دکتر یاسر سبحانیفرد
اغلب از فلسفه سیاسی ماکیاولی به عنوان فلسفه ای ناپسند یاد شده است. نیکولا ماکیاولی در کتاب مشهور خود شهریار به گونه ای واقعگرایانه و نه آرمانگرایانه به مباحثی همچون انواع حکومتها و روشهای حکمرانی پرداخته است.
فلسفه واقع گرایانه این کتاب همواره بر اساس روشهای رسیدن به موفقیت حکمران ولو به هر قیمت و روشی استوار است.از آنجا که توصیه های ماکیاولی کاملا بدور از ارزشها و مبتنی بر هدفگرایی و واقع گرایی صرف می باشد ، در ادبیات سیاسی هر گونه رفتار سیاسی مبتنی بر چنین پیش فرض هایی به عنوان ماکیاولیسم مطرح می باشد.نوشتار پیش رو در پی نشان دادن تناقضات اصولگرایی در برخورد با ماکیاولیسم می باشد.
تناقض اول: اصول گرایی در مقابل کارایی
اصول گرایی ( و نه ادعای اصول گرایی ) به ذات و در مفهوم در مقابل ماکیاول گرایی است.به عبارتی نمی توان هم اصول گرا بود و هم رفتاری ماکیاولی از خود بروز داد چرا که ماکیاولیسم در ذات خود هیج اصل ارزشی را نمی پذیرد و مبنای ارزش در این رفتار میزان نزدیکی به هدف و موفقیت است.در مقابل اصول گرایی شامل ارزشهایی ثابت است که رسیدن به هدف تغییر آنها را توجیه نمی کند.
بر این اساس معضل بزرگ اصول گرایی پدیدار خواهد شد و آن این است که اگر اصولی ثابت وجود داشته باشند که مانع دستیابی به موفقیت و هدف باشند چه باید کرد؟ آیا نباید به هدف رسید؟آیا می توان دیر تر رسید؟
تناقض دوم: مرگ اصولگرایی توسط ماکیاولیسم یا گذشتن موقت از اصول؟
معضل دوم که بر گرفته از معضل اول است آنجا نمود بیشتری می یابد که اصولگرایی در رقابت با ماکیاولیسم جهت رسیدن به یک هدف مشترک قرار گیرد.چاره چیست؟آیا باید گذاشت ماکیاولگرایان با هر روشی به هدف خود برسند و در نهایت سر اصولگرایی را از پشت ببرند؟آیا مرگ اصول گرایی مهمتر است یا زیر پا گذاشتن موقت اصول؟آیا علی ( ع ) می باید دست روی دست بگذارد تا معاویه به هر روشی حکومت را از دست او خارج سازد؟آیا او نیز می بایست سیاست تزویر معاویه را پیش می کشید یا بر اصول و ارزشها پافشاری می کرد؟ تصاحب حکومت از سوی معاویه مهم تر بود یا زیر پا گذاشتن موقت برخی از اصول؟چرا امام بر اصول پافشاری نمودند؟آیا ما باید دست روی دست بگذاریم تا غرب به هر روش ممکن فرهنگ مردم را در دست گیرد؟در سیاست و رجال سیاسی ما نفوذ کند و کند آنچه را که نباید بکند یا اینکه در مواقعی ما هم مجازیم با زیر پا گذاشتن موقتی اصول به حیات دایمی اصول کمک کنیم؟
آیا باید منتظر بود تا اپوزیسیون با هر دروغ ، حیله و نیرنگ ، تهمت ، تخریب شخصیت از طریق ایمیلها و امواج ماهواره ای اصول را به قربانگاه ببرد؟آیا باید گذاشت در اوج دروغگویی ما را به دروغگویی متهم کند؟ با پررویی تمام با ظاهر ضد اسلامی بسان به نیزه بردن قرآن ها ادعای اسلام کرده و با هدف نفی اسلام فریادهای الله اکبر سر دهند؟ در هر صورت به نظر می رسد از آنجا که ماکیاولیسم به پیروزی با هر روش فکر می کند و اصول گرایی از هر روش نمی تواند استفاده کند در حالت برابر ( داشتن نیروی برابر ) اصولگرایی مغلوب ماکیاولیسم خواهد بود.
چه باید کرد؟
همانطور که دیده می شود اصوگرایی در برخی از موارد تیشه به ریشه خود خواهد زد.اما چه باید کرد؟ در چاره جویی برای این تناقضات به این مسئله بر می خوریم که اگر اصول گرایی دست به نقض هرچند کوتاه مدت اصول بزند و همزمان ادعای اصول گرایی داشته باشد خواسته یا ناخواسته به تخریب اصول و اصول گرایی دست زده است.به عبارتی اگر علی ( ع ) مانند معاویه عمل می کرد شاید پیروز می شد اما آنگاه علی ( ع ) الگو نبودو اصلا رفتار صلاح حکومت داری معرفی نمی شد.البته این نوشتار برآن نیست که نتیجه نگرفتن امام علی(ع) را به رفتار اصول گرایانه اش نسبت دهد چرا که ایشان با همین رفتار هم می توانستند پیروز باشند ونتیجه نگرفتن ایشان دلایلی دارد که جای آن در این بحث نیست. با این حال رفتارهای زیر جهت رفع چنین مشکلی پیشنهاد می شود:
1- موقعیت شناسی : سیاست نمودن درست امور و وقایعی که توسط رقیب ماکیاولیست پدیدار می شود می تواند تا اندازه زیادی از خطرات رفتارهای او بکاهد.ترکیبی از واکنش ها و عدم واکنش ها به رفتارهای ماکیاولگرایانه می تواند بسیاری از تزویر ها و ابزارهای او را خنثی کند . چنین رفتاری می تواند رفتارهای فریب محور او را ناکام بگذارد.عقب نشینی ، حمله ،مظلوم نمایی ، تحریک برای برخورد قهری و غیره همه روشهایی هستند که ممکن است تزویرهای بزرگی را پشت سر خود داشته باشند که البته این امور باید به خوبی سیاست شوند.
2- سکوت در برابر رشد رقیب برای ماکیاولیست : اگر زیر پا گذاشتن اصول جهت مقابله با ماکیاولیستها موجب تخریب اصول می شود می توان یک رقیب برای ماکیاولیست دشمن تراشید و یا در برابرایجاد ان سکوت کرد. با تقویت این رقیب ماکیاولیست دشمن ما درگیر رقیبی خواهد شد که این دو می توانند همدیگر را تا اندازه تضعیف کرده و توجه شان را از ما دور سازند.این واقعیت معنای عبارت " خدا ظالمان را برای ظالمان بر می انگیزاند می باشد" . بر این اساس می توان برای اپوزیسیون و گروههای معارضی که ماکیاولگرایانه با هر روشی در پی تخریب جمهوری اسلامی هستند رقیبی تراشید تا با خود مشغول باشند.اگر در سایه جمهوری اسلامی فعلا قصدی بر برخورد با ماکیاولگرایان وجود ندارد می توان دست رقبای آنها را در تخریب آنها به روش خودشان باز گذاشت و البته باید مراقب بود که این رقبای آنها هیچگاه اسمی از اصول گرایی و دین و مذهب برای خود نتراشند مگر به قدر و اندازه ماکیاولگرایان. چنین رقبایی می توانند به روش ماکیاولگرایان به تخریب و تضعیف آنها بپردازند. ولی اگر قصد بر برخورد حذفی با ماکیاولگرایان است این امر موضوعیت ندارد.
به هر صورت رفتار با ماکیاولیست ها ضرافت و هوشیاری ویژه ای می طلبد.اگر دست روی دست بگذاریم و ساده انگارانه برخورد کنیم ماکیاولگرایان دوباره پیروز شده و اصول را به حاشیه خواهند راند.همانطور که معاویه ، ابن زیاد و مروان انجام دادند.گاه حتی مختارهایی لازم هستند تا بدون نام بردن از امام چهارم با صلابتی آهنین طعم شکست را بر شقی ترین مردم بچشانند و همزمان هیچ خللی بر اصول امام زمان خود وارد نسازند.