تنشهای میان ایران و آمریکا با نزدیک شدن تهران به آستانه تسلیحات هستهای و افزایش درگیریهای منطقهای، به چالشی جدی برای دولت ترامپ تبدیل شده است. سیاست «فشار حداکثری» نتوانست برنامه هستهای ایران را مهار کند و تنشها با اسرائیل و احتمال درگیری نظامی، دیپلماسی را پیچیدهتر کرده است. کاهش تنشها از طریق دیپلماسی، گزینهای ضروری برای جلوگیری از بحران است.
فرارو- جان هافمن، تحلیلگر ارشد حوزه سیاست خارجی موسسه کاتو
به گزارش فرارو به نقل از پایگاه تحلیلی هیل، تنشهای رو به افزایش میان ایران و ایالات متحده به یکی از چالشهای اصلی سیاست خارجی دولت تازهروی کار آمده دونالد ترامپ تبدیل شده است. اقدامات اخیر تهران که آن را به آستانه دستیابی به ظرفیت ساخت سلاح هستهای نزدیکتر کرده، موجب افزایش نگرانیهای بینالمللی شده است. در همین حال، احتمال درگیری نظامی میان ایران و اسرائیل، با ریسک مداخله مستقیم آمریکا، همچنان تهدیدی جدی برای ثبات منطقه به شمار میرود.
با وجود شکاف عمیق و بیاعتمادی میان واشنگتن و تهران، دیپلماسی همچنان بهعنوان گزینهای قابل اجرا مطرح است. رئیسجمهور دونالد ترامپ میتواند از این فرصت کوتاه برای باز کردن مسیر تعامل مجدد با ایران استفاده کند. اتخاذ این رویکرد، از طریق ابزارهای مسالمتآمیز، میتواند برنامه هستهای ایران را محدود کرده و از افزایش تنشها در منطقه جلوگیری کند. اما نادیده گرفتن این فرصت، خطر کشاندن ایالات متحده به جنگی دیگر در خاورمیانه را به شکل قابلتوجهی افزایش میدهد؛ جنگی که ترامپ پیشتر متعهد شده بود از وقوع آن جلوگیری کند.
تجربه دولت اول دونالد ترامپ میتواند بهعنوان پایهای برای تدوین راهبردهای دولت دوم او مورد استفاده قرار گیرد. خروج از توافق هستهای برجام و اعمال سیاست «فشار حداکثری» بهمنظور انزوای اقتصادی و دیپلماتیک ایران، از جمله اقدامات برجسته او در دوره نخست بود. ترامپ با اعمال گستردهترین تحریمها در تاریخ ایالات متحده علیه ایران و تشدید فشارهای نظامی، از جمله ترور قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در ژانویه ۲۰۲۰، سیاستی تهاجمی و کمسابقه را علیه جمهوری اسلامی در پیش گرفت.
در همان دوره، اسرائیل با انجام اقدامات مستقیم علیه برنامه هستهای ایران، بهطور قابلتوجهی بر تشدید تنشها تأثیر گذاشت. از جمله این اقدامات میتوان به ترور محسن فخریزاده، دانشمند ارشد هستهای ایران، در نزدیکی تهران در سال ۲۰۲۰ و عملیات خرابکاری در تأسیسات غنیسازی نطنز در سال ۲۰۲۱ اشاره کرد. این اقدامات با واکنش تند تهران مواجه شد و ایران در اقدامی بیسابقه سطح غنیسازی اورانیوم را به ۶۰ درصد رساند. هرچند این سطح هنوز به آستانه ۹۰ درصد مورد نیاز برای تولید سلاح هستهای نرسیده است، اما بالاترین سطح ثبتشده در تاریخ برنامه هستهای ایران بهشمار میآید.
سیاست «فشار حداکثری» که در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ آغاز شد و تا حد زیادی در دولت جو بایدن نیز ادامه یافت، نتوانست به اهداف اصلی خود دست یابد. این رویکرد نهتنها در مهار برنامه هستهای ایران یا کاهش نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی موفق نبود، بلکه به تقویت جناحهای تندرو در ساختار سیاسی ایران انجامید.
با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید در ژانویه، سیاستهای وی نسبت به بحران هستهای ایران همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد. گزارشهایی مبنی بر تمایل ترامپ به احیای سیاست «فشار حداکثری» و حتی بررسی گزینه حملات نظامی علیه تأسیسات هستهای ایران منتشر شدهاند. در عین حال، نشانههایی حاکی از این است که وی امکان توافق با تهران را نیز در دستور کار خود قرار داده است. این پیامهای متناقض، چالشهای پیشروی دولت ترامپ را پیچیدهتر کرده و فضای عدم قطعیت را در این زمینه افزایش میدهد.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب ایالات متحده، بر ضرورت کاهش تنشها تأکید کرده است. تنها چند روز پس از انتخابات، ایلان ماسک، یکی از چهرههای نزدیک به ترامپ، با سفیر ایران در سازمان ملل دیداری داشته تا در خصوص کاهش تنشها میان دو کشور گفتوگو کند. در همین مسیر، مسعد بولس، مشاور ارشد ترامپ در امور خاورمیانه، از آمادگی رئیسجمهور منتخب برای آغاز «مذاکرات جدی» با ایران خبر داده است. از سوی دیگر، مسعود پزشکیان که با شعار تعامل با غرب برای حل بحران اقتصادی کشور فعالیت میکند، زمینه را برای گفتوگو فراهم کرده است. عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، نیز در مصاحبهای تلویزیونی اعلام کرده که تهران آمادگی خود را برای ازسرگیری مذاکرات هستهای اعلام میکند، اما هشدار داده که فرصت برای این مذاکرات محدود است.
رهبری ایران، در ماه اوت اعلام کرد که «هیچ مانعی» برای مذاکرات با واشنگتن وجود ندارد. با این حال، به مقامات هشدار داد که به ایالات متحده اعتماد نکنند. همزمان، فشارهای فزاینده بر استراتژی دفاعی ایران، بهویژه آسیبهایی که به «محور مقاومت» وارد شده، ممکن است تهران را به این نتیجه برساند که دستیابی به ظرفیت هستهای، بهترین تضمین برای امنیت ملی است. چنین نگرشی میتواند فرصتهای موجود برای مذاکرات را محدود و دوره زمانی آن را کوتاهتر کند. در آمریکا نیز دو مانع اصلی بر سر ازسرگیری گفتوگوها با ایران وجود دارد.
دههها سیاستگذاری یکسان در واشنگتن، ایالات متحده را به سوی تقابلی مداوم با ایران سوق داده است. این روند بر پایه برداشتهای اشتباهی از میزان تهدید ایران علیه منافع ایالات متحده شکل گرفته است؛ تهدیدی که بارها در واشنگتن بیش از اندازه بزرگنمایی شده است.
دومین چالش بزرگ در مسیر مذاکرات میان ایالات متحده و ایران، مخالفتهای اسرائیل و ادامه تنشهای منطقهای است. در ۱۴ ماه گذشته، جنگهای مداوم در غزه و لبنان، موج تازهای از تنشها را در خاورمیانه به همراه داشته است. این تحولات حتی به نخستین تبادلات نظامی مستقیم میان ایران و اسرائیل انجامیده و فضای دیپلماسی را بیش از پیش پیچیده کرده است. هرگونه توافق احتمالی میان واشنگتن و تهران به احتمال فراوان با مخالفت شدید بنیامین نتانیاهو مواجه خواهد شد. نتانیاهو، که به رویکرد تهاجمی و سیاستهای سختگیرانه شهرت دارد، همواره از افزایش و تشدید تنشها حمایت کرده است.
گزینه جایگزین دیپلماسی، یعنی ورود به یک جنگ مستقیم میان ایالات متحده و ایران، ثبات منطقه را بهشدت مختل کرده و به منافع آمریکا آسیب جدی وارد خواهد کرد. حملات پیشگیرانه به تأسیسات هستهای ایران، با وجود هزینههای هنگفت، احتمالاً نمیتواند به نابودی کامل برنامه هستهای این کشور منجر شود و حتی ممکن است تهران را به سمت تسریع در تولید سلاح هستهای سوق دهد. علاوه بر این، سامانههای دفاع هوایی پیشرفته و تواناییهای موشکی ایران میتوانند خسارات سنگینی از نظر مالی و انسانی به نیروهای نظامی آمریکا وارد کنند.
نیروهای آمریکایی مستقر در مناطق مختلف خاورمیانه در برابر حملات احتمالی ایران یا شرکای منطقهای آن، بهویژه در صورت تلافیجویی، بهطور قابلتوجهی آسیبپذیر هستند. بدون یک راهبرد روشن برای دستیابی به پیروزی یا چشماندازی از پایان چنین درگیری طولانیمدتی، واشنگتن با خطر گرفتار شدن در یک بحران عمیق و پرهزینه مواجه خواهد بود. بهترین گزینه در برابر چنین سناریویی، تمرکز بر دیپلماسی است. رئیسجمهور ایالات متحده باید بهجای تشدید تنشها، به دنبال کاهش آنها با تهران باشد. این اقدام برای جلوگیری از تشدید درگیریها ضروری است.