دکتر احمد نقیب زاده استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در روزنامه تهران امروز نوشت:
گاهي ممکن است انسان تصميم بگيرد به روز عمل کرده و گذشتهها را فراموش کند و عمر خود را بيهوده در چم وخم مناسبات گذشته هدر ندهد اما اگر رفتار ناخوشايندي همچنان تکرار شد ديگر نميشود پرونده گذشتهها را بست و با بيخيالي گفت گذشتهها گذشته.
اين مساله اگر مربوط به فرد باشد يادآور عادتي ناپسند يا خصلتي پايدار است که جزو ويژگيهاي شخصيتي او بهحساب ميآيد ولي اگر مربوط به يک ملت يا دولت باشد يادآور خصايص تمدني است که نبايد نسبت به آن بياعتنا بود.
اين خصايص يکي از پايدارترين عناصر در رفتار سياسي يک ملت محسوب شده و نوعي استمرار را در جهتگيريهاي سياست خارجي کشورها به نمايش ميگذارند. روسها طي 100 سال اخير سه رژيم سياسي را از سر گذرانده و با سه انقلاب روبهرو بودهاند که هر يک از آنها قادر بود دگرگوني بنياديني را در شکل و محتواي زندگي اجتماعي و سياسي آنها بهوجود آورد.
اگر به رغم چنين تکانهاي سختي، روس روس ماند و هويت يکساني از خود بروز داد، تنها عوامل فرهنگي و تمدني قادرند چنين رشته پيوندي را توجيه کنند البته روسيه عقبافتادهترين کشور اروپايي بود که نه تنها در زمينههاي فني عقبتر بود بلکه از نظر فرهنگي و اجتماعي هم پيشرفت چنداني نکرده بود و اين عقبماندگي در رفتار و کردار آنها هم منعکس ميشد.
يکي از ملتهايي که به دليل نزديکي جغرافيايي، صابون روس به تنش خورد ايران بود که پس از تجربههاي تلخ حمله مغول و ترک و تازي باز هم با همان خشونت دست و پنجه نرم کرد، حکايت روسهاي تزاري که پس از معاهده ننگين ترکمانچاي حضوري منحوس در ايران داشتند براي همه ايرانيان آشناست.
آنچه به يادآورياش ميارزد مقايسه رفتار سربازان معمولي روس با سربازان ساير کشورهاي اشغالگر است، زمختي و کراهت رفتار آنها با مردم عادي کوچه و بازار ايران به گونهاي بود که هميشه مستي ديوانه را در ذهن مردم تداعي ميکرد. مرکز اسناد وزارت خارجه انبوهي از شکوائيههاي مردم سرزمينهاي شمالي را بر ما عرضه ميدارد که از جور سربازان روس به تنگ آمده و نامههاي سوزناکي به استغاثه روانه دربار و مراکز حکومتي مرکز کردهاند. رجال سياسي البته وضعيتي بهتر از اين نداشتند. خلف وعده، تهديد، عهدشکني و قول بلاعمل، عناويني بود که با روس همراه بود.
وقتي انقلاب اکتبر تومار حکومت تزاري را در هم پيچيد، بارقه اميدي در دل ايرانيان زده شد و گمان کردند حکومت مساواتطلب بلشويک نقطه پاياني بر مظالم روس خواهد گذاشت. اما اين اميد هم با دسايس نو و صدالبته نظاممندتر و حسابشدهتر رژيم جديد بر باد رفت. رژيم کمونيستي همان رژيم تزاري بود که اين بار به ايدئولوژي هم مجهز شده بود و هر آنچه ميکرد جز به قصد سلطه نبود و اگر از ايدئولوژي طرفي برنميبست از تکنولوژي عقب افتاده خود بهره ميگرفت.
نمونه آن موافقت با دادن کارخانه ذوب آهن به ايران بود که از قضا آن کارخانه هنوز هم ضرر ميدهد. هدف شوروي ورود به ايران متحد آمريکا و جمعآوري اطلاعات بود نه خدمت به صنعت ايران.
زماني که انقلاب اسلامي ايران به وقوع پيوست هنوز نظام دو قطبي برپا بود و از آنجا که اين انقلاب نه شرقي و نه غربي بود نه تنها پرچمدار اردوگاه سوسياليسم، ايران را دستکم در مبارزهاش عليه امپرياليسم که نقطه مشترک هر دو نظام بود کمک نکرد بلکه از هر کمکي به صدام حسين دشمن شماره يک ايران هم دريغ نورزيد.
شوروي فقط به صورت يک طرفه از اقدامات ضدامپرياليستي ايران و وقايع خودجوشي که در همين راستا اتفاق ميافتاد مانند تسخير سفارت آمريکا بهره ميگرفت و مترصد زمينههاي مناسبي بود که حزب دست نشاندهاش (توده) برايش به ارمغان آورد.
زماني که رژيم شوروي مانند برف ذوب شد و فرو ريخت باز ايرانيان که بر فطرت نيک خود ميتنيدند شادمان شدند که شايد به جاي دشمن در مرزهاي شمالي خود، دوستي بيابند. رفت و آمدها، کودتاها و ضدکودتاها، انتخابات و شکست و پيروزيها همه تمام شد و همسايه شمالي ما ظاهرا به نظامي دموکراتيک و فدرال مجهز گرديد.
پس آنگاه از نو باب مراودات آغاز گرديد و قرار شد روسهاي جديد به جاي ذوبآهن اين بار کارخانه برق اتمي به ما بدهند. اول چند سالي را به تخريب آنچه آلمانيها انجام داده بودند، مشغول شدند تا بنا را با تکنولوژي روسي سازگار كنند. روسها در اين مرحله انصافا منضبط و پرکار بودند.
هر روز ساعت هفت صبح با سوت مدير بر سر کار حاضر بودند و جز به ضرورت دست از کار نميکشيدند اما وقتي مرحله ساخت شروع شد، روسها که آنها را با آن انضباط ديده بوديم و از پشتکار آنها به حيرت آمده بوديم يکباره شل و ول شدند و به جاي ساعت هفت، ساعت 10 سر کار حاضر ميشدند و البته بهانههاي زيادي در اين خصوص عرضه ميداشتند که دل آدم کباب ميشد. قولها و بدقوليها آغاز شد و هر روز به بهانهاي کارها تعطيل ميشد.
دولت ايران هشداري سخت داد آنها هم قول دادند کارخانه را در سال 2001 به کار اندازند. همه منتظر سال خوشيمن 2001 شدند اما حادثه 11 سپتامبر بهانه جديدي به دست داد. همزمان فشارهاي آمريکا به ايران افزايش يافت و روسها، کاسه دريوزگي بهدست شروع به پيغام و پسغام فرستادن به آمريکاييها کردند و نقش رفيق دزد و شريک قافله را بازي کردند که هنوز هم ادامه ميدهند و از صبر و شکيبايي ايران کمال سوءاستفاده را ميکنند.
تنها راه پشيمان کردن روسها از اين دودوزهبازيها يک مشت گره کرده است. پس از آن بايد آنها را براي هميشه از شطرنج ديپلماسي و همکاريهاي اقتصادي ايران حذف کنيم.
اين روبهکان تا طمع از ملک ببرند / يک بار دگر پنجه شيري بنماييد