لیلا حاتمی بازیگر فیلم سینمایی «نارنجیپوش» در گفتوگو با ماهنامه 24 از تجربه کار با داریوش مهرجویی و مساعد بودن شرایط کار با این کارگردان گفته است. بخشهایی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
این شخصیت[نقش لیلا حاتمی در فیلم نارنجی پوش] ممکن است با سیمین در «جدایی نادر از سیمین» مقایسه شود. این مقایسه موقع فیلمبرداری به ذهن خودتان هم خطور کرده بود؟
به این قضیه فکر کرده بودیم، خصوصا چون صحنههای مشترک مثل دادگاه داشتیم.
نگرانی در شما ایجاد نکرد؟ اینکه بگویند دو شخصیت شبیه هم بازی کردهاید برایتان مهم است؟بستگی دارد که در چه کاری حضور داشته باشی. اگر در فیلمی حضور داری که اصیل است و کپی نیست، حتی اگر شخصیتی را تکرار کنی اشکال ندارد چون اصالت خودش را دارد.
نگران این موضوع نبودم ضمنا نوع واکنشها و رفتار این شخصیتها، حتی در دادگاه هم تا حدودی با هم فرق داشت. به تمهیداتی فکر کردیم که این شخصیت کاملا تداعی کننده سیمین نباشد، ممکن است شروعش تماشاگر را یاد او بیندازد، ولی در ادامه با همین فیلم همراه میشود.
البته در هر صورت مقایسههایی بین این دو فیلم خواهد شد.خب هر دو در یک جامعه و در یک شهر اتفاق میافتند و این مقایسه غیر قابل اجتناب است.
و در هر دو این مسئله وجود دارد که زنی علاقه به مهاجرت دارد و بر نحوه زندگی مرد تاثیر میگذارد...در واقعیت همیشه زنها هستند که مردها را تکان میدهند و گرنه مردها دوست دارند همیشه همانطور که هستند بمانند.اینها موقعیتهایی است که چون طبیعی است و منطبق بر واقعیت، این احساس را ایجاد نمیکند که تماشاگر بگوید آهان! از این موارد مشابه استفاده شده که نتیجه موفقیت آمیز باشد.
با همه این حرفها ممکن است بنویسند لیلا حاتمی کم کم دارد در نقش زنی که روشنفکر است و میل به مهاجرت دارد و علاقه به زندگی در این جامعه ندارد جا میافتد.بله می نویسند... اشکالی ندارد. بهتر از این است که بگویند همیشه معصوم است.
آره، یک زمانی حرف تکراری این بود که در نقش یک دختر معصوم و مظلوم جا افتادهاید. خود نقشها هم بالاخره روی منتقدان تاثیر میگذارد و باعث میشود آن آدم را به این شکل بپذیرند.
برگردیم سر «نارنجیپوش» : بعد از شکل گرفتن سناریو آقای مهرجویی سر صحنه چه کار میکند؟نوع اجرایش چگونه است؟ چه فشارهایی میآورد؟درباره شخصیت حرف میزند؟ تمرین میکند؟ چه کار میکند که به نتیجه دلخواه برسد؟باور کنید من هم نمیدانم. اینقدر به ایشان نزدیک هستم که نمیتوانم دقت کنم ببینم چه شد! حالا اگر فکر کنم چیزهایی پیدا میکنم...(کمی فکر میکند) میآییم دیالوگها را میخوانیم، قبلش روخوانی داریم و یک تمرین ملایم میکنیم و اگر چیزی اشتباه باشد میگوید، یا اگر روی دیالوگهای خاصی تاکید داشته باشد، میگوید، موقع فیلمبرداری هم یک دور تمرین میکنیم. گاهی هم اصلا تمرین نمیکنیم و با همان تمرین اولیه شروع به ضبط میکنیم.
خودتان فنگشویی خواندهاید؟من هم از سالها پیش از پیروان فنگ شویی بودم. از علی مصفا اگر بپرسید دل پری دارد!
چرا؟ چون سعی کردهاید قوانینش را اجرا کنید؟یک دوست نزدیک دارم که در واقع او مرا با فنگ شویی آشنا کرد. هر موقع هم چیزی اشتباه میشد تلفن می زد و میگفت نه این را تغییر بده و علی می گفت وای دوباره شروع شد.
چون علی باید سختیهایش را تحمل میکرد. مثلا ما یک آینه بزرگ جلوی در ورودی خانهمان داشتیم که وقتی سینمای ما سوخت او تاکید داشت من گفته بودم این آینه را باید از جلوی در بردارید. حالا این آینه سنگین باید جابه جا میشد که کار سختی بود.
یک سکانس خاص در فیلم بازی کردهاید: آن سکانس گفتوگو با میترا حجار که چرخش احساسی ویژهای دارید و تماشاگر را به شدت تحت تاثیر قرار میدهید. پشت صحنهاش را تعریف کنید. چقدر بداهه در آن دخالت داشت؟ چقدر تمرین؟ چقدر متن؟ جالب است بدانید اولش که متن این سکانس را خواندم کاغذها را برداشتم و رفتم پیش خانم محمدیفر. که بگویم من که نمیتوانم این دیالوگها را بگویم.
اینها که خیلی غیرمنطقی هستند. وقتی رسیدم دیدم که آقای مهرجویی آنجا نشسته و طبعا نطقم کور شد. آقای مهرجویی گفت بیایید تمرینش کنیم.
من نشستم روی مبل و بر روی مبل دیگر هم میترا حجار نشست. در یک خانه دیگر. چون داشتیم تمرین میکردیم. شروع کردیم و من دیدم که بهترین کار این است که من این دیالوگها را بپذیرم. وقتی پذیرفتمشان توانستم بگویمشان.
بازی مقابل حامد بهداد دارد تبدیل به یک اتفاق مکرر در کارنامهتان میشود.من خودم همیشه از طرفداران این بودهام که با حامد بهداد همبازی باشم و همیشه استقبال کردهام.
چرا؟ بازیگر مقابل چه ویژگیهایی باید داشته باشد که با او همبازی شوید؟کمک میکند شما هم بهتر بازی کنید؟احساس میکنم کارش برایش جدی است، یعنی هر دوی ما هدف مشترک داریم که آن اتقاء فیلمی است که داریم بازی میکنیم. واقعا حضور دارد. آدم از کسانی که آنقدر حضور دارند و میروند در بازی خوشش میآید.
ترجیح میدهم کسی که همبازیام شده به همراه من از فضای دورش منفک شود. از فضای گروه جدا شود که تمرکزمان تقویت شود.
وقتی تنها هستی این کار راحت است ولی وقتی همراه چند نفر بازی دارید اگر آنها جدا نشوند انگار نمیگذارند شما هم جدا شوید و بخشی از شما باقی میماند.
نکتهای مانده راجع به فیلم که بخواهید بگویید؟این دفعه اول است که کسی سوال نمیکند و من میخواهم چیزی بگویم. حسی که نسبت به «نارنجیپوش» دارم این است که این فیلم برای من مثل جایزه بود. هیچ مقدمه ای نداشت، منتظرش نبودم و به من هدیه شد.
معمولا برای فیلمی که دوست دارید بازی کنید همه اش نگرانید که می شود؟، نمی شود؟ قرار است چه بشود؟ اما این فیلم اصلا این مسائل را نداشت و من بدون هیچ اضطرابی وارد فیلم شدم.
همه چیز سریع اتفاق افتاد و به من خیلی راحت گذشت همانطور که گفتم مثل یک جایزه بود. الان هر وقت از من درباره کارهایم می پرسند می گویم یک سال است کار جدیدی نکردم یعنی واقعا یادم می رود که «نارنجی پوش» را کار کردم.
منبع:24