صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

به لحاظ نظری، همکاری با پارادایم رئالیستی ناسازگار نیست. به عنوان نمونه، رئالیست‌ها می‌توانند تصور کنند که آمریکا با تقویت کردن اتحادهایش در منطقه آسیا-پاسیفیک، خصوصا با ژاپن و کره جنوبی، صعود ژئوپولیتیکی چین را جبران کند. اما دولت ترامپ چتر امنیتی آمریکا برای این کشور‌ها را زیر سوال برده است و حتی آن‌ها را از اقدامات تجاری حمایتگرانه‌اش معاف نکرده است
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۷ - ۳۰ مهر ۱۳۹۷

فرارو- رئیس‌جمهور قدرت برجسته جهانی نشان داد که او هیچ علاقه‌ای به درگیر شدن در حل هیچکدام از مشکلات مشترک جهانی ندارد و سیاست‌خارجی‌اش را "رئالیسم اصولگرا" می‌داند. اما نه با رئالیسم ارتباط دارد و نه با اصولگرایی.

به گزارش فرارو، خاویر سولانا، مسئول پیشین سیاست خارجی اتحادیه اروپا، طی یادداشتی در وبگاه پراجکت‌سیندیکیت، از سیاست خارجی دولت دونالد ترامپ انتقاد و سیاست خارجی رئیس‌جمهور آمریکا را از منظر روابط بین الملل مورد بررسی قرار داد.

به نوشته سولانا، بحث‌وجدل سالانه مجمع عمومی سازمان ملل یکی از مهمترین رویداد‌ها در تقویم دیپلماتیک بین‌المللی است. اگر چه دیگر نباید از عبارت "رهبران جهانی" به سادگی استفاده کرد. اما طبق معمول، نشست امسال در هفته آخر سپتامبر هم لیست بلندبالایی از رهبران جهانی را جمع کرد. رئیس‌جمهور قدرت برتر جهانی نشان داد که او هیچ علاقه‌ای به حل هیچکدام از معضلات مشترک جهانی ندارد و متاسفانه او تنها هم نیست.

این دیپلمات پیشین افزود: "برای آن دسته از ما که به همکاری بین المللی به عنوان یک مکمل ضروری برای جهانی‌سازی اقتصادی ایمان داریم، مباحثه مجمع عمومی چشم انداز تاریکی را نشان داد. منافع کوتاه مدت رهبران مشخص، که غالبا به عنوان 'منافع ملی' مطرح می‌شوند، یکی از عواملی است که بیش از هر زمانی پس از پایان جنگ سرد، روابط بین الملل را آشفته می‌کنند".

از دیدگاه سولانا، جهانی‌شدن، یک بُعد توزیعی دارد و این امر برخی گروه‌ها را ناامید می‌کند. کانون محافل سیاسی غربی مایل بود اثر صعود نابرابری در درون کشور‌ها را کم‌اهمیت نشان دهد و در مقابل بر مزایای باز کردن بازار‌ها و ادغام تمرکز کند. اما همه از چنین نتایجی خشنود نیستند.

وزیر اسبق خارجه اسپانیا نوشت: " فقط کالاها، خدمات و سرمایه نیست که در اقتصاد جهانی می‌چرخند. افکار هم می‌چرخند. بنابراین، جهانی‌سازی، مانند دمکراسی، فی‌نفسه آسیب‌پذیر است. زیرا مجموعه‌ای از ابزار‌هایی که می‌توانند آن را نابودکنند، را در اختیار دشمنانش قرار می‌دهد. با آگاهی از این امر، 'ملی‌گرایان بین المللی' تحت رهبری دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، و همفکرانش، اضطراب و انزوا را تحریک کردند تا نوعی کارزار متناقض به منظور جهانی کردن گفتمان ضدجهانی‌سازی‌شان را به راه بیندازند".

ترامپ در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل صریحا گفت: "ما ایدئولوژی جهانی‌سازی را نمی‌پذیریم. ما دکترین میهن‌پرستی را می‌پذیریم". او از سایر کشورها، مانند لهستان که از الگوی او پیروی می‌کند، تمجید کرد. اگر برزیلی‌ها هم جیر بولسونارو، کاندیداری راستگرای انتخابات ریاست‌جمهوری، را انتخاب کنند آن‌ها هم به موج پوپولیسم ملی خواهند پیوست و برای نهاد‌های چندجانبه جهانی تهدید خواهند بود.

به نوشته سولانا، البته جهانی‌سازی و میهن‌پرستی مفاهیم ناسازگاری نیستند. اشاره ترامپ به میهن‌پرستی، هیچ هدفی جز ماست‌مالی کردن تمایلات بومی‌گرایانه و ملی‌گرایانه‌اش ندارد. ترامپ در سازمان ملل تلاش کرد با اطلاق عنوان "رئالیسم اصولگرا"به سیاست خارجی‌اش، به آن پوششی از انسجام بدهد. در روابط بین المللی، رئالیسم نظریه‌ای است که کشور‌ها را به عنوان بازیگران اصلی و واحد‌های تحلیل قلمداد می‌کند و مقام نهاد‌های بین المللی و حقوق بین الملل را به جایگاه فرعی تنزل می‌دهد. اصولی همچون حقوق بشر، معمولا کنار گذاشته می‌شوند. اگر چه ممکن است کشور‌ها از حقوق بشر برای پیشبرد منافع‌شان به طور گزینشی استفاده کنند. این دقیقا همان کاری است که ترامپ به موقع انتقاد از سرکوب نظام ایران انجام می‌دهد، اما اعمال مشابه در کشور‌های دیگر را محکوم نمی‌کند. با این حال، هیچ رئالیست محترمی، تهدید ایران را بزرگنمایی نمی‌کند یا به موج تعارفات کیم جونگ اون اجازه نمی‌دهد که دیدگاهش در خصوص کره شمالی را تحت الشعاع قرار دهد.

سولانا ادامه داد ترامپ در سازمان ملل گفته بود: "آمریکا همیشه استقلال و همکاری را بر تسلط، کنترل و حکمرانی جهانی ترجیح می‌دهد". به لحاظ نظری، همکاری با پارادایم رئالیستی ناسازگار نیست. به عنوان نمونه، رئالیست‌ها می‌توانند تصور کنند که آمریکا با تقویت کردن اتحادهایش در منطقه آسیا-پاسیفیک، خصوصا با ژاپن و کره جنوبی، صعود ژئوپولیتیکی چین را جبران کند. اما دولت ترامپ چتر امنیتی آمریکا برای این کشور‌ها را زیر سوال برده است و حتی آن‌ها را از اقدامات تجاری حمایتگرانه‌اش معاف نکرده است. این رفتار نامتجانس، در برابر سایر متحدان سنتی آمریکا، مانند اتحادیه اروپا، هم تکرار شده است. این امر نشان می‌دهد که ترامپ به طرز فوق‌العاده‌ای از همکاری خودداری می‌کند. وقتی هم همکاری می‌کند، به ندرت اتحاد‌هایی که برای منافع استراتژیک کشورش مناسب هستند را مطلوب می‌داند.

در رابطه با چین، علیرغم روابط دوستانه‌ای که ترامپ ادعا می‌کند با شی‌جین‌پینگ دارد، دیپلماسی آمریکا صریحا از واژه "رقابت" استفاده می‌کند. به نظر می‌رسد که جنگ تجاری و تکنولوژیکی کنونی بین این دو کشور و نیز تنش‌ها در دریای جنوب چین، نشانه‌ای از یک تقابل غیرقابل‌کنترل است.

در ادامه یادداشت سولانا آمده، با این وجود، می‌توان از این سناریو (که مکتب رئالیسم ممکن است آن را پیش‌بینی کند)، اجتناب کرد. بخصوص اگر ساختار‌های موجود حکمرانی چندجانبه را تقویت کنیم. این ساختارها، می‌توانند به ما در مدیریت کردن تغییرات در توازن قدرت کمک کند. واضح است که چین، همیشه از هنجار‌های بین المللی پیروی نمی‌کند، اما پاسخ مناسب، تقویت این هنجارهاست نه نابود کردن آن‌ها. متاسفانه آمریکا در بسیاری از حوزه‌ها، مانند روابط تجاری، گزینه دومی را انتخاب می‌کند.

وانگ یی، وزیر خارجه چین، در سخنرانی مجمع عمومی، بر سیاست واقع‌گرایی (رئال‌پولیتیک)، که کشورش غالبا ترویج می‌کند، تاکید نکرد. بلکه، در مقابل، مفهوم "برد-برد" را حداقل پنج بار ذکر کرد. اگر ترامپ - به همراه سایر ملی‌گرایان بین المللی- به نپذیرفتن ایده منافع دو جانبه ادامه بدهند، او احتمالا نه تنها رشد چین، بلکه حتی رشد آمریکا را هم آهسته خواهد کرد.

سولانا در پایان نوشت از همه هشداردهنده‌تر این است که کنار زدن همکاری چندجانبه بدان معناست که جهان در برابر مسائل موجودیتی همچون تغییرات آب‌وهوایی و موضع سهل‌انگارانه ترامپ به تسلیم محکوم شود. رها کردن رهبری آمریکا در دوره ترامپ، یک سوال واضحی را مطرح می‌کند: قدرت برتر جهانی بودن چه حُسنی دارد اگر در برابر بزرگترین چالش‌های جهانی، آن دولت برتر خود را به ناتوانی محکوم کند؟
ارسال نظرات