صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

دو غول دنیای روانشناسی یعنی کارل یونگ و زیگموند فروید که زمانی نیز با هم همکار بودند، راه‌های متفاوتی برای درک ذهن انسان در پیش گرفته بودند. در اینجا به مهم‌ترین تفاوت‌ها بین رویکردهای این دو اندیشمند حوزه روانشناسی اشاره خواهیم کرد.
تاریخ انتشار: ۱۵:۰۴ - ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳

کارل یونگ به شدت تحت تاثیر زیگموند فروید بود، اما در نهایت راه خودش را در درک روانشناسی انسان هموار کرد.

به گزارش فرادید، این دو در آغاز، زمانی که یونگ تازه حرفه روانپزشکی را در پیش گرفته بود، از نزدیک با یکدیگر همکاری کردند و یک پیوند مربی‌شاگردی داشتند؛ اما کم‌کم تنش میان آن‌ها افزایش یافت چون دیدگاه‌هایشان آشتی‌ناپذیر شده بود.

دوست یا دشمن؟

زیگموند فروید در سمت چپ ردیف نشسته و کارل یونگ در سمت راست

شاید کلیشه‌ای باشد اگر بگوییم کتاب «تعبیر خواب» فروید، دلیل پیوند این دو روانشناس مشهور به هم بود، اما دلیل پیوند آن‌ها به راستی همین بود. یونگ هنوز یک کارآموز جوان زیر نظر یوجِن بلویلِر روانپزشک بود که از او خواسته شد نقدی بر این کتاب بنویسد. یونگ که تقریباً از کار آینده خود پیش‌آگاهی داشت، شیفته کتاب و نویسنده آن شد.

سال ۱۹۰۶، یونگ بر آن شد تا برای نخستین بار با فروید تماس بگیرد. او نسخه‌ای از «مطالعات در باب تداعی واژگان» خود را که به تازگی چاپ شده بود برای او فرستاد که کمک بسیار قابل‌توجهی به روانکاوی بود. فروید در مقام پدر روانکاوی، از تلاش‌های یونگ خشنود شد و تصمیم گرفت در ۳ مارس همان سال با این روانپزشک جوان در وین دیدار کند.

پرتره زیگموند فروید اثر ماکس هالبرشتات، ۱۹۲۱

یونگ و فروید خیلی زود به تفاهم رسیدند! آن‌ها در نخستین دیدارشان ۱۳ ساعت با هم گفتگو کردند و این آغاز همکاری پربار و دوستی نامتداول آن‌ها بود. یونگ خیلی زود به چهره‌ای برجسته در جنبش روانکاوی تبدیل شد و نه تنها آثار بیشماری در این زمینه چاپ کرد، بلکه سال ۱۹۱۰ رئیس انجمن بین‌المللی روانکاوی شد. این پیشرفت به لطف پیوند شگفت‌آورش با فروید بود که از او به نام «بزرگترین فرزندخوانده خود»، «جانشین» و «ولیعهد» یاد می‌کرد. (فروید، ۱۹۰۹). حتی یونگ در سال ۱۹۰۸ به فروید اینگونه نوشت: «بگذار از دوستی با تو نه در مقام دوستی برابر، بلکه در مقام پدر و پسر لذت ببرم» (یونگ، ۱۹۰۸). همکاری این دو متفکر سال‌ها به طول انجامید، اما نظر به داستان «ادیپ»، همانطور که فروید در روانکاوی‌اش می‌گفت، ناگزیر پسر باید پدرش را بکشد!

مسائل جنسی همه چیز نیستند!

پرتره کارل یونگ

سال ۱۹۱۲، یونگ با نقل قولی از نیچه به فروید نوشت: «اگر فردی شاگرد باقی بماند، پاداش بدی به معلمش داده است» (یونگ، ۱۹۱۲). به راستی، یونگ تنها به بازتولید یا گسترش نظریه‌های روانکاوی فروید خرسند نبود. او رویکردی سراپا متفاوت در ذهن داشت، رویکردی که بر پایه‌های رویکردهای فروید بنا شده و برخی می‌گویند آن را کامل کرده بود، اما تا حدی که این دو را غیرقابل‌تشخیص می‌کرد.

نخستین تقابل مهم میان این دو متفکر بر سر محوریت «جنسیت» در روانکاوی بود. فروید باور داشت ما به وسیله انگیزه‌های جنسی سرکوب‌شده‌ای هدایت می‌شویم که بر رفتار ما حاکمند و رشد روانی ما را تعیین می‌کنند. یونگ اثر آن‌ها را انکار نمی‌کرد، اما اهمیتی را که فروید به شهوت جنسی می‌داد اغراقی می‌دانست که برای در بر گرفتن پهنای تجربه انسانی بسیار محدود بود. یونگ باور داشت نیروهای به همان اندازه مهم دیگری در ناخودآگاه نقش دارند که فروید آن‌ها را تشخیص نمی‌دهد.

فراتر از ناخودآگاه شخصی

تصویری از کارل یونگ و زیگموند فروید در حال کاوش رویا اثر درک بیکن.

در حالی که فروید نخستین فردی بود که دریافت آگاهی ما در سطح «هشیار» فقط بخشی کوچک از آن چیزی است که ما در ذهن داریم، یونگ نخستین فردی بود که گسترۀ عظیم ناخودآگاه ما را روشن کرد. فروید باور داشت ناخودآگاه ما شامل خاطرات، افکار و امیال سرکوب و فراموش‌شده می‌شود، اما یونگ باور داشت ناخودآگاه بسیار بیشتر از آن است. فروید رویاها را تا آنجا که می‌توانستند آغازگر فرآیند «تداعی آزاد» باشند، مهم می‌دانست. با این حال، یونگ گزارش می‌دهد که در نهایت این احساس در او شکل گرفت که این یک استفاده گمراه‌کننده و ناکافی از تخیلات غنی است که ناخودآگاه ما در خواب تولید می‌کند (یونگ، ۱۹۶۴). او به این اعتقاد گرایش پیدا کرد که رویاها یا پنجره‌هایی به ناخودآگاه ما، نه تنها شامل تجربیات سرکوب‌شده و فراموش‌شده ما می‌شوند، بلکه زمینه‌های نخستین و نمادهای جهانی را نیز در بر می‌گیرند که او آن‌ها را «کهن‌الگوها» می‌نامد. او بین ناخودآگاه شخصی و جمعی تمایز قائل شد.

صفحه منقوشی از کتاب قرمز کارل یونگ؛ برای یونگ رویاها می‌توانند حاوی نمادهایی جمعی و مشترک میان انسان‌ها باشند

اگرچه مفهوم یونگ از «ناخودآگاه شخصی» تا حدی با نظریه ناخودآگاه فروید آشتی‌پذیر بود، اما فروید اصلا نمی‌توانست مفهوم «ناخودآگاه جمعی» یونگ را بپذیرد. این دو متفکر بزرگ سال ۱۹۱۳ در جریان کنگره بین‌المللی انجمن روانکاوی پس از ایراد سخنرانی یونگ که شکاف فکری آن‌ها را بیشتر آشکار کرد، از هم جدا شدند. فروید به توسعه روانکاوی ادامه داد، در حالی که یونگ رویکرد معنوی‌تر و جامع‌تری را برای درک رفتار انسان در پیش گرفت و مکتب معروف روانشناسی تحلیلی خود را بنا کرد.

ارسال نظرات