صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۴۲۱۴۱
مفهوم آمریکا از خاورمیانه اغلب یک محدودیت بوده تا یک سرمایه سیاسی. با این حال، برای چندین دهه این برداشت به طرز قابل توجهی تثبیت شده است.
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۴ - ۱۷ فروردين ۱۴۰۱

فرارو- مارک لینچ، استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل در دانشگاه جورج واشنگتن است. او مدیریت موسسه مطالعات خاورمیانه در آن دانشگاه را نیز برعهده دارد. مقالات و کتاب‌های متعددی از او درباره تحولات خاورمیانه منتشر شده اند. کتاب "جنگ‌های اخیر اعراب (شورش‌ها و نابسامانی در خاورمیانه) نوشته او با ترجمه حسن جزایری توسط انتشارات شاپورخواست به فارسی منتشر شده است.

به گزارش فرارو به نقل از فارین افرز، در اوایل دسامبر ۲۰۲۱ میلادی دولت اتیوپی در جنگ داخلی یکساله خود با شورشیان منطقه تیگرای یک تغییر چشمگیر ایجاد کرد. نیروهای اتیوپی که با زرادخانه جدیدی از پهپادها و سایر اشکال حمایت نظامی از ایران، ترکیه و امارات متحده عربی مسلح شده بودند توانستند حمله جبهه آزادیبخش خلق تیگرای را که خود از سوی جنگجویان سومالیایی حمایت می‌شد عقب برانند که به نوبه خود مورد حمایت قطر قرار گرفته بودند.

بسیاری از ناظران آمریکایی از دخالت مستقیم کمتر از چهار کشور خاورمیانه در آن چه که به نظر می‌رسید درگیری آفریقایی است شگفت زده شدند. با این وجود، چنین علاقه‌ای به سختی غیرعادی به نظر می‌رسد. در سالیان اخیر، ترکیه بیش از ۴۰ کنسولگری در آفریقا و یک پایگاه نظامی بزرگ در سومالی ایجاد کرده است. اسرائیل اعلام کرده است که سیاست «بازگشت به آفریقا» را تا حدی برای یافتن اتحادهای جدید در شرایطی که با فشار فزاینده بین المللی بر سر اشغال کرانه باختری مواجه بوده در دستور کار قرار داده است. عربستان سعودی برای تامین امنیت غذایی، بخش‌های وسیعی از زمین‌های کشاورزی را در اتیوپی و سودان خریداری کرده و امارات نیز پایگاه‌های دریایی در سراسر شاخ آفریقا ساخته است. مصر درگیر منازعه با اتیوپی بر سر طرح‌های این کشور در مورد سدی بر روی رودخانه نیل شده است.

این درهم تنیدگی‌ها به آفریقا نیز محدود نمی‌شود. عمان به طور سنتی خود را به عنوان یک کشور در اقیانوس هند قلمداد کرده و روابط اقتصادی قوی با هند، ایران و پاکستان دارد. عربستان سعودی و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس مدت هاست که عمیقا در امور افغانستان و پاکستان دخالت کرده اند. ترکیه به طور فزاینده‌ای در آسیای مرکزی، از جمله با مداخله نظامی در آذربایجان درگیر شده است. تقریبا هر کشور خلیج فارس اخیرا مشارکت خود را با چین و سایر کشورهای آسیایی ارتقا داده است.

با این حال، در میان این ارتباطات فرامنطقه‌ای مستمر و رو به رشد، سیاست خارجی ایالات متحده هم چنان با نقشه ذهنی بسیار محدودتری از خاورمیانه پیوند خورده است. از سال‌های آغازین جنگ سرد، نهادهای دولتی واشنگتن، خاورمیانه را به عنوان جهان عرب به عنوان کشورهای عضو اتحادیه عرب (به استثنای مناطق دورافتاده جغرافیایی کومور، موریتانی و سومالی) به علاوه ایران، ترکیه و اسرائیل قلمداد می‌کرد. از دید بسیاری این طرز تلقی از خاورمیانه بر اساس تداوم جغرافیایی، درک عقل سلیم از منطقه، و تاریخ قرن بیستم امری طبیعی بود و بخش‌های دانشگاهی و اتاق‌های فکر آمریکا و هم چنین وزارت خارجه ایالات متحده چنین درکی داشتند. اما چنین نقشه‌ای به طور فزاینده‌ای منسوخ می‌شود. قدرت‌های منطقه‌ای پیشرو در خارج از خاورمیانه عمل می‌کنند و به همان شیوه‌ای که در داخل خاورمیانه عمل می‌کنند بسیاری از رقابت‌های مهم برای منطقه اکنون فراتر از مرزهای فرضی رخ می‌دهند. پنتاگون مدت هاست که این را می‌دانست: تا زمان ایجاد فرماندهی آمریکا در آفریقا در سال ۲۰۰۷ میلادی، منطقه تحت پوشش فرماندهی مرکزی ایالات متحده فرماندهی رزمی که خاورمیانه را کنترل می‌کند نه تنها شامل مصر، ایران، عراق و کشورهای خلیج فارس، بلکه افغانستان، جیبوتی، اریتره، اتیوپی، کنیا، پاکستان، سومالی و سودان را نیز شامل می‌شد که با درک وزارت خارجه امریکا از خاورمیانه در تضاد است.

چنین ناهماهنگی چشمگیری در سیاستگذاری و نهادهای نظامی ایالات متحده به خطرات ناشی از تکیه به مدل قدیمی منطقه اشاره دارد. نه تنها این مفهوم با سیاست و رویه نظامی کنونی همخوانی ندارد بلکه مانع از تلاش‌ها برای رویارویی با بسیاری از بزرگ‌ترین چالش‌های روز از بحران‌های زنجیره‌ای پناهندگان گرفته تا شورش‌های اسلام‌گرا و استبداد ریشه دار می‌شود.

به طور مشابه، این ایده دیرینه مبنی بر این که کشورهای مسلمان به نحوی منحصر به فرد در برابر دموکراسی مقاومت می‌کنند لزوم انعطاف‌پذیری رژیم‌های استبدادی در خاورمیانه را نادیده می‌گیرد: پادشاهی‌های نفتی مورد حمایت غرب و قدرت‌های عرب که مسئولیت کمی در قبال شهروندان ضعیف خود دارند. هم چنین، این برداشت مشارکت منظم مسلمانان در بسیاری از دموکراسی‌های خارج از خاورمیانه از هند و اندونزی گرفته تا خود ایالات متحده را نادیده می‌گیرد. این فرض که مسلمانان در صورت داشتن فرصت ناگزیر حکومت‌های اسلام‌گرای رادیکال را انتخاب می‌کنند برای توجیه دهه‌ها شکست آمریکا در حمایت از اصلاحات سیاسی واقعی در آن منطقه مورد استفاده قرار گرفته است.

از همه این جهات، مفهوم آمریکا از خاورمیانه اغلب یک محدودیت بوده تا یک سرمایه سیاسی. با این حال، برای چندین دهه این برداشت به طرز قابل توجهی تثبیت شده است. حتی پس از افشای اجباری یازده سپتامبر ارتباطات جهانی گروهی مانند القاعده که ریشه در افغانستان، مصر، عربستان سعودی و سودان داشت سیاست ایالات متحده هم چنان بر اساس پارادایم قدیمی هدایت می‌شد. مفروضات مشابه باعث شد که ایالات متحده نتواند موج شورش‌های مردمی را که در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ جهان عرب را فراگرفت پیش‌بینی کند یا واکنش موثری نسبت به آن از خود نشان دهد. امروزه تحولات سیاسی در بسیاری از کشورهای خاورمیانه مرزهای سنتی منطقه را بیش از پیش بی‌معنا کرده است. انقلاب ۲۰۱۸ سودان و کودتای نظامی اخیر آن که توسط مصر یک قدرت پیشرو در خاورمیانه مورد حمایت قرار گرفت اما با مخالفت اتحادیه آفریقا یک نهاد بین المللی به نمایندگی از ۵۵ کشور آفریقایی نشان داد که این کشور تا چه حد در دو منطقه قرار دارد. جنگ داخلی لیبی به جریان مهاجران، سلاح، مواد مخدر و رادیکالیسم در سراسر آفریقای مرکزی دامن زده و مرز بین شمال آفریقا و بقیه قاره را محو کرده است. در پاسخ به اهمیت استراتژیک فزاینده ساحل، مراکش بر گسترش اقتدار مذهبی خود در غرب آفریقا متمرکز شده است و الجزایر نیز در عملیات امنیتی در مالی مشارکت داشته است.

در همین حال، برخی از بزرگترین درگیری‌های اخیر، جغرافیای مفروض منطقه را به چالش کشیده است. بروز جنگ داخلی لیبی مالی و دیگر همسایگان آفریقایی را بی‌ثبات کرد. زمانی که عربستان سعودی در سال ۲۰۱۵ میلادی ائتلافی برای حمایت از مداخله خود علیه شورشیان حوثی یمن ایجاد کرد نه تنها از کشورهای همفکر عربی کمک گرفت هم چنین از اریتره، پاکستان و سودان که پایگاه‌ها و نیروها را در اختیار داشتند درخواست حمایت کرد. در عین حال، محاصره دریایی امارات علیه انصارالله منجر به ایجاد حضور نظامی آن کشور در سراسر شاخ آفریقا و تقویت جزیره استراتژیک سقطری شده که به آفریقا نزدیک‌تر از شبه جزیره عربستان است. اگرچه جنگ در یمن اغلب به عنوان یک جنگ مطابق معیارهای خاورمیانه تلقی می‌شود با این وجود، منازعه به گونه‌ای انجام شده است که مرزهای فرضی منطقه را زیر سوال می‌برد.

طی دو دهه گذشته، بازارهای مالی جهانی خود جهت گیری برخی از ثروتمندترین کشورهای خاورمیانه از جمله کویت، قطر، عربستان سعودی و امارات را تغییر داده اند. با توجه به سرمایه‌گذاری عمیق آنان در املاک و باشگاه‌های ورزشی غربی، روابط اقتصادی رو به رشد آن‌ها با آسیا و جمعیت زیادی از کارگران خدماتی غیر عرب و مهاجران غربی به طور فزاینده‌ای منطقی‌تر است که این مکان‌ها را به عنوان مراکز سرمایه داری جهانی در نظر بگیریم. امروز دبی بیش‌تر با سنگاپور یا هنگ کنگ نقاط اشتراک دارد تا با بیروت یا بغداد. به طور مشابه، استفاده عربستان سعودی و امارات متحده عربی از ابزارهای نظارت دیجیتالی ساخت اسرائیل، مشابه مدل نظارتی چین است. چنین روابط جهانی‌ای در اقتصاد و فناوری ممکن است به زودی به اندازه اولویت‌های سنتی منطقه‌ای در سیاست‌های خارجی این کشورها نقش ایفا کنند برای مثال، آنان را به آسیا نزدیک کنند یا انگیزه‌های جدیدی برای آنان ایجاد کند تا در انتخابات در دموکراسی‌های غربی دستکاری کنند.

به نوبه خود، درگیری اسرائیل و فلسطین که زمانی به عنوان یک نیروی متحد کننده در جهان عرب عمل می‌کرد به طور چشمگیری از اهمیت‌اش کاسته شده است. امروز اروپا، سازمان ملل و دادگاه کیفری بین المللی بیش از هر پایتخت عربی‌ای میدان‌های اصلی جنگ برای مناقشات اسرائیل و فلسطین هستند. آرمان فلسطین امروز در حالی که از حمایت بی‌سابقه‌ای در غرب برخوردار است به ندرت از همدلی کمتر کشورهای عربی منطقه برخوردار شده است.

اکنون ایالات متحده باید با پکن که در مورد خاورمیانه متفاوت از واشنگتن فکر می‌کند مقابله کند. نقشه منطقه چین از منافع استراتژیک خود پیروی می‌کند نه واشنگتن. پکن از طریق طرح کمربند و جاده، منافع انرژی خود را در خلیج فارس و حضورش در آفریقا را گسترش داده است. این کشور با کم اهمیت جلوه دادن سیاست و تمرکز بر زیرساخت‌ها و منابع انرژی، مجموعه‌ای از توافق نامه‌ها را با کشورهای حاشیه خلیج فارس امضا کرده است. مشارکت فزاینده چین چشم‌انداز جدیدی را برای تثبیت تولید نفت و سایر اشکال همکاری منطقه‌ای باز کرده است.

اگر دانشمندان، تحلیلگران و سیاستگذاران آمریکایی درک خاورمیانه را کمتر به عنوان یک منطقه جغرافیایی گسسته و بیش‌تر به عنوان مجموعه‌ای سیال از ایالت‌ها و جمعیت‌ها که از طریق آن نیروهای اجتماعی گسترده‌تر و رقابت‌های متحرک برای قدرت جریان می‌یابد آغاز کنند بسیاری از این تحولات اخیر می‌توانند بفهمند. کنار گذاشتن مفروضات قدیمی فرهنگی و سیاسی در مورد خاورمیانه و نگریستن به منطقه در یک زمینه جهانی گسترده‌تر نیز می‌تواند ایالات متحده و متحدان‌اش را قادر سازد تا در نهایت در دفاع از حقوق بشر و ترویج تغییرات واقعی دموکراتیک در آنجا جدی باشند.

ارسال نظرات