bato-adv
ترامپ؛ ویروسی در بدن دموکراسی آمریکا

آیا ترامپ دشمن شماره یک ایالات متحده است؟

آیا ترامپ دشمن شماره یک ایالات متحده است؟

دونالد ترامپ نماینده سقوط اخلاقی و ساختاری در سیاست آمریکاست؛ چهره‌ای که با تکیه بر فساد، خشونت و انحصار، میراث دموکراسی را به پرتگاه کشانده و نظم جهانی را با تهدید مواجه کرده است. او نه تنها ارزش‌های تاریخی آمریکا را تحریف کرده، بلکه با میهن‌پرستی دروغین و سیاست‌های تفرقه‌افکن، چهره‌ای فاشیستی از قدرت ارائه داده که جهان دیگر تاب تحملش را ندارد. آینده، به مقابله جدی با این مسیر منحرف نیاز دارد.

تاریخ انتشار: ۲۲:۲۲ - ۱۵ فروردين ۱۴۰۴

فرارو- نورالدین ثنیو نویسنده و استاد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه امیر عبدلقادر در الجزایر

به گزارش فرارو به نقل از روزنامه القدس العربی، بدیهی است که هدایت سیاست جهانی نمی‌تواند در انحصار دونالد ترامپ یا هیچ رهبر خاص دیگری قرار گیرد. ایالات متحده، به‌عنوان قدرتی که تصمیماتش فراتر از مرز‌های ملی اثر می‌گذارد، نه‌تنها مسئول سرنوشت خود، بلکه در برابر آینده بسیاری از ملت‌ها نیز مسئول است. در جهانی که بحران‌ها جنبه‌ای فراگیر یافته‌اند؛ نادیده گرفتن این مسئولیت‌ها به قیمت سنگینی برای بشریت تمام خواهد شد. بنابراین، جامعه جهانی ناگزیر است به‌سوی همکاری و همگرایی گام بردارد تا در برابر چالش‌های مشترک ایستادگی کند.

امروز بیش از هر زمان دیگری روشن شده است که ایالات متحده، در جایگاه یک ابرقدرت جهانی، نه با تولید ارزش یا ارائه خدمات عمومی به جهان، بلکه عمدتاً از طریق تسلط بر سازوکار‌های مالی و انباشت سرمایه، نقش‌آفرینی می‌کند. در این چارچوب، ساختار اقتصاد جهانی به میدان بازی دلالان قدرت و ثروت بدل شده؛ جایی که منطق سوداگری بر اصول سیاست‌ورزی متعهدانه سایه انداخته و آرمان عدالت جهانی به حاشیه رانده شده است.

ترامپ؛ چهره فساد در لباس میهن‌پرستی

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، از زمره چهره‌هایی است که با اصول سیاست‌ورزی ملی و معیار‌های اخلاق عمومی بیگانه‌اند. فسادی که او تجسم آن است، اگر در عرصه روابط بین‌الملل و نظام اقتصادی جهانی گسترش یابد، می‌تواند پیامد‌هایی ویرانگر و ماندگار بر جای بگذارد. دونالد ترامپ را می‌توان محصول مستقیم جریان صهیونیستی و وارث الگو‌های رفتاری زیان‌بار آن دانست؛ پیوند او با فساد، آشوب و بی‌ثباتی، چنان ساختاریافته و عمیق است که جدایی‌ناپذیر می‌نماید.

این واقعیت، زنگ خطری برای همه بازیگران مسئول در نظام بین‌الملل است: دولت‌ها، نهاد‌های جهانی و رهبران متعهد باید به‌صورت جمعی در برابر این دیدگاه‌ها و شبکه قدرت همراه او ایستادگی کنند. چراکه این افراد، بیش از آنکه سیاست‌مدار باشند، شبیه باندی از سودا‌گران بی‌اخلاق‌اند که با سوداگری ثروت، نظم بین‌المللی را تخریب کرده و چشم‌انداز یک جهان انسانی‌تر و عادلانه‌تر را به چالش می‌کشند.

سیاستی که فاقد بُعد انسانی باشد و هیچ پایبندی به اخلاقیات بین‌المللی نداشته باشد، نمی‌تواند با مسیر عدالت‌محور جهانی که بر پایه انصاف، مسئولیت‌پذیری و اصول انسانی شکل گرفته، همخوانی داشته باشد. در غیر این صورت، سرنوشت جهان به گروگان سیاست‌های داخلی مردی درمی‌آید که خود محصول فسادی عمیق در ساختار قدرت آمریکاست؛ فسادی که ریشه در سال‌هایی دارد که ایالات متحده بر شانه‌های مهاجرانی پرتلاش و آرمان‌گرا بنا شد؛ مهاجرانی که روزی با رؤیای ساختن جهانی بهتر، پای به سرزمینی گذاشتند که «دنیای جدید» خوانده می‌شد.

دونالد ترامپ و حامیانش، با تکیه بر میهن‌پرستی افراطی، در تلاش‌اند تا بنیان‌های نظام فدرالی را که شالوده تعامل ایالات متحده با جهان و عنصر هویتی آن در ساختار بین‌الملل است، از درون متلاشی کنند. اما این نظام، بخشی از میراث تاریخی و مشترک قاره آمریکا محسوب می‌شود؛ میراثی که نمی‌توان آن را به نفع روایت سفیدپوستان شمالی بازنویسی کرد. اساس قدرت، ثروت و جایگاه جهانی آمریکا بر شعار «آمریکا برای همه آمریکایی‌ها» بنا شده بود؛ شعاری که روزی تمام قاره و جزایر آن را در بر می‌گرفت، نه فقط نخبگان نژادپرست در واشنگتن. ایالات متحده حاصل تلاش سیاه‌پوستان، اقلیت‌ها، پیروان ادیان تحت‌ستم و مهاجرانی است که یا از ستم در اروپا گریختند یا از سایر نقاط جهان به این سرزمین کوچ کردند. سرزمینی که فاقد هرگونه هویت تاریخی یکپارچه بود و به‌جای آن، پدیده‌ای مدرن و چندپاره شکل گرفت.

ترامپ، دلقک فاشیست در لباس ابرقدرتی

دونالد ترامپ با اتخاذ سیاست‌های مالی تندروانه و رویکرد‌هایی خارج از عرف سنتی، مسیری را در پیش گرفته که آشکارا در تضاد با تاریخ و روح واقعی آمریکاست. او در تلاش است مسیر آینده ایالات متحده را به سمتی منحرف کند که نه در تراز ارزش‌های ملی این کشور است و نه در جهت منافع جهانی. در حالی که آمریکا، در تاریخ مدرن، بازتابی از تجربه‌های جهانی بوده و تقریباً هر آنچه جهان از سر گذرانده را در درون خود نیز تجربه کرده است. این کشور با تکیه بر منابع جذب‌شده از خارج و بهره‌گیری از ظرفیت‌های مادی و معنوی خود، همواره در ارتباطی تنگاتنگ با تحولات بین‌المللی زیسته است. حتی مشارکتش در دو جنگ جهانی نیز، در سطحی نمادین نوعی بازپرداخت به جهانی بود که او را شکل داد و به قدرت رساند؛ البته بی‌آنکه از منافع اقتصادی و موقعیت برتر خود چشم‌پوشی کند.

سیاست‌های انحصارطلبانه و اقتصادی که با نفوذ روزافزون سرمایه صهیونیستی در ساختار قدرت آمریکا تشدید شده‌اند، به‌تدریج توان تحمل جهان را در برابر رفتار‌های جناح جمهوری‌خواه تحلیل برده‌اند. این رویکرد‌ها که اغلب با نژادپرستی ساختاری، گرایش به سلطه‌جویی و بی‌ثبات‌سازی همراهند، از هرگونه پایبندی به اصول اخلاقی و مبانی انسانی تهی‌اند.

آنچه ترامپ به نام میهن‌پرستی عرضه می‌کند، نه‌تنها در عرصه روابط بین‌الملل قابلیت اجرایی ندارد، بلکه به‌لحاظ اخلاقی و سیاسی نیز فاقد مشروعیت جهانی است. هرچند او موفق شده اختلالاتی در عملکرد نهاد‌هایی همچون سازمان ملل ایجاد کند، اما نه‌تنها در حل بحران‌های جهانی ناتوان بوده، بلکه با تشدید منازعات، آتش این بحران‌ها را بیش از پیش شعله‌ور ساخته است؛ بحرانی که دامنه آن نه فقط دامن دیگر کشورها، بلکه خود ایالات متحده را نیز می‌سوزاند.

یکی از آشکارترین جلوه‌های بی‌خردی در سیاست‌ورزی دونالد ترامپ، فاصله عمیق میان گفتار و عمل اوست؛ وعده‌هایی که یا هیچ‌گاه به واقعیت نمی‌پیوندند یا خلاف آنچه ادعا می‌کند از آب درمی‌آیند. ترامپ دیر یا زود بهای این سیاست‌های ناپایدار و پرهزینه را خواهد پرداخت، چراکه نگاه جامعه جهانی به او دیگر تغییر کرده است. او امروز نه یک رهبر با ثبات و قابل اتکا، بلکه بیشتر به دلقکی سیاسی شباهت دارد که بی‌مهابا سرمایه آمریکا و حتی ثروت جهان را به بازی گرفته و در مسیر نابودی سوق می‌دهد.

دوره زمامداری دونالد ترامپ، فصلی بی‌سابقه و جنجالی در تاریخ ایالات متحده بود؛ دوره‌ای که این کشور در اوج قدرت و نفوذ جهانی‌اش قرار داشت؛ همان دوره‌ای که هوبر ودرین از آن با عنوان «ابرقدرتی مطلق آمریکا» یاد می‌کند. اما این قدرت کم‌نظیر، در دست سیاستمداری قرار گرفت که به‌جای استفاده مسئولانه از آن، با رفتار‌های فاشیستی و بی‌پروایی حزبی، جهان را به بازی تهدید کشاند. ترامپ، در حالی این اهرم قدرت را به ابزار بی‌ثباتی بدل کرد که فراموش کرده بود هشدار‌های امروز، از درون همان میراثی برمی‌خیزد که آمریکا را ساخته است: سرزمینی که بنیان آن را مهاجران و مردمانی از نژاد‌ها و فرهنگ‌های گوناگون، از مستعمرات مختلف و با پیشینه‌های متنوع بنا نهاده‌اند.

ترامپ در تلاش است تا تاریخ متکثر، چندصدایی و جهانی‌شده آمریکا را از حافظه ملی پاک کند و در عین حال، کشور و نظم جهانی را به‌سوی پرتگاهی خطرناک سوق دهد. اما واقعیت بنیادین این است که موجودیت ایالات متحده وابسته به تعامل با جهان است نه بالعکس. برخلاف آنچه ترامپ جمهوری‌خواه می‌پندارد، آمریکا نه حاصل انزوا، بلکه محصول مشارکت، تنوع و همکاری جهانی است. شاید زمان آن فرارسیده که او را نه‌فقط یک سیاستمدار جنجالی، بلکه در کنار چهره‌هایی، چون موسولینی قرار دهیم؛ با این تفاوت که ترامپ، به‌مراتب خطرناک‌تر است. چراکه در عصری بر سر کار آمده که رخداد‌ها با شتابی برق‌آسا پیش می‌روند و هر اقدام، پیش از آنکه فرصتی برای نقد و اصلاح فراهم شود، به واقعیت بدل می‌گردد.

از بوش تا ترامپ؛ وارثان سرمایه‌داری فاسد و خشونت‌محور

سیاست‌های دونالد ترامپ نیازمند بازنگری و ارزیابی جدی‌اند؛ او سیاست‌مداری است که در بستر بحران‌های ساختاری آمریکا پس از ژانویه ۲۰۰۱ سر برآورد، اما به‌جای آنکه ثبات و نظم را بازگرداند، آشوب و بی‌نظمی را راهبری می‌کند. این مسیر، در تضاد کامل با سنت دموکراتیکی است که ایالات متحده طی بیش از دو قرن تلاش کرده آن را بنا نهد؛ تلاشی برای رهایی از سایه سیاست‌های فاسد و تاریک گذشته و حرکت به‌سوی آزادی، خلاقیت و پیشرفت. اما ترامپ، نه تنها وارث این سنت نیست، بلکه با بازتولید چهره‌ای اقتدارطلب و انحصارگرا، از مشارکت و تقسیم قدرت گریزان است. انحصاری که بر پایه سوداگری، خشونت سازمان‌یافته، صنعت تسلیحات و شبکه‌های فساد استوار است؛ ساختاری که کمترین نسبتی با آرمان‌های دموکراسی ندارد و تهدیدی مستقیم علیه همان ارزش‌هایی است که آمریکا مدعی آنهاست.

سیاستی که ترامپ در پیش گرفته، نه با گوهر انسانی ملت آمریکا هم‌راستا است و نه با آرمان‌هایی که نسل‌های مهاجر برای ساختن آینده‌ای عادلانه‌تر و انسانی‌تر به این سرزمین آورده بودند. آینده‌ای که قرار نبود زیر سلطه جریان‌های نژادپرست، پوچ‌گرا و آلوده به فساد فروبپاشد. اما پس از فروپاشی شوروی، به‌جای تبیین نظمی جهانی مبتنی بر عدالت و حقوق بشر، جمهوری‌خواهان مسیری دیگر را برگزیدند؛ مسیری که به خشونت، تروریسم دولتی و سرمایه‌داری افسارگسیخته ختم شد.

نقطه اوج این انحراف در دوران جورج بوش پسر رقم خورد، جایی که سیاست‌های مداخله‌جویانه و ساختار‌های فساد گسترده، فجایعی پدید آوردند که حملات ۱۱ سپتامبر تنها یکی از آنها بود. امروز، در جهانی آکنده از اضطراب، انتظار و بیم، زمزمه‌هایی از ضربه‌ای سهمگین به گوش می‌رسد؛ ضربه‌ای که ممکن است بهای سنگین عصیان کسی باشد که به‌درستی، لقب بزرگ‌ترین یاغی تاریخ سیاسی ایالات متحده را بر دوش می‌کشد.

bato-adv
پرطرفدارترین عناوین