ترنج موبایل
کد خبر: ۹۲۹۹۳۱

دانشگاه در ایران مرده است/ انتظار جنبش از جسد دارید؟

دانشگاه در ایران مرده است/ انتظار جنبش از جسد دارید؟

جنبش دانشجویی در اوایل دهه۸۰ بیش و پیش از آنکه از اصلاحات و خاتمی عبور کند؛ از خویشتن عبور کرد. سنگی که دفتر تحکیمی‌ها با رؤیای دموکراسی در چاه انداختند، بیش از آنکه به سر اصلاح‌طلبان اصابت کند؛ بر خودشان فرود آمد. قدر نعمت ندانستند و به مصیبت گرفتار آمدند.

تبلیغات
تبلیغات

محمدجواد روح در یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت: ۱۶آذر که می‌رسد، همه یاد دانشگاه و دانشجو می‌افتند اما اگر کمی تعارف را کنار بگذاریم، گویی این روز، روز میراث فرهنگی است. روز به یاد آوردن پدیده‌ای به نام جنبش دانشجویی که زمانی دراز در صحنه سیاسی-اجتماعی ایران پویا و مؤثر بود، اما سال‌هاست که دیگر نیست. ۱۶آذر انگار روزی است مناسکی برای رفتن به موزه تاریخ و دیدن یک فسیل یا مومیایی.

شاید این جملات، قضاوتی بی‌رحمانه به نظر آید و تقلیل جایگاه دانشجویان و نسل امروز. اما جنبش دانشجویی موجود، جز این نیست. یک نوستالژی است. آن‌هم نه برای نسل امروز. برای نسل‌های دیروز. آنها که در دهه‌های ۳۰ تا ۸۰ قرن پیش، یا در قالب تشکل‌ها و نشریات دانشجویی فعال بودند یا اگر خود فعال دانشجویی نبودند، کنشگری‌های آنها را پیگیری می‌کردند؛ چراکه جنبش دانشجویی و فعالیت‌های آن را بر فضای سیاسی و اجتماعی مؤثر می‌دیدند.

آن سال‌ها، سران دفتر تحکیم وحدت، بسیج دانشجویی و تشکل‌های دیگر در حدواندازه سیاستمداران شاخص کشور شناخته‌شده بودند؛ تا آنجا که برخی فعالان دانشجویی برای آنکه موقعیت تشکیلاتی و وجهه سیاسی خود را حفظ کنند، به هر بهانه می‌کوشیدند دوران تحصیل خود را طولانی کنند و یا از طریق تحصیلات تکمیلی، همچنان در دانشگاه بمانند.

دست بالا را در این میان، انجمن‌های اسلامی داشتند؛ اما طرف مقابل نیز برای آنکه میدان را کاملاً به جناح چپ خط امام (در دهه۶۰ و نیمه اول دهه۷۰) و دموکراسی‌خواهان نزدیک به نیروهای ملی-مذهبی (در نیمه دوم دهه۷۰ و اوایل دهه۸۰) وانگذارد، می‌کوشید تشکل‌های خود را با استفاده از ابزارها و امکانات بیرون دانشگاه تقویت کند و شکاف سیاسی درون قدرت میان چپ و راست یا پوزیسیون و اپوزیسیون را درون دانشگاه بازتولید کند.

امروز اما حتی پیگیرترین نیروهای سیاسی و رسانه‌ها هم، بعید است بتوانند نام یک فعال دانشجویی را بگویند و در تحلیل‌ها و راهبردهای خود، برای مواضع و کنش دانشجویان جایی قائل شوند. این روزها، بیش از دانشجویان، این برخی استادان دانشگاه هستند که در نقش سلبریتی‌های سیاسی ظاهر می‌شوند و ویدئوها و نوشته‌های‌شان در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شود. چهره‌هایی از طیف‌های مختلف فکری و سیاسی؛ از لیبرال‌هایی چون محمود سریع‌القلم و موسی غنی‌نژاد تا چپ‌هایی چون بیژن عبدالکریمی. از روزنه‌گشایانی چون محمد فاضلی و مقصود فراستخواه تا گذارطلبانی چون مصطفی مهرآیین و حاتم قادری. از حقوقدانانی چون محسن برهانی تا استادان علوم‌سیاسی چون صادق زیباکلام. 

دانشجویان اما در این جهان جدید، در این سیاست شبکه‌ای کجا هستند؟ شاید گفته شود در همان دهه‌های قبل نیز، دانشجویان و تشکل‌های دانشجویی نقش سازماندهی و فراهم کردن تریبون در نشست‌ها و جلسات دانشجویی برای استادان و سیاستمداران را ایفا می‌کردند و اینک، فضای مجازی و تاک‌شوها همان نقش را ایفا می‌کنند.

چنین تحلیلی اما، ناقص است. اولاً، در آن دهه‌ها فعالیت‌های دانشجویی صرفاً در برگزاری نشست و تدارکات آن خلاصه نمی‌شد. ثانیاً، تشکل‌های دانشجویی خود در نقش احزاب ایفای نقش می‌کردند و حتی در روند تصمیم‌گیری جریان‌های سیاسی، از بسیاری احزاب و تشکل‌های ریشه‌دار تعیین‌کننده‌تر بودند. البته، همان زمان هم نقدهایی بر این سطح از کنشگری تشکل‌های دانشجویی طرح می‌شد و منتقدانی بر این نکته پای می‌فشردند که دانشگاه و دانشجو، نباید جایگزین حزب و سیاستمدار شود.

این، نکته مهم و نقد درستی بود. چنان‌که نهایتاً هم، همین فرا رفتن سیاست از ظرف دانشگاه و سرریز کردن آن به جامعه در اوایل دهه۸۰ بود که بخش مهمی از جنبش دانشجویی را به «عبور از خاتمی» و نفی راهبرد اصلاحی کشاند و آنها را به تحریم انتخابات نیمه اول دهه۸۰ رساند؛ تحریمی که تحت‌عنوان دموکراسی‌خواهی صورت گرفت؛ اما آب آن به آسیاب رادیکال‌ترین طیف اقتدارگرایان ریخت. در واقع، همانطور که دانشجویان خط‌امام در سال۱۳۵۸ به جای دیپلمات‌ها وارد عمل شدند و رابطه ایران و آمریکا را برهم زدند؛ دانشجویان دموکراسی‌خواه در اوایل دهه۱۳۸۰ هم به جای سیاستمداران وارد عمل شدند و روند توسعه پس از جنگ را به بیراهه کشاندند.

هرچند از این نظر، راهبرد انتخابی دفتر تحکیم وحدت و فعالان دانشجویی (چه در عصر تسخیر و چه در عصر تحریم) محل نقد است و همچنان پیامدهای منفی آن متوجه کشور و ملت می‌شود؛ اما این نقد، مانع از آن نیست که اذعان کنیم جنبش دانشجویی در آن مقاطع تاچه‌حد مؤثر بوده است و توانسته بر مناسبات کلان سیاسی-اجتماعی تاثیر گذارد. همانطور که در آفرینش رخداد دوم‌خرداد، جنبش دانشجویی سهمی بسزا داشت؛ در افول و سقوط و انحراف آن نیز، مؤثر واقع شد. نتایج دو عصر «تسخیر» و «تحریم» برای جنبش دانشجویی اما متفاوت بود.

اگر خروجی تسخیر سفارت برای فعالان دانشجویی خط امام، ارتقای آنان به سطح سیاستمداران درجه اول کشور بود و جایگاه آنان را در سطوح مختلف قدرت و سپس جامعه مدنی تثبیت کرد؛ خروجی تحریم انتخابات اوایل دهه۸۰ برای جنبش دانشجویی و فعالان دفتر تحکیم وحدت و انجمن‌های اسلامی، چیزی جز رسیدن به نقطه پایان و انحلال نبود.

در واقع، جنبش دانشجویی در اوایل دهه۸۰ بیش و پیش از آنکه از اصلاحات و خاتمی عبور کند؛ از خویشتن عبور کرد. سنگی که دفتر تحکیمی‌ها با رؤیای دموکراسی در چاه انداختند، بیش از آنکه به سر اصلاح‌طلبان اصابت کند؛ بر خودشان فرود آمد. قدر نعمت ندانستند و به مصیبت گرفتار آمدند. اخراج‌ها، انحلال‌ها، ستاره‌دار کردن‌ها و بورسیه‌های دوران احمدی‌نژاد نه‌فقط فعالان دانشجویی و تشکل‌ها را به یک نوستالژی کهنه و فسیل و مومیایی موزه فروکاست؛ بلکه چنان زخمی وارد کرد که جایگاه و اعتبار آکادمیک کلیت نهاد دانشگاه را نیز زایل ساخت.

دانشگاه به نقطه‌ای رسید که نه‌فقط دیگر وزن و تاثیری بر سیاست ندارد؛ بلکه در علم نیز، بیش از همیشه به حاشیه رانده شده است. دانشگاهی که همه (چه استاد و چه دانشجو) از آن می‌گریزند. گویی، کنکور و پذیرفته شدن در دانشگاه صرفاً یکی از مراحل اداری مهاجرت و دریافت پذیرش است. روشن است که دانشگاهی با چنین کارکرد (و در واقع، ناکارکرد)، از ایفای نقش‌های بدیهی و اولیه خود باز می‌ماند؛ چه رسد به کنشگری و تاثیر گذاشتن بر مناسبات کلان و راهبرد و پیشنهاد دادن به دیگران. چنین دانشگاهی مرده است. چه انتظار جنبش می‌توان داشت از جسد؟

تبلیغات
تبلیغات
ارسال نظرات
تبلیغات
تبلیغات
خط داغ
تبلیغات
تبلیغات