صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۰۹۹۴۷
جناب آقای امین‌زاده! آیا زمانی که داعش توسط جبهه طرفدار صهیونیست‌ها به عراق گسیل داشته شد و جنایاتی هولناک در این کشور رخ داد و مرقد امامان شیعه را منفجر کردند، جریان تندرو اصلاح‌طلب یک‌صدم نوحه‌سرایی‌ای که امروز در مورد افغانستان می‌کند، کرد؟
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۴ - ۲۷ مهر ۱۴۰۰

عباس سلیمی‌نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، یادداشتی خطاب به محسن امین‌زاده نوشته است.

به گزارش شرق، او در این متن نوشته است: آقای محسن امین‌زاده، هرچند لابد به دلایل قانع‌کننده‌ای برای خودتان ترجیح داده‌اید پاسخ نامه‌ام را که خطاب به شما در روزنامه سازندگی مورخ سی‌ام شهریور به چاپ رسیده، غیرمستقیم عرضه دارید، اما پایبندی به آنچه از آن به‌وفور سخن می‌گوییم (ضرورت گفتگو) و مدعی آنیم، موجه‌تر به نظر می‌رسد؛ از این‌رو توضیحاتم را خطاب به شما ارائه می‌دهم. ابتدا از ورودتان به بحثی دوسویه که می‌تواند بهره‌مندی از تجربیات تاریخی را سهل‌تر نماید، سپاسگزارم؛ هرچند در آن برخی اصول ابتدایی در تعاملات بین دو آشنای قدیمی با دیدگاه‌های غیرهمگون لحاظ نشود.

جناب آقای امین‌زاده! برخلاف مناظره قلمی بنده و شما در سال ۱۳۹۸ خ. در همین موضوع افغانستان که طی آن دو طرف در چهار دور، مستندات و ادعا‌های خود را ارائه دادیم، در این مطلب ترجیح داده‌اید در قالب روزشماری گزینشی و بدون منبع و مأخذ به نتیجه مورد نظرتان نزدیک شوید؛ البته با این توضیح که: «آنچه در اینجا آمده بخشی از خبر‌های منتشره است. صحت همه خبر‌ها قابل تأیید نیست، اما در مجموع فضای افکار عمومی نسبت به عملکرد ایران در افغانستان را ترسیم می‌کند».

نباید انتظار داشته باشید توسل به این شیوه، آن‌هم از سوی کسی که توصیفات فوق‌العاده‌ای در مورد خود و همفکرانش دارد، برای بنده قابل پذیرش و هضم باشد. ارائه ملغمه‌ای از مطالب موثق و غیرموثق بدون متمایزکردن آن‌ها از یکدیگر چه نتیجه و حاصلی جز سخت‌ترکردن تشخیص حقیقت خواهد داشت؟

اجازه بدهید بررسی دقیق‌تر جوابیه‌تان را با مروری بر مقدمه‌ای که بر روزشمار پرده اول نگاشته‌اید پی بگیریم، آنجا که می‌نگارید: «به دنبال قتل عام پرسنل کنسولگری ایران در مزارشریف توسط طالبان در سال ۱۳۷۷، اصولگرایان معتقد به جنگ با طالبان بودند. وزارت خارجه دولت اصلاحات در پی مجازات گروه طالبان بدون جنگ بود.

نتیجه کار وزارت خارجه با همکاری سایر نهادها، مجازات طالبان و حذف این ماجراجویان خطرناک از قدرت در افغانستان و بر سر کار آمدن دولت مجاهدین در افغانستان بود. این تحول علاوه بر پیروزی مردم افغانستان، منجر به اقتدار بین‌المللی ایران و ایجاد فرصت‌های سیاسی و اقتصادی ایران در منطقه نیز شد. این وضعیت با موفقیت تا سال ۱۳۸۴ تداوم داشت» (روزنامه سازندگی، ۱۱ مهر‌ماه ۱۴۰۰، مقاله اصلاح‌طلبان، اصولگرایان و طالبان در دو پرده).

چند نکته در این زمینه قابل تأمل خواهد بود:

۱۱- با قاطعیت مسئولیت قتل عام دیپلمات‌های ایرانی را متوجه طالبان می‌کنید و در روزشمار پرده اول می‌نویسید: «۲۸ مردادـ یکی از یازده دیپلمات ایرانی در مزارشریف که موفق به فرار شده در مشهد گفته که بقیه افراد توسط طالبان شهید شده‌اند» (همان).

باید عرض کنم آقای الله‌مدد شاهسون، تنها بازمانده کنسولگری ایران در مزارشریف، در هیچ‌کجا ادعای شما را تأیید نمی‌کند، بلکه به‌عکس، عوامل ISI پاکستان یعنی سپاه صحابه را مجری این جنایت معرفی می‌کند؛ از‌جمله در مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران به‌صراحت می‌گوید: «وقتی ترکیب این گروه آمدند معلوم بود که گروهی جدا از طالبان هستند. مأموریتی داشتند؛ انجام دادند و سریع آ‌نجا را ترک کردند... وقتی به وزارت خارجه رسیدم هم این موضوع را اعلام کردم. در بازگشت چند جا درباره این موضوع توضیح دادم. صحبت‌هایم آن قدر شفاف بود که آن‌ها قانع شدند...، ولی از همان زمان که گفتم این کار از سوی پاکستان انجام شده است سانسور شدم» (ایسنا، مصاحبه حمیده صفامنش با تنها بازمانده جنایت تروریستی کنسولگری ایران در مزارشریف در حاشیه اکران اولین فیلم سینمایی ساخته‌شده در این ارتباط به نام «مزارشریف»،۲۷ /۱۱/ ۹۳).

جناب آقای امین‌زاده! معلوم می‌شود که همکاران شما یعنی همان «متخصصان و خردمندان توانمند و شجاع حوزه سیاست خارجی در وزارت خارجه» تا چه میزان توانسته‌اند جناب‌عالی را از واقعیت‌ها دور نگه دارند. البته اگر برای شهید زنده این جنایت وقتی اختصاص می‌دادید، هرگز همکاران شجاعتان نمی‌توانستند این‌گونه برایتان صحنه‌پردازی کنند و کشور را به سوی جنگ با طالبان سوق دهند.

۲ ـ گزاره کلی‌ای که به کار گرفته‌اید یعنی اینکه «اصولگرایان معتقد به جنگ با طالبان بودند» در فراز‌هایی از همین مطلب نقض می‌شود؛ آنجا که می‌گویید: «ربیعی در گزارش جداگانه‌ای برای رهبری، فضای بحث‌ها و مخالفت شدید سرلشکر شهبازی رئیس ستاد ارتش و سردار باقری معاون اطلاعات و عملیات ستاد کل را نیز گزارش می‌کند» (روزنامه سازندگی، ۱۱ مهر ۱۴۰۰).

وقتی شخصیت‌های برجسته‌ای از نیرو‌های مسلح به‌ویژه از سپاه همچون سردار محمدحسین باقری مخالف جنگ با طالبان بوده است، این گزاره کلی نقض می‌شود. صرفا می‌توانستید ادعا کنید «برخی» اصولگرایان این گونه معتقد بودند.

شما در مکتوب سال ۱۳۹۸ خود مرا نیز از طرفداری از جنگ مستثنا می‌کنید و نوشته‌اید: «در عین حال نگرانی آقای سلیمی‌نمین در مورد احتمال تلاش کشور‌های دیگر برای کشاندن ناخواسته ایران به درگیری نظامی و جنگ و ماجراجویی، موضوعی است که در این زمینه نیز حساب ایشان را از ماجراجویان دولت پنهان متمایز می‌کند» (روزنامه سازندگی، شماره ۴۲۱، ۲۵ تیر ۱۳۹۸)؛ بنابراین با چنین مصادیقی که حکم کلی را نقض می‌کند، نمی‌توانید طیف رقیب سیاسی‌تان را متهم به جنگ‌طلبی کنید.

به علاوه، شما برای جنگ‌طلب جلوه‌گرکردن اصولگرایان به ادعا‌هایی متوسل می‌شوید که کاملا خلاف اخلاق و حریت سیاسی است. برای نمونه، در روزشماری می‌نویسید: «۲۷ مردادـ احمدشاه مسعود برای طراحی حمله مشترک به هرات، به تهران آمده است. از وزارت خارجه کسب نظر و تکلیفی نشده است.

مذاکرات فرماندهان سپاه و مسعود با حضور فعال آقایان بروجردی و لاریجانی دنبال می‌شود» (همان) و در روزشماری دیگر می‌نگارید: «۲۸ مرداد- به جلسه مهم دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، با حضور وزرای کشور، دفاع و اطلاعات، فرماندهان عالی نظامی و رئیس صداوسیما دعوت شدم. از جزئیات بحث‌های سپاه و احمدشاه مسعود اطلاع نداشتم» (همان).

در این فراز این‌گونه وانمود شده که اصولا اصلاح‌طلبان در جریان مذاکرات با احمدشاه مسعود نبوده‌اند و این ارتباطات خارج از ضوابط رسمی بوده است؛ درحالی‌که خاطرات آقای علی ربیعی، یکی از اصلاح‌طلبان مطرح، از بحث‌های دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی خلاف این ادعا را مطرح می‌کند: «دوستان مختلف بودند؛ از وزارت خارجه، سپاه، ارتش، اطلاعات، بخش‌های سیاسی و تصمیم‌گیران اساسی بودند. دو دیدگاه وجود داشت. برای ما سخت بود. به یاد دارم آن شب احمدشاه مسعود هم آمد.

س- به تهران آمد؟

بله، به تهران و نزد من آمد. احمدشاه مسعود گزارشی داد که اگر نیایید هرات، کل آنجا دست طالبان خواهد افتاد. هیچی باقی نمانده است. این جمله‌ای است که احمدشاه مسعود بیان کرد. من هم انعکاس دادم» (سایت وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، ۱۹/۱۰/۹۵)؛ بنابراین اولا آقای علی ربیعی محور مذاکره با احمدشاه مسعود بوده است، ثانیا وی مشروح مذاکرات با این شخصیت افغان را به جلسه دبیرخانه ارائه می‌کند؛ البته روایت دیگری نیز وجود دارد که احمدشاه مسعود در جلسه دبیرخانه نیز حضور می‌یابد. به‌هر‌حال، ادعای بی‌اطلاعی شما و دوستانتان از گفتگو‌ها با این فرمانده افغانستانی کاملا بی‌اساس و خلاف واقع است.

۳ ـ در جمله پایانی این مقدمه، حذف طالبان در سال ۱۳۸۰ را نتیجه تدابیر خود می‌دانید: «وزارت خارجه دولت اصلاحات درپی مجازات گروه طالبان بدون جنگ بود. نتیجه کار وزارت خارجه با همکاری سایر نهادها، مجازات طالبان و حذف این ماجراجویان خطرناک از قدرت در افغانستان و بر سر کار آمدن دولت مجاهدین در افغانستان بود».

لطفا به جوانانی که آن دوران را درک نکرده‌اند بفرمایید که آیا طالبان با حمله نظامی و برنامه اشغالگرانه آمریکا از شهر‌ها به کوه‌ها پناه برد یا با تدابیر بدون جنگ اصلاح‌طلبان؟ و اصولا اشغال افغانستان را این‌گونه که از این جمله برمی‌آید مثبت می‌دانید. اشغال افغانستان و سپس عراق چگونه بدون توجه به اهداف پنهان آن متأثر از تدابیر غیرجنگی! اصلاح‌طلبان رونمایی شده است؟

ظاهرا فراموش کرده‌اید که در همان ایام در نامه ۱۲۷ نماینده اصلاح‌طلب مجلس ششم به رهبری، این قداره‌بندی بوش پسر و لشکرکشی به دو کشور همسایه ایران با هدف تغییر نقشه ژئوپلیتیک منطقه ذکر شده است: «اما شاید دوره کنونی از این لحاظ بی‌مانند باشد که شکاف سیاسی و اجتماعی با تهدید خارجی و برنامه آشکار دولت ایالات متحده آمریکا (به‌عنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمی‌بیند) برای تغییر نقشه ژئوپلیتیک منطقه هم‌زمان شده و نظام ناچار به کنش و واکنش در برابر این برنامه است» (کتاب نگاهی به درون، نشر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، چاپ دوم، ص ۷).

پرداختن به این ادعا و مواضع برخی اصلاح‌طلبان تندرو در ارتباط با قداره‌بندی بوش پسر، خود بحث مستقلی را طلب می‌کند؛ لذا عجالتا قضاوت در مورد این ادعای شما را در همین حد به اهل اندیشه وامی‌گذاریم.

اما در مورد مصوبه شورای عالی امنیت ملی و پنهان‌کردن مواضع دولت اصلاح‌طلب پیرامون طالبان، ادعا‌هایی را مطرح می‌کنید که صرفا می‌توان وارونه‌سازی تاریخ نام نهاد. در روزشماری می‌نویسید: «۲۷ مرداد- احمدشاه مسعود در مذاکره با سپاه و سایر نظامیان، خواهان تصرف هرات در حمله مشترک و با پشتیبانی سلاح‌های سنگین سپاه می‌شود. پیشنهاد با حمایت فعال آقایان رحیم صفوی، لاریجانی، بروجردی، فیروزآبادی، شمخانی در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی تصویب و گزارش آن توسط آقای ربیعی برای مقام رهبری ارسال می‌شود....

۲۸ مرداد- پاسخ رهبری سحرگاه واصل می‌شود. ایشان در پاسخ با عبارت: «ما وارد این باتلاق نخواهیم شد» تصریح می‌کنند که ورود نیرو‌های مسلح ایران به باتلاق افغانستان مجاز نیست، ولی تدابیر دیگر انجام شود» (روزنامه سازندگی، ۱۱ مهرماه ۱۴۰۰).

در این زمینه باید گفت: اولا مذاکرات نمایندگان مدعو دبیرخانه صرفا جنبه جمع‌آوری نظرات و دیدگاه‌های نهاد‌های تعیین‌کننده پیرامون موضوعات در دستور کار را دارد. ثانیا مصوباتی که به رهبری منعکس می‌شود و بدون تأیید ایشان قابل اجرا نخواهد بود، مربوط به شورای عالی امنیت ملی است.

ثالثا ترکیب شورای عالی امنیت ملی (رئیس‌جمهوری، دو نفر نماینده رهبری، رئیس قوه مقننه، رئیس قوه قضائیه، وزرای خارجه، دفاع، اطلاعات، کشور، معاون رئیس‌جمهوری و رئیس برنامه و بودجه و در نهایت رئیس ستاد نیرو‌های مسلح) به‌گونه‌ای است که چنین موضوعی بدون نظر مثبت دولت اصلاحات هرگز به تصویب نمی‌رسید. رابعا آقای روحانی طرحی چهار مرحله‌ای ارائه می‌دهد که شما کاملا از موافقت دولت اصلاح‌طلب با آن مطلع هستید، اما هرگز اشاره‌ای به آن ندارید. بنده نیز از حد یادآوری فراتر نمی‌روم.

جناب آقای امین‌زاده! شما به وارونه‌سازی روایت آقای علی ربیعی از مسئولان بلندپایه دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بسنده نمی‌کنید، بلکه فراتر رفته و برای کتمان حقیقت مسائلی را مطرح می‌کنید که پذیرش آن دور از ذهن است. آیا چهار شخصیتی که از آنان یاد می‌کنید، می‌توانستند منشأ تصویب موضوع با چنین حساسیتی باشند، حال آنکه اصولا دو نفر از نام‌بردگان، عضو شوای عالی امنیت ملی نبودند؟ آنچه رهبری به‌سرعت آن را وتو کردند، مصوبه شورای عالی امنیت ملی بود.

ممکن است برخی اصلاح‌طلبان با جنگ با طالبان مخالف و برخی اصو‌لگرایان موافق بوده باشند، اما بی‌تردید با توجه به اکثریت‌داشتن اصلاح‌طلبان، بدون نظر مثبت آنان جنگ با طالبان به تصویب نمی‌رسید. شما برای صلح‌طلب نشان‌دادن اصلاح‌طلبان (که موارد نقض آن در چند دهه گذشته بسیار است) علاوه بر تغییر محتوای اظهارات اصلاح‌طلبانی مانند آقای علی ربیعی، روایت برخی از همفکران خود را که در تعارض صریح با ادعایتان است، حذف می‌کنید تا مدعی شوید آنچه با وتوی رهبری مواجه شده احتمالا مصوبه دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بوده است.

آقای موسویان به‌عنوان یک شخصیت اصلاح‌طلب دیگر در این زمینه روند تصویب جنگ با طالبان را تشریح می‌کند: «آن زمان بحث‌های خیلی فشرده‌ای در دبیرخانه شورای امنیت داشتیم. عجیب این بود که اکثر دستگاه‌ها نظرشان این بود که ارتش ما باید برای انتقام از طالبان وارد خاک افغانستان شده و طالبان را تعقیب کند... موضوع به شورای عالی امنیت ملی رفت، در آنجا هم اکثریت رأی به حمله نظامی دادند. معمولا دأب (روش) آقا حداقل بر اساس تجربه هشت ساله‌ای که خودم از نزدیک داشتم، این نبود که مصوبات شورای عالی امنیت ملی را وتو کند.

خیلی وقت‌ها هم نظر موافق نداشتند؛ اما اگر نظر اکثریت بود اجازه می‌دادند نظر اکثریت اجرا شود، ضمن اینکه ملاحظه خود را هم می‌نوشتند. این یکی از موارد نادر بود که با حمله نظامی به افغانستان برای جنگ با طالبان مخالفت و مصوبه را وتو کردند» (سیدحسین موسویان، رئیس کمیته سیاست خارجی وقت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، روزنامه همشهری، شنبه دوم شهریور ۱۳۹۸، شماره ۷۷۴۲، ص ۱۰).

آیا با علم به ترکیب شورای عالی امنیت ملی که اصولا دولت در آن به‌تنهایی از جایگاه اکثریت برخوردار است و در آن ایام رئیس قوه مقننه (آقای کروبی) نیز اصلاح‌طلب بود، می‌توان ادعا کرد که چنین مصوبه‌ای در این شورا با وجود مخالفت اصلاح‌طلبان رأی آورده است؟ شما اصرار دارید این‌گونه القا کنید که افرادی خارج از شورا توانسته‌اند چنین تصمیم خطیری را به تصویب برسانند و مصوبه را به‌سرعت آن‌گونه که آقای علی ربیعی روایت می‌کند، جهت تأیید، نیمه‌شب برای رهبری بفرستند.

جناب آقای امین‌زاده! اگر روایت شما که در مغایرت کامل با روایت سایر اصلاح‌طبان است، کمترین بهره‌ای از حقیقت برده بود، چیزی جز عدم لیاقت رؤسایتان را ترسیم نمی‌کردید! دبیرخانه کاملا در اختیار اصلاح‌طلبان و این طیف در شورای امنیت اکثریت داشته باشد، اما افرادی بیرون از آن چنین تصمیماتی را به تصویب برسانند؟! اگر خاطرتان باشد در مناظره قلمی گذشته قول دادید در ملاقات حضوری برخی ادله خود را ارائه دهید؛ وعده‌ای که با وجود پیگیری بنده محقق نشد.

جهت اطلاع شما، در این فاصله زمانی با برخی از اعضای شورای عالی امنیت ملی آن زمان گفتگو کردم و ناگفته‌های ارزشمندی در ارتباط با فضای حاکم بر این شورا بعد از قتل عام دیپلمات‌های ایرانی در مزارشریف شنیدم که قطعا تا زمان رفع طبقه‌بندی قابل ارائه نخواهد بود، اما بدون شک تلاش‌هایی در افغانستان و داخل کشور صورت می‌گرفت تا یک فضای احساسی بر شورای عالی امنیت ملی حاکم شود. این فضاسازی هم‌زمان با حاکم‌شدن طالبان بر اکثریت مناطق افغانستان تشدید شد.

برخی اعضای وقت شورای عالی امنیت ملی در تحقیق بنده به یاد می‌آوردند که در ابتدای حرکت طالبان در جلسه۲۰ /۴ /۱۳۷۷ دبیرخانه، شما مدعو بودید و موضع غریبی اتخاذ کردید: «طالبان یک واقعیت است؛ بنابراین باید با آن مدارا کرد»، اما به‌تدریج که دامنه تسلط طالبان گسترش یافت و زمینه درگیرکردن ایران در افغانستان (توسط ISI و...) فراهم شد، موضع شما نیز تغییر یافت.

بدون آنکه بخواهم قضاوتی قطعی کنم، معتقدم باید درباره دام‌هایی که پیش پای جمهوری اسلامی ایران نهاده و با درایت به‌موقع رهبری خنثی شد بدون تعلقات جناحی به بحث نشست و این تجربیات گران‌سنگ را مدون کرد. جفایی بزرگ به ملتمان خواهد بود اگر برای پنهان‌کردن یک خطای سیاسی، جامعه‌مان را از مسیر رشد دور کنیم؛ البته نباید از این واقعیت غفلت ورزید که شما عضو شورای عالی امنیت ملی نبودید و روزشماری که ارائه می‌دهید نیز عدم اشرافتان را کاملا به تصویر می‌کشد.

وقتی بدون ذکر مأخذ از روزنگاری مرحوم آقای هاشمی بهره می‌گیرید و مطالب ایشان را عینا به‌عنوان اطلاعات خودتان عرضه می‌دارید برای اهل نظر و اطلاع این واقعیت مکشوف می‌شود. اما فراموش کرده‌اید که آقای هاشمی در این ایام به‌شدت مغضوب طیف اصلاح‌طلب بود و حتی افراد مرتبط با ایشان حذف می‌شدند.

برای نمونه، مرحوم آقای هاشمی‌رفسنجانی نوع برخورد اصلاح‌طلبان با آقای بروجردی را نمی‌پسندند: «آقای [علاءالدین]بروجردی، تلفنی اطلاع داد... به خواست وزیر خارجه و رئیس‌جمهور از سمت نماینده ویژه در امور افغانستان استعفا داده و ناراحت است که این اقدام به معنای مقصربودن او در مسئله افغانستان تفسیر می‌شود...

من هم این سیاسی‌کاری را نمی‌پسندم» (در جست‌وجوی مصلحت، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۷۷ هاشمی‌رفسنجانی، چاپ اول، سال ۱۴۰۰، دفتر نشر معارف انقلاب، ص ۳۴۶). طبعا وقتی اصلاح‌طلبان حتی افراد مرتبط با مرحوم آقای هاشمی را از جایگاه‌های حساس حذف می‌کردند روزشمار ایشان به‌عنوان تنها مرجع مستند شما کمی قابل‌تأمل خواهد بود.

آنچه در دور جدید قدرت‌گیری طالبان در افغانستان نباید از نظر دور بماند، تلاش برای ایجاد جوی احساسی همچون سال ۱۳۷۷ است. تحلیل طالبان و جامعه افغانستان بحث مهمی است که در این مختصر نمی‌گنجد، اما آنچه مسلم است طالبان برخلاف داعش یک پدیده وارداتی به کانون‌های دارای ظرفیت بحرانی‌شدن نیست.

بعد از بهره‌گیری صهیونیست‌ها از داعش حتی آنکارا نیز در جریان حادشدن مسئله قره‌باغ از این جماعت استفاده کرد. اما طالبان نیروی کنشگر داخلی افغانستان است. تکرار برخی تلاش‌ها مانند آنچه در سال ۱۳۷۷ صورت گرفت بدین معنی است که اراده‌ای وجود دارد که به هر نحو، ایران را درگیر مسائل فرسایشی با همسایگان خود کند تا نتواند مواضعش را در مورد به‌رسمیت‌نشناختن صهیونیست‌های حاکم‌شده بر فلسطین، حفظ کند.

آمریکا در سال ۱۳۸۰، یعنی سه سال بعد از ناامیدی از درگیرکردن ایران با افغانستان، حضور طالبان در قدرت و مقابله با تروریسم را بهانه لشکرکشی به این کشور قرار داد، در‌حالی‌که به هیچ‌کدام از وعده‌هایش پایبند نماند و بعد از ۲۰ سال حضور خفت‌بار، افغانستان را ترک کرد و عملا زمینه بازگشت مجدد طالبان به قدرت را فراهم ساخت. آمریکا، قبل از فرار از باتلاق افغانستان، تحرکات گسترده پنهان و آشکاری را برای حفظ سلطه سیاسی‌اش در دستور کار خود قرار داده بود.

با توجه به اینکه طالبان یک حزب سیاسی نیست بلکه یک گروه کاملا ناهمگون است، واشنگتن تلاش کرد برخی از آنان را در پنهان به خود مرتبط سازد. اما طالبان سال ۱۳۷۷ با طالبان ۱۴۰۰ دارای تفاوت‌هایی است و دست‌کم به لحاظ پشتیبانی منطقه‌ای قطر امروز جای سعودی‌ها و اماراتی‌ها را گرفته است؛ البته نباید از پیچیدگی‌های مذاکرات طالبان با آمریکا که منجر به آزادی ۴۰۰ نفر از نیرو‌های این گروه از زندان‌های افغانستان و اعطای برخی امتیازات دیگر شد غفلت ورزید، قطعا ایران نیز با داشتن دیپلماسی فعال در این زمینه تلاش کرد باب ارتباط با طالبان را مفتوح نگه دارد.

برخی از این تماس‌ها توسط دولت اصلاح‌طلب آقای روحانی صورت گرفت که بسیار عاقلانه و قابل‌دفاع بود؛ بنابراین تردد نیرو‌های سیاسی افغانستان به ایران امری نیست که بتوان از آن برای متهم‌کردن ایران به داشتن پیوند با طالبان چماقی ساخت، ضمن اینکه بعد از تجربه سال ۱۳۷۷، این روش‌ها برای اتخاذ تصمیمات هیجانی دیگر کارایی نخواهد داشت.

امروز برای بسیاری از نیرو‌های حتی غیرسیاسی نیز این پرسش به‌طور جدی مطرح است که آیا دعوت به دخالت ایران در مسئله افغانستان به بهانه کشتار شیعه و... (حتی اگر درست باشد) صادقانه است یا خیر؟

جناب آقای امین‌زاده! آیا زمانی که داعش توسط جبهه طرفدار صهیونیست‌ها به عراق گسیل داشته شد و جنایاتی هولناک در این کشور رخ داد و مرقد امامان شیعه را منفجر کردند، جریان تندرو اصلاح‌طلب یک‌صدم نوحه‌سرایی‌ای که امروز در مورد افغانستان می‌کند، کرد؟ پاسخ منفی است.

فراموش نشده که وقتی این جریان وارداتی به مرز‌های ایران نزدیک می‌شد، اقدامات تهران برای بیرون‌راندن این تروریست‌های مورد حمایت غرب (که حتی مجروحانش را برای معالجه به اسرائیل می‌فرستادند) این طیف اصلاح‌طلب به‌شدت زیر سؤال می‌رفت. یعنی نه‌تن‌ها اصلاح‌طلبان تندرو مقابله ایران با داعش را تأیید نمی‌کردند بلکه به طُرُق مختلف زیر سؤال می‌بردند؛ بنابراین چگونه امروز انتظار دارند مردم دلسوزی آنان برای شیعیان افغانستان آن هم بر مبنای اخبار ساختگی را بپذیرند؟

جناب آقای امین‌زاده! بعد از ناامیدی آمریکا از کشاندن ایران به باتلاق افغانستان، داعش در افغانستان تقویت شد، اما شما هیچ اشاره‌ای به آن ندارید. چند هفته قبل، سایت میدل‌ایست‌آی گزارش داد: امارات و عربستان به سمت تقابل و جنگ نیابتی جدید در افغانستان پیش می‌روند و به دنبال ایجاد ناآرامی در سیستم حاکمیتی طالبان در این کشور هستند.

عربستان و امارات اقدام به تأمین مالی گروه‌های مسلح مخالف طالبان می‌کنند تا بتوانند جنگ فرقه‌ای در افغانستان راه بیندازند و اهل تسنن این کشور را به جنگ با شیعیان و گروه‌های فاطمیون بکشانند و زمینه‌های حذف اقلیت شیعه در این کشور یا هرج‌ومرج فراگیر در مرز‌های شرقی ایران را فراهم کنند و طرح‌های امنیتی خود را در سایه این ناآرامی‌ها در بخش‌های شرقی ایران به اجرا بگذارند».

در روز‌های اخیر نیز جنایات هولناکی در افغانستان صورت گرفت که داعش مستقیما مسئولیت آن‌ها را به عهده گرفت. انتظار می‌رود با فعال‌شدن داعش در افغانستان دلسوزی‌های نیرو‌های تندرو اصلاح‌طلب فروکش نکند و دست‌کم با صدای رسا جنایاتی را که بعد از مأیوس‌شدن غرب از درگیرکردن ایران با طالبان آغاز شده است، محکوم کند.

ارسال نظرات