bato-adv
گفت‌وگو با بهروز افخمي

به سينما با سوءظن نگاه مي‌كنند

بهروز افخمي را مي‌توان در چند مساله آغازگر دانست؛ او براي اولين بار و در اوايل دهه 70 فيلم «عروس» را ساخت كه مي‌گويند ورود ستاره‌ها را به سينما آغاز كرد. او اولين كارگردان نماينده مجلس هم شد و ساختن فيلم كانديداهاي رياست‌جمهوري در دوره‌هاي متفاوت نيز از ديگر تجربه‌هاي اوست.
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۰ - ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۱

بهروز افخمي را مي‌توان در چند مساله آغازگر دانست؛ او براي اولين بار و در اوايل دهه 70 فيلم «عروس» را ساخت كه مي‌گويند ورود ستاره‌ها را به سينما آغاز كرد. او اولين كارگردان نماينده مجلس هم شد و ساختن فيلم كانديداهاي رياست‌جمهوري در دوره‌هاي متفاوت نيز از ديگر تجربه‌هاي اوست.

 بهروز افخمي علاوه بر ساخت يك فيلم سه‌بعدي 15دقيقه‌اي براي موزه دفاع مقدس فيلمي را در كانادا نيز ساخته و به ايران بازگشته است؛ فيلمي كه باز هم اقتباسي است. براي اكران فيلم در ايران بايد ابتدا معلوم شود پخش‌كننده كانادايي چه تصميمي دارد و بعد بازار ايران را در نظر بگيرند.

با بهروز افخمي كه علاقه‌مند تجربه كردن سينما در تمام مسايل آن است گفت‌وگو كرديم؛ درباره سينما، و رابطه‌اش با سياست، ماهواره، تلويزيون خصوصي و نگاه دولتي به سينما.

‌‌براي ما بهروز افخمي با كلماتي مانند سياستمدار و سينماگر همراه است. تلفيق اينها مي‌تواند به هنر سينما كمك كند يا خير؟
من هيچ وقت علاقه زيادي به شركت در برنامه‌هاي سياسي نداشتم. هر وقت هم اين كار را كردم از روي احساس ضرورت بوده است. احساس كردم مردم در جرياني وارد شده‌اند و خيلي پرشور و هيجان‌زده هستند و درست نيست كه ما دور بمانيم.

به هرحال آدم زنده بايد در چنين فعاليتي شركت كند و در واقع خودم هم هيجان‌زده مي‌شدم. اما حالا تصميم خودم را گرفته‌ام و ديگر هيچ علاقه‌اي به شركت در برنامه‌هاي سياسي ندارم و از حالا كاري كه مي‌خواهم انجام بدهم داستان‌پردازي است.

‌‌ اما اين روزها واژه سينماي سياسي بسيار شنيده مي‌شود هرچند شما بيشتر تاكيد داريد كه علاقه‌مند به سينماي داستان‌پرداز هستيد، اما چقدر به اين نوع كاربرد از سينما معتقد هستيد؟
فكر مي‌كنم ساختن يك فيلم داستاني بخشي است از يك تجربه وسيع‌تر كه در بين همه تمدن‌ها و بشر ادامه داشته است. قدمت داستان‌گويي به قدمت وجود انسان است و فكر مي‌كنم شبيه هيچ مدل ديگر انديشيدن نيست. يعني يك جور انديشيدن غيرخطي است و پيچيده‌تر از آنكه به صورت يك نتيجه‌گيري معين و مشخصي بتوان خلاصه‌اش كرد.

 من دوست دارم داستان بخوانم و داستان بگويم. يعني خواندن داستان از پيش از مدرسه رفتنم آغاز شد؛ زماني كه خواندن ياد گرفتم و خواندن را به دليل داستان خواندن ياد گرفتم. داستان‌هايي را كه به نظرم مي‌شود فيلم‌شان كرد سعي مي‌كنم از رويشان فيلم بسازم. بيشتر فيلم‌هايي كه ساختم از داستان‌هاي ديگران بوده كه من به نحوي از آنها اقتباس كردم.

‌‌ اصولا ما در سينماي ايران مي‌توانيم فيلم سياسي داشته باشيم يا خير؟
نمي‌دانم فيلم سياسي داريم يا نه! اما در اين مورد شك ندارم كه اگر كسي بخواهد در ايران فيلم سياسي بسازد با موانع و مشكلات زيادي روبه‌رو است و گرفتار سانسورمي‌شود. ساختن فيلم سياسي در ايران سخت است، همان طور كه ساخت هر فيلم جدي در ايران به شدت مشكل است.

‌‌ چقدر شرايط سياسي در روند فيلمسازي دخيل است؟
نمي‌شود گفت كه نقش ندارد، اما نقشش خيلي جدي نيست كه مثلا وقتي نزديك انتخابات هستيم فيلم‌هاي سفارشي توليد شود يا جهت‌گيري مسوولان دولتي تغيير كند. در اصل فشار گروه‌هاي فشار و گروه‌هاي مختلف ناراضي از سينما باعث مي‌شود كه اينها سياست‌ها را تغيير دهند و احتياط به كار بگيرند و بايد گفت كه مديران، اول كه مي‌آيند سعي در محدود كردن سينما دارند اما بعد از مدتي مي‌فهمند كه بايد دوست سينما باشند.

‌‌ شما خودتان زماني جزو سياستگذاران فرهنگي بوديد در آن زمان كاري براي هنر انجام داديد؟
در مجلس كار مهم ما اين بود كه جلو قانون سينما را گرفتيم. اگر قانون سينما تصويب مي‌شد بسياري از چيزهايي كه به صورت سليقه‌اي سانسور مي‌شود، به صورت قانون درمي‌آمد و هر مديري تا ابد بايد آنها را اجرا مي‌كرد. يك تصور غلطي در اواخر دهه 70 وجود داشت و اين بود كه اگر همه چيز قانونمند شود بهتر است. و خيال مي‌كردند كارهاي فرهنگي هم بايد قانون‌مند شود و اين از بيخ اشتباه بود.

سعي كردم به دولت بفهمانم كه اين قوانيني كه سعي در تصويب آن داريد باعث مي‌شود شما گرفتار شويد. كار فرهنگي و نظارت بر آن يك روند است. من حتي سعي كردم جلو تصويب قانون كتاب را بگيرم و فكر كنم روي نمايندگان ناشران هم تاثير گذاشتم. كارهاي ما اين‌گونه بود كه سعي مي‌كرديم جلو خرابكاري‌هاي احتمالي را بگيريم.

‌‌ فكر مي‌كنيد كارهايي كه كرديد در شرايط فعلي سينما تاثير گذاشته است؟
نه اصلا! سينما همان مسايل را از 30 سال پيش با شدت و ضعف دارد.

‌‌روزگاري معتقد به جدايي سينما از دولت بوديد؟ آيا هنوز هم به اين مساله باور داريد يا به نظرتان اين سينما از بين مي‌رود؟
همين حالا هم سينما با يك محاسبه واقعي مرده به حساب مي‌آيد، چون مردم در طول چند سال يك‌بار به سينما مي‌آيند. اگر تعداد بليت فروخته‌شده در سال گذشته را كه نسبت به سال‌هاي گذشته شلوغ‌تر بوده تقسيم بر تعداد جمعيت بالقوه سينماي ايران بكنيم، به هر كدام يك بليت در سال نخواهد رسيد.

و اين معلوم مي‌كند ايراني‌هايي كه مي‌توانند سينما بروند در طول دو سال يك‌بار سينما مي‌روند. تازه الان وضع خوب است، زماني كار به جايي رسيده بود كه هر ايراني شش سال يك‌بار به سينما مي‌رفت. بنابراين با محاسبات تجاري و صنعتي سينماي ايران در حال حاضر زنده نيست. سينمايي كه در ساعات فراغت مردم حضور داشته باشد و مردم در جريان آن باشند سينماي زنده محسوب مي‌شود.

 اما حضور دولت در جريان توليد فيلم اين مساله را نه تنها حل نمي‌كند بلكه به مرگ سينما كمك كرده و آن را ضعيف‌تر از پيش مي‌كند. سينماي دولتي يا تهيه فيلم به وسيله دولت فقط مي‌تواند اهداف سياسي را دنبال كند چون صنعت و تجارت بايد به وسيله بخش خصوصي اداره شود.

‌‌ اكران نوروزي امسال خيلي پرسر و صدا بود. شايد دليل آن همين باشد. فكر مي‌كنيد چه اتفاقي مي‌افتد كه سينما را آنقدر ضعيف مي‌پندارند؟
حتي همين فيلم‌هايي هم كه وجود دارند خيلي عجيب است كه ساخته مي‌شوند. بعضي فيلمسازها خيلي پرشور و خستگي‌ناپذيرند. وضعيت خيلي سخت است. به قول شما اوضاع به تار مويي بند است. البته در زمان قبل از انقلاب هم همين بود. آن زمان ما مي‌گفتيم سينما محدود شده به سينماي جاهل‌ها.

 چون نمي‌شد راجع به هيچ گروه ديگري فيلم ساخت زيرا سازمان مربوطه شكايت مي‌كرد. مثلا دايره ميناي مهرجويي چند سال توقيف بود، به خواست سازمان نظام پزشكي هم توقيف بود. الان هم همين است، سازمان‌هاي مختلف و جهت‌گيري‌هاي مختلف جلو نمايش فيلم را مي‌گيرند.

‌‌خود شما هم در اين سال‌ها گرفتار مسايلي همچون سانسور و مميزي شده‌ايد. مثلا همان فيلم شوكران كه در روزهاي اول امسال بارها از آن يادشد.
به هر حال ماجراهايي كه براي شوكران پيش آمد، مي‌دانيد. فيلم سانسور نشد اما سروصداي زيادي داشت. شايد بشود گفت من در تمام اين سال‌ها در برابر سانسور مقاومت كردم. من مي‌گويم يا فيلم نبايد نمايش داده بشود يا بايد همان چيزي كه ساختم نمايش داده شود. بالاخره در مورد فيلم فرزند صبح هم ديديد چه شد. فيلم را از اختيار ما خارج كردند و طوري نمايش دادند كه اصلا غيرقابل نمايش باشد.

‌‌ در واقع شما درباره بزرگ‌ترين شخصيت تاريخي بعد از انقلاب فيلم مي‌سازيد و اتفاقا با توجه به عقايدتان اين فيلم را مي‌سازيد، اما نمي‌توانيد آن را پخش كنيد و مي‌گوييد اين فيلم من نيست.
من فكر مي‌كنم در حال حاضر يكي از بدترين دوره‌هاي سينماي ايران است، هيچ امكاني براي ساخت فيلم جدي چه سياسي و چه غيرسياسي وجود ندارد. من فكر مي‌كنم تا يك مدت معلوم بايد فيلم كمدي ساخت آن هم كمدي‌هايي كه هيچ مساله و موضوعي را جدي نگيرند.

‌‌ نمي‌خواهيد براي درست كردن فيلم فرزند صبح كاري كنيد؟
من گفتم حاضرم مخارج آماده‌سازي فيلم را بدهم و 50 درصد حقوق پخش خارجي فيلم در اختيار من باشد كه هيچ جوابي داده نشد. فكر مي‌كنم تهيه‌كنندگان وحشت‌زده شده‌اند.

‌‌ در ادامه همان صحبت ضعيف شدن سينما انگار هرچند وقت يك‌بار هم بهانه‌اي براي ضربه زدن به سينما پيدا مي‌شود، مثلا بحث فساد در سينما. چطور اين اتفاق‌ها مي‌افتد؟
من يك مصاحبه‌اي در برنامه هفت ديدم كه در آن يك آقايي كه خودش ادعا مي‌كرد دانشجويان كارشناسي ارشد دارد، صحبت از سينما مي‌كرد اما معلوم بود در عمرش 10 تا فيلم نديده و چهار تا رمان نخوانده. ادعاي استادي داشت اما به نظر مي‌آمد چهار تا داستان در زندگي نخوانده است.

بازيگر فيلم «بربادرفته» را «رت باتلر» مي‌خواند و حرف‌هايي عجيب و غريب مي‌زد با اين مبنا كه فيلم بايد ساخت تا مسايل روستاييان را مطرح كرد و آنقدر نمي‌دانست كه روستايي اصلا سينما نمي‌رود و در شهرستان‌هاي كوچك ما سالن سينما وجود ندارد و اگر هم داشته باشند اصلا روستايي‌ها علاقه‌مندند كه مسايل مردم شهر را ببينند و شايد هم علاقه‌مند باشند مسايل مردم بالاي شهر را ببينيد.

 اين آقا نه الفباي سينما و نه الفباي ادبيات را مي‌دانست و نهايتا وقتي فيلم آرماني يا داستاني را تعريف كرد صحبت از رزمنده‌اي كرد كه 110 تا تانك را شكار كرده است. من نمي‌دانم كه اين آقا اصلا به سن و سالش مي‌آمد كه جبهه ديده باشد يا نه، اما احتمالا تانك ديده يا نمي‌داند عدد 110 چه رقمي است. تانك يك برج فولادي متحرك است كه فقط مسلسل‌هايش مي‌تواند موجودات در 500متري‌اش را اره كند.

 اينكه يك نفر 110 تانك در زندگي‌اش شكار كرده باشد، حتي اگر در واقعيت اتفاق افتاده باشد در سينما به صورت يك دروغ بزرگ و كمدي درمي‌آيد كه از لحاظ آقا حماسه بود. اگر قرار است اين هجوم و ادعاهاي كساني كه دارند عليه سينما صحبت مي‌كنند از اين جنس باشد كه من فكر مي‌كنم اتفاقا خيلي خوب است ادامه پيدا كند تا مردم بدانند ما با چه كساني طرف هستيم.

‌‌ اما هنوز در سينما هستيدو مي‌مانيد، در سال‌هاي اخير فيلمسازي چقدر فرق كرده؟ سخت‌تر شده يا آسان‌تر؟
در 30 سال اخير كه من با آن درگير بودم فكر مي‌كنم سينما و فيلمسازي اساسا تغييري نكرده است. يعني با جايي طرف هستيم كه با سينما با سوءظن برخورد مي‌كند و خيلي نگراني درباره سينما دارد. اين يك وضعيت واقعي است كه در افكار واقعي اقشار مملكتي و گروه‌هاي به خصوص بيشتر است.

 فيلمسازي بعد از انقلاب هميشه سخت بوده. يعني هميشه ما فيلمنامه‌مان اول رد شد و به دليل ساختش و براي تهيه پول جنگيديم. فكر مي‌كنم هر مديري كه مي‌آيد سينما را اداره كند، اول از طرف كساني مي‌آيد كه مي‌خواهند سينما نباشد، يعني عملا نماينده كساني است كه فكر مي‌كنند سينما خيلي چيز بد و خرابي است كه بهتر است تعطيل شود.

 مديران غالبا در 15-10 سال اخير با اين ادعا و ژست مي‌آيند كه ما سينما را كاملا پاستوريزه مي‌كنيم و يواش‌يواش مي‌آيند و واقعيت سينما را درك مي‌كنند و تبديل به كساني مي‌شوند كه طرفدار فيلمسازها هستند و به وسيله همان نيروهايي كه مي‌خواهند سينما نباشد كنار گذاشته مي‌شوند.

 اين داستان تقريبا يك داستان تكراري است كه فرق نمي‌كند كدام گروه سياسي حاكم باشد، اما هميشه تكرار مي‌شود كه به اين هم عادت كرديم و فهميديم مديراني كه مي‌آيند ميهمان هستند و بعد مي‌فهمند سينما يعني چه و بعد به وسيله نيروهايي كه حرف حساب‌شان سينما نباشد كنار گذاشته مي‌شوند و دوباره... .

‌‌ تجربه ساخت فيلم در خارج از كشور را هم داريد؛ اين تفاوت، شرايط آن را سخت‌تر مي‌كند يا نه؟
ساخت فيلم در خارج بستگي دارد به توانايي خود فرد؛ اينكه چقدر به زبان ديگري غير از زبان مادري تسلط داريد، داستان‌تان چيست؟ چقدر داستان شما متكي به ديالوگ است و مهم‌ترين مساله به توان خود فيلمساز بر مي‌گردد. اما از اين نظر كه فيلمسازي در خارج از كشور چقدر سهل است بايد بگويم كه هيچكس با ما كاري نداشت و از ما نپرسيد كه داستان‌مان چيست و هركسي توانست كمك كرد.

 اما اين نكته را بايد بگويم كه ما از كسي پول نخواستيم، اگر شما در كانادا وارد بحث با سازمان‌هاي حمايت از سينما شويد كه در آنجا خيلي هم زياد است و شبيه اين بنياد فارابي خودمان است، اگر از آنها كمك مالي بخواهيد در روندي مي‌افتيد كه بي‌شباهت به روند خودمان در ايران نيست، يعني بايد سناريوي خودتان را تصويب كنيد، مراحل آن را طي كنيد، برادري خودتان را ثابت كنيد و بگوييد كه يك خارجي خوب هستيد كه مي‌خواهيد بگوييد در كانادا زندگي خوب است و از مهاجران حمايت مي‌كنند. در واقع دولت در آنجا هم كارهاي تبليغاتي خودش را دارد.

 ما آنقدر فيلم ارزاني ساختيم كه هيچ نيازي نداشتيم به بنيادهاي دولتي نزديك شويم و درخواست پول بكنيم. ما با دولت كانادا تماسي نداشتيم. اما مردم معمولي و صاحب امكانات بودند كه خانه‌شان را در اختيار ما قرار مي‌دادند و خيلي هم ذوق زده بودند.

‌‌ سينماي ما اين روزها جهاني‌تر شده است، فيلم «جدايي نادر از سيمين» اين اتفاق را براي‌مان راحت‌تر كرده است. به نظرتان ساختن فيلم‌هاي مشكل مانند تجربه شما در اين راه چه كمكي مي‌تواند بكند؟
من فكر مي‌كنم از حالا تا يك مدت معلوم ايراني‌ها براي هاليوود و سينماي صنعتي كه تماشاچي عام دارد جذاب هستند. يعني اگر هر فيلمساز ايراني در آمريكا حضور پيدا و ادعا كند كه براي ساخت فيلم آماده است، درها به رويش باز است.

 براي اينكه هاليوود هم مانند هر تاجر ديگري عقلش به چشمش است و فكر مي‌كند اگر فيلمي موفق از آب در آمده، حالا بخشي از تجارت‌شان را بر اين مبنا قرار دهند كه فيلمسازان ايراني و فيلمسازهاي كشورهاي آسيايي مي‌توانند موضوعات كهنه و دستمالي شده هاليوود را كنار بگذارند و موضوعات تازه‌اي را مطرح كنند.

بنابراين اين يك شانس براي فيلمسازان ايراني مخصوصا آنهايي كه به زبان انگليسي مسلط هستند محسوب مي‌شود كه مي‌توانند خودشان را عرضه كنند. اما اينكه تهيه‌كنندگان خود ما آمادگي ساخت فيلم به زبان انگليسي را داشته باشند و بازار ايران را به عنوان يكي از بازارها معرفي كنند كمي بعيد است. تهيه‌كنندگان ما آنقدر تحت فشار هستند كه از اين فرصت نمي‌توانند استفاده كنند، چون گرفتار موضوعات روزمره هستند.

 به هر حال يكي دو سالي اين فرصت باقي است و فكر كنم كه هم تماشاچي‌ها در دنيا و هم صنعت سينماي آمريكا و كشورهاي صاحب صنعت سينما در دنيا مثل فرانسه يا هند به سينماي ايران علاقه‌مند خواهند بود.

‌‌ در اين سال‌ها درگير مسايل و تجربه‌هاي زيادي بوديد اين روزها بحث تلويزيون ماهواره‌اي هم مطرح است چرا براي شما به نتيجه نرسيد؟ انگار امروز اين اتفاق در حال رخ دادن است.
فكر نمي‌كنم شرايط طوري شده باشد كه تاسيس تلويزيون‌هاي خصوصي امكانپذير شده باشد. چيزي كه بايد اتفاق بيفتد اين است كه تاسيس تلويزيون‌هاي خصوصي مجاز شوند، نه با ماهواره بلكه با استفاده از وسايل پخش داخل ايران. اين وسايل پخش مي‌تواند تحت كنترل صدا و سيما هم باشد. حداقل در دوران ميان‌مدتي مي‌شود تلويزيون‌هاي خصوصي را ملزم كرد كه براي پخش‌شان از وسايل و امكانات صدا و سيما استفاده كنند. تلويزيون‌هاي ماهواره‌اي راه‌حل فعال كردن تلويزيون خودمان نيست.

براي اينكه تلويزيون خودمان احساس رقابت بكند و مجبور باشد كارش را درست انجام دهد، بايد تلويزيون‌هاي خصوصي در داخل كشور تاسيس بشوند. حالا چه برنامه‌شان را از طريق ماهواره پخش كنند چه از وسايل پخش داخل، بايد اجازه تاسيس دفتر در داخل كشور به آنها داده شود.

ما به اين دليل كار را متوقف كرديم كه فهميديم نمي‌شود در ايران دفتر تاسيس كنيم. كارمند داشته باشيم و فكر مي‌كنم تا زماني كه اين امكان فراهم نشود تلويزيون خودمان احساس رقابت نمي‌كند و فعال نمي‌شود و اتفاق مهمي نمي‌افتد.

 ما تلويزيون فارسي زبان ماهواره‌اي زياد داريم ولي آن تاثيري كه بايد داشته باشند ندارند. آنها با مسايل داخل ايران آشنا نيستند، در ايران فعاليت ندارند و از دور براي خودشان حرفي مي‌زنند. آنچه ما نيازداريم فراهم كردن امكانات براي تلويزيون‌هاي خصوصي است تا خودشان راه‌هاي مختلف برنامه‌سازي و تغذيه نيازهاي فرهنگي-سياسي مردم ايران را كشف كنند و تلويزيون خودمان را به كارهايي وادارند كه وظيفه آن است.

‌‌ و در نهايت اين صحبت‌ها را با فيلمسازي خودتان پايان دهيم. عده‌اي مي‌گويند افخمي در ساخت فيلم وسواس زيادي دارد، عده‌اي ديگر مي‌گويند او اتفاقا فيلمساز تنبلي است و چندين فيلم نيمه‌كاره در كارنامه‌اش دارد. من از اين نظر از شما سوال مي‌كنم، چرا روند فيلمسازي‌تان به صورت تنبلي در كار نمود پيدا مي‌كند؟
خب من وسواس كه زياد دارم. دوست دارم كار صحيح و تميز انجام شود و براي اينكه اين اتفاق بيفتد به خودم فشار مي‌آورم و سعي مي‌كنم آنچه را كه باعث ضايع شدن كار مي‌شود از پيش، جلويش را بگيرم. سر صحنه هم وسواس خودم را دارم كه كار تميز باشد.

 در مورد تنبلي هم بايد بگويم كساني اين حرف را مي‌زنند كه فيلمسازي بلد نيستند و نمي‌توانند بفهمند كسي كه فيلم را اداره مي‌كند به چه متغيراتي بايد فكر كند و چه مسايلي را بايد در نظر بگيرد و چرا كند عمل مي‌كند. بخشي از اين مربوط است به اينكه آنها نمي‌دانند در ذهن كسي كه مي‌خواهد فيلم بسازد و اجراي تميز داشته باشد چه مي‌گذرد و چه چيزهايي را بايد حساب كند.

بعضي از آنها اتفاقا فيلمساز هستند اما در كلاس ديگري فيلمسازي مي‌كنند. كلاس فيلمسازي آنها هردمبيل است و بستگي به شانس دارد، بعضي وقت‌ها درمي‌آيد و بعضي وقت‌ها هم درنمي‌آيد.

 بنابراين حتي بعضي فيلمسازها نمي‌توانند بفهمند يك فيلمساز در كلاس ديگري كار مي‌كند و با دقت و سرعت زياد فكر و مسايل را پيش‌بيني مي‌كند و زواياي مختلف را در نظر مي‌گيرد. اما به نظر مي‌رسد گوشه‌اي نشسته و كاري نمي‌كند.

 اتفاقا من هم بدم نمي‌آيد اين حرف‌ها درباره‌ام زده شود، چون آن تهيه‌كننده‌اي كه فكر مي‌كند كار بايد با سرعت انجام شود طرف من نمي‌آيد و هر دوي ما خيال‌مان راحت است كه از مصاحبت هم ديگر اذيت نمي‌شويم.

مجله خواندنی ها
مجله فرارو