bato-adv
bato-adv

«ارتش سایه‌ها»؛ انجیل سینمادوستان

«ارتش سایه‌ها»؛ انجیل سینمادوستان

ارتش سایه‌ها برای همیشه ادای دِینی به آزادی، سرزمین پدری و هر مقاومتی با استبداد در هر کجای جهان است و الحق که چه ادای دین ماندگاری است!

تاریخ انتشار: ۱۵:۴۴ - ۱۸ اسفند ۱۴۰۳

از فیلم سینمایی خواهم گفت که نه‌تنها ۵۶ سال است که جزو محبوب‌ترین آثار برای هر دوستدار و منتقد سینما به شمار می‌رود بلکه عاشقان تاریخ معاصر و پژوهشگران جنگ دوم جهانی هم شیفته آن بوده و هستند، فیلمی که با طراحی محشر لباس و صحنه و بازی تراز اول «لینو ونتورا» ی بزرگ، تبدیل به انجیل سینمادوستان شده است. 

به گزارش اطلاعات آنلاین، ارتش سایه‌ها، تولید ۱۹۶۹ به کارگردانی یکی از برترین کارگردانان سینمای قرن بیستم و خالق دایره سرخ، سامورایی و… یعنی ژان پی‌یر ملویل، با امتیاز imdb. ۸.۱ و امتیاز ۹۶ از ۱۰۰ از دید تماشاگران و منتقدین در سایت‌های مرجعی نظیر متاکرتیک و R. T به یکی از ستارگان آسمان سینمای جهان بدل شده است. 

فیلم آغازی حقیقتا سحرکننده و دقیق دارد که سبب شده بود خود من سال‌ها قبل سه دقیقه آغازین فیلم را کات کنم و در کلاس‌های مختلف آموزشی به هنرجویان نشان بدهم، چرا که بدون هیچ توضیحی و فقط با نمادها و تصاویر دقیق، زمان و مکان وقوع رخدادهای فیلم برای تماشاگر مشخص شده‌اند! 

فیلم با رژه سربازان ورماخت آلمان شروع می‌شود که لباس و کلاه آن‌ها مشخص می‌کند نیروهای ارتش آلمان هستند. همزمان صدای یک مارش نظامی که توسط سربازان نواخته می‌شود به گوش می‌رسد و هر چند ثانیه، تصاویر ثابت شده و نام عوامل سازنده و بازیگران بر صفحه نقش می‌بندد. به علاوه لوکیشن رژه سربازان، طاق پیروزی پاریس است که در کنار برج ایفل، دو نماد مهم شهر پاریس هستند. با دیدن همین دو نشانگان ساده یعنی طاق پیروزی پاریس و سربازان ورماخت، عیان می‌شود که داستان، طی سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴ رخ داده که فرانسه تحت اشغال آلمان نازی بود. به همین زیبایی و دقت، شما به سفری خارق‌العاده از تلخ‌ترین دوران اشغال و نارضایتی مردم فرانسه در تاریخ معاصر برده می‌شوید. 

لینو ونتورا در نقش نفر دوم نهضت مقاومت فرانسه، فیلیپ گِربیه، شخصیتی بسیار درونگرا، محکم و کاریزماتیک دارد و چهره و استایل خاص او که در تاریخ سینما بی‌مانند بود به شدت در ایجاد آن اثرگذار است. در بخش‌های آغازین فیلم او اسیر شده و اکنون در حال انتقال به یک اردوگاه اسرای غیرنظامی در حومه پاریس است؛ بازداشتگاهی که یهودیان، کولی‌ها، عرب‌های الجزایر، مارکسیست‌ها و اعضای مقاومت فرانسه در مجموعه‌ای وسیع از اتاقک‌های آن زندانی شده‌اند. نمی‌دانیم این چندمین اسارت گربیه است اما متوجه می‌شویم هویت او لو نرفته و فقط به او مظنون شده‌اند. پیچیدگی فضای زندان، چنان استادانه به تصویر کشیده شده که هنوز پس از بیشتر از ۶۰ سال، ذره‌ای اغراق، جوزدگی و گنده‌گویی در آن حس نمی‌شود. 

مجموعه‌ای از جوانان و افراد مسن، مبارزین شیردل فرانسوی، آدم‌های دزد و شارلاتان بازار سیاه (از دید آلمانی‌ها) و یهودیان شمال آفریقا و فرانسه، همه در این فضای رعب‌آور اسیر شده‌اند اما همه آن‌ها یک وجه مشترک دارند: آن‌ها ناراضی از وضعیت موجود و مخالف استیلای نازی‌ها بر جان، مال، زمین و کشورشان هستند. پیرمردهای هم‌سلولی فیلیپ گربیه، تعدادی آدم زهواردررفته‌اند ولی حتی آن‌ها با تمام ترسو بودنشان، منتقد خائنان فرانسوی مثل دریادار دارلان و مارشال پتن هستند که هردوی آن‌ها از دید مردم خائن به کشور بودند. پتن بعد از جنگ در ۹۶ سالگی محاکمه و دریادار دارلان قبل از پایان جنگ، توسط یک جوان ترور شد. 

فیلیپ در زمان حضور در ساختمان پلیس امنیت رایش سوم به‎خاطر لو نرفتن هویتش، ریسک فرار را می‌پذیرد و پس از یکی از زیباترین سکانس‌های فرار در سینما که با صدای نفس‌های گربیه و سرعت گرفتن بارش باران درهم آمیخته، در یک آرایشگاه بخت خود را آزمایش می‌کند؛ آرایشگری که تماشاگر تا لحظه آخر نمی‌داند او خائن است یا حامی؟ چه خواهد کرد؟ او تصویری از مارشال پتن، رییس دولت دست‌نشانده آلمان را بر دیوار مغازه دارد و این موضوع، تشویش را در گربیه و مخاطب بیشتر کرده است. آرایشگر در کمال خونسردی ریش او را می‌تراشد و از او می‌خواهد صبر کند تا بقیه پولش را بیاورد. گربیه می‌گوید نیازی نیست و آرایشگر باز می‌گوید صبر کنید! 

لحظاتی بعد با پالتوی خودش می‌آید و فقط یک جمله می‌گوید: «ببخشید، همین رو داشتم!» و اشاره می‌کند که پالتو را عوض کنید. ملویل، استاد ایجاز و خلاصه‌گویی است. او همدلی فرانسویان علیه حاکمیت ظلم را با همین ظرافت و اختصار نشان می‌دهد. 

حالا هنگام مجازات خائن است. جوانی که گربیه را لو داده است به سمت خانه امن نهضت مقاومت برده می‌شود تا در آنجا محاکمه شود؛ سکانسی که تا ابد در قلب و خاطر دوستداران سینمای ملویل ماندگار می‌ماند. 

لحظه محاکمه و اجرای حکم این جوان در آن خانه سرد و بدون وسیله، یک سکانس فوق‎العاده از چیدمان دقیق شخصیت‌ها، ترس و اضطراب و از همه مهم‎تر فداکاری در راه آزادی کشور است. 

در نیمه دوم فیلم، رخدادها پیچیدگی بیشتری پیدا می‌کند. چند شخصیت دیگر به داستان اضافه شده که مهم‌ترین آن‌ها رئیس مخفی نهضت مقاومت، لوک ژاردیه است که به‌جز افراد رده‌بالا کسی او را نمی‌شناسد. او که یک استاد سالخورده و ادیب صاحب‌نام فرانسوی است در خانه‌اش به سمفونی ششم بتهوون گوش می‌دهد. 

یکی دیگر از شخصیت‌ها ژان فرانسیس است که کاملا اتفاقی در کافه با دوستش دیدار می‌کند و به نهضت می‌پیوندد و زن محوری فیلم هم ماتیلد است، زنی حدودا ۶۰ساله که تجسم ارزش‌های انسانی و آرمان‌خواهی ملی در آن روزگار سیاه تاریخ فرانسه به نظر می‌آید. 

ماتیلد کسی است که شیردلانه، گربیه را چند ثانیه قبل از اعدام فراری خواهد داد اما همزمان نمی‌تواند از قرار دادن عکس دخترش در کیف پول خود چشم بپوشد، حتی وقتی که گربیه به او می‌گوید «این عکس رو دیگه تو کیفت نذار!» باز هم نمی‌تواند این عکس را کنار بگذارد و سرانجام همین عکس، سرنوشت او را تغییر خواهد داد. 

فرانسه در سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴ دورانی را تجربه کرد که هیچ کشوری تا قبل از آن در اروپای غربی، آن هم با چنان وسعت و فناوری و ارتش بزرگی، به ورطه‌ای مشابه آن گرفتار نشده بود. ۱۵۰ سال قبل، این فرانسه بود که تمام اروپا از اسپانیا تا آلمان و هلند و اتریش را زیر نگین فرمانروایی ناپلئون داشت و حالا فرانسوی‌ها علنا بخشی از امپراتوری آلمان هیتلری بودند، مردم مغرورش مجبور بودند به افسران آلمانی احترام بگذارند و حتی ارزش هر مارک آلمان بیش از ۱۰۰ برابر فرانک فرانسه بود! با کوچک‌ترین بهانه، مرد و زن فرانسوی توسط آلمان‌ها جلوی جوخه آتش قرار می‌گرفتند و حتی نقاشی‌های معروف لوور برای مارشال گورینگ، فرمانده نیروی هوایی آلمان هدیه برده می‌شد، آیا ننگی از این بزرگ‌تر وجود داشت؟! 

در نیمه دوم فیلم، درد و رنج در کنار پیچیدگی این عصیان فراگیر نشان داده شده است. ژاردیه و گربیه به دیدار فرمانده در تبعید مقاومت یعنی مارشال دوگل به لندن می‌روند. ملویل حتی در جزئی‌ترین رخدادها دقت نظر خود را نشان می‌دهد، مثلا هنگام فرود با چترنجات در بازگشت به فرانسه، چون گربیه عینک می‌زند، تکه‌ای چسب به وسط عینک او می‌زنند تا هنگام فرود از هواپیما عینکش نیفتد. این دقت‌نظرها فقط از عهده ملویل برمی‌آید. 

در سکانس مشهور دیگری که مسعود فراستی از آن به‌عنوان برترین سکانس بازیگری در تاریخ سینما یاد می‌کند، گربیه در بازداشتگاه نازی‌ها یک بسته سیگار از جیب در می‌آورد که بین همه افرادی که دور اتاق نشسته‌اند می‌گردد و وقتی به دست صاحبش برمی‌گردد دیگر هیچ سیگاری در آن باقی نمانده است. هیچ‌کس جز ونتورا نمی‌توانست این حد از رنج، اندوه، ایستادگی مردانه در مقابل ظلم و ناچاری در لحظات ناکامی از داشتن آخرین نخ سیگار را به تصویر بکشد. 

فیلم به‌خاطر سکانس‌های درخشان و روایت دقیق، امکان بازگویی بسیاری از پلان‌ها و سکانس‌ها را از من می‌گیرد، چرا که می‌خواهم حلاوت و هیجان هنگام تماشای این اثر برای شما کاملا حفظ شود اما در عین حال اهمیت و نکات چنین اثر بزرگی را تا حدودی بیان کرده باشم. 

نماهای وسیع و سبز در پاییز اطراف پاریس، دقت در گزینش فصل فیلمبرداری که سرما و حزن را به خوبی نشان بدهد، استفاده دقیق از رنگ در تمامی سکانس‌ها که تماما رنگ‌های سرد، خنثی و اغلب تیره هستند، بازسازی دقیق درون ساختمان گشتاپو در پاریس که برخلاف اغلب فیلم‌هایی که طی ۵۶ سال بعد ساخته شده‌اند، در آن به‌درستی از تمثال هایدریش بر بالای سر رئیس گشتاپو استفاده شده که رهبر معنوی گشتاپو و سنگدل‌ترین رهبر نظامی رایش سوم و از همه مهم‌تر ایدئولوگ نهاد امنیت رایش سوم بود و در بهار سال ۱۹۴۲ در پراگ توسط میهن‌دوستان چکسلواکی ترور شد. این‌ها فقط بخشی از دقت در جزئیات در بازآفرینی ارتش سایه‌های ملویل است. 

داستان و روایت فیلم، کششی کامل در تماشاگر ایجاد می‌کند که دقیقا تا آخرین ثانیه فیلم ادامه پیدا می‌کند، با وجود این، نباید «ارتش سایه‌ها» را یک اکشن به معنای امروزی در نظر گرفت. فیلم از ابتدا تا پایان، روایتی واقعی و تاریخی را نقل می‌کند که پایش روی زمین است و نه براساس تخیل و فرضیات. خوشبختانه در سال ۱۹۶۹ هنوز بخش اعظم معماری، طراحی فضاها و لوکیشن‌ها بسیار به سال‌های دهه ۱۹۴۰ نزدیک است و باورپذیری بسیار بیشتری به اثر می‌بخشد. 

ارتش سایه‌ها مبارزه صرف گروهی میهن‌پرست فرانسوی نیست بلکه داستان مقابله انسان با ظلم و استبداد است؛ مفهومی که بخشی کاملا قابل لمس از زندگی همه آدم‌هاست و تفاوت، تنها در مقدار آن است. 

این فیلم، روایتی از تقابل انسان با یک سیستم است که به هر قیمتی باید بماند و به شهروندانی در خانه و سرزمین خودشان شلیک می‌کند! آن‌ها را به اردوگاه و زندان می‌برد، آن هم بدون هیچ سندی از وقوع یک جرم و فقط بر اساس میهن‌دوستی افراد. 

در شاهکار ملویل حتی در دو دقیقه آخر، تماشاگر برای حداقل پنجمین بار غافلگیر می‌شود و آنجا که روایت سوم‌شخص از سرنوشت تک‌تک اعضای نهضت که یکی با تبر سرش قطع شده و دیگری با سیانور خودکشی کرده و بقیه به همین ترتیب بر صفحه نقش می‌بندد، تماشاگر امروز می‌فهمد چرا مقاومت فرانسه سرانجام توانست در سال ۱۹۴۵، نازی  ها را بیرون کند و باز هم جمهوری آزاد فرانسه باشد. 

تک‌تک اعضای مقاومت برای رسیدن به این آزادی دست به ایثار زدند و از گربیه تا ماتیلد حاضر شدند برای حفظ آزادی و میهن از جان خود بگذرند. این نه افسانه که واقعیت رخ‌داده در همین دوران معاصر است.

طبق آمارهای قطعی برجای مانده، فقط تعداد کشته‌شدگان نهضت مقاومت فرانسه طی آن چهارسال و نیم، بالغ بر ۹۲ هزار انسان است؛ ارتشی از سایه‌ها که در سرزمین اشغال‌شده خود مانند یک سایه مخفیانه مبارزه می‌کنند. 

ارتش سایه‌ها برای همیشه ادای دِینی به آزادی، سرزمین پدری و هر مقاومتی با استبداد در هر کجای جهان است و الحق که چه ادای دین ماندگاری است!

برچسب ها: فیلم آلمان
bato-adv
پر بحث ترین
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین