دانشمندان دانشگاه ميشيگان پس از 111 سال در يك پژوهش جديد مدعي اثبات يك نظريه مناقشه ناخودآگاه موسوم به لغزش فرويدي شدند.
اين بررسي جديد نشان داد چگونه اين نظريه كه بخشي از حوزه روانکاوی را تشكيل داده، با علائم خودآگاه بيماران دچار اختلالات اضطرابي مانند هراسها مرتبط است.
براي سالها، افراد به بروز اشتباهاتي مانند اشتباه صدا زدن نام افراد به عنوان لغزش فرويدي اشاره ميكردند.
بر اساس نظريه زيگموند فرويد، روانشناس اتريشي، ذهن خودآگاه شامل همه چيزهايي است كه انسان از آن آگاهي دارد. اين بخش شامل جنبهاي از پردازش ذهني بوده كه ميتواند به تفكر و گفتوگوي منطقي انسانها با يكديگر كمك كند.
ذهن ناخودآگاه، قلمرو احساسات، افكار، انگيزهها و خاطراتي است كه افراد از آن آگاه نيستند. اغلب موارد اين احساسات مانند درد، اضطراب يا تنشها غيرقابل پذيرش و غيردلخواه بوده از اين رو از بروز آنها جلوگيري ميشود.
اما بخش ناخودآگاه بر تاثيرگذاري بر رفتار و تجربيات فرد ادامه داده، حتي اگر از اين تاثيرات زيربنايي آگاه نباشيم.
فرويد مسلم دانسته كه اين كشمكش ميان ديدگاه خودآگاه و ناخودآگاه از واقعيت و جلوگيري از آنها است كه منجر به اختلالات رواني مانند اضطراب، افسردگي و عقده روحي ميشود.
محققان از 11 بيمار داراي اختلالات اضطراب كه تحت روانكاوي بودند براي بررسي امكان تاثيرگذاري تضاد ناخودآگاه زيربنايي بر اضطراب استفاده كردند.
محققان سپس از كلمات مرتبط با طبيعت تضاد ناخودآگاه از ميان مصاحبات و همچنين كلماتي كه با علائم تجربه اختلال اضطراب هر بيمار ارتباط داشت استفاده كردند.
يك مقوله كنترلي با واژگاني كه هيچ ارتباطي با تضاد ناخودآگاه يا علائم اضطراب نداشته نيز به سه بيمار عرضه شد كه براي سنجش واكنشهاي مغزي به سر آنها الكترود متصل كرده بودند.
آنها دريافتند كه يك سنجش جديد فركانس موج آلفاي مغز كه به ارتباطات مرتبط بوده در زماني شكل ميگيرد كه واژگان تضاد ناخودآگاه بطور مستقيم پش از كلمات خودآگاه عرضه ميشوند.
اين نتايج به نمايش ارتباطات بسيار قابل توجه نمايش دهنده اثر مهار کنندگی پرداختند كه در زمان كنار هم قرار گرفتن تعدادي از امواج آلفاي توليد شده توسط واژگان ناخودآگاه با واژگان خودآگاه بدست آمده بودند.
محققان بر اين باورند كه اين حقيقت كه آنها يك عملكرد مهاركنندگي هستند، از منظر روانكاوي بدين معني است كه احتمالا جنبه سركوب در آن نقش دارد.
به گفته دانشمندان، این یافتهها و روشهای میان رشتهای مورد استفاده در آن كه شامل روانکاوی، روانشناسی شناختی و علوم اعصاب بوده نشان می دهد که ميتوان به ايجاد يك بخش علوم میان رشتهای بر نظریه روانکاوی پرداخت.
اين پژوهش در صد و يكمين نشست سالانه انجمن روانكاوي آمريكا عرضه شده است.