روساي قوا دارند و نظر آيت الله شاهرودي براي قوا مهم،قابل توجه و قابل اجرا بوده است كما اينكه در اين مدت يكساله شاهد بازگشت مسئله اي به اين هيات نبوده ايم.

آنچه مسلم است اين‌كه نتیجه‌ وحدت و همدلی چیزی جز سود نیست و هر اختلافی كه میان مسئولان باشد دودش به چشم مردم و نظام می‌رود نبايد اجازه داد كه برخی اختلافات قانونی در تفسیر برخی قوانین عادی و اصول قانون اساسی موجب اختلاف در بين روساي قوا شود اما به نظر مي رسد هيات حل اختلاف در اين موارد به طور شايسته عمل كرده و به درستي خواسته رهبري را كه دستيابي به وحدت است دنبال نموده است.

آفرينش: «تفريحات سالم چيست و کجاست؟!»
«تفريحات سالم چيست و کجاست؟!» سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد:

«جذابيت قليان در ميان جوانان با 4000 ماده سمي و 70 ماده سرطان زا»، «66درصد برونشيت و سرطان ريه ناشي از مصرف دخانيات است»، «مصرف هربار قليان برابر با مصرف 80 تا 100 نخ سيگار است»، «60 درصد از مرگ و ميرهاي ساليانه کشور ناشي از مصرف دخانيات است»، «قليان به عنوان يک فرهنگ در تفريح اکثر دختران وپسران جوان جاي گرفته است» و...

همه ما در سايت ها و رسانه هاي خبري گزاره هاي تکراري بالا را شنيده ايم و نمونه ملموس آنها را از نزديک ديده ايم و يا خودمان هم به آنها مبتلاييم. همه ما معتقديم که ورود قليان به مجموعه فرهنگ تفريحي کشور امر پسنديده اي نيست و به عنوان دروازه اعتياد تلقي مي گردد. اما قبل از اين قضاوت، بايد بپرسيم بروز اين فرهنگ از کجا نشأت گرفته است.

برخي از کارشناسان اجتماعي علت اين امر را معضلات و کمبودهاي شخصيتي عنوان کرده اند و براين اعتقادند که جوانان براي بزرگ و مستقل جلوه دادن شخصيت خود به استعمال دخانيات، به خصوص قليان روي مي آورند. به عنوان يک جوان به شخصه اين رويکرد را به طورقطع قبول ندارم و معتقدم کمبود و گران بودن امکانات رفاهي- تفريحي از مهمترين عواملي است که باعث روي آوردن جوانان به قليان مي باشد.

طبق مطالعات انجام شده در ايران مصرف قليان بين نوجوانان 13 تا 15 سال از سال 1382 تا 1386 دو برابر افزايش يافته است. جوانان دهه 80 که همگي در رنج سني 20 تا 30 سال هستند، متولدين دهه 60 به بعد مي باشند. نگاهي به فعاليت ها و برنامه هاي اين دو دهه بياندازيم و ببينيم چه اندازه براي آنها امکانات تفريحي و رفاهي ايجاد کرده ايم.

نگاهي به مجتمع هاي تفريحي بياندازيد، بسياري از شهرهاي کشوراز داشتن حتي يک شهربازي محرومند و يا تجهيزات آن آنقدر فرسوده است که سالي چند کشته به بارمي آورد! ضمن اينکه گران بودن هزينه حضور براي يک بار در ماه هم براي يک خانواده و يا جوانان مجرد به هيچ وجه به صرفه نيست و افراد ترجيح مي دهند اين هزينه را به امورات ديگر اختصاص دهند.

چه تعداد کتابخانه براي جذب جوانان به فرهنگ کتاب خواني ايجاد کرده ايم. چرابايد عضويت در کتابخانه ها فقط با کارت دانشجويي آن هم درصورت عدم تکميل ظرفيت صورت بگيرد. آيا نشستن جوانان در فضاي سبز محوطه کتابخانه نشان از ظرفيت بالاي کتابخانه دارد؟!

وضعيت ورزشگاه ها و مجتمع هاي ورزشي چه طور؟ آيا نيازهاي شهرهاي مختلف و حتي پايتخت را برطرف مي کند... جواب خير است. استفاده از فضاهاي ورزشي به سبب عدم پراکندگي براساس نياز شهرها و بافت جمعيتي بسياري از جوانان را از اين نوع تفريحات سالم محروم کرده است.

ضمن اينکه هزينه ماهيانه عضويت در اين باشگاه ها هم از توان يک جواني که تازه به دهه دوم زندگي وارد شده بسيار مشکل است. آيا وضعيت مالي به اکثريت جوانان ما اين اجازه را مي دهد که به ارتفاعات برفي کشور بروند و از امکانات تفريحي ورزشي آنجا استفاده کنند؟ از طرفي هم برخي ورزشگاه ها، که براي استفاده اقشار ضعيف جامعه درنظر گرفته شده به سبب ظرفيت پايين و تقاضاي بالا قابليت خود را از دست داده اند.

در نصيحت هاي اجتماعي همه ما به جوانان اين گزاره قراردارد که: «چرا به دل طبيعت نميريد و به کوه نوردي و استفاده از هواي سالم علاقه اي نداريد؟» در جواب اين گزاره بايد گفت متاسفانه طبيعت ايران عجين شده با سفرخانه ها و رستوران هايي که قليان عرضه مي کنند! آيا اين نظارت برعملکرد اين صنف هم برعهده جوانان است؟!

به هرحال اين را هم قبول داريم که تربيت و تفکر خود جوان هم در جلوگيري از گرايش به سمت دخانيات و قليان موثر است. اما براين امرهم تاکيد داريم که نتوانسته ايم مستلزمات رفع نيازهاي رفاهي – تفريحي جوانان را فراهم کنيم. فرهنگ سازي درهرزمينه اي مستلزم وجود اسباب و تجهيزات مربوطه مي باشد.

«با پاشيدن بذر بر روي سنگلاخ گندم نمي رويد»

دنياي اقتصاد: «تعطیلات؛ تعديل يا تنظيم؟»
«تعطیلات؛ تعديل يا تنظيم؟» سرمقاله امروز روزنامه دنياي اقتصاد به قلم یاسر میرزایی است كه در آن مي خوانيم:

ريیس مجلس شورای اسلامی از پیگیری و بررسی طرح تعدیل تعطیلات رسمی کشور خبر داده‌است.

مساله تعطیلات رسمی کشور مدت‌ها است که روی میز بررسی سیاست‌گذاران است و هنوز نتیجه‌ معقولی حاصل نشده است. اما علم اقتصاد چه مشورتی برای رسیدن به یک تصمیم خردپذیر می‌تواند ارائه کند؟

بگذارید به حقایق مربوط در این زمینه رجوع کنیم. در ایران تعطیلات مربوط به بزرگداشت‌ها و گرامیداشت‌ها نسبت به جهان هم بیشتر و هم پراکنده‌تر است و نسبت کار مفید به کل زمان کار چندان مناسب و بهره‌ور نیست. در عین حال هجوم مردم برای خروج از شهرهای بزرگ در روزهای تعطیل نشان از نیاز روحی و روانی مردم به همین تعطیلات موجود دارد.

اکثر کشورهای پیشرفته دنیا به طور متوسط دو روز تعطیل در هفته دارند. در این کشورها نرخ بهره‌وری کاری نیز بالا است و همین نکته نشان می‌دهد که برخي محاسبات در مورد کاهش بهره‌وری با افزایش تعطیلات چندان پشتوانه تجربی ندارد. این در حالی است که تعطیلی مربوط به بزرگداشت‌ها نیز در این کشورها هم کمتر است و هم پراکندگی کمتری دارد.

اگر بخواهیم هم مضرات تعطیلات پراکنده کشور را برطرف کنیم و هم مزایای وجود تعطیلات و افزایش بهره‌وری ناشی از آن را حفظ کنیم باید سیاست تعدیل را به سمت سیاست تنظیم ببریم. برخی از کشورهای توسعه‌یافته مساله را چنین حل کرده‌اند که اگر تعطیلات مناسبتی مصادف با روزهای میانی هفته شد، آن تعطیلات را به آخر هفته انتقال می‌دهند. مثلا اگر روز ملی شدن صنعت نفت در ایران سه‌شنبه باشد، به راحتی می‌توان تعطیلات و بزرگداشت آن را به پنج‌شنبه‌ هفته قبل منتقل کرد.

پیشنهاد بسياري از صاحبنظران این است که تعطیلات دو روز در هفته را با لحاظ کردن برخی تبصره‌های مربوط به بانک‌ها و ادارات مالی و تجاری تصویب کنیم و تعطیلات مناسبتی پراکنده در طول سال را به سمت این تعطیلات دو روزه هفتگی سوق دهیم بنابراین در سیاست تنظیم تعطیلات، توجه ویژه سیاست‌گذار اولا ارائه یک تقویم تعطیلاتی قابل پیش‌بینی و قابل برنامه‌ریزی است؛ ثانیا نه کم کردن تعداد روزهای تعطیل بلکه خارج کردن آن از وضعیت پراکنده و سوق دادن آن به سمت تعطیلات دائم هفتگی است.

امید است که چنین سیاستی هم شادابی لازم کاری را برای شهروندان کشور فراهم کند، هم بهره‌وری کاری را بالا ببرد و هم نظمی مناسب برای برنامه‌ریزی و فعالیت در فضای اقتصادی کشور حاکم کند.

منبع: جام جم
مجله خواندنی ها
مجله فرارو